< فهرست دروس

موضوع: تحقیق تکمیلی درباره نظر محقق رشتی نسبت به قسم چهارم وضع

گفته شد که مشهور این است که وضع الفاظ چهار قسم قابل تصور است سه قسم امکان دارد و دو قسم واقع دارد. عامین و خاصین وقوع پیدا کرده اند و وضع عام موضوع له خاص امکان دارد و وضع خاص موضوع له عام مشهور قریب به اتفاق این است که امکان ندارد فقط یک مخالف در این رابطه داریم محقق رشتی هست. میرزا حبیب الله رشتی که از تلامذه و شاگردان صاحب جواهر قدس الله انفسهم الزاکیات هستند می فرماید: این قسم چهارم هم امکان دارد. و آن به این صورت است طبق مثالی که استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه فرموده اند که شخصی اگر برود در بیابان و یک حیوانی را ببیند که «یدیها اطول من رجلها» پس از اینکه این حیوان را ببیند یک تصوری می کند می گوید که نسبت به این حیوان که خاص است یک تصور کلی می کنیم می گوییم هر حیوانی که به این شکل باشد اسمش را گذاشتیم زرافه. بنابراین وضع خاص و موضوع له عام. این کار ممکن است. هرچند واقعیت نداشته باشد ولی ممکن هست. پس ما حصل فرمایش محقق رشتی این است که وضع خاص موضوع له عام ممکن است که مثالش را گفتیم یک حیوان که درباره اش تصور صورت می گیرد این وضع خاص است وانگهی برای همان شکل از حیوان به طور کل معنای وسیع قصد می کند موضوع له عام هست. اگر بگویید که ممکن نیست ادلّ شئ علی امکان وقوعه. این کار را من خودم می توانم انجام بدهم. ما حصل فرمایش ایشان این شد.

 

جواب محقق خراسانی

اما محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه در کفایه الاصول جواب این اشکال یا این نظریه را داده اند با عبارات کفایه ای که با ساده سازی از این قرار است:

 

فرق سببیت و مرآتیت

گویا می فرمایند که محقق رشتی که از اعاظم معاصر هست یک نکته پیش ایشان در اختفاء قرار گرفته است و آن فرق بین سببیت و مرآتیت. این نکته مختفی شده است. تحقیق این است که تصور لفظ لحاظ معنا که خود وضع است که در حقیقت عبارت از این است که لفظ موضوع را مرآه برای موضوع له قرار بدهیم. که درست لفظ موضوع قالب برای موضوع له باشد. این وضع است. اما اگر یک لفظی یک تصور مقدماتی مقدمه بشود و پس از مقدمه یک تصور به وجود بیاید ذهن آدم را تداعی کند به سوی یک معنای دیگر این لفظ به اصطلاح سیدنا الشهید صدر تداعی است نه مرآه. تداعی در حقیقت یک نوع مقدمه است که آن یک قدم به سوی عمل وضع آدم را نزدیک می کند. یک حیوان که در خارج دیده شد بعد از که جلب توجه کرد مقدمه است پس از آنکه ذهن برای ساختن یک لفظ دارای معنای وسیع رفت آنگاه عمل وضع صورت می گیرد. و در حقیقت بیان محقق رشتی برمی گردد به وضع عام و موضوع له عام. خیال کردیم وضع خاص و موضوع له عام است نه، آن خاص مقدمه بود پس از آن خاص عمل وضع انجام شد که وضع عام شد و موضوع له عام. این عامین هست. جواب محقق خراسانی را نسبت به نظریه محقق رشتی که فهمیدیم اینجا دیگر ما جمع بندی و قضاوتی نداریم فقط یک نکته می گوییم و آن این است که این نظر یعنی عدم امکان وضع خاص موضوع له عام بدون هیچ تردید منتهی می شود به خلف. یک خلف واضحی است که شرحش را دیروز دادم. مضافا بر آن که اتفاق صاحب نظران بر این است که وضع خاص موضوع له عام امکان ندارد. تا اینجا جمع بندی ما این شد که چهار قسم قابل تصور است سه قسم علی المشهور امکان دارد و علی رای محقق خراسانی فقط دو قسم امکان دارد و واقع هم شده است قسم سوم هم امکان ندارد.

 

وضع حروف و تعریف آن

بعد از این جمع بندی می رسیم به مرحله بعدی بحث که بحث مربوط می شد به وضع حروف که مشهور گفته اند که وضع عام موضوع له خاص عبارت است از وضع حروف. پس از که بحث مربوط می شود به وضع حروف باید وضع حروف را بفهمیم معنای حرف را بفهمیم از لحاظ ادبی و اقسام وضعش را بفهمیم آنگاه ببینیم که وضع حروف از قبیل وضع عام موضوع له خاص می شود یا نمی شود؟

 

سوال:

پاسخ: اگر همان حیوان را بشخصه تصور کند و همان لفظی که قصد می کند برای همان جسم واحدی در نظر بگیرد خاصین می شود وضع خاص و موضوع له خاص. ولی ایشان می گوید ما این را تصور می کنیم بعد به ذهن ما یک تصور کلی داریم که هر حیوانی در دنیا که به این شاکله بود موضوع له عام بشود می شود زرافه. اما تعروف حروف از لحاظ ادبیات و اهل تعریف به طور خلاصه از این قرار است: 1. تعریف درجه اول کتاب تاسیس الشیعه که تالیف علامه صدر است در این کتاب آمده است تعریفی نقل از ابوالاسود دوئلی از امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام که فرموده اند: «الاسم ما انبأ عن معنا فی نفسه و الفعل ما انبأ عن حرکه المعنا و الحرف ما اوجد معنی فی غیره»[1] در این بیان شریف که البته سند عامی است ولی مشهور است شهرت سند در حدی است که می توان به این سند اعتماد کرد. لذا ادباء از ابناء سنت می گویند مبتکر ادبیات علی بن ابیطالب است که در سیوطی این را ثبت کرده اند. تعریفی که مولی دارد طبق این حدیث می فرماید: حرف چیزی است که ایجاد معنی در غیر خودش می کند یعنی یک معنایی را به وجود می آورد منتها در غیر خودش نه در نفس خودش. این تعریف حروف از منظر کلام امام است. 2. علامه شیخ بهائی که هم فقیه است هم ادیب است و هم رجالی و هم علوم روز را بلد است که در هندسه هم و در فیزیک تاریخ چیزهایی درباره اش دارد. در هندسه گفته می شود که نقشه حرم امیرالمومنین را شیخ بهائی کشیده این نقشه کشی قابل تجدید نیست چون هر قدر صاحب نظران معماران می آیند نظر می دهند می بینند روی این نقشه نمی شود اشکال کرد. بقیه حرم ها همه تجدید شده ولی این به همان شکل خودش باقی است. این مرد بزرگ که علامه است یک کتاب ادبیات خاصی داشته برای فرزند خودش نوشته به نام صمدیه که فرزند خودش بوده صمد یا عبدالصمد. در این کتاب صمدیه کلمات را تعریف می کند می فرماید: «الاسم کلمه معناها مستقل غیر مقترن باحد الازمنه الثلاثه و الفعل کلمه معناها مستقل مقترن باحدها و الحرف کلمه غیر مستقل و لا مقترن» حرف را تعریف کرد گفت معنای مستقل ندارد معنایش وابسته به غیر است. یعنی در خارج اگر به وجود بیاید خودش سر پای خودش نمی تواند بماند باید به یک معنای دیگر ارتباط برقرار کند تا معنایش دیده بشود و تحقق پیدا کند. 3. تعریف اصولی، محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب معارج الاصول که شاید این معارج الاصول در خود حله نوشته می فرماید: لفظ که دو قسم است: مهمل و مستعمل اما «المستعمل اما لا یستقل بالمفهومیه و هو الحرف و اما یسقتل فان دل علی الزمان المعین فهو الفعل و ان لم یدلّ فهو اسم».[2] تعریف حرف را فهمیدیم فرمودند «لا یستقل بالمفهومیه». مفهوم همان معناست. در منطق خواندیم محقق نائینی هم می فرماید: «نکته استطرادیه الفرق بین المعنی و المفهوم و المدلول» این سه لفظ سه تعبیر براساس سه حیثیت هست و اما در واقع سه تایشان جمع می شوند به یک حقیقت. آنچه که لفظ آن را به مخاطب ارائه می کند به اعتبار اینکه مورد قصد قرار می گیرد معناست و به اعتبار اینکه از آن لفظ آن معنا فهمیده می شود مفهوم است و به اعتبار آنکه لفظ هدایت می کند دلالت می کند به آن معنا مدلول است. اینجا هم محقق حلی می فرماید: «المستعمل اما لا یستقل بالمفهومیه» نسبت به مفهومیت و فهم معنا استقلال ندارد. فهم معنا کی تحقق پیدا می کند؟ وقتی که ارتباط با معنای دیگری اسم یا فعل داشته باشد. 4. کتاب تهذیب الوصول علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «اللفظ ان لم یستقل بالدلاله علی معناه فهو الاداه و ان استقل فهو الفعل و ان دل بصیغته علی الزمان المعین و الا فهو اسم».[3] «اللفظ ان لم یستقل بالدلاله علی معناه» اگر یک لفظ به دلالت به معنای خودش استقلال نداشت احتیاج به ارتباط به معنای دیگر داشت این می شود حرف. مثلاً «صرت من الحله الی النجف» که تا «صرت» نباشد و حله نباشد و نجف نباشد من و الی معنا ندارد و آن من و الی اگر از این سه «صرت» و حله و نجف جدا کنید دلالت بر ابتداء و انتهاء ندارد دلالت بر معنایش نیاز دارد به ضم ضمیمه. معنای حرف را از کلام مولی تا کلام پیروان مولی تا علامه بهائی و محقق حلی و علامه حلی گرفتیم با مدرک و سند که معنای حرف این است.

 

اقسام وضع حروف و اقوال در آن

در این رابطه متن خوبی که ما در اختیار داریم دراسات الاستاد فی کفایه الاصول علامه شیخ صدرا در این دراسات که مخطوط است می فرماید: در این رابطه باید به شرح کافیه مراجعه کنیم. نجم الائمه شیخ رضی می فرماید: درباره وضع حروف چهار قول وجود دارد: قول اول گفته می شود که وضع حروف عبارت است از وضع عام و موضوع له خاص که قول مشهور است. قول دوم عبارت است از اینکه وضع حروف از قبیل وضع عام و موضوع له عام است عامین [4] که این رای شیخ الرضی و رای محقق خراسانی است. اگر شما تا حال به این فکر بودید که مبدع این فکر یا این نظریه محقق خراسانی هست الان توجه کردید که مبدع شیخ الرضی است. می گویند وضع حروف از قبیل وضع عام و موضوع له عام است. قول سوم منسوب است به علامه تفتازانی که علامه تفتازانی صاحب کتاب مطول است که در ادب و بیان هرچند خودش فارسی است ولی الان در بالاترین سطح ادب و بلاغت در مصر کلمات و بیانات و نظرات ایشان به عنوان اسوه و الگوی بلاغی مطرح است. تفتازانی از منطقه مرز بین ایران و پاکستان است که تفتان می گویند منطقه را. این علامه تفتازانی که البته حنفی است و در کتاب مطول که این کتاب مطول شد مختصر بعد مختصر شد فعلا جواهر البلاغه و بعد هم الان شده است البلاغه الواضحه بعد بلاغت مختصر دیگری هم اساتید دانشگاه تهران نوشته اند که دیگر از آن مطول به طور درست و شاید شما ندیده اید اصلا منتها ما در جوانی هایمان آن کتاب مطول را درس خواندم و به زحمت هم آن صفحات طولانی را توانستیم پشت سر بگذاریم. منسوب به علامه تفتازانی می گوید: وضع حروف عبارت است از وضع عام موضوع له عام و مستعمل فیه خاص است. وضع هم عام است و موضوع له هم عام است که در حال تصور واضع است اما وقتی که استعمال می شود در خارج در ضمن قضیه خارجیه استعمال می شود قضایای خارجیه عبارت دیگر آن قضایای جزئیه است. می شود مستعمل فیه جزئی و خاص. قول چهارم گفته می شود که حروف وضع ندارد بلکه حروف علائم است. علائم از شئون اشیاء است از عوارض اشیاء است. به اصطلاح منطق و فلسفه عوارض ماهیت قابل جعل نیست قهری التحقق است. ماهیت که محقق بشود عوارض آن قطعی است و نیاز به جعل ندارد. این وضع ندارد عوارض الفاظ است از شئون الفاظ است عارض می شود یک شئ که محقق شد یک ابتداء یک انتهاء برایش عارض می شود. پس اصلا خودش وضع ندارد قابلیت برای وضع ندارد. این چهار قول که گفته شد. بعد از اتمام این مرحله از بحث که اقوال در وضع حروف یا اقسام وضع حروف در ضمن اقوال برای شما بیان شد رسیدیم به مرحله اصلی بحث که محقق خراسانی باید ثابت کند که وضع حروف از قبیل عامین است.

 

ادله محقق خراسانی بر قول دوم

در این رابطه محقق خراسانی استدلالی دارد که با تصرف و توضیحاتی از این قرار است: ادله این محقق نامدار به دو صورت است: صورت اول عبارت است از ادله ای که در جهت اثبات عمومیت به کار می رود. صورت دوم ادله ای که در جهت نفی جزئیت استفاده می شود. اما صورت اول در این صورت از استدلال سه وجه قابل ذکر است: وجه اول می فرمایند: وضع حروف مثل وضع اسماء است برای اینکه حروف در خارج بر کثیرین صدق می کند، صدق بر کثیر تعریف واقعی و منطقی برای عام و مفهوم عام است. پس حرف معنایش عام است یعنی موضوع له آن هم عام است. بنابراین دلیل اول ما صدق بر کثیرین بود. دلیل دوم ما عبارت است از استقلالیت در خارج. می دانید که جزئی در حقیقت پنجره دارد پنجره جزئی این است که حرف «آله لغیره» باشد اما اگر استقلالیت ثابت شد پنجره جزئی بسته شد و راه برای عمومیت آماده می شود. می فرماید: در خارج می بینیم که معنای حرف یک معنای مستقلی است مثل اسم. استقلال را از کجا می فهمیم؟ استقلال از طریق اشاره، اشاره خارجی می شود «هذا ابتداء و هذا انتها» این یک معنای مستقل است. در جمله کوتاه معنای اسم که مستقل است و عام حرف هم درست معنایش مستقل است مستقل که شد در خارج می شود عام. دلیل سوم می فرماید: از کلام مولی امیرالمومنین استفاده شد که «الحروف ما اوجد معنی» ایجاد معنی می کند ایجاد معنی می کند یعنی معنای مستقل. معنای مستقل که بود از یک سو عمومیت دارد و از سوی دیگر آلیت در کار نیست که متکی به غیر و جزئی باشد. براساس این سه تا دلیل اعلام می شود که وضع حروف مثل وضع اسماء است بدون فرقی. و اما صورت دوم از ادله که نفی جزئیت بکنیم ان شاء الله جلسه فردا.


[1] . تاسیس الشیعه، العلامه الصدر، ص60.
[4] . الکافیه، الشیخ الرضی، ج1، ص10.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo