< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق علم اجمالی برای اثبات اصاله الاحتیاط

گفته شد که دلیل عقلی در این مورد چهار عنوان است: عنوان اولش اجمالی بعد اصاله الحظر و بعد هم قاعده دفع ضرر محتمل و بعد هم قاعده حق الطاعه. اما دلیل عقلی اول که علم اجمالی بود رأی شیخ انصاری و محقق خراسانی با تفصیل گفته شد.

 

نظر سید الخوئی در علم اجمالی

اما رسیدیم به رأی و نظر سیدنا الاستاد، ورودی بحث از این قرار است که علم اجمالی کبیر داریم یعنی علم به احکام در اصل شرع. فرمودند که این علم اجمالی کبیر به علم اجمالی متوسط و علم اجمالی متوسط به علم اجمالی صغیر منحل می شود.

 

معیار انحلال علم اجمالی دو چیز است

تا اینجا گفته بودیم اما در ادامه می فرماید: در مورد انحلال علم اجمالی باید توجه کرد که انحلال یک میزان و معیاری دارد و آن این است مقدار متعین که در حقیقت علم تفصیلی می شود که از درون علم اجمالی بیرون می آید به اندازه و مقدار آن معلوم بالاجمال توسط علم اجمالی کبیر باشد. در مثال سیدنا این مسئله شرح می دهد می فرمایند اگر علم اجمالی داشته باشیم به اینکه در این مجموعه از گوسفندان پنج گوسفند مغصوبه است وانگهی علم دیگری برایمان حاصل شد که این پنج گوسفند در جمع گوسفندان سفید رنگ است. پس از این اگر ما این پنج گوسفند را از گوسفندان سفید رنگ جدا بکنیم به وسیله قرینه و شاهد و دلیلی نه به وسیله علم اجمالی، در این صورت علم اجمالی کبیر که از اول متعلق بود به مغصوبیت پنج گوسفند منحل می شود به این پنج گوسفندی که در بین گوسفندان سفید بود. این پنج گوسفند را که مورد اجتناب قرار دادیم آنچه باقی می ماند علم نیست شک است. و این معنای انحلال است که بعد از اخذ به مقدار متیقن ما بقی به صورت مشکوک دربیاید و این همان حرف معروفی است که علم اجمالی منحل می شود به یک علم تفصیلی و یک شک بدوی. اما اگر علم دوم ما مقدارش کمتر از مقدار معلوم بالاجمال بود مثلا علم دوم تعلق گرفت بر اینکه سه تا گوسفند در جمع این گوسفندان سفید رنگ است الان این سه تا گوسفند را که جدا کنیم و اجتناب کنیم علم اجمالی منحل نشده است. چون مقدار معلوم بالتفصیل کمتر است از مقدار معلوم بالاجمال. این میزان و معیار انحلال است. در مثال فقط علم اجمالی کبیر و صغیر گفته شده که به مصدر مراجعه کنید متوسط ذکر نشده، اشکالی ندارد مثال است و برای توضیح است. اما تطبیقش در محل بحث: می فرماید یک علم اجمالی کبیر داریم به مقداری از تکالیف در اصل شرع، این علم اجمالی کبیر است با یک مقداری و شرح دیگر نمی دهد که مقدار چه باشد چون مقدار معلوم نیست. آنگاه علم اجمالی دیگر داریم که امارات معتبره قائم شده است به بیان و توضیح و تعیین این احکام. و در اینجا می بینیم همان مقداری که علم اجمالی داشتیم همان مقدار را امارات معتبره و غیر معتبره فرا می گیرد. وانگهی علم اجمالی سوم داریم که امارات معتبره فقط نسبت به احکام این مقدار از احکامی که مودیات امارات اینهاست در حقیقت این مودیات امارات که مورد علم تعبدی هم هستند در حقیقت مقدارش مساوی است با آن مقدار متیقنی که در علم اجمالی دوم بود امارات معتبره و غیر معتبره. در نتیجه علم اجمالی اول به علم اجمالی دوم و علم اجمالی دوم به علم اجمالی سوم منحل می شود به طور دقیق و بلا شبهه، آن مقدار منحل شده را که بگیریم ما بقی به صورت شک در می آید. این جمله را در نظر بگیرید انحلال یعنی یک قلمرو وسیعی که در شعاع و احاطه و حوزه علم اجمالی قرار دارد. این شد علم اجمالی. اگر در این قلمرو یک قسمتی را قدر متیقن توانستید پیدا کنید ملاک انحلال محقق می شود. آن قدر متیقن در این حوزه می شود علم تفصیلی و آنچه که باقی ماند می شود شک. که در همین ادامه بحث می گوییم که میزان و معیار انحلال دو چیز است: یکی اش را گفتیم و یکی اش را اشاره می کنیم که در انحلال باید یک قدر متیقنی در کار باشد. مثلاً می گوییم «اکرم العلماء» و بعد احتمال می دهیم که قم است و «اکرم العلماء» انصراف داشته باشد به فقهاء. حالا من مکلّف هر کجا یک عالم را دیدم واجب است احترامش یا واجب نیست؟ با یک تحقیق می بینیم که در این شهر مقدس قم علماء یک قدر متیقن دارد که فقهاء هست اطاعت و اکرام مخصوص فقهاء است در این مثال درک می کنیم که این علم ما یک قدر متیقن دارد قدر متیقن که آمد آنچه ما زاد بر قدر متیقن باشد مورد شک و تردید است. پس در انحلال علم اجمالی دو معیار لازم است: 1. مقدار معلوم بالتفصیل به اندازه مقدار معلوم بالاجمال باشد، 2. در انحلال یک قدر متیقنی بیرون بیاید تا بشود اعلام کنیم که علم اجمالی منحل شد به یک علم تفصیلی که قدر متیقن است و یک شک بدوی که مازاد بر آن است.

 

اشکال و جواب

پس از که این دو معیار می فرماید و انحلال را اعلام می کند یک اشکال و یک جوابی را مطرح می کند. ببینید بحث اصول از سیدنا الاستاد تا محقق خراسانی و تا محقق نائینی و شیخ انصاری با هم ارتباط دارد. یک نکاتی در رسائل اجمال است در مصباح الاصول آن را بازش کرده، یک نکاتی در کفایه الاصول مجمل است در اجود توضیحش داده، مرتبط است با هم به طور عمده. در بحث علم اجمالی ارتباط کاملا برقرار است منتها شکل کامل و وسیع تر را سیدنا الاستاد بیان فرموده اند. اشکالی را مطرح می کند و آن این است که اگر بگوییم که علم اجمالی منحل می شود اما در صورتی که علم دوم علم وجدانی باشد نه امارات، امارات که مفید علم وجدانی نیست خود علم اجمالی کبیر که علم وجدانی بود هرچند اجمال داشت ولی وجدانی بود. علم وجدانی فرق نمی کند می شود اجمالی باشد و می شود تفصیلی باشد، علم وجدانی همیشه تفصیلی نیست علم وجدانی اعم از اجمالی و تفصیلی است. علم اولی که وجدانی بود به توسط علم وجدانی دیگر منحل می شود. اما اینکه گفتید به امارات منحل می شود امارات که مفید علم نیست. می فرماید: ما اشکال شما را اعلام می کنیم که اشکال صحیحی است در اصل همین طور است طبیعی کار این است که علم اجمالی به علم تفصیلی وجدانی منحل بشود حرف صحیحی است ولی به توسط امارات هم قابل انحلال است. برای اینکه متعلق علم اجمالی در حقیقت یک قضیه منفصله است مثلا علم اجمالی داریم به نجاست احد الانائین این متعلق علم ما یک قضیه منفصله منطقی است می گوییم «اما هذا نجس و اما ذاک نجس» قضیه منفصله. و در این قضیه منفصله محصوره اگر باشد باید احتیاط کنیم. چون که تنجیز علم اجمالی در کار است به جهت منجزیت علم اجمالی. تنجیز علم اجمالی یک امر تعبدی نیست بلکه یک حکم عقل است. اگر علم وجود داشت در ذهن، کشفش را دارد و نتیجه کشف تنجیز است. پس احتیاط وجوداً و عدماً مربوط است به منجزیت علم اجمالی و قضیه منفصله بودن. اما اگر آن قضیه منفصله متبدل شد به دو قضیه حلّیه: یکی متیقنه و یکی مشکوکه در این صورت علم اجمالی نسبت به قضیه متیقنه قطعاً منجز است و نسبت به قضیه مشکوکه معذر نیست چون علم اجمالی دیگر نیست. علم نبود کاشفیت نیست و منجزیت نیست. می فرماید: بنابراین اگر ما در یک اطراف علم اجمالی دو یا چهار پنج مورد شک داریم اگر در چهار مورد آن شک داریم دو مورد آن اماره قائم شد و آن چهار موردی که اول شک داشتیم قضیه منفصله بود و مورد احتیاط، اگر اماره قائم شد نسبت به دو مورد این قیام اماره قضیه منفصله را متبدل می کند به دو تا حملیه، آن دو موردی که متعلق اماره شده است می شود قضیه متیقنه و آن دو موردی که باقی مانده است می شود قضیه مشکوکه. در قضیه مشکوکه علم اجمالی نیست شک است تمام مطلب آنجا فقط شک است علم نیست. چون علم که بود دو قسمت شد یک قدر متیقن پیدا کرد و قسمت اضافی را هم مشکوک اعلام کرد. بنابراین در مورد احکام که علم اجمالی داریم امارات که اقامه می شود مودیات امارات می شود معلوم به علم تعبدی و قدر متیقن. و آنچه اضافه بر مودیات امارات باقی می ماند مشکوک اند به شکوک بدویه که متعلق علم نیست شک است. علم به آن قدر متیقن منحل شد و اختصاص پیدا کرد. در نتیجه با داشتن امارات علم اجمالی منحل می شود به یک قضیه متیقنه و یک قضیه مشکوکه و این واقع انحلال است بلا شبهه. یک نکته ای را ایشان اینجا اعلام می فرمایند:

 

نکته: فرق بین انحلال علم اجمالی و خروج بعضی از اطراف از محل ابتلاء

انحلال دو تا خصوصیت داشت که یک خصوصیتش این بود که مقدار با مقدار مطابق باشد تکرار نکند آن معیار اصلی اش داشتن یک قدر متیقن که علم اجمالی پس از آمدن امارات به یک قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه متبدل می شود. این معیار بود. اما در خروج بعضی از اطراف به وسیله تلف یا اضطرار و یا عامل دیگر مثلاً یقین دارید یک قصّابی در جمع این ده تا قصابی گوشتش ذبح غیر اسلامی است و نجس است. یکی از قصابی ها از باب اتفاق یک قافله آمد و تمام گوشت آن قصابی را خرید و برد و از محل ابتلاء خارج شد. حالا آنچه که باقی مانده است چه می شود؟ محل احتیاط است. علم اجمالی منحل نمی شود جایی برای انحلال نیست. همان شبهه علم اجمالی بود در آن نه تای دیگر به قوت خودش باقی است. برای اینکه این جا علم اجمالی قدر متیقن ندارد متبدّل به یک قضیه متیقنه و مشکوکه نمی شود یک مقدارش حذف شده و ما بقی اش باقی است.

 

سوال در مورد جریان اصل

یک سوالی این است که در مورد جریان اصل گفتیم و آن این بود که گفته می شد که اصل اگر در اطراف علم اجمالی تعارض نداشته باشد جاری می شود و بعضی از اطراف را می توانید مرتکب بشوید. مثال می گفتند که اگر بعضی از اطراف از محل ابتلاء خارج بشود در اینجا نسبت به آن بعض باقیمانده اصل جاری می شود تا جایی که مقدار معلوم بالاجمال باقی بماند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo