< فهرست دروس

موضوع: قواعد فقه در اصول

در بحث های اصولی بحثی از قواعد فقه به طور منظم و منسجم ثبت نشده اما در ضمن بحث ها در تتمه و انتهای اصول لفظیه قاعده فراغ و قاعده تجاوز و قاعده صحت آمده و در انتهای اصول لفظیه دو تا قاعده و در انتهای اصول عملیه یک قاعده و بعد با قاعده صحت مجموعاً قاعده فراغ، تجاوز و صحت و لا ضرر و قاعده تسامح. در مجموع در آخر بحث ها پنج تا قاعده فقهی در ضمن بحث های اصولی آمده است. چرا قواعد به طور کامل بحث نشده و آیا قاعده از بحث های اصولی خارج است و یا اینکه غلبه با بحث های اصولی بوده و بحث های قاعده آنچنان جایگاه از لحاظ آثار و کمیت نداشته. در این رابطه رمزش چه بوده این بحث بحث تقریباً تاریخی می شود این را کار نداریم اما آنچه که می شود بگوییم قواعد فقهی هم جزء ادله است و زیر مجموعه ادله به طور مطلق واقع می شود شاید اصولیون آن قواعد عمده را که تشخیص داده در پنج قاعده مستقل ذکر کردند به قواعد دیگر ضمنی اشارت هایی شده است که اشارت ها به عمل آمده است. به قول مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی محدث و مورخ و رجالی که می گوید صاحب وسائل کل روایات را جمع کرده ولی یک بخش از چشمش افتاده جعفریات یا اشعثیات که هزار تا روایت است این از چشمش افتاده نصیب یا قسمت یا می گوید روزی و رزق محدث نوری بوده که ایشان این را بیاورد. الان هم قواعد فقهی رزق و روزی بعضی از ضعفا شد که قواعد را تدوین کند و خداوند عنایتی بکند بشود قواعد فقهی الان در مجامع داخلی و خارجی بحث های فقهی این کتاب قواعد فقه مستقل محور درسی شده که رزق و روزی بعضی از بندگان ضعیف خدا بوده است. این یک توضیحی که در اصول نیامده شاید به جهت اینکه آن پنج تا را مهم می دانسته و بقیه را در ضمن بحث ها اشارتی کرده باشند اکتفاء کرده اند.

 

اقسام قواعد فقهی

به طور کلی قواعد فقهی به اعتبار صیاغت و ساختار به دو قسم تقسیم می شود: 1. قاعده منصوصه، 2. قاعده اصطیاده. منظور از قاعده منصوصه آن است که یک قاعده از عین نص گرفته شده مثل قاعده لا تعاد، «لا تعاد الصلاه الا من خمس» عین نص است. و منظور از قاعده اصطیاده این است که فقهاء و اهل نظر یک عنوان را از مجموع ادله اتخاذ کرده اند. اصطیاد یعنی اتخاذ، اصطیاده یعنی اتخاذیه. مثل قاعده اتلاف، مثل قاعده احسان که در متن نص عین این کلمه نیست ولی قاعده اتلاف اصطیاد شده است از موارد مختلف. این تقسیم اول به اعتبار صیاغت و ساختار. تقسیم دوم قاعده فقهیه عبارت است از تقسیم به مدرک اعتبار قاعده. از این جهت قاعده به دو قسم تقسیم می شود: 1. قاعده فقهیه شرعیه، 2. قاعده فقهیه عقلائیه. به این معنا که اگر مدرک قاعده فقط ادله شرعی بود نص بود هیچ گونه طریقیت عقلائی و کشف عقلائی در کار نبود این قاعده می شود قاعده فقهیه شرعیه. مثل همین قاعده «لا تعاد» و یا قاعده «لا دیه لمن قتله الحد». و اما اگر مدرک اعتبار بنای عقلاء بود یک طریقیت عقلائیه وجود داشت این قاعده می شود قاعده فقهیه عقلائیه. پس از آن بنای عقلاء مورد تایید شرع نصاً یا امضاءً قرار بگیرد. مثل قاعده صحت که پشتوان اصلی قاعده صحت بنای عقلاء است که اگر حمل بر صحت نباشد سنگ روی سنگ بنا نمی شود. بنای عقلاء این است که فعل مردم و معامله مردم حمل بر صحت بشود. تایید شرع که آمده است پس از تایید شرع می شود قاعده فقهیه عقلائیه. به طور کلی تقسیم اصلی این است اما یک تقسیم دیگر از حیث نطاق و مورد کاربرد داریم که آن تقسیم را برجسته نکرده اند به اشارت بسنده کنیم آن تقسیم عبارت است از قواعد فقهیه عبادیه که در عبادات بکار می رود «لا شک لکثیر الشک» و قاعده فقهیه معاملیه مثل «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده». و همین طور قاعده باب قضاء و قاعده باب احوال شخصیه. درباره قاعده قضاء «الحدود تدرأ بالشبهات» و درباره احوال شخصیه هم مثال قاعده «الطلاق بید من بیده الساق» انقسام قواعد فقهیه را اجمالا آشنا شدیم.

 

مصطلحات فقهی و اصولی در مورد قواعد

فراز بعدی مصطلحات فقهی اصولی درباره قواعد: باید توجه کرد که در بحث فقهی و اصولی قواعد گاهی به طور مطلق بکار می رود و گاهی با اضافه یا وصف. اگر قاعده به طور مطلق بکار برود یعنی اینکه قاعده یا قواعد در این صورت منظور از قواعد ادله است به طور مطلق منتها فرقی که بین قواعد و ادله به طور دقیق یا با ریزنگری می توانیم اعلام کنیم این است که ادله دلیل است و گاهی عنوان برجسته به خود نگرفته در ضمن بیان هست قاعده شکل مستند بودن و مدرک بودن را به خود اخذ کرده لذا ما در دوره قبلی گفتیم که قاعده با ادله این است که قاعده ساختار سازی شده از همان ادله، ساختارهایی است از همان ادله اربعه. و اما از همین باب اصطلاحی داریم که در بحث فقه و اصول که می رسید یک مطلبی را می گویید که این مطلب طبق قاعده است. مثلا در هر بابی فرض کنید در باب نفقات یک موردی را فکر می کنیم که فرزندی است کار می کند ولی توان تهیه معیشت برای خودش کامل ندارد پدر متمکنی دارد آیا باز هم نفقه واجب است یا واجب نیست؟ می گوییم طبق قاعده واجب است. قاعده یا می گوییم طبق قاعده یا می گوییم طبق قاعده اولیه دو تا اصطلاح است. که طبق قاعده و طبق قاعده اولیه به یک معناست. منظور یعنی طبق آن دلیل اصلی اولی. دلیل اصلی اولی در باب نفقه وجوب نفقه بود اینجا هم باید نفقه پرداخت بشود. معنای قاعده اولیه یا طبق قاعده که گفته می شود را فهمیدیم. هر چیزی که می گوییم خلاف قاعده است به طور معمول خلاف قاعده مستثنیات است یعنی دلیل خاص یا قرائن یا یک موانعی که از مقتضای قاعده جلوگیری و ممانعت بکند. این مصطلحات درباره قواعد، اما اگر به صورت مضاف یا صفت که گفته بشود که صفتش درست است قاعده اصولیه، قاعده یا القاعده الفقهیه با الف و لام یا تنوین که صفت و موصوف باید دو تایش معرفه باشد، بنابراین با ذکر وصف بود تابع وصف است که نتیجه تابع اخس مقدمتین است. هر چه وصف بود طبق آن وصف می شود. یعنی اگر گفتیم قاعده فقهیه این قاعده فقهیه به معنای خاص در برابر قاعده اصولیه است. مثلاً قاعده طهارت در برابر اصاله الظهور، اصاله الظهور قاعده اصولیه. قاعده طهارت قاعده فقهیه است.

 

فرق بین قاعده فقهی و اصل لفظی و عملی

اما عنوان اصلی امروز ما فرق بین قاعده فقهی و اصل لفظی و عملی: نخست در این باره باید قاعده فقهی را تعریف کنیم، قاعده اصولی را تعریف کردیم. تعریف قاعده فقهی: قاعده فقهی عبارت است از قانون کلی برگرفته از ادله معتبره قابل تطبیق به مصادیق و قابل استفاده برای عموم اعم از مجتهد و مقلد و دارای نتیجه جزئی فقهی.

 

فرق قاعده فقهی با قاعده اصولی

و اما فرق آن با قاعده اصولی: اینجا هم یک بار آن قاعده اصولی را تعریف کنیم تا در کنار هم مقارنه بشود و فرق روشن بشود. قاعده اصولی عبارت است از قانون کلی دارای اعتبار شرعی و واسطه در استنباط حکم کلی فقهی و مختص به مجتهدین. الان این دو تا قاعده را با یک مرور کوتاه ملاحظه می کنیم و عناصر آن را می شماریم: قاعده فقهی پنج تا عنصر داشت: 1. قانون کلی، 2. برگرفته از ادله معتبر، 3. قابل تطبیق، 4. قابل استفاده برای عموم، 5. دارای نتیجه. ببینیم قاعده فقهی مثال بارزش قاعده طهارت و قاعده اصولی مثال بارزش اصاله الظهور. قاعده طهارت قانون کلی است و اصاله الظهور هم قانون کلی است. هر دو دارای مدرک اعتبار هستند منتها قاعده فقهی ادله اش و اعتبارش بالاتر از اصول است. و عنصر سوم عنصری است که فرق بین این دو اصل و قاعده را روشن می کند و آن تطبیق و توسیط به تعبیر سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه تطبیق و توسیط. قاعده فقهی نقش آن تطبیق است و قاعده اصولیه نقش آن توسیط. اینجا فرق بین قاعده فقهی و قاعده اصولی روشن شد. ببینیم دو عنصر دیگری که باقی مانده با هم متحدند یا اختلاف دارند؟ خوشبختانه نسبت به آن دو عنصر هم این دو قاعده با هم فرق دارد: قاعده اصولی برای استفاده نیاز به اجتهاد دارد مجتهد بشوید تا از قاعده اصولی استفاده کنید که این خصوصیت را محقق نائینی می فرماید. بنابراین قاعده فقهی نیاز به اجتهاد ندارد خود مقلد هم می تواند اصاله الطهاره را بفهمد که هر چیزی که شک در طهارت و نجاستش داریم محکوم به طهارت است.[1] اما این را در مرحله دوم می فرماید، مرحله اول یک آموزش ابتدائی می خواهد که بگوییم «کل مشکوک الطهاره طاهر» ادله نمی خواهد، با این می تواند خودش تطبیق کند این دستگیره در نمی دانم پاک است یا نجس است اصاله الطهاره، می گوید در واقع ممکن است نجس باشد شرع گفته است پاک است. نجاست و طهارت واقعی نیست نجاست و طهارت اعتباری است به اعتبار شرع است. یک آب مشکوکی را می گویید اصاله الطهاره پاک است در واقع اگر بول هم باشد نجس نیست برای اینکه طهارت و نجاست اعتبار شرعی است نه واقعی. تطبیق می کند. اما قاعده اصولی را بدون اجتهاد نمی شود مورد استفاده قرار داد. مثلا همین اصاله الظهور ادبیات را بفهمیم بافت و ترکیب را بفهمیم معنای ظهور را درک کنیم و بعد هم ظهور هم در حد ظهور عرفی باشد و احتمال خلاف هم وجود نداشته باشد قرینه ای هم در کار نباشد تعارضی هم در بین نباشد این اجتهاد می طلبد و کار عامی نیست. عنصر پنجم: حکم جزئی و کلی، قاعده فقهی نتیجه اش حکم جزئی است اصاله الطهاره نسبت به این شئ جزئی و قاعده اصولی مفادش حکم کلی است مثلاً از «اقیموا الصلاه» به وسیله اصاله الظهور وجوب را برای کل صلوات یومیه ثابت می کند. این پنج تا اینجا بود. چند عنصر دیگر را هم اضافه کنید فرق ششم از حیث رتبه: رتبه قواعد فقهیه از سنخ ادله اجتهادیه است و رتبه اصول از سنخ ادله فقاهتیه است. فرق هفتم: قواعد فقهیه همیشه در موضوعات جاری می شود و در شبهات حکمیه جاری نمی شود. و قواعد اصولیه در شبهات حکمیه جاری می شود بنابراین من حیث الرتبه و من حیث المورد هم فرق دارند که مجموعاً شد پنج تا عنصری که در دو عنصر اولی مشترک بودند و در پنج عنصر دیگر فرق داشتند. نتیجتاً قاعده فقهی با قاعده اصولی فرقش به طور کامل معلوم شد و پس از آن عنوان می کنیم بحث بعدی را به طور دقیق فرق قاعده فقهی با قاعده اصولیه لفظیه معلوم شد اما فرق قاعده فقهیه با اصول عملیه چه می شود؟ چون اصول عملیه ساختارش ساختار قاعده است چه می شود ان شاء الله جلسه آینده.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo