< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی بر دلالت مکاتبه بر استصحاب

گفته شد که این مکاتبه که در متن آن آمده است «لا یدخل الیقین فی الشک» این عبارت و موضوع سوال در خود این مکاتبه که سوال از یوم الشک آخر شعبان است دلالت دارد که یقین عبارت است از یقین به تحقق رمضان و شک متعلق است به روز آخر شعبان، این حدیث با این صیاغت مربوط است به مسئله رمضان یا حکمی که در رمضان است. یقین به رویت، شک در رویت اعتبار ندارد، «صم للرویه و افطر للرویه». در این حدیث یقین سابقی نیست تا مدرک بشود برای استصحاب. یقین آینده است که شما روز آخر شعبان هستید شک می کنید که الان رمضان وارد شده است یا نشده است می فرماید: «لا یدخل الیقین فی الشک» یعنی آن یقینی که پس از رویت می آید این شک فعلی شما به آن یقین وارد نمی شود و این شک شما اعتبار ندارد و روزه بر شما واجب نیست.

 

مویدات مکاتبه

برای تحکیم این مطلب دو نکته اضافه می شود: نکته اول در همین باب بیست و سه از ابواب احکام شهر رمضان روایاتی هست متعدد از جمله روایت اول این باب صحیحه که می فرماید: «اذا رایت الهلال فصم» برای ما این دسته از روایات موید می شود که این حدیث مکاتبه هم نسبت به این مطلب حکم اعلام می کند که یوم مشکوک را به رمضان داخل نکنید. مویدات هم کم نیست و چندین روایات است. نکته دوم استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: موید این مطلب این است که محدث عاملی صاحب وسائل این باب را تحت عنوان باب یقین به رمضان و شک در تحقق رمضان عنوان کرده است در نتیجه این حدیث دلالتش بر استصحاب راه ندارد وا ز بحث استصحاب به دور است. در یک جمله در این حدیث منظور از یقین یقین سابق نیست تا به استصحاب مرتبط بشود یقین لاحق است که پس از رویت هلال می اید آن ربطی به استصحاب ندارد حکمی است مربوط به رمضان، رویت و افطار. تا به اینجا مطلب کامل شد.

نظر سید الخوئی و جواب اشکال

اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: آنچه را که شیخ انصاری فرموده اند که این روایت دلالتش بر استصحاب نسبت به اخبار دیگر اظهر است می فرماید: فرمایش شیخ انصاری درست است قاعده بیان شده است «لا یدخل الیقین الشک» تعبیر دیگری است از «لا ینقض الیقین بالشک» به هر معنا که بگیریم به رمضان هم که بگیریم باز هم «لا یدخل» معنایش «لا ینقض» است و همان قاعده ارتکازیه عقلائیه را بیان می کند. می فرماید: اگر اشکال محقق خراسانی و محقق نائینی مورد تایید قرار بگیرد در متن این حدیث به مشکل برمی خوریم و مشکل این است که متن غیر مرتبط در می آید به این معنا که در متن آمده است که آخر شعبان که مورد شک هست روزه بگیرد یا نه، امام که می فرماید روزه نگیرد «لا یدخل الیقین الشک» پشت سر این جمله می فرماید: «صم للرویه و افطر للرویه» این تفریع دوم مخصوصا که «افطر للرویه»‌ با این معنایی که محقق خراسانی از متن تلقی و برداشت فرمودند سازگار نیست. برای اینکه معنایی که محقق خراسانی از این حدیث اعلام کردند یا به دست آوردند این است که یوم مشکوک فیه که آخر شعبان باشد داخل در رمضان نیست و روزه واجب نیست این معنای «لا یدخل الیقین الشک» است. «لا یدخل الیقین الشک» یعنی آخر الشک آخر شعبان داخل در رمضان نیست و روزه واجب نیست. فرع بر این مطلب گفت «صم للرویه» بعد فرع بر همین مطلبی که مشکوک فیه است «افطر للرویه» این تطبیق نمی کند باید روزه نگیرد واجب نیست اما «افطر للرویه»‌ معنایش این است که روزه واجب است پس با این تطبیق نمی کند و معنایش این می شود که منظور از «لا یدخل الیقین الشک» این اختصاص به آن روز آخر شعبان ندارد یک قاعده است یک قاعده کلی است که معنایش هم درست می شود که معنا این است که «لا یدخل» یعنی «لا ینقض»، شما به هر معنا که بگیرید «لا یدخل» به معنای «لا ینقض» است. «لا ینقض الیقین الشک» معنا این می شود که قاعده این است که یقین به شک نقض نشود لذا روز یوم الشک آخر شعبان یقین داریم به عدم وجوب، شک در وجوب مساوی با عدم وجوب است به وسیله شک در وجوب یقین به عدم وجوب نقض نشود و همین طور براساس این قاعده یوم الشک آخر رمضان که یقین سابق داریم به وجوب،‌ شک در حلول ماه شوال داریم آن یقین سابق ما نقض نشود به شک لاحق و حکم هم وجوب صوم است. بنابراین پس از که گفتیم قاعده کلی ارتکازی است «صم للرویه و افطر للرویه» هم دقیقا متفرع بر آن می شود در نتیجه این روایت دلالتش بر استصحاب کامل است همان طوری که شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه فرمودند. اما رفع اشکال: اشکال این بود که محقق نائینی فرمودند که اگر منظور از «لا ینقض الیقین» باشد و تعبیر «لا یدخل» باشد غرابت در تعبیر است چرا «لا ینقض» نگوید تا اینکه «لا یدخل» بگوید که با مطلوب تطبیق نکند؟ «لا یدخل»‌گفته است که تطبیق می کند به دخول و ورود رمضان. اگر از «لا یدخل»، «لا ینقض» اراده کنیم غرابت در استعمال دارد. سیدنا الاستاد از این اشکال دو تا جواب می فرماید: یک جواب در کتاب هست و یک جواب در درس هست. بعضی چیزهایی را حقیر درسی گرفته ام. آن جوابی که در تقریرات شان ثبت شده این است که می فرماید: این غرابت ندارد، برای اینکه شبیه این تعبیر در صحیحه ثالثه بود «لا یخلط احدهما بالآخر» به معنای «لا ینقض» بود، «لا یخلط» از «لا یدخل» در تعبیر کمتر نیست بنابراین تعبیر غرابت ندارد و معنا استفاده می شود و نظیرش هم آمده. و آنچه که به عنوان نکته دوم گفته می شود این است که این «لا یدخل» را بر فرض اینکه اختصاص بدهید به رمضان، در رمضان هم گفته می شود که یوم الشک را شما رمضان قرار ندهید آنجا هم «لا یدخل» به معنای «لا ینقض» می آید برای اینکه آن یقین رمضانی که پس از رویت باشد را به وسیله این شکی که در روز آخر شعبان آمده نقض نکنید پس «لا یدخل» به معنای ورود شئ به شئ ای نیست که بگویید معنای «لا یدخل» با واقع تطبیق می کند بلکه «لا یدخل» همان بیان اعتباری است اگر تکوینی بود دخول و ورود در عالم کون وجود داشت غرابت جا داشت اعتبار است نهی از ورود و دخول اعتباری مساوی است با عدم نقض. ورود و دخول تکوینی نیست تا بگویید که با نقض فرق دارد. پس از رفع اشکال و توضیح معنا به حدیث دلالت این حدیث بر اعتبار استصحاب اعلام می شود.[1] ان شاء الله در جلسات بعد که بحث روایات کامل بشود یک جمع بندی داشته باشیم که خیلی با لطافت باشد. تا اینجا به ترتیب صحاح و موثقه و معتبره و مکاتبه گفته شد

 

استدلال به حدیث حل و طهارت برای استصحاب

. پس از این روایات دیگری مورد استناد قرار می گیرد که این روایات عبارتند از استدلال به عمومات در حد تایید یا به عبارت دیگر استناد به مویدات روایی در بحث هایی گفته ایم که اگر به حدیث «کل شئ نظیف»‌ یا «کل شئ حلال»‌ تمسک کنیم می شود جزء مویدات، دلیل به عنوان نخواهد بود. سه روایت مورد استناد قرار می گیرد: 1. موثقه عمار، 2. موثقه مسعده بن صدقه، 3. حدیث معتبری درباره طهارت ماء که اولی مربوط ب است به طهارت کل شئ، دومی مربوط است به حلیت کل شئ، سومی مربوط می شود به طهارت ماء بما هو ماء. از هر سه این حدیث استفاده می شود برای استصحاب. شرحش خواهد آمد به ترتیب اما قبل از شرح بگویم که این سه حدیث در حقیقت نصوص قاعده حلیت و قاعده طهارت است. مدرک اصلی برای قاعده طهارت و قاعده حلیت این سه تا نص است که الان در استصحاب از آن استفاده می شود. باز هم اضافه کنید مشهور هم این است که از این سه حدیث «کل شئ طاهر حتی تعلم انه قذر» البته کلمه «طاهر» در متن نیست، عرف محققین این شده است «کل شئ طاهر» متن «کل شئ نظیف حتی تعلم انه قذر» است. مدرک اصلی برای قاعده طهارت و قاعده حلیت این سه حدیث است که در بحث قواعد فقه آمده. بنابراین حدیث اول موثقه عمار متن این است که «کل شئ نظیف حتی تعلم انه قذر»[2] ‌ همه چیز محکوم به طهارت است مگر اینکه علم به نجاستش پیدا کنید، تا علم به نجاست پیدا نکنید محکوک به طهارت است. خب این قاعده طهارت است و بحث هم در آن نیست و مشهور هم از این حدیث قاعده طهارت را استفاده می کند. اما تقریب برای اثبات اعتبار نسبت به استصحاب: شیخ انصاری می فرماید: این حدیث از مویدات هست، در ابتداء ‌به عنوان تایید استفاده می کند و در آخر اشکال می کند و اعلام می شود که دلالت این حدیث بر اعتبار استصحاب کامل نیست مربوط به قاعده طهارت است. استدلال به این حدیث برای اثبات اعتبار استصحاب منوط به این نکته هست که حدیث بیان در جهت اعلام استمرار حکم باشد نه در جهت بیان ثبوت حکم. اگر این جمله مغیاه که «کل شئ طاهر» که مغیاه هست. یک جمله که انتهاء داشته باشد حرف انتهاء بیاید قبل از حرف انتهاء مغیاه است بعد از حرف انتهاء که «حتی» و «الی» باشد غایت است خود حرف اداه الغایه است. در مغیاه که «کل شئ طاهر» بود اگر این بیان که دو معنا از آن محتمل است معنای اول این است که این بیان از سوی مولی در جهت ثبوت یا اعلام حکم واقعی آمده است به عبارت دیگر بیان در جهت ثبوت حکم هست،‌ «کل شئ طاهر» موضوع «کل شئ» هست و حکم طهارت هست و این مغیاه و این بیان در جهت ثبوت حکم هست که می گوییم «کل شئ طاهر» یعنی این حکم برای این «کل شئ» ثابت است. اگر این جوری بود، بیان در جهت ثبوت حکم بود که ظاهر هم این است دلیل برای قاعده طهارت است و حکم طهارت را بیان می کند. اما احتمال دوم این است که بیان و مغیاه مربوط باشد به استمرار حکم که این حکم استمرار دارد. اگر در جهت بیان استمرار حکم بود این متن و این بیان دلیل می شود برای اعتبار استصحاب. و از آنجا که احتمال اول ظاهر متن هست و احتمال دوم خلاف ظاهر است بنابراین تا اینجا طبق بیان شیخ انصاری از این حدیث اعتبار استصحاب استفاده نمی شود.

 

اما نظر محقق خراسانی

اما رای و نظر محقق خراسانی: محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: دلالت این حدیث بر استصحاب و اعتبار آن درست است. برای اینکه در این حدیث غایت هست و مغیاست. موضوع هست و حکم هست. غایت قبل از ادات غایت و موضوع هم «کل شئ» بود و حکم هم طاهر و طهارت بود. می فرماید: در این حدیث که می گوییم «کل شئ طاهر حتی تعلم انه قذر» دو قسمت هست: یعنی دو نحوه ای از بیان، قسمتی که مغیا هست «کل شئ طاهر» یک بیان اولی است و بیان منطوق است. و تعلیل ایشان یک دلیل اجتهادی است مدلول خودش را دارد «کل شئ طاهر» اگر دلیل اولی بود و اجتهادی بود حکم واقعی می شود. یک نکته را گفته بودم که حکم واقعی در فقه و در شرع واقعی فلسفی نیست، یک اشتباه خیلی مهمی که اتفاق می افتد. واقع فلسفی که در عالم خارج تحقق پیدا بکند می گوید واقعی، واقعی شرع آن است که مطابق دلیل اولی اجتهادی باشد. مفاد دلیل اجتهادی اولی حکم واقعی است و واقع شرع است. منظور از حکم واقعی واقع شرع است نه واقع فلسفی. بنابراین با این توضیحاتی که داده شد محقق خراسانی می فرماید: مفاد دلیل اجتهادی همان منطوق است که «کل شئ حلال» و اما مفاد غایت «حتی تعلم انه قذر» این بعد از «حتی» استمرار حکم است معنای وضعی «حتی» هم استمرار است غایت هم در اصول به معنای استمرار است. پس معنای ادبی و اصولی غایت یعنی استمرار پس غایت یعنی «حتی تعلم انه قذر» استمرار حکم واقعی در عالم ظاهر. این استمرار حکم واقعی در عالم ظاهر معنایش استصحاب است. یقین دارید به طهارت و بعد هم در ادامه استمرار بدهید این یقین را به شک و ظن این یقین را باطل نکنید «حتی تعلم انه قذر»‌ یعنی تا اینکه نقض بشود به یقین آخر، معنایش این است که یقین را نقض نکنید تا برسید به یقین آخر. این غایت که دلالت دارد بر استمرار حکم واقعی در عالم ظاهر تا وقتی که علم بر خلاف آن به وجود بیاید دقیقاً معنی استصحاب است. دلالت غایت بر استصحاب کامل است. اگر اشکال کنید که این حدیث معروف و مشهور مدرک قاعده طهارت است مشهور را که ما نمی توانیم مخالفت کنیم فهم مشهور را نسبت به این قاعده بلکه از مراسیل مسلمه به حساب می آید یعنی ارسال مسلم است بلکه از مسلمات است که این حدیث مدرک قاعده طهارت است. جواب: یک حدیث می تواند چند تا فراز داشته باشد و از هر فرازی یک مطلب استفاده بشود. از مغیا قاعده طهارت و از غایت قاعده استصحاب، تنافی ندارد. و اگر بگویید استعمال لفظ در معنیین است این اشکال شما هم وارد نیست، دو جمله هست یک روایت که یک لفظ نیست. یک روایت متضمن جملات است استعمال یک روایت در چند معنی که اشکال ندارد. هر جمله اش یک معنا را اعلام کند استعمال یک کلمه در چند معنا اشکال دارد. پس مغیا دلیل است بر قاعده طهارت و غایت دلیل است بر قاعده استصحاب. دلالت تا اینجا ثابت شد. ببینیم رای محقق نائینی و سیدنا الاستاد و حدیث مربوط به «کل شئ لک حلال» چه می شود تا ان شاء‌الله روز بعدی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo