< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیه دوازدهم استصحاب در امور اعتقادیه

این تنبیه یعنی بحث در امور اعتقادیه و استصحاب در اعتقادات یک بحث دارای خصوصیتی است و آن اینکه شان وجود این تنبیه یک بحث عقیدتی بین عالم شیعه و عالم مسیحی است. طبق روایتی که استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرمودند حکایت از این قرار است که زمان سید بحر العلوم اول سید مهدی بحر العلوم که همان بحر العلوم اصلی است که بعد از آن هر چی آمدند شدند بحر العلوم که صاحب رجال هم هست. ایشان نجف بود از نجف بغداد مسافرت کردند ظاهرا موقع مهاجرت یک شهرکی و یک آبادی نزدیک کوفه است که قبر پیامبر ذوالکفل آنجا هست ولی آن شهرک را به نام پیامبر عراقی ها یاد می کنند مثل ما الان در قم می گوییم شاه ابراهیم، آنجا امامزاده دفن است ولی محل را می گوییم شاه ابراهیم. و آن شهرک به نام پیامبر ذوالکفل. در این شهر سید بحر العلوم توقف داشت و شب ماند آنجا یک عالم مسیحی آمد بغداد و عراق مسیحی دارد، عالم مسیحی آمد احوالپرسی و بعد از احوالپرسی شما نجف چه درس می گویید، اصول، اصول چی می گویید؟ استصحاب، استصحاب چیه؟ یقین سابق و شک لاحق، اگر یقین سابق داشته باشیم شک لاحق باید مورد اعتناء نگیرد شک لاحق را اعتناء نکنید آن یقین سابق را به همین مرحله شک لاحق منتقل کنید و به همان یقین قبلی اعتماد کنید. این استصحاب است، گفت اگر چنین است یقین داریم به نبوت حضرت مسیح، الان من شک می کنم که آنکه یقینی بود شک می کنم که الان نبوت حضرت رسول نبوت حق است یا نیست، شک می کنم استصحاب می کنم آن نبوت قطعی حضرت مسیح را. پس نبوت مسیح درست است و شما که ادعای نبوت پیامبر خاتم دارید براساس استصحاب باید از این نبوت رفع ید کنید و به نبوت حضرت مسیح معتقد بشوید. سید طباطبایی جواب گفت فرمود این نبوت ها شخصی است و استصحاب جاری نمی شود. در بحث اسم آن عالم مسیحی آمده است کتابی، در کفایه الاصول هم به نام کتابی ذکر شده است. کتابی گفت که نبوت کلی است عنوان نبوت. شیخ صدرا می فرماید که اینجا غالب و مغلوب اعلام نشد ولی بعدا گفته شده بود در آن جلسه عالم مسیحی خودش را غالب اعلام شده بود. بعضی از صاحب نظران اصول هم نوشته اند مثلا صاحب قوانین که آنجا غلبه با کتابی شده باشد و سید خسته بود یا مسافرت بعد نجف که آمد دیگر این مسئله مطرح شد و بحث خیلی دقیق و کامل بحث شد. اما توضیح این مطلب: سید بحر العلوم طباطبائی که هم علامه طباطبائی است و هم بحر العلوم، استادنا العلامه شیخ صدرا فرمودند که سید بحر العلوم این لقب بحر العلوم برای ایشان در مشهد داده شد و لقب اصلی اش علامه طباطبائی بود. در خود کتاب رجالش هم این مطلب اشاره شده است. و اما تحقیق این است که همین جواب علامه طباطبائی بحر العلوم جواب کاملی است و شرحش از این قرار است که در استصحاب وحدت موضوع بین قضیتین قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه شرط اصلی است و رکن است. و بعد هم در مسئله استصحاب شخص اگر از این قرار باشد که شک کنیم یک فرد عدالتش منتفی شده است یا باقی است در حالی که یقین داشته باشیم که این شخص قبلاً عادل بوده اینجا استصحاب جاری است. چون موضوع قضیه متیقنه «زید عالم» و قضیه مشکوکه « زید عالم مشکوک» یکی است. اینجا استصحاب درست است. اما اگر یقین داشته باشیم که یک عالم در کاشان و یک عالم در قم فقیه بود و در حد اجتهاد، بعد الان یک عالم دیگر هم در کاشان در حد اجتهاد هست یا نیست جا برای استصحاب وجود ندارد. آن تعدد موضوع است آنکه یقینا فقیه بود در قم بود و آنکه شک داریم در فقاهتش در کاشان است اشتراک در وصف وحدت موضوع نمی آفریند که هر دو فقیه به حساب می آیند. این وحدت در وصف دلیل بر وحدت واقعی دو موضوع نیست. سید طباطبایی می فرماید: حضرت عیسی شخص خود ایشان پیامبر بود به عنوان یک پیامبر شخصا برای مسیحی ها. اما پیامبر اسلام شخصاً پیامبر هست برای مسلمانها. یقینی بودن پیامبری حضرت عیسی درست است و آن یقینی بودن پیامبری حضرت عیسی ربط به پیامبری حضرت رسول خاتم ندارد. این پیامبر مسلمین است و آن پیامبر مسیحی، درباره شاکله استصحاب دو موضوع مختلف است که ارتباط بین قضیه متقینه و قضیه مشکوکه در کار نیست. سید که فرموده است قضیه شخصی بوده منظور از قضیه شخصیه این است که حضرت عیسی شخصاً پیامبر برای ملت خاصی و حضرت رسول شخصا به عنوان قضیه شخصیه پیامبر برای امت خودش است. این دو تا قضیه به عنوان قضیه متیقنه مشکوکه و متحد در موضوع نیستند تا استصحاب صورت بگیرد. جا برای استصحاب نیست. علی الظاهر مسیحی قدرت بیان و بغدادی بود و اعلام کرد و سید که تلویزیون و اینها نداشت و رفت تبلیغ کرد که من غلبه کردم که غلبه واقعیت نداشته است. این شرح حکایت در محدوده خودش.

 

سوال:

پاسخ: برای خود مسیحی ها که بر فرض که قائل به استصحاب باشند برای خودشان نبوت را قبلا مقطوع و یقینی بدانند بعد از مدتی به نبوت حضرت عیسی شک بکنند نبوت حضرت عیسی را استصحاب بکنند این از دائره بحث ما خارج است بحث بین عالم مسیحی و عالم مسلمان، نبوت حضرت عیسی را گفته اند قطعی است و نبوت حضرت رسول را گفته اند مشکوک است برای آنها. این در این رابطه است اما در آن قسمتی که شما بگویید که با استصحاب جور درمی آید که نبوت حضرت عیسی قطعی بوده و الان شک بکنیم این اولا محل بحث نبوده و ثانیا آنجا استصحاب جا ندارد برای اینکه نبوت حضرت عیسی به معنی نبوت که یک وصف وجدانی است امرش دائر است بین وجود و عدم و شک بردار نیست. یا هست یا نیست، بنابراین قابلیت استصحاب در کار نیست.

 

سوال:

پاسخ: درباره مقلّد در بین اصولی ها هم این بحث شده است به این مضمون که اگر کسی یقین داشت به اجتهاد شخصی و بعد از مدتی فکر کرد که این هرمی حاصل شده باشد و ملکه اجتهاد را از دست داده باشد می توانیم استصحاب بکنیم آن حالت سابقه را که اجتهادش را ابقاء کنیم تا زمانی که الان هست این اجتهاد باقی باشد، که شک در مقتضی است و شک در مانع است از اینها که صرف نظر بکنیم استصحاب اجتهاد می تواند درست باشد اما اشکال مثبت در کار هست که اگر اثبات کنیم که اجتهادی که قبلا بوده الان هم هست لازم عقلی اش این می شود که فعلاً این فرد دارای اجتهاد هست بعد از که این لازم عقلی مترتب شد وانگهی تقلید از او جایز است.

 

شرح مسئله از نظر محقق خراسانی

محقق خراسانی ضمن بحثی که دارد که خلاصه مطلب از این قرار است: از این قرار است که بگوییم بحث نبوت و استصحاب نبوت حضرت عیسی قابل التزام نیست از دو حیث: هم از حیثیت قابلیت قابل و هم از حیثیت فاعلیت فاعل. اما از حیث قابلیت قابل نبوت ملکه نفسانی کمالی است به عبارت معرفتی موهبت الهی است. یک درجه از کمال است که به یک نفس اعطاء می شود این پس از که اعطاء شد در آن درجه کمال آن هست آن اصلا کلامیا و اعتقادیاً یک درجه از تکامل است که از مرحله آسیب رفته بالا. لذا پیامبران سلف در آن درجه هستند و تا ابد هم هستند و رسیده اند در یک مرحله از کمال نفسانی. این قابل استصحاب نیست و قابلیت ندارد. از یک سو ثبات دارد و از سوی دیگر استصحاب که تعبّداً یقین سابق را به شک لاحق ضمیمه می کند جای تعبد آنجا نیست. آن یک واقعیت تکوینی است برای تعبد خضوع نمی کند. احراز تعبدی که نتیجه استصحاب هست در نبوت راه ندارد و کارساز نیست. نبوت برای احراز تعبدی خاضع نیست. این قابلیت قابل وجود ندارد.

 

سوال:

پاسخ: مراحل تکامل روحی که می شود عنوان نبوت، عنوان نبوت کمال نفس است از لحاظ کلام و اعتقادات. پس قابلیت قابل برای استصحاب وجود ندارد. از سوی دیگر فاعلیت فاعل هم مشکل دارد. فاعلیت فاعل ادله اعتبار استصحاب است که برای نبوت ابقاء و امتداد بدهد فاعلیت این ادله کوتاه است و تمام نیست یعنی ادله در آن حد نیست که بتواند نبوت را ابقاء کند ادله اعتبار استصحاب. به این معنا که می گوییم اگر مسیحی ادله اعتبار استصحاب را قبول دارد که قبول دارد امام صادق علیه السلام طبق سند معتبر صحیحه زراره این قانون را اعلام کرده اگر این را قبول کند برای مسیحی یک امر محالی است. چون مستلزم خلف می شود. از طرفی می گوید مسیحی هستم و از طرفی می آید مسلمان و مومن و شیعه و معتقد به امامت امام صادق شده است و روایت استصحاب را قبول کرد که می شود خلف. و اگر قبول نکند که بگوید این ادله اعتبار استصحاب در حقیقت یک ادله و اعتباری است که استصحاب را از طریق خود مسیحیت می تواند این اعتبار را بدهد اگر این جوری اعلام بکند که از طریق خود مسیحیت است پس این هم کار ممکنی نیست و محال است چون این مستلزم دور می شود که بگوییم ابقای نبوت حضرت مسیح متوقف است به اینکه این ادله اعتبار استصحاب را ما از سوی خود مسیحی قبول کنیم و ادله اعتبار مسیحیت را متوقف است به اینکه از خود مسیحیت گرفته باشیم مستلزم دور می شود و محال. بنابراین از استصحاب در جهت اثبات نبوت حضرت مسیح استفاده ممکن نیست که قابلیت قابل کوتاه است و فاعلیت فاعل هم قاصر. در نتیجه استصحاب نبوت کار ناممکنی است.

 

آیا اعتقادات قابل استصحاب است

الان یک بحث مختصری درباره اعتقادات می کنیم که آیا اعتقادات قابل استصحاب هست یا نیست؟ محقق خراسانی در ابتدای بحث می فرماید: آنچه که قابل استصحاب است موضوعی است که حکم داشته باشد یا خود حکم باشد آن هم علی المبنی و حکم کلی نباشد و اگر حکم کلی بود خطر تعارض دارد. و می فرماید: استصحاب در احکام شرعیه صرفه و احکام لغویه و احکام اعتقادیه جاری می شود. استادنا العلامه شیخ صدرا می فرماید: منظور از احکام صرفه در مقابل احکام استنباطیه است ولی در اینجا منظور از احکام صرفه احکامی است که در برابر احکام لغویه است. استصحاب هم در احکام شرعیه و هم در احکام لغویه و هم در احکام اعتقادیه جاری است ولیکن بحث این است که آنچه که اثر عملی دارد و بدون واسطه می شود استصحاب را مورد استناد قرار داد احکام شرعیه است. در احکام لغویه استصحاب به واسطه برمی خورد مثبت می شود. مثبتات را ما آنجا یک راه حلی داشتیم که گفتیم در بحث لغت استصحاب اعتبارش بنای عقلاء است اگر استصحاب از بنای عقلاء گرفته شده باشد مثبتاتش هم اعتبار دارد. شرح مسئله ان شاء‌الله فردا.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo