< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی در علامت بودن اطراد در معنی حقیقی

بحث ما تا به اینجا رسید که محقق خراسانی فرمودند که اطراد اگر بدون قید وجه الحقیقه باشد مانع الاغیار نمی شود و آن اطراد در مجازات هم هست به اعتبار علاقه خاصه. و اما اگر اطراد را به قید «الاطراد بلا تأویل او الاطراد علی وجه الحقیقه» در نظر بگیریم مستلزم دور می شود و از این دور تفصی و فرار و نجات نیست. دور این بود که تشخیص یا تعیین معنای موضوع له متوقف است به اطراد و اطراد هم متوقف است به علم به وضع. این می شود دور. اشکال دور به قوت خودش باقی است.

 

اجوبه نسبت به اشکال دور

درباره این دور سه تا پاسخ داده شده است: 1. صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: هرچند این کیفیت که بگوییم «اطراد علی وجه الحقیقه علامه للوضع او علامه للمعنی الحقیقی» در ابتداء مستلزم دور تلقی می شود ولیکن این دور پاسخ دارد و جواب و آن این است که توقف از هر دو طرف یکسان نیست مانند توقف تبادر اینجا هم توقف طرفین فرق می کند به اجمال و تفصیل. به این معنا که تشخیص معنای حقیقی توقف دارد به اطراد تفصیلا یا با علم تفصیلی و اطراد علی وجه الحقیقه توقف دارد به وضع به نحو اجمال یعنی علم اجمالی که باشد در این مرحله کافی است.[1] مشکل ما این است که صاحب نظران براساس فهم و دقت خودشان تشخیص می دهند که اینجا اجمال است اینجا تفصیل، و اجمال و تفصیل معیار دارد که سه تا معنی برای اجمال و تفصیل گفتیم معیاری است اما در تطبیق ممکن است آراء فرق بکند. محقق خراسانی می فرماید: اجمال و تفصیل نیست و صاحب فصول می فرماید: اجمال و تفصیل وجود دارد. بنابراین نتیجه از نظر اصولی این می شود که این دو تا ادعای متقابل هر دو از کار می افتد. این نکته اصلی بود.

 

سوال:

پاسخ: علم به موضوع له توقف به تبادر دارد با علم تفصیلی و تبادر توقف دارد به وضع به نحو توقف اجمالی یعنی به نحو علم اجمالی به وضع کافی است. در هر دوی این تبادر و اطراد علم اجمالی به وضع است موضوع له را که باید مشخص کنید.

 

نتیجه دو ادّعای متقابل تساقط هر دو

اما نکته این بود که هر کجا دو ادعای متقابل آمد و هر رای هم رای تطبیقی بود دو تا تطبیق متقابل که آمد هر دو از اعتبار می افتد. که گفتیم در عرف در سیره و در تلقی و در ادعای ظهور هرگاه دو ادعای متقابل بود هر دو از کار می افتد که شرط اعتبارشان این است که عدم مخالف و معارض فراهم باشد. بنابراین هر کجا دو ادعای متقابل یا دو برداشت متقابل بود کاری که می کنند این است که هر دو از کار می افتد. اما درباره مسئله دور جواب داده نشد اما آن ابرام و استحکامی که اعلام می شد آمد پایین چون یک نظر متقابل ارائه شد. 2. محقق اصفهانی قدس الله نفسه الزکیه کتاب درباره اطراد که صحبت می کند اطراد را که شرح می دهد این عبارت را بکار می برد «فنفس الاطراد دلیل الحقیقه و ان لم یعلم وجه الاستعمال علی الحقیقه»[2] همین جمله ای که فرمودند که خود اطراد مستقلاً علامت دلیل و علامت حقیقت هست پس ابتداء به چیز دیگر توقف ندارد اثبات حقیقت به اطراد توقف دارد و خود اطراد «نفسه فی نفسه» علامت حقیقت است. پس توقفی نیست یک علامت خودش مستقلاً دلیل برای حقیقت است ما استقراء می کنیم جستجو به عمل می آوریم تحقیق میدانی می کنیم اگر دیدیم این لفظ به همین معنا در هر شرائط و هر محفل و مجلس و هر زمان و مکان بکار می رود اطراد محقق می شود کشف انّی می کنیم که این لفظ نسبت به این معنا حقیقت است.

 

سوال:

پاسخ: در صورتی که بگوید اطراد مستقلاً بدون وابستگی به چیزی یعنی اطراد دیگر توقف ندارد بهترین جواب دور است. دور این بود که اطراد توقف داشته باشد اطراد توقف ندارد. خود این هم یک بیانی است قابل قبول اما صاحب این کلام محقق اصفهانی است که از نظر روحی طلبه قبول می کند که محقق اصفهانی با آن دقت این مطلب را بیان کرده است. محقق اصفهانی از نظر دقت هرچند گفته می شود که فلسفه و عقل در کلام ایشان نفوذ کرده باشد این نیست، ایشان دقت بحث و قدرت تحلیل عقلی بالا دارد که کسی که به دقت ها آشنا نباشد می گوید ایشان همه اش معقول صحبت می کند. سیدنا الاستاد شهید صدر قدس الله نفسه الزکیه در درس خودشان سه تا نظر را مطرح می کرد روی نظر محقق اصفهانی خیلی حساب می کردند تعبیر محقق اصفهانی داشت. چون که آن کنجاوی ذاتی یا آن قدرت فکری خدادادی که شهید صدر داشت با آن دقت محقق اصفهانی همخوانی داشت. لذا بیان محقق اصفهانی را بسیار با وضعیت خاصی در درس هایش مطرح می کرد. ما این مقدار شرحی که دادیم شما توجه کنید که رای محقق اصفهانی رای ساده ای نیست.

 

سوال:

پاسخ: هم این بیان با تحلیل درست است و هم حرف صاحب نظری است. محقق اصفهانی صاحب نظرند. چند نفر در اصول صاحب مکتب است و ایشان صاحب نظر است. و بعد هم بیان بیان تحلیلی بود اطراد را تعریف کردیم اطراد که تعریف شد که یک حقیقت مستقل هست. وقتی که اطراد تعریف شد و یک پایه مستقل وجود خودش را اعلام کرد خودش دلیل بر این است که از دور خبری نیست. 3. جواب سوم این است که در بحث تبادر گفتیم همان بحث را اینجا بیاورید با یک اشارت هایی گفتیم تبادر دو قسم است: تبادر عند اهل لغت و اهل لسان است و تبادر عند غیر اهل لسان است. آن تبادری که مستلزم دور می شود قسم اول است تبادر عند اللسان که علم به وضع داشته باشد تا تبادر بشود تبادر هم دلیل بشود برای اثبات وضع. اما قسم دوم که به تعبیر کفایه الاصول مستعلم کسی که زبان را تازه می خواهد یاد بگیرد مثل فارسی زبان که می خواهد عربی یاد بگیرد علم به وضع کار ندارد خود مورد استعمال را می بیند که این لفظ را این اهل زبان عرب ها به این معنا بکار می برند اتفاقا که می گویند محیط زبان یاد می گیرد از همین طریق است از طریق اطراد و تبادر است. می بیند وقتی ماء می گوید آب، آن فرد ماء گفت آب، آن ماء گفت آب. فهمیدیم که ماء که می گویند آب. یا خبز می گوییم دیدیم یک آقایی بزرگسالی خبز می گوید و نان آورد. یا مخبز نانوایی از این استعمال ما عربی نمی فهمیدیم که نان چیه، استعمالات را دیدیم فهمیدیم که خبز نان هست. بنابراین خود تبادر و یا اطراد برای مستعمل برای کسی که تازه زبان را یاد می گیرد توقف به وضع ندارد از خود تبادر و از خود اطراد پی می برد به معنای حقیقی. بنابراین جواب سوم این شد که اطراد علامت حقیقت است علی الاقل برای مستعلمین که اینجا دیگر شبهه دور نیست.

 

سوال:

پاسخ: بنابراین ما می گوییم علامت حقیقت است برای این بخش. برای آن بخش هم عمدتاً استعلام معنای حقیقی خیلی کم است چون اهل زبانند به مرور آموخته اند برای مستعملین مهم است این بخش اهم هم هست و این بخش از راه تبادر و اطراد معنای حقیقی را به دست می آورد. نتیجتاً جواب دور که داده شد رای قدماء سید علم الهدی شیخ طوسی و محقق حلی و علامه حلی اعلام کردند که اطراد علامت حقیقت است. و اصولیون قبل از تطور هم صاحب قوانین و صاحب فصول اطراد را گفتند «الاطراد دلیل الحقیقه» و بعد هم در تاریخ اخیر هم سیدنا الاستاد هم فرمودند که اطراد با یک خصوصیت و آن این بود که اگر اطراد موجب اطمینان بشود می تواند علامت حقیقت باشد که طریقه فراگیری لغت و طریقه فراگیری الفاظ برای اطفال همین اطراد است. اطراد یعنی تکرر در استعمال. نتیجتاً تا به اینجا از لحاظ اقوال رسیدیم به این حقیقت که اطراد می تواند علامت حقیقت باشد. یک مانع وجود داشت و آن دور بود که دور هم جواب داده شد.

 

نکات تکمیلی

چند نکته تکمیلی: 1. فرق اطراد با تبادر، 2. اطراد اگر با قید علم آوری حجیت و اعتبار داشته باشد به اشکال برمی خوریم. 3. اعلام کنیم که درباره حقیقت و مجاز راه مختصر و کوتاهی دیگری داریم. این سه نکته تکمیلی را توجه کنید. اما نکته اول فرق بین اطراد و تبادر، سیدنا الامام خمینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اطراد همین تبادر است. اطراد چیز دیگری نیست. علامت حقیقت و مجاز هم یک چیز است به نام تبادر، اطراد هم همان تبادر است.[3] این فرمایش ایشان است می گوید شما هر کجا ببینید لفظی دلالت کند بر معنا مطرداً بدون تغییر و بدون اختلاف این همان تبادر است که اسمش را گذاشتید اطراد. پس اطراد برمی گردد به تبادر و علامت حقیقت و مجاز یک چیز است که تبادر باشد. اما تحقیق این است که فرمایش بسیار متین ایشان درست است و صحیح است. منتها تحقیق این است که ما منکر وحدت یا انطباق تبادر با اطراد نیستیم. نظر مبارک ایشان هم در این جهت باشد که اطراد با تبادر تطبیق می کند قبول داریم اما تبادر با اطراد فرق هم دارد. فرقش این است که تبادر انسباق معنا از لفظ عند الاستعمال است ولو تکرّر در استعمال نباشد. اهل یک زبان است یک بار لفظ را که می شنود ذهن ارتکازی اش معنایش را به خود می آورد وارد ذهنش می کند این تبادر است. اما اطراد به تعبیر استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه استقراء است باید محقق استقراء کند برود دنبال استعمالات زیادی تا بتواند به دست بیاورد که این لفظ اختصاص به این معنا دارد. اختصاص که ثابت شد اختصاص یعنی همان معنای حقیقی لفظ و معنای حقیقی. اختصاص یعنی وضع لفظ برای معنای خودش. بنابراین فرقی که وجود دارد این است که گفته شد ولی احیانا تطبیق هم می کند وقتی اطراد به عمل آمد پس از آن می بینیم که یک لفظ در یک معنا از طریق اطراد هم به دست آمده تبادر هم می کند. پس فرمایش ایشان هم درست است و فرق تحقیقی هم بیان شد. این مطلب که عنوانش بود فرق بین تبادر و اطراد کامل شد. اما نکته تکمیلی دوم این بود که اگر تبادر و اطراد و عدم صحت سلب مطلقاً علامت حقیقت باشد که قابل التزام نیست. دیدیم در بیان سید علم الهدی که فرمودند باید یقین حاصل بشود که این لفظ برای این معناست پس تبادر وقتی اعتبار دارد که موجب علم بشود یا اطمینان که علم تعبدی یا علم عقلائی است به تعبیر سیدنا الاستاد علم تعبدی است. و اطراد هم همین طور است. اطراد وقتی علامت حقیقت است که موجب علم بشود و عدم صحت سلب هم همین. این خصوصیت را که آوردیم پس معیار علم است پس بنابراین معیار این است که اگر علم به وضع حاصل شد خب تمام است پس خود تبادر و اطراد چیزی نشد اگر علم حاصل شد اعتبار است و اگر علم حاصل نشد تبادر کالعدم است. و اما جواب: جواب این است که طرق برای کشف حقیقت از خود جایگاه دارد. هر چیزی برای کشف هر چیزی نیست. مثلاً کسی برود خیاطی کند که از طریق خیاطی علم به وضع پیدا بکند. علم به وضع طریق دارد طرق عقلائی رسیدن به وضع این سه چیز است این طرق عقلائی است تبادر و عدم صحت سلب و اطراد. منتها در اماره می گفتیم که طریق عقلائی است اما تتمیم می شود که می گفتیم تتمیم کشف این طرق عقلائی را شرع و اصول قبول می کند طریق عقلائی است اما نه یک طریق عقلائی ابتدائی که چند مورد که ظن حاصل شده باشد نه، باید علم حاصل شده باشد. به عبارت دیگر اینجا اعتبار به آن علمی است که از طریق تبادر می آید آن علمی که از طریق اطراد می آید. بنابراین طرق عقلائی است و این طرق عقلائی وقتی اعتبارش کامل می شود که موجب اطمینان بشود. شما علم هم بگذارید کنار فقط بگویید تا موجب اطمینان بشود. که این علائم اعتبارشان مشروط است به اینکه موجب اطمینان بشود. اگر موجب اطمینان نشود در مرحله شک و تردید است و شک در اثبات حقیقت مساوی با عدم اثبات آن است.

 

حقیقت و مجاز

نکته سوم ما حقیقت و مجاز را تا حالا بحث کردیم اما واقعش این است که حقیقت و مجاز در بیان کوتاه بسیار کارش روشن است. ابهامی در کار نیست. برای اینکه در استعمالات الفاظ برای معانی یک اصل داریم مطابق آن اصل عمل می کنیم اصل در بین هر زبانی این است که یک کلمه را از یک فرد زبان دان خارجی درباره یک معنا می شنویم همان معنا را می گیریم و کلاً رسم این است روش این است. برای اینکه صاحب نظران محقق قمی می فرماید: «کلّما استعمل اللفظ خالیاً عن القرینه فالاصل الحقیقه اعنی به الظاهر» قصد ما از اصل ظاهر است یعنی ظهور دارد «لانّ معنی التفهیم و التفهّم علی الوضع اللفظی غالباً» اینجا یک نکته اجماع هم می گوید «و لا خلاف لهم فی ذلک»[4] به عبارت دیگر حکمت وضع این است که لفظ را به یک معنا استعمال می کنیم به معنای حقیقی اش باشد حقیقت این است که برای تفهیم و تفهم معنای حقیقی وضع شده این طبیعت وضع است مقتضای طبیعت وضع است. دقت کنید که فرق است بین اصاله الحقیقه و اصل در استعمال حقیقت است. صاحب فصول «الاصل فی الاستعمال الحقیقه»[5] آن بیانی که از سید علم الهدی داشتیم که «ظاهر الاستعمال دلیل علی الحقیقه» یعنی اصل در استعمال استعمال حقیقی است. درستش هم همین است. چون استعمال طبیعی و درست استعمال حقیقی است. استعمال مجازی به انحراف می رود. با قرینه راهش را کج می کند. استعمال مستقیم و طبیعی استعمال حقیقی است. مطابق وضع است و استعمال مجازی به چپ و راست می زند و نیاز به کمک و قرینه دارد. 2. و مقتضای طبیعت وضع این است که لفظ وضع شده برای معنای حقیقی خودش. 3. اگر لفظ به معنای حقیقی اش حمل نشود موجب اختلال در تفهیم و تفهم می شود موجب اختلال نظام محاوره می شود که بیان شد نمی دانیم این را بگوییم حقیقت است یا مجاز است. نظام محاوره بهم می خورد. پس حمل می شود هر استعمال به معنای حقیقی. مضافا بر اینکه سیره عامه و خاص این است. سیره عامه عقلاء و سیره خاصه اهل هر لغت خاص این است که لفظ را حمل می کند به معنای حقیقی. بنابراین همان طوری که گفته شد اصل حمل بر معنای حقیقی است مگر اینکه معنای مجازی با قرینه اعلام بشود تا قرینه ای نباشد حمل بر معنای حقیقی می شود. بنابراین راه حقیقت و مجاز راه ساده ای است. یک موید این است که محقق نائینی اصلاً بحث علائم حقیقت و مجاز را حذف کرده یکی از اسراری که گفته می شود این است که شاید علائم حقیقت و مجاز لازم نیست اصل در استعمال حمل بر معنای حقیقی است مگر اینکه معنای مجازی با قرینه ثابت بشود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo