< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دلالت صیغه امر بر فور یا تراخی
 تحقیق تکمیلی درباره دلالت صیغه امر بر فور
 گفته شد براساس ادله متعددی، صیغه امر دلالت بر فوریت دارد و از خود طلب ایجاد طبیعت و براساس ظهور عرفی ایجاد طبیعت، حالت منتظره وجود ندارد مگر این که از دلیل خارجی ثابت شود. و گفته شد که این رأی موافق است با نظر شیخ طائفه شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه با استدلالی که بیان شد و همین طور موافق است با رأی حاج شیخ حائری قدس الله نفسه الزکیه.
 اما تحقیقی درباره آیات قرآن دال بر فور
 مشهور استدلال کرده اند برای دلالت صیغه امر بر فوریت به دو تا آیه: آیه اول «فاستبقوا الخیرات» [1] ، آیه دوم «سارعوا الی مغفره من ربکم» [2] .
 کلام سید الاستاد و محقق خراسانی
 سیدنا الاستاد [3] قدس الله نفسه الزکیه و همین طور محقق خراسانی [4] قدس الله نفسه الزکیه فرمودند: آیه استباق «فاستبقوا الخیرات» مربوط به مسابقه است و ربط به فوریت ندارد که شرح آن را دادیم. اما تحقیق این است که با این اشکالی که سیدنا الاستاد فرموده است، نمی توان ملتزم شد. فرمودند آیه «فاستبقوا الخیرات» در ارتباط با مسابقه است، کار خوبی است که مومنین بیایند برای رسیدن به خیرات مسابقه کنند ولی این مطلب جدایی است. عرض می شود که اولا «فاستبقوا» از باب استباق است نه از باب مسابقه. باب افتعال غیر از باب مفاعله است. فرمایش ایشان با باب مفاعله تطبیق می کند که مسابقه باشد نه باب افتعال.
 معنای تفسیری استبقوا و سارعوا
 و ثانیا به تفسیر مراجعه کنیم، مرحوم شیخ طوسی [5] قدس الله نفسه الزکیه در تفسیر تبیان درباره همین آیه می فرماید: «فاستبقوا» دو تا معنا برایش متصور است طبق تحقیق تفسیری بین مفسرین شیعه و سنی. تفسیر تبیان خصوصیت آن این است که آراء مفسرین شیعه و سنی را آورده و ادب و بلاغت و لغت هم تحقیقا و محققانه رعایت شده است. از مجموع آراء مفسرین و مراجعه به لغات می فرماید: استباق، ابتدار، اسراع همه این ها کلمات مترادف است، این لغت. و بعد می فرماید برای «فاستبقوا» دو تا معنا وجود دارد: معنای اول این است که «فاستبقوا یعنی بادروا الی ما امرتم مبادره من یطلب السبق». معنای اولش این است که مبادرت کند به سوی عمل خیر، آن مبادرتی که طالب سبقت باشید، سبقت یعنی در اولین فرصت امکان و تاخیری در کار نباشد، سابق و متاخر مثل سابق و لاحق که همیشه سابق و سبقت برای مسابقه نیست، سابق و لاحق داریم و سابق و متاخر داریم، سبقت یعنی در اول ازمنه امکان. معنای دومی که برای این آیه آمده این است که «فاستبقوا الی الخیرات یعنی سارعوا الی الخیرات«، خود شیخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه می فرماید «و هو الاولی»، این معنای دوم را اگر از «فاستبقوا» بگیریم، اولی است. چرا؟ «لانه اعم»، برای این که آن فراگیرتر است. ما تا حالا از این آیه چه استفاده کردیم طبق تفسیر؟ آن چه استفاده شد از لحاظ صیغ و صیاغت واژه مسابقه در کار نیست. استباق باب افتعال است نه باب مفاعله. و از لحاظ صاحب نظران تفسیر هم دو تا معنا بود که هر دو به سود مدعیان دلالت صیغه امر بر فوریت تمام می شود. «بادروا» امر است و «سارعوا» امر است، مبادرت کنید و سرعت بگیرید به خیرات.
 خیرات چیست؟
 خیرات چیست؟ ماموربه شرعی. و در صدر جدول از مجموعه خیرات، آن کارهای خیری است که الزام هم در آن است. بنابراین این آیه دلالتش بر فوریت درست و صحیح به نظر می رسد. برای این آیه اشکالی دیگر در این قسمت اول وجود ندارد که اشکال اول آن همان مسابقه بود که حل شد. اما خیرات را محققین و سیدنا الاستاد اشکال نکرده اند و ما فقط توضیح دادیم. متعلق و قلمرو «فاستبقوا» محل اشکال نیست بلکه خود استباق محل اشکال بود که آن هم حل شد. بنابراین در این مرحله اول از یک سو، اشکال رفع شد و از سوی دیگر مقصد اثبات شد.
 اما آیه سارعوا و اشکال و جواب آن
 و اما آیه «سارعوا»، درباره آیه «سارعوا» اشکال عمده این بود «سارعوا الی مغفره»، معلوم است در مذاق شرع که مغفرت مسبب از توبه است و پس از که مسبب از توبه بود، «سارعوا الی التوبه» است نه «سارعوا الی کل ما امرتم به»، دلیل می شود اخص از مدعا. فقط در مورد توبه فوریت را ثابت می کند. موارد خاصی براساس دلیل خاصی فوریت داشته باشد که عیبی ندارد. این اشکال بود. اما برای بررسی این اشکال عرض می شود که اولا باید مراجعه کنیم به تفسیر، شیخ طوسی [6] قدس الله نفسه الزکیه در کتاب تبیان و تفسیر این آیه، پس از که آیه تفسیر را می کند، می فرماید: در اصول فقه، استدلال شده است که این آیه دلیل است برای دلالت صیغه امر بر فوریت. برای چه؟ برای این که خداوند دستور به مبادرت داده است و این دستور به مبادرت مقتضای آن تعجیل است که تعجیل یعنی فوریت یعنی معطل نشوید. این گونه در اصول استدلال شده است. و بعد هم نظر مخالف را نقل می کند که گفته می شود این «سارعوا» تعلق دارد به توبه، چون سبب مغفرت فقط توبه است. اما تحقیق این است که این اشکال وارد نیست از یک سو و از سوی دیگر استدلال هم ناقص نیست، به این شرح: عرض می شود که «سارعوا الی مغفره»، مغفرت درست است سبب آن توبه است اما تنها توبه نیست. سبب مغفرت عبادات هم هست. اگر تنها سبب انحصاری مغفرت توبه بود، برای اشکال زمینه ای فراهم بود. آیات قرآن داریم و نصوص داریم که ما را هدایت می کند به این مطلب که اعمال واجب و انجام واجبات باعث عفو گناه می شود. در این زمینه بهترین شاهد این آیه است «و اقم الصلوه طرفی اللیل و زلفا من اللیل» دستور داده شد که نماز را در وقتش بخوانید، «ان الحسنات یذهبن السیئات» [7] ، تطبیق شد به صلاه، حسنات «یذهبن السیئات» که غفران است، شرح غفران و معنای غفران یعنی اذهاب گناه. «ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین»، از این طرف آیه قرآن که مطلب را برای ما بیان کرد، از سوی دیگر در نصوص هم به این مسئله برمی خوریم. که این حدیث سند آن درست است: محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی که شیخ شیخ کلینی است عن احمد بن محمد بن عیسی اشعری که این ها از اجلاء و ثقات است که جایی برای بحث نیست. عن علی بن نعمان که توثیق و اعتبار دارد، عن حمزه بن حمران که توثیق خاص دارد و سند درست است. «قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول اذا هم احدکم بخیر فلا یوخره» که از ضمن آن تعجیل استفاده می شود. اگر همت گمارد یعنی تشخیص داد و قصد انجام کار خیری را کرد، تاخیر نیاندازد، از این فوریت اجمالا استفاده شد. «فان العبد ربما صلی الصلاه او صام الیوم فیقال له اعمل ما شئت بعدها فقد غفر لک» [8] ، ما به این هدف این روایت را نقل کردیم. صوم و صلاه را که انجام دادید، برایش گفته می شود که دیگر گناهانت را خدا بخشید بوسیله انجام صوم و صلاه.
 سوال و جواب
 سوال:
 جواب: کل امور مطلوب شرعی خیر است، عمومیت دارد. و اما محدوده حرف ما آ ن خیراتی است که امر الزامی دارد. بنابراین خیری که امر الزامی دارد، خیر قطعا است و قدر متیقن خیر هم هست، طراز اول خیرات هم هست، امر الزامی دارد روایت می گوید «لا یوخره»، تطبیق می کند این خیر را روایت به صوم و صلاه، به واجبات. در روایت آن خیری که تاخیر نشود و فورا انجام گردد، تطبیق شده به واجبات که محل بحث ماست.
 سوال: این یک روایت اخلاقی است
 جواب: «فان العبد ربما صلی الصلوه او صام الیوم فیقال له اعمل ما شئت بعدها فقد غفر لک»، ما دو مطلب خواستیم استفاده کنیم: 1. از این حدیث استفاده شد که سرعت و مبادرت به سوی عمل واجب که تطبیق هم شد به صوم و صلاه. 2. «سارعوا الی مغفره» را اشکال می کردند که اختصاص دارد به توبه که توبه سبب مغفرت است، ما تطبیق کردیم که واجبات و ماموربه هم سبب مغفرت است.
 سوال: مغفرت یک چیز مشخص است، بله واجبات هم باعث می شود ولی ظاهر آیه این است که اول باید توبه کند.
 جواب: این که ذهن شریف شما می گوید، آن فرد شایع را می گوید. ذهن شریف شما را فرد شایع مغشوش کرده و الا قطعا اذهاب سیئات معنای مغفرت است. و در این حدیث تصریح شد «غفر لک»، دقیقا از مجموع ادله موارد زیادی برمی خوریم که واجبات باعث غفران می شود و باعث عفو ذنوب.
 اما اشکال دوم اوامر ارشادی است
 اما اشکال دوم که اشکال ارشادی بود. گفته شد که این اوامر ارشادی است. ما برای ارشادی بودن آن راه فرار نداریم و می گوییم ارشادی، اوامر ارشادی باشد. اما تحقیق این است که ارشادی بودن این امر «سارعوا» و امر استباق، ارشادی بودن آن ضرری به مقصود و هدف ما وارد نمی کند. برای این که ما می خواهیم اثبات کنیم که صیغه امر دلالت بر فوریت دارد. ما که نمی خواهیم اثبات کنیم یک واجب شرعی مولوی را، اثری که امر مولوی با ارشادی دارد این است که یا در نذورات است و یا در تعدد ثواب است که قصد امر و اطاعت امر یک ثواب است و امتثال عمل ثواب دیگری است و ارشادی یک ثواب است و در امتثال عمل است که در اطاعت امر ثوابی نیست. این فرق هایی که بین ارشادی و مولوی است، جایی به درد می خورد که ما استدلال کنیم برای اثبات یک حکم شرعی فقهی، ما می خواهیم فوریت را ثابت کنیم، مدلول امر به عنوان واجب، اصل انجام است، آن در جای خودش به وسیله امر ثابت شد و جایی برای اشکال نیست. فوریت را ما از این آیه به دست می آوریم از این جا که می گوییم آیه قرآن، ارشاد به فوریت دارد یعنی فوریت را تایید کرد، بنابراین کافی است. اطاعت از واجبات است و مولوی نیست و حکم عقل است اما «اطیعوا الله» آمد آن اطاعت را تایید کرد. امر ارشادی تایید است. برای مطلوب ما همان قدر کافی است که می گوییم فوریت آن جا هست. در حقیقت ارشاد تایید واقعیت از سوی شرع است. ما هم می خواهیم ثابت کنیم که فوریت دارای واقعیت است و این برای ما کافی است. ما در پی این نیستیم که یک ماموربه مولوی با آن خصوصیات را بیان کنیم، ما می خواهیم بگوییم فوریت در کار است و امر شرعی هم گفت فوریت در کار است و ارشاد هم همین است. ارشاد تایید واقعیت است. بعد از که ارشاد به مطلب ما هدایت کرد، بر فرض که مولوی نباشد، این امر سارعوا مولوی نیست اما دلیل شد برای ما که آن فوریت واقعیت دارد و همین قدر برای ما همین کافی است.
 سوال:
 جواب: اشکالی که ایشان می فرماید این است که می گوید ما قبلا گفتیم ارشاد از حیث متعلق به دو گونه است: ارشاد به سوی حکم عقل که ضروری باشد و ارشاد به سوی حکم عقلاء که غیر ضروری است. حالا ایشان می فرماید در تطبیق آن که این حکم ضروری نیست. اولا می گوییم برای اهل شرع، ممکن است بگوییم که یک ضرورت دینی و التزام شرعی است. بر فرض هم ضروری نباشد، وجود و تکون آن که مسلم است. همین که وجود و تکون آن به توسط امر شرعی اثبات و تایید شد برای ما کافی است.
 سوال و جواب درباره اوامر مولوی و ارشادی
 سوال: این جا که می فرمایید مولوی و ارشادی فرق نمی کند، ما می خواهیم از آن یک نتیجه بگیریم و در فقه استفاده بکنیم.
 جواب: امر مولوی و ارشادی فرق هایی دارد که در جای خودش. اگر ما دنبال یک حکم فقهی باشیم، آن جا امر مولوی برای ما موثر است که اگر امر مولوی نبود، وجوب شرعی ثابت نمی شود.اما فرض کنید که مثلا ما در صدد این هستیم که بدانیم اطاعت کار درست و الزامی است، اطاعت مولی امر مطلوب و هدف ماست که باید ثابت بشود. این مقدار هدف ماست. اطاعت که ثابت شد، ما روی اطاعت تمرکز می کنیم و فوریت هم همین است. بعد از سوی شرع اگر آمد «اطیعوا الله» این «اطیعوا الله» در حقیقت تایید بر یک واقعیت است. شما این جمله را به عنوان یک جمله کلیدی عنایت کنید، ارشاد در حقیقت تایید واقعیت است و ما این جا برای اثبات یک واقعیت تلاش می کنیم، می گوییم صیغه دلالت بر فوریت دارد و آمد امر ارشادی گفت این درست است، خواسته ما به عنوان یک واقعیت تایید شد.
 سوال: امر مولوی تکلیف آور است و الزام را می آورد.
 جواب: ما فوریت را به عنوان حکم نمی گوییم، حکم اصل ایجاد است. فوریت یک وصف ذاتی ایجاد طبیعت است. این وصف ذاتی طبیعت به عنوان یک واقعیت است. اگر برای ما به عنوان یک واقعیت ثابت شد، کافی است. خود سیدنا الاستاد و محقق خراسانی فرمودند که مع التنزل، ارشاد است. برای ما در این مرحله از کار، ارشاد کافی است.
 اشکال سوم که اگر صیغه امر دلالت بر فوریت داشته باشد، تخصیص اکثر پیش می آید
 اما اشکال سوم که فرمودند اگر بگوییم که صیغه امر دلالت بر فوریت دارد، تخصیص اکثر پیش می آید. هم محقق خراسانی و هم محقق نائینی و هم سیدنا الاستاد. مثال زدند که مستحبات، واجبات موسعه. تحقیق این است که با عرض ادب و احترام، این اشکال قابل التزام نیست. جوابش را از بیان قبلی مان به دست آوردید که این ها از قلمرو بیرون هستند مستحبات، این ها تخصیص نیست تا تخصیص اکثر باشد، این ها تخصصا خارج است. قلمرو بحث ما اوامر الزامیه است و مستحبات با کمیت کبیرشان موضوعا خارج است. پس از تخصیص اکثر خبری نیست. و اما واجبات موسعه هم از دلیل بیرونی وسعت و توسع آن ثابت شده، آن واجباتی که به وسیله دلیل خارجی توسع آن ثابت شده باشد، از قیودش است و تخصیص نیست. واجبات موسع از قیود موضوعی اش توسع و وسعت در انجام است. بنابراین تخصیص اکثر در کار نیست.
 نتیجه براساس ادله هفتگانه دلالت بر فوریت دارد موافق با شیخ طوسی و شیخ حائری
 در مجموع صیغه امر دلالت بر فوریت دارد براساس ادله هفت گانه که آیات قرآن و نصوص هم استفاده شد و مطابق با رأی مشهور اصولین و مخالف با رأی متاخرین اصولین و همچنین موافق با رأی شیخ طوسی و شیخ حائری. مسئله دلالت صیغه امر بر فوریت و تراخی کامل شد، فوریت است و تخییری در کار نیست، جلسه آینده بحث اجزاء.


[1] بقره/سوره2، آیه148
[2] آل عمران/سوره3، آیه133
[3] محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، جلد 3، صفحه 21 تا 25.
[4] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، جلد 1، صفحه 153.
[5] تبیان، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه 24.
[6] تفسیر تبیان، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه 592.
[7] هود/سوره11، آیه114
[8] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 1، ابواب مقدمه عبادات، باب 27، حدیث 1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo