< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیقی درباره حقیقت معنای نسخ و بداء
بعد از که اقسام و تعریف ابتدائی و فرق بین نسخ و تخصیص گفته شد طبق دأب صاحبنظران حقیقت نسخ برابر با فقه و حقیقت شرع بیان می شود. که بحث دقیق و اصلی صورت می گیرد.

نسخ و بداء در کلام شیخ طوسی
در این رابطه مراجعه کردیم شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه نسخ را تعریف می کند، می فرماید: نسخ عبارت است از یک دلیلی که دلالت کند بر عدم استمرار حکمی که به واسطه نص قبلی آمده باشد.[1] مثل آیه «فولّ وجهک شطر المسجد الحرام» که دلالت میکند که استقبال و توجه به سوی بیت المقدس پس از این نصّ دوم راه ندارد. آن توجه تا اینجا بود. پس از آمدن این نص باید توجه به سوی کعبه شود. و در ضمن بحث مفصل از شرائط و نقل اقوال آنچه که درباره حقیقت معنای نسخ اعلام می فرمایند این است که نسخ در حقیقت براساس اقتضاء مصلحت و ملاک است. یعنی آن حکمی که تا آن زمان مشروع بوده است، ملاک و مصلحتش تا همان زمان بوده و این حکم ناسخی که می آید دارای مصلحت و ملاک است از این به بعد. ما حصل فرمایش ایشان درباره معنای نسخ که مصلحت مدت دار است، مصلحت زمان مند است که تا همان موقع زمان که از سوی نص دوم تعیین می شود مصلحت در مدلول نص اول بوده است. در کلام شیخ طائفه تعبیری از انتهای امد به چشم نمی خورد ولی خود ایشان شخصا روی اقتضای مصلحت توجه ویژه دارند که نسخ تابع مصلحت است. تا آن زمانی که نسخ نشده است، چراغ روغن داشته بعد از آن زمان به اصطلاح روغن چراغ تمام شده است که به اصطلاح اطباء تاریخ مصرف آن تا آنجا بوده بعد از آن دیگر تاریخ مصرفش تمام می شود. معنای نسخ به طور کلی تا به اینجا این شد که شیخ طائفه فرمود نسخ در تشریعیات یعنی بیان برابر با مصلحتی که در متعلق حکم وجود دارد. فرض کنید تا اوائل قرون هجری مصلحت در توجه به سمت بین المقدس بود و بعد از آیه «فولّ وجهک» شد مصلحت متعلق به توجه به سوی کعبه. می فرماید و اما بداء می فرماید بداء در لغت به معنای ظهور است، مصباح المنبر که مراجعه شده است دیدیم که« بدأ ظهر». و این معنا که درباره بداء امده است در اصطلاح چیزی است که با معنای لغوی هماهنگ است منتها با یک اضافه ای. بداء در اصطلاح حصول علم پس از عدم علم، علِم ما لم یکن یعلم، این معنای اصطلاحی و استعمالی بداء است.

دو قسم بداء
بعد می فرماید: بداء به دو قسم است: «ما یجوز انتسابه الی الله و ما لا یجوز». قسم اول که جایز است نسبت داده شود به خدا، آن قسمت عبارت است از نسخ، و چرا بداء برای نسخ به کار رفته می فرماید توسعه در اصطلاح است. که همان بداء همان معنایی که ما گفتیم می شود همان معنا را نسخ اطلاق کنید و می توانید بداء اطلاق کنید که ورود نصّ دوم در جهت بیان این مطلب که نصّ اول از این به بعد استمرار ندارد تا اینجا بوده. و این مقطع بندی و این زمان بندی هم براساس مصلحتی بوده است که اقتضت. اما آن معنایی که جایز نیست انتساب داده شود به خدای متعال همان معروف خود بداء است که بداء عبارت است از علم پس از جهل یا روشن شدن شئ مختفی یا حصول العلم بعد عدم العلم، «علم بعد ما لم یکن یعلم». اینها دیگر قطعا برای بشر قابل تطبیق است و برای خدای متعال که عالم مطلق است، امکان ندارد و این نسبت دادن محال است. و این همین مطلبی است که سید مرتضی هم اشارتهایی به آن دارد. در اصول شیخ انصاری مطلبی را درباره نسخ شرح نداده اند تا جایی که تتبع به عمل آمد اما صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اختلاف وجود دارد بین صاحبنظران که نسخ عبارت است از رفع حکم یا انتهای أمد حکم. این اختلاف وجود دارد. و بعد کار منتهی می شود به اینکه نسخ در حقیقت انتهای أمد حکم باشد.



چند نکته در کلام محقق خراسانی
رسیدیم به جایی که بحث را دقیق تر و کامل تر بررسی کنیم، محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه بعد از که تعریف مختصری از نسخ و تخصیص بیان می کند، می فرماید الان صرف عنان بشود به سمت نسخ با توکل به خدا، بعد نسخ را تعریف می کند. قبل از که به تعریف محقق خراسانی توجه بکنیم به این نکته عنایت کنید که یک نکته مقدماتی باشد و آن این است که نسخ و بداء هر دو واژه قرآنی است. و اصطلاح فلاسفه یا اصطلاح اصول نیست. نسخ هم در قرآن آمده «ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها»[2] ما آیه ای را نسخ نمی کنیم و یا ترک نمی کنیم، ننسها به معنای ترک هم است که درباره خدای متعال آن معنای ترک درست است. آیه ای را ترک نمی کنیم مگر آنکه بهتر از آن یا مثل آن را می آوریم. که از لحاظ تفسیر ولایی این نسخ آیات همان انتهای عمر ظاهری آیت حق است که ایت الله العظمی امیرالمومنین علی بن ابی طالب است و بعد از آن همینطور «ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها» ائمه هدی که گفته می شود سید الاوصیاء به وجهی از لحاظ آثار نه از لحاظ مرتبت و ذات، خیر منها باشد در جهت اصلاح. نسخ واژه قرآنی است. و اما بداء هم در قرآن آمده است «و بدا لهم سیئات ما عملوا»[3]، ظاهر شد برایشان و معلوم شد برایشان آن پیامدها یی که درباره اعمال ناشایست شان وجود داشت، درست به معنای بدای اصطلاحی به کار رفته است و آنچه برایشان مختفی بود روشن شد. این معنای بداء است. نکته دوم هم این است که در بین فریقین نسبت به نسخ اختلافی نیست. ابناء عامه هم قائل به نسخ هستند و اما درباره بداء اختلاف وجود دارد که فخر رازی در تفسیر همین آیه می گوید که رافضه قائل به بداء هستند، نسبت به خدا بداء قائلند. بالاخره اشکال چند تا منشأ دارد یکی جهل است. چون خودش جاهل است حقیقت را نفهمیده اند چون ندیده است حقیقت ره بیگانه زده است. می گوید رافضه نسبت می دهد بداء به این معنای اصطلاحی به خدا. جوابش همان بود که برخواسته از جهل ایشان است. نکته دیگر مقدماتی این است که درباره نسخ و بداء تعریف ثبت شده و مشهور بین صاحبنطران اصول از صاحب فصول تا سیدنا الاستاد قدس الله انفسهم الزاکیات این است که نسخ دیدیم که متعلق بود به حکم، اینگونه عنوان بکنیم که نسخ متعلق است به تشریعیات و بداء متعلق است به تکوینیات. در نسخ حکم ظاهراً عوض می شود در بداء فعل خدا ظاهراً مبدل می شود. ذبح به فدیه عوض می شود. نکته چهارم مقدماتی این است که بداء در فقه اهل بیت براساس اخبار متواتر وارد شده است که شبهه ای در آن نیست و کتاب اصول کافی جلد 1 یک باب مستقل درباره بداء آمده. که در این باب بعضی از تعابیر این است که بداء جزء معتقدات است که اگر اعتقاد به بداء وجود نداشته باشد نقص در اعتقادات اعلام شود، با این اهمیت. یک نکته مقدماتی هم این است که محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: براساس اخبار متواتره بداء در تکوینیات آمده است و درست است اما حقیقتش را ما نمی دانیم. ما عقل ما نمی رسد، از برد عقل و درک ما بیرون است ولی چون روایات متواتر آمده است که بداءدر تکوینیات آمده است می گوییم سمعاً و طاعهً ولی اگر برویم به طرف معنایش ما نمی فهمیم.[4] این نکات مقدماتی است.

نسخ و بداء در کلام محقق خراسانی
پس از این محقق خراسانی می فرماید: ابتداءً نسخ و بعد بداء. اما نسخ می فرماید که عبارت است از دفع حکم نه رفع حکم در مقام اثبات. بر خلاف آنچه که ظاهر امر می نماید که نسخ رفع حکم در مقام اثبات باشد نه، بلکه نسخ دفع حکم در مقام ثبوت است. که اظهار استمرار یا اظهار بر دوام لمصلحه وجود داشته، و در نهایت وقت که کامل شده است تبیّن که حکم تا اینجا بوده و از این به بعد حکم دیگر که فرا می رسد حکم قبلی رفع نشد دفع شد. یعنی ظاهر این بود که ادامه پیدا کند اما نص دوم که آمد از ادامه جلوگیری به عمل آمد دفع. این تعبیری است از ایشان. اما از ضمن کلمات خود ایشان و تصریح صاحب فصول و خلاصه گیری و آسان سازی مطلب از این قرار می شود که این مطلب هم برابر است با رأی محقق خراسانی و محققین دیگر و هم برابر با متن کفایه الاصول است، منتها با استفاده از بیانات دیگر ایشان در قبل و بعد. منتها نسخ را تعریف کنیم با عبارت ساده بگوییم نسخ عبارت است از اظهار انتهای امد حکم. با این تعریف نیاز به هیچ توجیه دیگر نداریم. چون نه ظاهر شبهه کذب دارد نص اول و نه شبهه جهل دارد و نه شبهه تبدیل اراده دارد. می گوییم مولی حکمی را که بیان کرده است امدش را اعلام نکرده، بر مولی واجب نیست امدش را بیان کند. حکم را که اعلام شده مثلا پدری برای فرزند خودش می گوید بروید ازدواج کنید مخارج زندگی تان من پرداخت می کنم. مدت پیش خود پدر است که تا یک سال که کارش رونق بگیرد یا بگوید تا وقتی که کاری را شروع کند. پیش خودش است نمی گوید. فرزند از این مطلب که پدر گفت بروید ازدواج کنید مخارج زندگی تان را من می دهم استمرار استفاده می کند، استفاده او دلالت بر این ندارد که پدر باید قطعا این را خواسته باشد. اراده اهل بیان تابع فهم مخاطب نیست، مخاطب این را می فهمد استمرار دارد. بعد از که مشغول کار شد، مخارج دیگر داده نمی شود. بیاید بگوید مخارج، می گوید تا همین جا بود، گفتن آن لازم نبود أمد پیش خودم بود، نگفتم تا ابد گفتم مخارج را می دهم. حکم منسوخ تصریح نشده است که الی الابد، مطلق است. نه کذب است و نه تبدیل اراده است و نه روشن شدن مجهول است، هیچ اشکالی پیش نمی آید. بنابراین در نسخ حقیقتاً اظهار انتهای أمد است. الان دادن مخارج تمام شد، این اظهار شد انتهای مدت.، این معنای نسخ است و هیچ اشکالی ندارد. با این بیان نه شبهه کذب داریم و نه شبهه علم پس از جهل داریم و نه شبهه تبدیل اراده داریم که این سه شبهه مشکلی است که درباره نسخ و بداء می آید. بنابراین نصوصی که درباره نسخ آمده باشد حمل به این معنا می شود. ما درباره نسخ به این معنا هیچ گونه اشکالی نداریم.



سوال:
پاسخ: این مطلبی که می گویید این برداشت شماست، عقلاء می گوید برایتان اعتبار دارد ولی همان عقلاء می گوید اطلاق و عموم قابلیت نسخ و تقیید دارد ولی ظاهر بنابر اصل همان است، اصاله العموم و اصاله الاطلاق. مخاطب برداشت می کند که این طبق اصل است که مقتضایش همان است اما اصل قطعی بیان می کند؟ نه، خود مقتضای طبیعتش آماده برای تحدید و تنقیص است. با این معنایی که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه فرموده اند هیچ اشکالی نیست.

سوال:
پاسخ: گفتیم که قاعده اشتراک دلیل اصلی اش که ضرورت است و بعد قضایا به دو گونه است قضایای خارجیه و حقیقیه، و قضایای حقیقیه طبیعتش دوام و استمرار است الی الابد، برای همه ازمان و برای همه طبقات. قضایای حقیقیه که قابل نسخ نیست درست است. قابل نسخ قضایای خارجیه و قضایای حقیقیه موقته است. کل قضایا که قابل نسخ نیست. نسخ موارد بسیار جزئی است و این مواردی که نسخ شده هیچ کدام جزء قضیه حقیقیه جعلش نبوده و الا این اشکال یکی از اشکالات مهم بود و توجه به این نکته هم کامل کرد که نسخ در بیاناتی که آمده است آن بیانات امد را الی الابد نگفته و قضایای حقیقیه نبوده است. بنابراین نظر محقق خراسانی از دفع است یعنی اظهار انتهای امد که هیچ مشکلی ندارد و هیچ طلبی از سوی عبد نسبت به مولی وجود ندارد که چرا مدت را از اول نگفتی؟ و تو تلقی کردی و تلقی تان براساس اقتضاء اصول که آن زمینه برای تضییق و تقیید دارد. اما بداء محقق خراسانی هم اعلام می کند که در مقدمه هم گفتیم که بداء در تکوینیات. محقق نائینی می گوید قطعاً درست است ولی ما نمی فهمیم، یعنی ما نمی توانیم از عهده دفع اشکال بیرون بیاییم. اما محقق خراسانی و سیدنا الاستاد بدای در تکوینیات را شرح می دهند شرح کامل و وافی که ان شاء الله برای فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo