< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت قطع

روز ولادت آقا امام هادی علیه الصلاه و السلام به محضر مبارک مولایمان ارباب عالم هستی ولی نعمت‌مان بقیه الله الاعظم تبریک و تهنئت باد. و خداوند ان شاء الله از برکات این روز برای همه ما فیض و عنایتی لطف فرماید. به برکت امروز ان شاء الله خداوند بنیاد ظالمانه و جبارانه آل سعود را از روی زمین برکند و شهداء را با شهدای اسلام و مصدومین را سلامت عنایت فرماید. روایتی از امام هادی بخوانم، «من اتقی الله یتقی و من أطاع الله یطاع و من أطاع الخالق لم یبال بسخط المخلوقین». حقیقت این است. آدم راه آزاد و آباد شدن خودش را تشخیص نمی دهد و الا هر که پیمان با هو الموجود بست، گردنش از قید هر معبود رست. آدمی که با خدا ارتباط برقرار کند اطاعت خدا کند تقوای الهی داشته باشد این راه آزادی و آسایش است. شخصی، فردی اجتماعی، از هر بعد و از هر حیث. که از کلام معصومین علیهم السلام استفاده می کنیم. و رسم تأدب و ادب این است که ایام وفات و ایام ولادت که قم مشرف هستیم حرم حضرت معصومه مشرف بشویم شهادت را تسلیت و ولادت را تهنئت بگوییم. این حداقل آن فرهنگ قمی بودن است. قمی بودن به ولادت در قم نیست که ظاهرا این حرف را یا شیخ قمی می گوید یا یکی از این اقطاب و علمای دیگر. قمی ملتزم به این لوازم است. البته قمی بودن که مصداق روایت بشود لو لا القمیون. ان شاء الله شما همه تان اهل قمید که این لوازم را ملتزم باشید.

 

حجیت قطع

بعد از که قطع را تعریف کردیم می رسیم به بحث از حجیت قطع. در بحث قطع و بحث از حجیت قطع شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه در ابتدای کتاب رسائل که بحث قطع را بیان می کند، می فرماید: «طریقته ذاتیه لا بجعل جاعل نفیاً و اثباتاً». فرمود طریقیت قطع ذاتی است. طریقیت را محققین و صاحبنظران اصول مورد نقد قرار دادند که طریقیت خود قطع است نه حجیت قطع. اما آنچه که ظاهر بیان می نماید این است که منظور شیخ اعظم انصاری از طریقیت همان حجیت است. که اطلاق طریقیت به حجیت مشکلی ندارد.

توضیحی حجیت، اماره، طریق

حجیت و اماره تقریبا مترادف‌اند، فرق اعتباری است. حجت با اماره مترادف است به اعتبار اینکه دلیل منشأ معتبری داشته باشد حجت می گوییم و به اعتبار اینکه دلیل کشف از مدلول داشته باشد اماره می گوییم. فرق حجت و اماره فرق اعتباری است. اما تقریبا گفتم مرادف است برای اینکه حجت در اصطلاح استعمالش اعم است از اماره. حجت درباره اصول شرعیه بکارمی رود اما اصول شرعیه را اماره نمی گوییم. و اما طریق گفته می شود که طریق عنوان عام است، منظور از طریق در بحث اصول یعنی راه به سوی کشف حکم شرعی. و این طریق هم شامل اماره می شود و هم شامل حجت می شود و هم شامل اصل عملی شرعی، بنابر جعل حکم مماثل که در بحث استصحاب خواهد آمد. اگر طریقیت را بکار ببریم درباره حجیت اشکالی ندارد. اما بعضی از محققین گفته اند طریق با اماره موارد استعمال‌شان غالبا فرق دارد. طریق به آن ادله ای بکار می رود که مدرک برای استنباط حکم کلی باشد و اماره به طور اغلب در موضوعات به کار می رود. قاعده این است که هر جا موضوع باشد طبیعتاً حکم می شود جزئی. منظور از طریقیت که حجت و حجیت شد، اشکالی که گفته شده بود زمینه ندارد. اشکال این بود که گفته می شد شیخ در کلامش خلط بین خود حجت و حجیت حجت صورت گرفته است. طریقیت خود قطع است، حجیت اثر قطع است یا لازم ذاتی قطع است.

 

نفیا و اثباتا حجیت قطع قابل جعل نیست

اما شیخ اعظم فرمودند: قابل جعل نیست نفیا ًو اثباتاً. دیگر نه شرح داد و نه برهانی کرد. ما اولا این نفیا و اثباتا را در همین اختصار و ایجاز ترجمه کنیم و بعد به برهان عدم امکان جعل نفیا و اثباتا توجه کنیم که محقق خراسانی فرمودند. اما با اختصار نفیا و اثباتا قابل جعل نیست، چون یک امر وجدانی است. چون این قطع نور است، حجیتش نورانیت آن است. نورانیت برای نور یک امر وجدانی است، امر وجدانی نه قابل جعل است و نه قابل نفی است که نفی آن مکابره با وجدان است، مخاصمه با وجدان است. اثباتش هم وجدانا است. این در حد یک ترجمه از نفیاً و اثباتاً. اما مطلب معلوم شد که قطع که گفتیم معنایش علم است و علم نور، نور نورانیت دارد. حجیتش نورانیت آن است، نورانیت نور وجدانی است نه قابل نفی است و نه قابل اثبات. اما محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه برهانی می کند، می فرماید: «لا شبهه فی وجوب العمل بمقتضی القطع و بشهاده الوجدان و لا حاجه الی مزید برهان». اینجا تعبیر عوض شد، طریقیت نیست، حجیت نیست، تعبیر وجوب العمل است. این وجوب العمل چیست؟ وجوب العمل در اینجا اثر قطع است. یا به عبارت دیگر اثر حجت قطعی شرعی، وجوب عمل به مقتضای آن است. لذا در تعریف سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می گوید در شکل مردد که حجت بگوییم یا وجوب عمل به مقتضای آن. که تعریف شئ به اثرش هم اشکال ندارد.

 

سوال:

پاسخ: محقق خراسانی برهانی می کند، می فرماید قابل جعل نیست، چرا قابل جعل نیست، این برهان است: برای اینکه جعل دو قسم است: جعل بسیط و جعل مرکب. جعل مرکب اصطلاح دومی هم دارد می گوییم جعل تألیفی. جعل بسیط مفاد کان تامه است که کان باشد و به یک اسم تمام شده باشد. جعل مرکب عبارت است از حمل محمول به موضوع، مثل کان زید عالماً. جعل مرکب در تعریف خاص خودش عبارت است از جعل شئ لشئ. که به تعبیر دیگر حمل شئ لشئ صدق می کند. در این بحث که مراجعه کنیم در حجیت قطع اگر بگوییم حجیت را شرع جعل بکند، جعل بسیط که نمی شود، این قسمتی که جعل بسیط نمی شود نه در متن آمده و نه در شرح. متن یعنی کفایه و شرح یعنی همه شرح ها. نه جعل بسیط زمینه دارد برای اینکه متعلق جعل ما که حجیت باشد امر بسیط مستقل نیست، وابسته به چیز دیگری است، لازمه قطع است. شئ بسیط که نیست، زمینه ندارد. و اما جعل مرکب و تالیفی معنا ندارد برای اینکه جعل تالیفی جعل الشئ لشئ است، لازم قطع خود قطع است، ذاتیات قطع است، شئ جدا نیست. جعل الشئ یعنی شئ جدا از موضوع که محمول جدا از موضوع باشد تا حمل صدق بکند اما اگر لازمش بود اصلا فاصله ای بین موضوع و محمول وجود ندارد، جعل الشئ لشئ معنا و مفهوم نخواهد داشت. بنابراین جعل تألیفی هم زمینه ندارد و جعل بسیط هم زمینه ندارد. این هر دو جعل وجود ندارد.

 

جعل بالتبع ممکن است

در این رابطه نکته دیگری که قابل دقت است، محقق خراسانی می فرماید: اما جعل بالتبع ممکن است. جعل بالتبع که ذات شئ و ذاتیات شئ در نظر گرفته شود. ذات شئ بسیط باشد و متعلق جعل. ذاتیات پس از وجود ذاتی قهری الترتب است و حتمی الوجود است. از لوازم ذات است، ماهیت است، ماهیت یعنی حدود وجود و ماهیت یعنی لازمه ذاتی وجود. بنابراین در فلسفه هم که خوانده اید که جعل اصالتاً تعلق دارد به وجود و ماهیت جعلش بالتبع است به این معناست که ان الوجود عندنا اصیل دلیل من خالفنا علیل، اصل جعل می خورد به ذات. آنجا مثال می زنند «ما خلق الله المشمش مشمشه و انما أوجدها». می گوید حجیت در شکل جعل بالتبع جا دارد یعنی تعبیر به عنوان جعل بالتبع درست است. در صورتی که جعل بالتبع تعبیر درستی بود جعل درست نمی شود، تعبیر درست است و این جعل یک نوع تعبیر مسامحی است، جعل از سوی شرع صورت نمی گیرد. تعبیر درست است که بالتبع بگوییم جعل شده، جعل بالتبع که در حقیقت مسامحی و بالعنایه است. بالعنایه جعل می گوییم جعلی در حقیقت وجود ندارد. اما نکته این است که جعل بالتبع در بحث اصلی که بحث معقول است جایی بحث می کردیم که جعل تعلق بگیرد به امور تکوینی به وجود. که گفتیم «ما خلق الله المشمش مشمشمه بل أوجدها». وجود مشمش وجود خارجی اش یعنی وجود به معنای وجود فلسفی، هستی و ضد العدم آن ایجاد شده است. اما آن خصوصیت و آن ماهیت و آن کیفیت و آن لذت و آن آثار و ویتامین ها آنها ذاتیاتش است آنها را خلق نکرده، ذاتش را که خلق کرد آنها حدودش است قهری می آید. پس جعل بالتبع در جایی است که به اعتبار جعل بسیط باشد و جعل بسیط هم متعلقش باید وجود تکوینی باشد. اینجا قطع است، جعل بسیط اگر در نظر می گیریم خود قطع است، قطع از موجودات تکوینیه نیست. قطع از صور ذهنیه است. بنابراین آن مطلبی که آنجا می گفتیم که جعل بسیط است و جعل لوازم و ذاتیات بالتبع است، درباره ایجاد و وجود بود نه درباره جعل اعتباری شرعی. این یک اشکالی است که گفته می شود در جواب این اشکال آنچه که امکان دارد که توجیه بشود، اشکال این است که تحقق قطع در ذهن انسان نوع از تکون است. تکوینیات دارای دو مرحله است، تکوینیات دارای حجم مادی و تکوینیاتی که حجم مادی ندارد. ما قسمتی از تکوینیات داریم که دارای حجم مادی نیست از جمله خود علم، قطع تا می رسد به روح و امثال. اینها امور تکوینیه است یعنی مجرد الاعتبار نیست. تکون و حقیقت ذاتی دارد دارای یک حقیقت است و دارای یک کینونت است، بنابراین قطع هم می شود بگوییم که دارای کیان ذاتی است منتها کینونت آن مادی نیست کینونت مجردات است. لذا ما مجردات را می توانیم به نحوی بگوییم که کینونت و کیان و هستی دارد. این نهایت توجیهی است و الا اگر ما به این توجیه مبادرت نکنیم در ابتداء بگوییم داعی نداریم ما به دنبال جعل بالتبع برویم، اصلا جعل شرعی نیست بلکه حجیت ذاتی است مثل نورانیت نور، نیاز به جعل ندارد.بعد از این توضیح نتیجه این شد که حجیت قطع ذاتی است. پس از که ذاتی بود قابل جعل هم نیست یا وجدانا به مسلک شیخ یا برهانا به مسلک محقق خراسانی.

 

سه قول در حجیت قطع

و اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: درباره حجیت قطع سه قول وجود دارد: قول اول این است که گفته می شود حجیت قطع براساس حکم عقلاء است یا بنای عقلاء. عقلای عالم برای حفظ نظام زندگی و برای قطع و علم حجیت قائلند. اگر بنا بشود به علم اعتبار و حجیت قائل نشوند نظام زندگی بهم می ریزد. و وجه دوم این است که حجیت قطع براساس حکم عقل است. که عقل حکم می کند الزام می کند بعد از تصور و تصدیق کرد یک حکم الزامی صادر می کند که قطع حجت است. سوم هم این است که محقق خراسانی می فرماید که حجیت قطع از لوازم عقلیه است. بعد می فرماید اما قول اول که بنای عقلاء باشد یا حکم عقلاء این قول قابل التزام نیست. برای اینکه ما از سوی عقلاء چنین چیزی را به عنوان سیره یا بناء نداشته ایم. بلکه به بنای عقلاء حجیت قطع خضوع نمی کند. حجیت قطع قبل از بنای عقلاء ذاتش می گوید که علم که شد نورانیتش است، خضوع نمی کند اصلا به بنای عقلاء تا عقلاء روی آن نظر بدهند. و اما وجه دوم قابل التزام نیست که حکم عقل به شکل الزامی که عقل الزام کند قطع حجت است. طبق یک قاعده جواب می دهد که حکم عقل صدور حکم نیست بلکه درک حکم است. صدور حکم اختصاص دارد به شرع، عقل هر قدر قدرت و توان داشته باشد می تواند درک صحیح ارائه بدهد اما حکم صادر نمی کند. بنابراین درست همان است که محقق خراسانی صاحب کفایه الاصول قدس الله نفسه الزکیه فرمودند که حجیت قطع از لوازم عقلیه است. لوازم عقلیه در دید ابتدایی یا حکم عقل باشد یا درک عقل باشد یا تطابق آراء عقلاء باشد، این لوازم عقلیه باشد چیست معنایش؟ منظور از حجیت قطع به عنوان لازمه عقلی این است که حجیت قطع یک ضرورت عقلی است. که تصورش درباره تصدیقش کافی است. که تصور کنید نور است نورانیت آن مشهود و ملموس است دیگر هیچ حالت منتظره ای نخواهد داشت.

 

سوال:

پاسخ: درک در اصطلاح دقت لازم دارد تصور و تصدیق لازم دارد، ضرورت عقل تصورش کافی است برای تصدیقش. آن به معنای درک عقلی نیست. لذا ضرورت می شود. و آن مطلبی را که قبلا گفته ایم که قابل جعل نیست نه نفیا و نه اثباتاً، اما قابل جعل نیست اثباتا، شیخ گفت وجدانی است اما گفته اند دو وجه: 1. اگر جعل بشود جعل لغو است. 2. خلف است، چون جعل مستلزم تفکیک و انفکاک است و واقع خلاف تفکیک و انفکاک است. واقع بین شئ و لازم شئ انفکاکی نشان نمی دهد اما جعل بکنید یعنی انفکاک وجود داشته. خلاف واقع بودن یعنی خلف، هر موقع گفتیم خلاف واقع یعنی خلف. اما اشکال سومی هم است که این را نیاورده اند که اشکال این است که اگر جعل بشود تحصیل حاصل است. این تحصیل حاصل را اشکال کرده اند یکی از اقطاب نجف اشرف که به نام میرزا باقر زنجانی بود قدس الله نفسه الزکیه معاصر سیدنا الاستاد بود اما مرد منزوی بود ولی از نظر فضل اسوه و الگو بود در نجف، یعنی شخصیتی نبودکه در اعلمیت او کسی شک بکند. بر مبنای استفاده از افاضات ایشان بسیار مختصری به بحث ایشان شرفیاب شده بودم. بر مبنای استفاده از افادات ایشان تحصیل حاصل معنی ندارد. چون قطع تحققش نحوه تکوینی دارد. در امر تکوینی از سوی شرع که جعل بیاید جعل تشریعی است. اضافه شدن جعل تشریعی بر وجود تکوینی تحصیل حاصل نیست و یک لغویت است. تحصیل حاصل این است که هر دو تکوینی باشد یا هر دو تشریعی باشد. اما بر مبنای سیدنا الاستاد تحصیل حاصل در این صورت هم درست است. چون تحصیل حاصل دو قسم است: تحصیل حاصل ردیئ و تحصیل حاصل اردئ، که اگر همه اصطلاحات را مطالعه کنید گاهی تعبیر شده است من اردئ انواع تحصیل الحاصل. اردئ آن این است که حاصل موجود بالتکوین باشد و تحصیل بالتشریع باشد. با تحصیل تشریعی بخواهید حاصل تکوینی را تحصیل بکنید می شود اردئ انحاء تحصیل حاصل. پس تحصیل حاصل هم وجهی دارد که فعلا در این کتبی که در دست شما هست این مطلب نیست. و اما نفیاً هم قابل جعل نیست، دلیل آن ان شاء الله فردا.

 

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo