< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال مربوط به قسم دوم استصحاب کلی

تا به اینجا رسیدیم که استصحاب کلی از قسم دوم که امر دائر بود بین فرد طویل و قصیر گفته شد که استصحاب ارکانش تمام است علی التحقیق. قسم اول استصحاب کلی درست است علی الوفاق و قسم دوم علی التحقیق یا علی المشهور. در این رابطه اشکالی شد از سوی سید الصدر قدس الله نفسه الزکیه که مشهور است اشکال به نام شبهه عبائیه. در جواب از آن شبهه پنج راه حل برای آن اشکال ارائه شد که مطلب کامل شد.

 

اما حل مشکل حاشیه

اما جواب سوم یک حاشیه داشت که جواب سوم این بود که گفتیم در شبهه عبائیه که شک داشته باشد مکلف که یک قطره از نجاست به یک طرف از عباء اصابت کرده یقین دارد ولی شک در این است که آن قطره به سمت راست عباء اصابت کرده یا به سمت چپ عباء شبهه عبائیه است شکلش تا اینجا تمام نیست بعد مکلف بیاید سمت چپ عباء را تطهیر کند باقی می ماند سمت راست در اینجا یک شک برایش وجود می آید که شک در بقای نجاست از باب استصحاب کلی که دائر است بین فرد رفته و فرد مانده. اگر به سمت چپ بوده رفت و اگر به سمت راست بوده هست مثل دوران حیات حیوان بین طویل و قصیر و استصحاب کلی قسم دوم. باید محکوم به نجاست باشد ولی می بینیم که این شبهه محکوم به نجاست نیست. در آن سمت راستی که باقی مانده است می گوییم اصل طهارت است و محکوم به طهارت است. پس استصحاب کلی به نقص برخورد کرد. در جواب محقق نائینی دو تا جواب دادند و سیدنا الاستاد دو تا جواب دادند. جواب سوم این بود که گفتیم که ما در استصحاب می گوییم «لا تنقض الیقین بل انقضه بیقین آخر» اینجا رکن استصحاب صدمه دید یقین به نجاست نقض شد به یقین دیگر. یقینا سمت چپ را تطهیر کردید این یقین اصل یقین به نجاست را صدمه زد و نقص کرد دیگر آن یقین نیست. چون دو تا بود یکی اش که یقینا تطهیر شد یقین بدل شد به شک در نجاست، رکن استصحاب صدمه خورد و متلاشی شد. ولی این حاشیه دارد و آن این است که این حرف ممکن است به خود استصحاب کلی قسم دوم وارد بشود که فرد اگر قصیر بود قطعا رفته پس این قطعیت بر زوال فرد قصیر قطع است و یقین است این یقین نقض می کند یقین قبلی را، دیگر یقین نیست شک است که فرد طویل بوده یا نبوده. و اما حل مشکل: درباره حل این مشکل محقق نائینی در جواب اول در کتاب فوائد الاصول فرمودند که شبهه عبائیه یعنی علم به نجاست یکی از این دو طرف عباء اصلاً از قسم استصحاب کلی نیست بلکه استصحاب فرد و جزئی هست. به ذهن دارید که هر حکمی یا وصفی که تعلق بگیرد به موضوع خارجی می شود جزئی. بنابراین در استصحاب کلی علم داریم به وجود حیوان این حیوان مردد است بین طویل و قصیر، حیوان است کلی است و مردد بین دو فرد از افراد خودش که صدق کلی به هر یکی از دو فرد عبارت است از تحقق کلی طبیعی در خارج. متیقن ما کلی به معنای مفهوم است یعنی به معنای کلی طبیعی. و اما در شبهه عبائیه نسبت به فرد تردید نداریم این سمت راست است و این سمت چپ، علم داریم به یک قطره که فرد یعنی یک قطره، این یک قطره که یک فرد است متیقن ماست ولی شک در مکان آن داریم خصوصیت مکانی که این قطره در این مکان سمت راست یا در این مکان سمت چپ اصابت کرده این در حقیقت یقین سابق ما متعلق به فرد است فرد مردد است از حیث مکان نه بین دو فرد، یک قطره مردد است بین این مکان و آن مکان. مثال می زند مثلا حیات زید که یک امر شخصی است یعنی هر وصف به یک موجود خارجی تعلق بگیرد می شود جزئی و خارجی. حیات زید، در یک خانه ای زید قرار داشت سمت شرقی خانه منهدم شد زید در یک خانه ای حضور داشت سمت شرقی خانه منهدم شد الان شک می کنیم زید حیات دارد یا ندارد؟ از حیث مکان یقین ما فرد است و زید و حیات زید است از حیث مکان شک می کنیم سمت شرقی بوده رفته و سمت غربی بوده مانده، جا برای استصحاب نیست. اولا استصحاب کلی نیست فرد است و ثانیا جا برای استصحاب نیست برای اینکه یقین که داشتیم با رفتن سمت شرقی یقین نداریم آن یقینی که داشتیم که زید یا اینجاست یا آنجاست الان شک است که زید در طرف غربی بوده یا نبوده. با این توجیه محقق نائینی می فرماید که فرق است بین این مورد و بین استصحاب کلی. و اما جواب حاشیه به بیان دیگر می بینیم در ابتدای بحث گفتیم که منظور از استصحاب کلی، کلی عقلی نیست کلی منطقی نیست بلکه کلی طبیعی است. و کلی طبیعی تعریف دارد از خود مفهوم کلی است که تحققش در خارج به وسیله مصداقش هست آن مصداق خارجی خود کلی است در مثال نجاست یک طرف عباء نجاست جنس است یک وصف است یک وصف مطلق است غیر مقید به موضوع اما اصل نجاست بما هی نجاست یک صفتی است بدون اضافه به موصوف که جسم می شود دارای اطلاق اما کلی طبیعی نیست. نجاست در خارج یک مصداقی که کلی صدق کند و دارای جنس و فصل باشد نیست. لذا کل اوصاف را در منطق ما کلی طبیعی نمی توانیم نام ببریم. این اولاً و ثانیاً درباره استصحاب کلی خود کلی متیقن است و یقین به حدوث کلی داریم یعنی جنس حیوان و همین جنس حیوان را در مثال بگویید که یقین داریم به وجود حیوان یعنی کلی طبیعی اما این حیوان شک داریم که حیوانی است که عمرش طولانی است یا عمرش کوتاه است پس آن یقین قبلی به کلی صدمه نخورده است شک فقط در محدوده بقاء است. حیوانیت که یقین به وجودش داشتیم به قوت خودش باقی است در زمان خودش، یک هفته قبل الان شک در بقای همان حیوانی داریم که یقین به وجودش داشتیم پس یقین ما در استصحاب کلی صدمه نمی بیند. و مشکل ما همین جا بود که حل شد که یقین ما به قوت خودش باقی است یقین به وجود حیوان در مرحله بقاء شک در بقای آن حیوان و منشا شک همان حیوان که یقین به وجودش داشتیم الان هم در آن زمان یقین به وجودش داریم آیا عمرش کوتاه بود یا دراز. پس خود متیقن در استصحاب کلی آسیب نمی بیند بر خلاف نجاست که گفتیم یقین از بین می رود. حاشیه با جواب کامل شد.

 

سید الخوئی دو فرع را ذکر می کند

سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: دو فرعی در این رابطه قابل ذکر است که باید یادآور بشویم که مربوط به استصحاب کلی است. فرع اول یقین یا علم به نجاست شئ، یک پارچه بافته شده ای را می بینیم که متنجس شد فعلاً بعد این پارچه را تطهیر کردیم بعد از تطهیر شک کردیم که این نجاست عرضی بود اصل پارچه از نخ پاک و طاهر درست شده بود نجاست از بیرون عارض شده بود قطره بولی مثلا به آن اصابت کرده بود تطهیر کردیم پاک شد و یا اینکه این نجاست ذاتی است و این پارچه از پشم حیوان محرم الاکل ساخته شده است بافته شده شک می کنیم که پشم گوسفند است یا پشم خنزیر. اگر پشم گوسفند بود که با تطهیر پاک شد و اگر پشم خنزیر بود که نجاست ذاتی بود با تطهیر پاک نشد شک در نجاست می کنیم از حیث ذاتی و عرضی بعد از تطهیر شک داریم که اگر پشم گوسفند بود که پاک شد و اگر پشم خنزیر بود نجاست باقی است و استصحاب نجاست بکنیم از باب استصحاب کلی. سیدنا الاستاد می فرماید: اگر قائل بشویم به استصحاب عدم ازلی که خود ایشان مبنایشان اعتبار استصحاب عدم ازلی است اگر برای استصحاب عدم ازلی اعتبار قائل بشویم در اینجا استصحاب نجاست جاری نمی شود. برای اینکه شک می کنیم این پشم از حیوان نجس العین بوده است نجاست ذاتی داشته استصحاب عدم ازلی می گوید که نجاست ذاتی نیست مفاد استصحاب عدم ازلی عدم نجاست ذاتی می شود که اثر شرعی است. استصحاب عدم ازلی عبارت است از استصحاب عدمی که قبل از وجود موصوف باشد یعنی استصحاب عدم وصفی که قبل از وجود موصوف باشد. در مقابل استصحاب عدم نعتی عبارت است از استصحاب عدم وصفی که بعد از وجود موصوف باشد. مثلاً استصحاب عدالت زید قبل از وجود زید عدم عدالت بوده، زید نبوده عدالت هم نبوده آن استصحاب عدم عدالت قبل از وجود خود زید استصحاب عدم ازلی است و بعد زید آمد عدالت داشت شک در زوالش کردیم یا زید عدالت نداشت شک کردیم عدالت پیدا کرد یا نکرد استصحاب می کنیم عدم عدالت دیروزش را و می شود استصحاب عدم نعتی. استصحاب عدم ازلی اینجا اگر جاری شد که مبنای سید جریان استصحاب عدم ازلی است شک می کنیم که این نجاست ذاتی هست یا نیست می گوییم تا این موجود و این لباس نبود که خودش نبود نجاست هم نبود عدم نجاست ذاتی در اصل نبود از اول نبود بعداً آمده همان نجاست قبلی قبل از وجود این شئ را استصحاب می کنیم و می گوییم اصل عدم نجاست ذاتیه است. با اصاله عدم ازلی نجاست ذاتیه منتفی می شود. چرا معارض نیست؟ چون استصحاب عدم ازلی فقط در نجاست ذاتیه جاری می شود و در نجاست عرضیه که استصحاب عدم ازلی جا ندارد نعتی است. استصحاب معارض هم نیست. پس استصحاب که جاری شد با یک نوبت تطهیر آن لباس یا آن فرش متنجس پاک می شود. و اما فرع دوم که عکس آن است علم به طهارت داریم تطهیر انجام دادیم مثال می زند صابون که صابون ممکن است از میته حیوانات درست بشود صابون نجس شد ابتداءً صابون محکوم به طهارت بود چون شک در طهارت و نجاستش داشتیم شک در طهارت و نجاست محکوم به طهارت است. محکوم به طهارت بود بعد متنجس شد یک قطره بول یا خون با صابون اصابت کرد صابون را تطهیر کردیم الان شک می کنیم که این صابون پاک شد اگر نجاست عارضی بود یا پاک نشد اگر نجاستش ذاتی است. پس در وسط یک نجاست و یک شک در بقاء داریم و می شود استصحاب نجاست بکنیم؟ نه، چون همان قاعده طهارت ابتدائی که داشتیم حاکم است برای استصحاب اجازه ورود نمی دهد و همان قاعده طهارت می گوید که با یک نوبت تطهیر این شئ پاک می شود و زمینه برای استصحاب نجاست آماده نیست به جهت اصل حاکم که قاعده طهارت است.[1] این دو تا فرع هم گفته شد. رسیدیم به استصحاب قسم سوم کلی و اقسام و شرح آن ان شاء‌الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo