< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق در روایات من بلغ

گفته شد که دو برداشت یا دو گونه فهم از روایات من بلغ وجود دارد. فهم اول این است که مفاد روایات من بلغ اثبات استحباب شرعی است که این رأی را صاحب جواهر و صاحب عناوین نقل می کنند و از بیانات شان این مطلب استفاده می شود.

 

نظر محقق خراسانی

در جهت تحکیم بیشتر این رأی که گویا رأی مشهور هم است محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: بعید نیست که از صحیحه هشام که برقی نقل می کند این مطلب استفاده می شود که ثواب مترتب است به خود عمل بنابراین خود عمل می شود پس از بلوغ عمل مستحبی و التماس ثواب که در بعضی از روایات آمده از امام باقر علیه السلام: «من بلغه ثواب من الله علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثواب» این متن هرچند آمده است ولی منافات ندارد که ثواب مترتب به آن التماس ثواب نیست. ثواب مترتب به انقیاد و احتیاط نیست، ثواب مترتب به خود عمل است، صحیحه ظهور دارد بر اینکه ثواب مترتب به خود عمل است که می فرماید: «من بلغه عن النبی شئ من الثواب فعمله کان اجر ذلک له و ان کان رسول الله لم یقله» در این متن می بینیم که ثواب مترتب به خود عمل است. نتیجه این می شود که عمل بما هو عمل مطلوبیت دارد، ثواب هم مترتب به خود عمل است و این در حقیقت آن واقع مستحب است و واقع مستحبات همین است. می فرماید: و لذا مشهور فتوا داده اند بر استحباب عملی که نسبت به آن ثوابی ابلاغ شده باشد. در نتیجه مفاد روایات من بلغ اثبات استحباب شرعی است. و اگر محبوبیت یا ذوثواب بودن را در عمل اضافه کنید بگویید که ارشاد است به عملی که ذوثواب است اگر ثواب را در عنوان اضافه کنید کار ناممکنی است. برای اینکه آن ثوابی که داعی عمل است نمی تواند عنوان برای عمل باشد. برای اینکه داعی در سلسله علل است و عنوان در سلسله معالیل است. نمی شود چیزی که داعی است را عنوان برای آن چیز قرار داد. این خلاصه فرمایش محقق خراسانی بود که در یک جمله رأی محقق خراسانی این شد که مفاد روایات من بلغ اثبات استحباب شرعی است. و ترتب ثواب یا وجود ثواب بر عمل که داعی برای عمل است نمی تواند عمل باشد تا بگویید که این عمل را به جهتی که ثواب دارد انجام می دهید که بشود ارشادی، چنین چیزی ممکن نیست. چون که شئ ای که داعی باشد به وجود ثواب نمی تواند عنوان باشد. چون مرحله اش فرق می کند مرحله داعی در سلسله علل است و مرحله عنوان در سلسله معالیل است. خلاصه فرمایش محقق خراسانی این شد. در نتیجه مفاد روایات من بلغ بنابر مشهور و بنابر رأی محقق خراسانی اثبات استحباب شرعی است. و در نتیجه این حقیقت اضافه می شود که پنجره ورودی مستحبات یک پنجره مهم و اساسی روایات ضعیفه است که براساس روایات من بلغ این روایات ضعیفه می تواند مستحبات را اثبات کند.

 

نظر محقق نائینی

محقق نائینی درباره مفاد روایات من بلغ رأی و نظرشان موافق است با رأی مشهور و رأی محقق خراسانی. مطلب را مفصل بحث می کند که این مسئله از سنخ مسئله کلامی است یا از سنخ مسئله اصولی است، به آن جهات کار نداریم آنچه که روح مطلب است در بیان ایشان این است که می فرمایند اخبار من بلغ ناظر است به استحباب شرعی به این صورت که عنوان بلوغ و طروء یعنی «بلغ من الاخبار شئ من الثواب» این عنوان بلوغ یک عنوان ثانوی است و براساس این عنوان ثانوی براساس روایات متواتره تحت عنوان روایات من بلغ حکمی برایش اعلام شده است و آن حکم عبارت است از مستحبات یا احکام غیر الزامیه. یک عنوان ثانوی داریم که بلوغ است و یک حکمی داریم به توسط روایات معتبره و مستفیضه یا متواتره حکمی را اعلام کرده است که اگر کسی به روایات ذو ثوابش که برایش رسیده باشد عمل کند اجر و ثواب دارد هرچند روایت اصل نداشته باشد. ما حصل فرمایش ایشان این است و این مطلب را هم می فرماید که «الذی یسهّل الامر» که اولاًَ تقییدی در کار نیست تا روایات من بلغ را مقیّد کنید به عملی که ثواب برایش گفته شده است یا التماساً بالثواب یا رجاءً للمطلوبیه. یک نکته جدیدی هم می فرماید و آن این است که هرچند در بعضی از نصوص التماس ثواب آمده است ولی صحیحه هشام اطلاق دارد، می فرماید: حمل مطلق بر مقید در مستحبات زمینه ندارد حمل مطلق بر مقید در محدوده احکام الزامی است. مضافاً بر اینکه تقیید در کار نیست، التماس ثواب هم که گفته شده است منافات ندارد مطلقاً عملی که برایش ثواب آمده باشد انجام بدهید اجر و ثوابتان را می برید هرچند آن روایت صادر نشده باشد.[1]

 

جمع بندی

در جمع بندی این شد که این رأی اولاً مشهور است و محققی مثل صاحب جواهر و محقق خراسانی و محقق نائینی این رأی را تایید می کند و دلالت ظاهر روایت هم بر این است که حدیث من بلغ برای عمل اعلام ثواب می کند و برای عمل که اعلام ثواب شد آن در حقیقت واقع مستحبات است. در نتیجه پنجره ورودی مستحبات روایات ضعیف السند می تواند باشد اما توجه کنید که کلّ مستحبات برگرفته از روایات ضعیفه نیست، روایات صحیحه هم داریم، ضرورت ها هم داریم که گفتم فهم اصحاب هم است این مجموعه طرقی است برای اثبات احکام مستحبه.

 

فرق بین حکم استحبابی و حکم اخلاقی

در اینجا سوال این است که آیا اخلاقیات با مستحبات یکی است یا فرق دارد؟ بحث تحقیقی انجام شده است و نتیجه ای اعلام نشده و گاهی هم ممکن است ارتباطی دیده شود که اخلاقیات عین مستحبات است و مستحبات عین اخلاقیات یا فرق دارد. تحقیق این است که مستحبات و اخلاقیات فرق دارد. قبل از که فرقش را بیان کنیم توجه کنید که گفته شد راه اثبات مستحبات زیادات و ارشادات و غیره و در رجال گفته بودیم که روایات اخلاقی خصوصیاتی دارد: 1. بیان مبالغه ای است، هزار حج یا هزار عمره. 2. فضیلت در روایات اخلاقی ذکر می شود، این دو تا خصوصیت گفته شده بود. در مستحبات هم احیاناً مبالغات دیده می شود و ذکر فضیلت هم به چشم می خورد از این جهت مستحبات با اخلاقیات فرقی نمی کند اما فرق اخلاقیات با مستحبات در این است که متعلق مستحبات فعل شخص مکلف است عمل شرعی مکلف است و متعلق اخلاق تعامل مکلف با دیگران است. تعاملات و رفتارها با مردم متعلق اخلاقیات است و حکم شخصی متعلق به فعل خود شخص می شود مستحب. مسواک، تسریح ریش «من سرّح لحیته فله کذا» این مستحب است متعلقش فعل شخصی مکلف است. مستحب شرعی از احکام تکلیفیه است. احکام تکلیفیه یکی از خصوصیاتش این بود که احکام تکلیفیه شخصیه است. و اما اخلاقیات رفتار است، تعاملات است. سلام کردن به یک مومن جواب شنیدن بهشت برای هر دو واجب می شود اخلاق است تعامل است ارتباط با مردم است. بنابراین مستحب و اخلاق از حیث متعلق که از هم دیگر فاصله گرفت به یک نکته ظریف دیگر هم اشاره کنیم و آن این است که اشکالی است که در حقیقت فرق بین اخلاقیات و مستحبات را روشن تر می کند و آن این است که گفته می شود بعضی از تعاملات اخلاقی الزامی است مثل غیبت و کتمان سرّ، اما اخلاقیات است. این اشکال دو منظوره است اشکال نیست بلکه مطلبی است دو منظوره. یک منظورش این است که حد اخلاق را از مستحبات جدا کرد که مستحبات همیشه با اخلاق در قلمرو هم موافق نیست، در آن موارد غیر الزامی اخلاقیات مستحبات است. منظور دیگر هم اثبات کرد که اخلاقیات در احکام الزامیه هم است و قابل جمع است. قابل جمع است که مثالش را زدیم غیبت و کتمان سرّ از اخلاقیات است ما به چه صورت این موارد را می گوییم اخلاقیات و هم می گوییم احکام الزامی؟ تابع دلیلیم و بین مثبتین تعارضی نیست حرمت را برای غیبت نصوص اعلام می کند «وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا»[2] نهی صریح می شود حرام. و مضافاً بر آن در روایت است که مثلاً «الغیبه اشد من الزنا» این بیان با توجه به مبالغه ای که در کار دارد و با توجه به مسئله ای که تعاملی است یعنی بین الافراد است و نه متعلق به خود مکلف از این جهت می شود اخلاق، منافاتی ندارد که یک عمل هر دو جنبه را داشته باشد و دارای دو عنوان باشد، تعدد عنوان در یک عمل هیچ مانعی ندارد. هم حرمت غیبت الزامی است و هم از حیث تعامل یک اخلاق است. اگر نهی از سوی شرع نیامده بود ما بودیم و آن حدیثی که «الغیبه اشدّ من الزنا» غیبت می شد یک کراهت شدیده، حرمتش را بیان اخلاقی ثابت نمی کرد در حد اخلاق ثابت می کند که ایجابیات در بحث اخلاق دارای فضیلت است و بسیار زیبا و خوب و سلبیات در بحث اخلاق بسیار زشت و نکوهیده و مکروه. تا اینجا رأی و نظر مشهور با یک تتمه ای که اضافه شد برای شما بیان شد.

 

فهم دوم نظر شیخ انصاری

بعد از تطور یعنی شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه روایات من بلغ را شرح می دهد با دقت های فراوان مخصوص خودش در نهایت امر آن جمله های کلیدی که در بیان ایشان آمده است می فرماید: مفاد روایات من بلغ تفضّل الهی است که خداوند به فضل و کرمش ثواب می دهد. برای اینکه آن اعمال اولاً ثابت نیست و ثانیاً طبق این روایات بعضی از اعمال خلاف واقع است یعنی عمل مستحبی نیست نیامده خیالی است. در حقیقت خیال شده که او عمل عبادی است. این خیال هم دو حالت دارد: یک مرتبه خیال کرده است ولی آن خیالش با واقع مطابقت کرده که وجهی دارد و احتمال دومش که در روایت آمده است این است که ثواب داده می شود هرچند این عمل از سوی شرع ثابت نشده. پیامبر نفرموده خیال بوده و خلاف واقع بوده پس ثواب برای عمل نیست با واقع عمل کشف شد که چیز دیگر است. «كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء»[3] آب نبود اصلاً عملی نبود، ثواب مترتب بر عمل است کدام عمل؟ برای عمل خیالی ابتداءً ثواب جا ندارد. و ثانیاً گفته شده صریح که اگر عمل در واقع خلاف درآمد خواستید یک عالمی را احترام کنید رفتید چند قدمی دید عالم نیست و شبح است، این اصلاً ثواب احترام عالم که احترام عالمی نبود شبح بود پس از کجا می بینیم که ثوابی است و مترتب بر عمل بلکه این ثوابی که اعلام شده مستقیما تفضل الهی است، خدا می دهد، فضل و کرم واقعیت نمی خواهد. شما هم اگر توسل کردید که توسل می کنید به کرم خدا متمسک و متوسل کنید کرم قابلیت نمی خواهد کرم سبب نمی خواهد کرم واقعیت نمی خواهد بخششی از سر بزرگواری. پس فضل و کرم خداست ریشه و واقعیت ندارد کرم که واقعیت نمی خواهد. مفاد روایات من بلغ فضل و کرم است و تفضل الهی است.

 

سوال:

پاسخ: مسئله نیت اولاً «انما الاعمال بالنیات» گفته بودم که اصل آن حدیث سند ندارد و مضمومش در روایت معتبر دیگری آمده و خود آن حدیث نیست. و ثانیاً بحث ما درباره نیت نیست درباره عمل است ما بحث نیت نمی کنیم. بنابراین ثواب مترتب بر عمل نیست خداوند با این وضعیت کار اگر برای بنده پیش بیاید تفضلی می کند، تفضل و کرم که دلیل می خواهد. در نتیجه پس از آنکه تفضل کرم بود استحباب شرعی ثابت نیست که این با این رأی سیدنا الاستاد و سیدنا الشهید صدر موافق هستند که شرحش برای جلسه بعد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo