< فهرست دروس

موضوع: تقسیمات وضع

پس از آنکه معنای وضع را فهمیدیم عملیات وضع شروع می شود و در عملیات تقسیماتی به وجود می آید.

 

عملیات وضع

در مقدمه این تقسیمات مناسب است عملیات وضع را اشاره کنیم. منظور از این عملیات این است که وضع یک کار اختیاری است از اراده واضع سرچشمه می گیرد. واضع لفظی را که برای معنایی وضع بکند تصور می کند و تصدیق می کند و لحاظ. که در اصطلاح برمی خوریم به تصور و لحاظ این تصور و لحاظ به یک معنا کاربرد دارند در این قسمت از بحث. این عملیات وضع گاهی به طور فردی انجام می گیرد یک فرد به طور خاص بزرگ خانواده مثلاً یک فرزند تازه به دنیا آمده خودش را با یک تصوری نامگذاری می کند وضع لفظ برای معنا. و گاهی هم وضع لفظ به شکل جمعی و گروهی انجام می شود یک جمعی یک خیابانی را یک شهری را یا یک مسجد و دانشگاهی را یک اسمی رویش می گذارند. آن اسم گذاشتن وضع لفظ برای آن معناست. و گاهی هم به تعبیر سیدنا الاستاد وضع در ضمن استعمال صورت می گیرد. واضع قصد دارد لفظی را برای معنایی وضع کند و نمی گوید وضع می کنم وضع در ضمن استعمال. مثلاً این شئ را که اینجا قرار داشته باشد می گوید «جئنی بتسبیح» استعمال می کند مثلاً شما آن دفتری که در اختیارتان است اسم ندارد می گویم آن دفتر را به من بده. وضع در ضمن استعمال است. عملیات وضع را فهمیدیم فردی، جمعی، در ضمن استعمال.

 

سوال:

پاسخ: به طور کلی طبیعی آن این است که استعمال بعد از وضع است ولی می شود همان استعمال همان وضع همان تطبیق کند.

 

سه تقسیم به سه اعتبار

پس از آنکه عملیات وضع را متوجه شدیم وضع براساس سه اعتبار سه تقسیم دارد: تقسیم اول به اعتبار خود عمل وضع، تقسیم دوم عبارت است از انقسام به اعتبار لفظ موضوع و تقسیم سوم عبارت است از انقسام به اعتبار موضوع له. اما تقسیم اول که به اعتبار خود وضع بود عبارت است از انقسام وضع به وضع تعیینی و وضع تعیّنی. این انقسام به اعتبار خود وضع است که وضع گاهی قسم اول آن به نحو خاص از ابتداء صورت می گیرد که می شود وضع تعیینی. فرق این دو تا وضع به اصطلاح از نظر فنی ابتداء و انتهاء است. از ابتداء وضع صورت می گیرد فردی لفظی را برای معنای خاصی وضع می کند. ابتداء به ساکن هیچ تلفظ و تکلمی درباره آن لفظ و معنا به وجود نیامده باشد. ابتداءً می گوید این مدرس مدرس ساحلی اسم می گذارد. قسم دوم که تعیّنی است که تخصصی هم به آن می گویند در ابتداء وضع نیست استعمال است فرق نمی کند استعمال مجازی باشد یا استعمال بدون قصد اتفاقی باشد یک استعمال است. این استعمال حتی فجاهً اتفاق بیافتد فردی به یک شخصی بگوید مدقّق از باب مثال، این کلمه را قصد وضع نداشت اتفاقاً در قالب شوخی هم که شده است مجاز و شوخی و یا اتفاقا استعمال شد. این استعمال را دیگری با خبر شد اقرار کرد سومی چهارمی الی آخر تا رسید به جایی که علاقه ایجاد شد رابطه بین لفظ و معنا شکل گرفت. رابطه که شکل گرفت هر موقع رابطه بین لفظ و معنا رابطه مستحکم بود می شود معنای حقیقی و لفظ حقیقت در آن معنا. ارتباط در اصطلاح فارسی تنگاتنگ و ناگسستنی. در تعبیر عربی صله وثیقه. محکم ارتباط است. این ارتباط محکم را در اصطلاح تبادر و صحت سلب می گویند. روح تبادر و صحت سلب آن صله وثیقه است که بین لفظ و معناست. در این صورت می شود وضع تعیّنی. این دو قسم یا این تقسیم بر چه اعتبار بود؟ اعتبار خود وضع. یک نکته قابل توجه است و ان این است که الان می فهمیم صاحب نظرانی که در تعبیرشان وضع را تعیین لفظ برای معنا گفته بودند این تقسیم آنجا جا ندارد. و آن تعبیری که از محقق خراسانی بود که «نحو اختصاص» تعبیری است که قابل انقسام هست چون اسم مصدر است قابل انقسام به دو قسم یعنی تعیینی و تعیّنی.

 

سوال:

پاسخ: وقتی که به دقت بنگرید تعیین مصدر است و لفظ هم تعیین است خود لفظ عابی از این است که به خود و غیر خود تقسیم بشود مضافا بر اینکه مصدر است یک مصدر بما هو مصدر به نحو خاص قابل انقسام نیست. و اما اسم مصدر که اختصاص است آن حرفی که می گویید اینجا می آید اختصاص که بود آن تعیّن به معنای خاص ندارد که گفتید مجهول است و ابهام دارد در اسم مصدر است نه در خود مصدر. اسم مصدر قابلیت انقسام دارد هم به تعیین و هم به تعیّن. این حرفی است که اعاظم هم گفته اند.

 

تقسیم دوم شخصی و نوعی

و اما تقسیم دوم عبارت است از انقسام لفظی که وضع شده تقسیم می شود به دو قسم: 1. وضع شخصی، 2. وضع نوعی. منظور از وضع شخصی این است که لفظ و معنا بعینه مورد تصور قرار بگیرد با تمام خصوصیات. خود لفظ و خود آن معنای موضوع له بعینه فرق نمی کند جزئی باشد یا کلی، جزء باشد یا کل، فرق نمی کند جزء و کل در این قسمت فرق نمی کند، یک خصوصیت دارد و آن این است که وضع به طور معین و بعینه آن لفظ آن معنا را در بربگیرد. از لفظ زید بگیرید علم تا لفظ انسان. لفظ زید برای همین شخص و لفظ انسان برای همین معنا بعینه با تمام دقت. خود لفظ هم مقصود است. خصوصیت وضع شخصی این است که لفظ مقصود به وضع است. اما قسم دوم وضع نوعی، در وضع نوعی خود لفظی که برای وضع به کار می رود مقصود اصلی نیست بلکه شکل، ساختار مورد نظر است. لفظ بعینه تصور نمی شود بلکه بنوعه تصور می شود. مثال آن صیغه فعله این واضع می گوید من فعله را وضع کردم وزن برای فعل ثلاثی مجرد نسبت به ماده های خاصی. این وزن هیئت هست این هیئت که موضوع له است در حقیقت تصور شده است منتها تصور لا بعینه بلکه ساختار و خود شاکله مورد وضع قرار می گیرد لفظ فعله فاء و عین و لام و ه به طور خاص موضوع له نیست بنابراین در وضع نوعی خود لفظ مقصود اصلی نیست بلکه شکل و ساختار و صیاغت لفظ مقصود است از این جهت گفته می شود که وضع نوعی مثل وضع هیئت فعله یا هیئت فاعل الی آخر.

 

اما تقسیم سوم به اعتبار معنی یا موضوع له

اما تقسیم سوم که بحث مفصل ما اینجاست عبارت است از تقسیم وضع به اعتبار معنای موضوع له، وضع به این اعتبار تقسیم می شود به اقسام متعددی، در مقام تصور این نحو منقسم می شود به چهار قسم: 1. وضع خاص موضوع له خاص، 2. وضع عام موضوع له عام، 3. وضع عام موضوع له خاص، 4. وضع خاص موضوع له عام. این چهار قسم را در مقام تصور است تصور از روی عقل و ادارک و انتباه. این چهار قسم همین چهارتاست در مقام تصور قطعاً کم و زیاد نمی شود. چون که حصر عقلی است. حکم عقل از این چهار تا بیرون نیست. تصور اقسام این چهار تا شد.

 

سه قدم و سه مرحله در تقسیم سوم

اما در قدم بعدی بحث می کنیم که از امکان و وقوع. یک تصور بود تصور امر محال هم قابل تصور است. قدم بعدی امکان است مرحله سوم وقوع. سه مرحله کار داریم. مرحله تصور که معلوم شد. اما مرحله امکان، مشهور این است که سه قسم اول ممکن است خاصین و عامین و عام و خاص. و قسم چهارم مشهور بلکه قریب به اتفاق این است که ممکن نیست فقط یک رای مخالف ثبت شده که شرح می دهیم. اما وقوع دوم قسم اول که خاصین و عامین باشد بسیار واضح در مثال گفته می شود که وضع خاص موضوع له خاص عبارت است از اعلام شخصیه و زید و عمرو و احمد و محمود. و اما عامین عبارت است از اعلام جنس مثل رجل و مراه تا انسان. لفظ وضع عام و موضوع له عام. اما قسم سوم که گفته می شود ممکن است وضع عام موضوع له هم خاص، مشهور این است که ممکن است. برای اینکه تصور وجود دارد تصور خاص به وسیله عام کار ممکن است. یک حرفی را گاهی گفته ایم که خاص دلیل اگر اخص از مدعا بود موید می شود اما اگر دلیل اعم از مدعا بود دلیل می شود چون که صد آمد نود هم پیش ماست. این شبیه آن است.

 

اشکال و جواب

وضع عام و موضوع له خاص. قبل از اینکه از امکان این گونه وضع صحبت کنیم یک اصطلاح را شرح بدهیم. اصطلاح این است که گفته می شود وضع عام باشد یا خاص باید موضوع له در قالب و کادر آن وضع بگنجد. اما در وضع عام و موضوع له خاص گفته می شود که قالب با این جور در نمی آید. لفظ قالب برای معناست درست تطبیق کند وضع عام و موضوع له خاص تطبیق نمی کند. بعد از که تطبیق نکرد قالب برای آن نیست. لفظ و معنا قالب و ذی قالب است. جور در نمی آید. این یک اشکالی است که گفته می شود که عام نمی تواند قالب برای خاص باشد. در جواب این اشکال گفته اند که قالب گیری در حقیقت تصور است مرآتیت است در اصطلاح محقق خراسانی و سیدنا الاستاد قدس الله انفسهم الزاکیات لفظ مرآه برای معناست. این مرآه هرچند بزرگ هم باشد ولی شئ کوچکی از خودش را هم نشان می دهد. لحاظ می شود

 

منظور از تصور بوجه چیست؟

منتها اصطلاحی که به کار می برند می گویند تصور بجمیع خصوصیاته که لفظ و معنا خاصین یا عامین یا تصور بوجه باشد این تصور بوجه را برای شما شرح بدهم که منظور از تصور بوجه چیست؟ منظور از وجه در اینجا عبارت است از تصور ضمنی تصوری که در ضمن دید وسیع آن هم می آید. لذا تصور به وجه نزدیک به دلالت تضمنی است. لفظ انسان دلالت بر ناطق دارد اما بوجه یعنی تضمنی. لذا شیخنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرماید تعریف به رسم در حقیقت همان تصور بوجه است به حد تام اگر بشود تصور به تمامه و کماله است و اگر تعریف در حد رسم باشد تصور بوجه است. بنابراین بوجه را فهمیدیم که بوجهه در اصطلاح فارسی می گویید این را کامل شناختم و این تا حدودی شناخته شد. در دوره قبلی گفتیم که آیینه ای که بزرگ است تمام قد آدم را نشان می دهد آدم طبیعی را، فردی که جلوی رویش بنشیند بایستد درست قالب شده است یک آینه تمام قد نشان می دهد این تصور بتمامه و مراتیت به کمالها است. یک مرتبه همان آینه بزرگ یک بچه کوچکی در آن گوشه نشسته است آن را هم نشان می دهد تصور شد تصور ضمنی که آن گوشه را هم فرا گرفت. پس معلوم شد که وضع عام موضوع له خاص می تواند ممکن باشد و تصور موضوع له هم امکان داشته باشد منتها تصور بوجهه نه بعینه.

 

فرق اجمال با ناقص

سوال:

پاسخ: تصور اجمالی غیر از تصوری است که در حد کمال نرسیده یعنی ناتمام است ناتمام بودن غیر از اجمال است اجمال ابهام دارد ناتمام بودن در یک حدی هست حد معلوم است ولی در اجمال حد معلوم نیست در هاله ابهام است. شاید در بعض نوشته ها اجمالاً هم برای تقریب به ذهن گفته شده ولی آن عبارت با دقت و خالی از مسامحه نیست. اجمال آن است که متعلق اجمال مبهم است ابهام دارد و وجه آن است که تا حدی که هست روشن است ولی کامل نیست. مثل انسان و ناطق که انسان دلالت بر ناطق می کند می گوییم الانسان ناطق. ناطق است ولی حیوانش را نگوییم تا این حد درست است و ابهام نیست ولی کامل نیست حیوان هم باید بیاوریم تا کامل بشود. در یک جمله تصور بوجهه یعنی یک تصور محدود و نه کامل، به طور کامل تصور نشده است و تا حدی تصور شده. کمال این است که لفظ که قالب است با معنی درست مطابقت کند زیاد آورد پس آن قالب تمام یا مرآه تمام برای آن معنا نیست در ضمن آن دارد. این مطلب که گفته شد امکان اعلام می شود پس از که امکان اعلام شد و تصور بوجه را خوب فهمیدیم گفته می شود که این قسم وقوع هم دارد قولی بر وقوع هم هست این قول به وقوع هم مشهور است. مثال این قسم سوم علی المشهور وضع حروف است که حروف وضع عام دارد و موضوع له آن خاص است. مشهور این وضع درست است و در آن بحث نداریم. یک مرور کوتاهی بکنیم و آن این است که در وضع حروف یک تصور عام و شامل صورت می گیرد مثلاً می گوید لفظ «من» برای ابتداء این تصور عام شد ولی موضوع له خاص هست در مقام استعمال ربط بین کلمتین است. ربط بین کلمتین در خارج واقعی و خارجی و جزئی. یادمان نرود هر چیزی که پایش به خارج رسید جزئی است ربطش که خارجی شد می شود جزئی. نکته اصلی جزئیت موضوع له حرف را از اینجا به دست بیاورید. چون تطبیقش خارجی است موضوع له همان تطبیق آن است پس خارجی جزئی است. واقع هم هست. که این بحث دارد که محقق خراسانی می فرماید وضع حروف مثل وضع اسماء است و قسم سوم امکان دارد ولی وقوع ندارد. وقوعش را انکار می فرمایند.

 

اما قسم چهارم امکان ندارد و ادله آن

و اما قسم چهارم که عبارت است از وضع خاص و موضوع له عام بود در این رابطه گفته می شود که دقیقاً بعد از تطور و بعد از تحقیق به اتفاق صاحب نظران این گونه وضع امکان ندارد و این گونه وضع معنایش این است که کار در نهایت به خلف کشیده بشود. یعنی آن وضعی که خاص هست در حقیقت بدنه اش عام باشد «ما فرضته خاصاً اصبح عاماً» آنکه فرض کرده اید که خاص است در واقع خلاف خاص است و در واقع می شود عام. منتهی به خلف می شود این از یک سو، از سوی دیگر وضع که تصور است تصور آیینه کوچک یک جسم بزرگ را در مثال نمی تواند نشان بدهد. وضع خاص نمی تواند موضوع له عام و وسیعی را تصور کند و فرابگیرد و احاطه کند. قابل احاطه نیست که در یک مصرع گفته بودم که تو بزرگی و به آیینه کوچک ننمایی. این براساس دو تا نکته فلسفی و تحلیلی یعنی تحقیق میدانی و وجدانی امکان ندارد پس وضع خاص موضوع له عام کار ناممکنی است. دلیل سوم ما هم اتفاق صاحب نظران است به این سه تا دلیل وضع خاص و موضوع له عام وجود ندارد. یک نفر مخالف داریم محقق رشتی [1] که شرحی دارد و توضیحی از علامه شیخ صدرا دارد جلسه آینده ان شاء الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo