< فهرست دروس

موضوع: نکته تکمیلی فرق بین قاعده و اصل و اماره و اصل

سوالی شد بعضی از عزیزان گفتند که ما تا اینجا فرق قاعده و اصل و فرق اماره و اصل را فهمیدیم اما قاعده با اماره چه فرق دارد که این بحث نمی شود ارتباطش چیست؟ آیا با هم متحدند فرق دارند و وضعیت از چه قرار است؟ در این رابطه همان طور که اشاره شد در اصول عنوانی به ثبت نرسیده است که فرق بین قاعده و اماره را عنوان کرده باشند دلیلش هم این است که ارتباط آنچنانی ندارند قاعده تعریف خاصی دارد یک قانون کلی است و اماره در حقیقت یک حجت شرعی است. می توانیم بگوییم که از باب حجیت تحت عنوان آن مفهوم اسم عام که حجت باشد اماره هم حجت شرعی است قاعده فقهی هم حجت شرعی است.

 

مصطلحات حجه، اماره، دلیل، موید، اشعار و امتیاز

که این مصطلحات حجت و اماره و دلیل و موید و اشعار، امتیاز در ردیف رتبه بندی شده است. حجت تا وجه شرعی پیدا نکند یک مدرک عنوان حجت به آن صدق نمی کند. چون منظور از حجت یعنی یک مدرک معتبر عند الشرع، اعتبار شرعی باید احراز بشود. حجت درجه یک است که قطع را می گوییم حجه الحجج. و اما دلیل می تواند حجت باشد و می تواند هنوز حجت نباشد. اما دلیل می تواند دلیل عقلی باشد و اعتبار شرع نگرفته باشد حجت نیست و می تواند اعتبار شرعی بگیرد و هم دلیل باشد و هم حجت. و اما اماره که اینجا به کار می رود از چه قبیل است؟ اماره در حقیقت دلیل است ولی به اعتبار این که واسطه در استنباط مطلوب قرار می گیرد از این زاویه اماره می گوییم. اماره یعنی علامت مقصود، واسطه در اثبات از جهتی که واسطه در اثبات است از این جهت به اش می گوییم اماره. فرق اماره با دلیل فرق حیثیتی است از حیث اثبات مطلوب اماره است از حیث دلالت و ارشاد به سوی مطلوب دلیل است. رسیدیم به فرق موید و اشعار و امتیاز که موید دلیل ناقص است و اشعار در حد یک اشارتی به مطلوب در کار هست، امتیاز یک شاهدی برای مطلوب است.

 

فرق بین اماره و قاعده

و اما فرق بین اماره و قاعده: قاعده فقهی که در حقیقت یک دلیل معتبر شرعی هست که معیار اماره کشف ناقص ذاتی بود اگر بعض از قواعد مثل قاعده صحت یا قاعده فراغ که اینها اماره هستند کشف ذاتی ناقص دارند بعد از تایید شرع آن کشف کامل می شود که محقق نائینی می فرماید: تتمیم کشف. پس قاعده فقهی می تواند اماره باشد مثل قاعده فراغ و قاعده صحت و می تواند فقط دلیل شرعی باشد مثل لا تعاد که عین نص شرعی است در حقیقت قاعده نص شرعی است.

 

نکته توضیحی

نکته دیگر توضیحی و آن این است که سوال شد یکی از آثاری که فرق بین قاعده و بین اصل گفته شد و اماره و اصل این بود که اجزاء و عدم اجزاء. گفتند درباره اجزاء یک اشارتی بکنید. اجزاء از همین بحث مقدماتی ماست که به زودی به آن می رسیم. شرح کاملش الان لازم نیست. فقط جواب سوالی که شد اجزاء یک حکم عقلی است یک حکم عقلی در یک موقعیت خاص، اگر ماتی به با ماموربه مطابقت داشته باشد به حکم قطعی عقلی اجزاء می آید. از باب حکم قطعی عقلی کلامی جانمایه اش تحسین و تقبیح بود. حکم عقلی فلسفی سرمایه اش برهان های فلسفی و اصل الاصول و اول الأول که تناقض بود. اصل الاصول و اول الاول در فلسفه مبدء تناقض است به تعبیر شهید صدر مبدء تناقض. و در عقل کلامی اصل و اساس تحسین و تقبیح عقلیین با یک اضافه که قطعیین. اجزاء یک حکم عقلی کلامی است که تحسین همراه آن است و اگر اجزاء به عمل نیاید اکتفاء صورت نگیرد تقبیح قطعی خواهد بود. این دو تا نکته تکمله بود از بحث قبل

 

بحث وضع

اما بحث امروز: عنوان بحث ما توجه کنید بحث وضع، در اصول بحث وضع تنهاترین بحثی است که از مشابهاتش یک درجه بالاست بلاغت، منطق، ادبیات وضع بحث می شود اما آن بحثی که در اصول می شود هیچ کجا نیست. لذا خود بحث وضع در حد یک رساله دکتری است. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه بحث وضع را خود مسئله وضع را شش ماه بحث می کرد. که در ادب و بلاغت یک روز یک درس کامل هم نباشد. چون قدرت اصولاست لذا گفته بودیم که رتبه اصول فرا رتبه ای است بالاتر از رتبه های دیگری است که ما فکر می کنیم. در بحث وضع در اصول که متن ما کفایه الاصول است محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه معنای وضع و اقسام وضع را شرح می دهد. محور اصلی در بحث وضع بررسی معنای وضع اولاً و بیان اقسام وضع از سه زاویه از جهت دیگر.

 

معنی وضع لغتا و ادبا و منطقا و اصولاً

اما بررسی معنای وضع: به ترتیب از لغت، ادب، منطق به ترتیب بررسی را شروع کنیم تا برسیم به اصول و مراحل قدماء و اتباع و رشد و تطور. اما معنای وضع در لغت: محقق لغوی که هم فاضل است محدث است و هم عالم متدین و ولایی است علامه طریحی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب مجمع البحرین ماده کلمه می فرماید: «الوضع الحط» وضع یعنی پایین افتادن، فرو افتادن، انحطاط. و ابن منظور رضی الله عنه در کتاب لسان العرب همین ماده کلمه می فرماید: «الوضع ضد الرفع» وضع ضد رفع است بالا و پایین، وضع پایین آوردن و رفع بالا بردن. و از کلمات لغوی تا جایی که جستجو کردم لغت نامه ها را آن معنایی که به بحث اصول در ارتباط باشد یافت نشد مگر در ضمن استعمالات شان که لغوی ها موارد استعمال را ذکر می کنند. در ضمن استعمالات شان به این تعبیر برخوردیم که وضع چیزی را از جایی به جایی گذاشتن. این آخرین چیزی بود که از لغت به دست آمد. اما ادبیات: وضع در ادبیات بحث شده است یکی از بحث های ادبیات وضع است چون از حقیقت و مجاز که بحث می کنند به ناچار از وضع باید بحث کنند. در این جمع مدرکی را که روشن برای ما معنا را اعلام کرده است برای شما معرفی کنم کتاب جامی در برابر سیوطی، که کتاب جامی در حقیقت کتاب ملای جام تربت جام خراسان جنوبی است که شاعر و ادیب و حنفی مذهب است. که ایشان در بین احناف نفوذ دارد و کتابش محور درسی است از هندوستان و پاکستان و افغانستان و تاجیکستان که احناف این کتاب را محور درسی دارند. من هم با این کتاب آشنا بودم شاید از کتاب سیوطی متن راحت تر باشد و وسیع تر. در این کتاب صفحات اول که بحث شروع می شود از حقیقت و مجاز وضع را تعریف می کند می گوید: وضع «اختصاص اللفظ بالمعنی» وضع عبارت است از اینکه واضع یک لفظ را برای یک معنا اختصاص بدهد. این مطلبی بود از منظر ادبیات به همین یک مورد اکتفاء کنیم. و اما در منطق: کتاب اشارات تالیف شیخ الرئیس ابوعلی سینا با شرح خواجه یعنی شرح محقق طوسی که ما در اصول خواجه طوسی را محقق طوسی می گوییم و قسمت منطق اشارات مثل تجرید منطق دارد و الهیات دارد شفا هم همین طوری است منطق دارد و الهیات دارد.

 

هویت اعتباریه

در اشارات قسم منطق با شرح محقق طوسی آمده است که وضع در حقیقت عبارت است از قرار دادن لفظ قالب برای معنا یعنی وجود تنزیلی معنا می فرماید: «فهو هو بالاعتبار» پس همین لفظ همان معناست در عالم اعتبار که «هو هو بالاعتبار» یک تعبیری می شود که آن تعبیر از هویت اعتباری است. «فهو هو بالاعتبار» یعنی هویت اعتباریه، لفظ برای معنا یک هویت اعتباریه است. همان است بالاعتبار.

 

معنی وضع در چهار دوره اصول

و اما از منظر اصول، لغت و ادبیات و منطق گفته شد اما از منظر اصول: که چهار دوره بود دوره اول که دوره قدماء است معنای وضع در دوره قدماء که مراجعه شد به کتاب الذریعه[1] تالیف سید مرتضی علم الهدی و مراجعه شد به کتاب العده[2] تالیف شیخ طائفه یک نکته را با یک دقت از ضمن بیان ساده سازی کردیم برای شما و آن این می شود که از منظر سید و شیخ وضع عبارت است از تعیین یک لفظ برای افاده یک معنا. یک لفظ را تعیین بکند برای افاده یک معنای خاص این وضع است. دوره اتباع قدماء علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه اینجا یک بیان روشن پیدا کردیم علامه حلی می فرماید: «المراد بالذات من وضع الالفاظ» مقصود از وضع لفظ «اعلام المتکلم ما فی ضمیره»[3] که ان شاء الله می رسیم که سیدنا هم نظرش تقریبا این است که ابراز ما فی الضمیر بشود. «اعلام المتکلم ما فی ضمیره» معنای وضع این شد که متکلم به وسیله لفظ آن معنایی که قصد دارد به طرف اعلام کند. و اما دوره رشد اصول در دوره رشد که سرسلسله محقق قمی است محقق قمی صاحب قوانین الاصول که گفتم قوانین الاصول اسم عامیانه است اصل کتاب القوانین المحکمه فی الاصول الشرعیه. وضع را به طور خاص برجسته نکرده است اما در ضمن بیان حقیقت و مجاز می فرماید: «ما عیّنه الواضع لمعنی خاص فهو حقیقه»[4] یعنی از ضمن کلامش استفاده می شود که وضع تعیین یک لفظ برای یک معنای خاصی است. بعد از این به عنوان تکمیل این دوره صاحب فصول می فرماید: «الوضع عباره عن تعیین اللفظ للمعنی للدلاله»[5] ایشان معنای وضع را تعیین لفظ برای معنا اعلام می کند به طور صریح. و اما در دوره پس از تطور محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه وضع را تعریف می کند می فرماید: «الوضع هو نحو اختصاص اللفظ بالمعنی و ارتباط بینهما» شرحش را استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه داده اند که مدرک آن نوشته های خطی خود من است از نجف، می فرماید: منظور از این نحو یعنی هویت اعتباریه. همان که در منطق اشارات و نطق محقق طوسی آمده بود «هو هو بالاعتبار» هویت اعتباریه است یعنی لفظ همان معناست بالاعتبار.

 

چهار قسم وجود

همین جا ایشان شرحی دارد می فرماید: وجود چهار قسم است دو قسم آن تکوینی است به عالم لفظ ربط ندارد. دو قسم آن مربوط به عالم لفظ و اعتبار است. آن دو قسمی که ربط به عالم لفظ و اعتبار ندارد عبارتند از: وجود خارجی و وجود ذهنی که دو واقعیتی است ربط به عالم اعتبار ندارد. اما آن دو قسم وجود دیگر که ربط به لفظ دارند عبارتند از: 1. وجود کتبی، 2. وجود لفظی. این دو تا وجود با عالم لفظ در اعتبارند و در حقیقت اعتباری هستند. و معتبر این اعتبار را ایجاد می کند. فرق بین اعتبار و انتزاع این بود که اعتبار وسیع تر از انتزاع است انتزاع محدودتر است. گاهی انتزاع در عوض اعتبار بکار می رود غلط است انتزاع نیاز به منشا دارد یک منشا باشد فوقیت یک منشا تحتیتی هست که انتزاع بشود اما اعتبار نیاز به منشا ندارد. می تواند منشا داشته باشد می تواند منشا اصلا نداشته باشد. اینها اصطلاحات شیخ صدرایی است. اعتبار می کند معتبر برای کتابت یک نوع وجود و برای لفظ که تلفظ می شود ثوب یک نوع وجود. و اما چرا رای شیخ را نگفتیم؟ چون ما چهار صاحب مکتب را در نظر داریم. شیخ در مطارح الانظار از صحیح و اعم شروع کرده است بحث وضع را ندارد لذا نیاورده بود و ما هم به بیان محقق خراسانی اکتفاء کردیم. و اما محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «الوضع التخصیص»[6] وضع تخصیص لفظ به معناست. تا اینجا تعیین، تخصیص و اختصاص. و بعد یک ادامه ای دارد که در بحث واضع مربوط می شود «تخصیص بعنایه الهیه» ایشان محقق نائینی و شهید صدر وضع را رابطه لفظ و معنا را رابطه اتفاقی نمی داند یک رابطه فراذهنی است که ان شاء الله در فراز بعدی بحث می کنیم. و اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «حقیقه الوضع هو التعهد بابراز المعنی بقصد التفهیم»[7] این معنای وضع است کلمه «التعهد بابراز المعنی لغرض التفهیم». از این کلمه تعهد وحشت نکنید که مگر می شود آدم یک تعهدی کند؟ این تعهد آن تعهدی نیست که شما قصد می کنید این تعهد در حقیقت برمی گردد به قصد ابراز معنی قصد می کنیم در حال اغماء نیست در حال سهو نیست در حال نوم نیست در حال اختیار یعنی ناشی از اراده است. این می شود التزام و تعهد. یک قصد و یک التزام یک تصمیم برای فهماندن معنا برای طرف توسط لفظ. این می شود وضع. این دوره ها و این اقسام را و این سیر را که پیمودیم یک جمع بندی کوتاه در نتیجه این آراء و اقسام که گفته شد مطلبی را که می خواهیم در جمع بندی اعلام بکنیم این است که لفظ که «ما یتلفظ» است ابراز می شود رابطه بین طرفین است لفظ «ما یتلفظ» و «یصدر و یستمع» رابطه بین متکلم و مخاطب است. و معنا «ما یقصد» معنای یعنی المقصود، مقصود به لفظ. پس از خود لفظ و معنا که دقت کنیم معنای وضع به دست می آید که وضع یعنی لفظی که برای تفهیم یک معنا اختصاص یافته باشد. کلمه اختصاص هم که محقق خراسانی گفت درست است این همه اقوالی که نقل کردیم در نتیجه تعابیری بود برخواسته از ذوق عالی منطقی و ادبی و اصولی، همه این تعابیر برمی گردد به این یک جمله که لفظ یک نشانه ای است علامتی است برای معرفی معنا. معنا مقصود لفظ آن مقصود را نشانه و هدف می گیرد. در یک جمله وضع یعنی اختصاص لفظ خاص به معنای خاص. اما در ضمن همین مطلب محققین صاحب مکتب اصولی اعلام کرده اند که از واضع هم بحثی بکنیم واضع چه کسی باشد، آیا واضع فرد است تاریخ دارد یا افراد است یا یک عنایت الهی است ان شاء الله جلسه فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo