< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: اصل در اوامر تعبدیت است یا توصلیت؟
 ادله قائلین به تعبدیت یا قائلین به اصاله التعبد
 گفته شد که اگر مقصود از تعبدی آن باشد که فعل و عمل شرعی مشروط به قصد قربت است، محقق خراسانی و محققین دیگر فرمودند که اخذ قصد قربت در متعلق امر ممکن نیست. اما اگر منظور از تعبدی آن معنا نباشد بلکه تعبدی عملی است که از سوی مکلف به داعی قربی انجام بشود، آن داعی قربی غیر از قصد امر باشد، قصد محبوبیت مثلا، قصد مصلحت، قصد اهلیت عبادت، اگر دواعی قربی دیگر مقصود از تعبدی باشد، اشکال از اساس منتفی است. اخذ آن دواعی در متعلق امر کار ناممکنی نیست چون از قبل امر محقق نمی شود. محبوبیت از اوصاف فعل است، و مصلحت داشتن از خصوصیات فعل است که به توسط امر ایجاد نمی شود. بنابراین آن اشکال دور و غیره از اساس منتفی است.
 معنای تعبدی بودن عمل
 اما گفته شد که تعبدی همان است که گفتیم. تعبدی عبارت است از عملی که با قصد قربت انجام بشود. دواعی قربی دیگر تعبدی درست نمی کند و دخل به تعبدیت ندارد. آن چه که رمز و راز تعبدیت همان است که گفته شد که فعل مشروط باشد به قصد امر. بنابراین اگر در این رابطه بعضی از صاحبنظران اصول نقد و اشکال کرده باشند که دواعی دیگر هم بر می گردد به قصد قربت، این بحث زمینه ندارد. مجرد فرض است. چون مسلما بدون هیچ اشکال تعبدی عبارت است از فعلی که مشروط به قصد امر باشد. این یک توضیح تکمیلی بود. اما ادله قائلین بر این که اصل در امر تعبدی است، اصل در مامور به تعبدیت است. به این معنا اگر یک امری بیاید و ما از خارج احراز نکنیم توصلیت یا تعدبیت را، ما باشیم و فقط امر، چه کنیم و اصل چیست؟ دلیل نداریم و قرینه نداریم تا حمل کنیم، مقتضای اصل چیست؟ صاحبنظران از شیخ انصاری تا محقق خراسانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد فرمودند که اصل توصلیت است اما قائلین در مقابل هم وجود دارد که این ها می گویند اصل تعبدیت است. اگر ما به یک امری بربخوریم و قرینه بر تعبدی و توصلی وجود نداشته باشد، حمل بر تعبدی می کنیم و در این رابطه ادله ای داریم که از این قرار است:
 دلیل اول بر اصاله التعبد
  • آیه شماره 5 سوره بینه: و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین از این آیه استفاده می شود که مفاد امر تعبدیت است. خلاصه توجیه در جهت دلالت این آیه این است که در این آیه حصر شده است، ما امروا الا لیعبدوا که امروا که امر است و الا لیعبدوا عبادت و عبودیت و تعبدیت. به تعبدیت تنها هم اکتفا نشده است الا لیعبدوا الله مخلصین که تاکید بر مطلب است. مخلصین که آمد، اخلاص خالصا لله یعنی به داعی امر خدا. ظهور این آیه قابل انکار نیست. ظهور دارد بر این که مفاد امر تعبدیت است. باید عبادت به داعی امر انجام بشود. دلالت آیه که معلوم شد،
 جواب شیخ انصاری از دلیل اول
  • شیخ انصاری . مطارح الانظار، شیخ انصاری، صفحه 62. قدس الله نفسه الزکیه این آیه را به عنوان دلیل اول قائلین به اصاله التعبد ذکر می کند، و بعد در پاسخ به این آیه شرح مفصلی دارند می فرماید به این مضمون که انصاف این است که تعبدیتی که از این آیه استفاده می شود، به معنای لغوی اش خواهد بود نه مطابق با اصطلاح فقه. مدعای ما این است که تعبدیت طبق اصطلاح فقه را ثابت کنیم و این آیه در نهایت تعبدیت به معنای لغوی را اعلام می کند که می شود پرستش، خدا را عبادت باید بکنند. پرستش شایسته ذات اوست. این مقدار رهاورد از آیه مدعا را ثابت نمی کند. مدعا این است که عمل عبادی باشد به این معنا که در انجام آن قصد امر شرط باشد و آیه انصاف این است که به این معنا دلالت نمی کند، این جواب شیخ انصاری.
 اشکال محقق نائینی و سید الاستاد به استدلال به این آیه
 محقق نائینی [1] قدس الله نفسه الزکیه و سیدنا الاستاد [2] می فرمایند که این آیه به دو دلیل نمی تواند تعبدیت را ثابت کند. دلیل اول این است که صدر آیه که بخوانید مربوط به مشرکین و اهل کتاب است. و با قرینه صدر استفاده می شود که معنای آیه این است که عبودیت و پرستش مختص خداست در برابر شرک و بت پرستی. قرینه سیاق این مطلب را برای ما اعلام می کند که عبادت برای غیر خدا جایز نیست. شرک انحراف است و فقط پرستش خدا حق است. این در جهت عبودیت اعمال نیست، در جهت تعبدیت عبادات نیست بلکه در جهت بیان عبودیت در برابر شرک است. پرستش پروردگار واحد متعال در برابر بت پرستی است. و جهت آیه، جهت تعبدی نیست بلکه جهت آیه نفی شرک است، عبودیت مخلصانه و موحدانه است. در برابر پرستش مشرکانه و بت پرستی. این اشکال اول که سیدنا الاستاد با محقق نائینی تقریبا با تغییر عبارت مطلب شان یک چیز است.
 اگر معنای آیه بر اصالت تعبدیت باشد، تخصیص اکثر لازم می آید
 اشکال دوم بر دلالت این آیه این است که اگر ما بگوییم مفاد این آیه تعبدیت است، تخصیص اکثر لازم می آید و استهجان تخصیص اکثر هم معلوم و واضح است آن هم در نصوص قرآنی که در رأس بلاغت و ابلغ البلاغات است. تخصیص اکثر برای این که اکثریت واجبات در فقه توصلی است. ما اگر این جا این را حصر بگیریم، تخصیص بزنیم توصلیات را، تخصیص اکثر لازم می آید. در آخر یک جمله کوتاه سیدنا الاستاد دارند که می فرمایند: به جهت این محذور، این قرینه داخلی از ظاهر دست برمی داریم، اعتراف ضمنی بر ظهور آیه بر تعبدیت، ایشان می فرمایند: می فرماید استهجان تخصیص اکثر قرینه علی عدم اراده ظاهرها که اعتراف ضمنی شد بر ظهور آیه بر تعبدیت. پس دلیل ما تا این جا کامل شد.
 دلیل دوم آیه اطاعت
 دلیل دوم آیه قرآن اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، [3] در این آیه اطاعت آمده و اولی الامر آمده، کلمه اولی الامر را با اطاعت منضما که در نظر بگیرید، یعنی می شود اطاعت امر. اطاعت امر همان قصد قربت است، اطاعت امر تعبیر دیگری است از داعی امر. اطیعوا با اولی الامر با هم مرتبط و مربوط هستند. با این توضیح این آیه هم دلالت می کند که اوامر تعبدی است مگر این که جاهای خاصی دلیل به خصوصی درباره توصلیت وارد شده باشد و الا اصل همان تعبدیت است و دیگر اصلی را که ما می خواهیم به عنوان یک قانون کلی درست کنیم، پشتوانه بالاتر از این نمی شود پیدا کرد. آیه اول و آیه دوم اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، دلالت دارد بر این که اصل در اوامر تعبدیت است.
 جواب شیخ انصاری از دلیل دوم
 شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه این دلیل را جواب داده است، می فرماید آیه اطاعت دلالت بر مطلوب ندارد. مطلوب این است که عمل با قصد امر انجام بگیرد، اطیعوا امر به اطاعت می کند از باب واکاوی کلمه اطاعت در نقطه مقابل چه کلمه ای قرار می گیرد؟ عصیان و مخالفت. اطاعت کنید، مخالفت نکنید. و پس از که معنای آیه دستور به اطاعت بود یعنی مخالفت نکنید، می گوییم سمعا و طاعه اما مطلوب خبری نیست و مقصد از این آیه استفاده نمی شود. شیخ انصاری می فرماید که شاهد بر این مدعا آیه دیگر قرآنی است، و من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولی فما ارسناک علیهم حفیظا، [4] تولی در برابر اطاعت قرار گرفته است، تولی به معنای روبرگرداندن و پشت کردن و مخالفت کردن. تولی در این جا به معنای تولی و تبری نیست، تولی روبرگردان و مخالفت کرد، و کسی که مخالفت کند از حفظ و حراست خدا به دور است، از نظر به دور گذاشته می شود. بهترین شاهد این شد که اطاعت در برابر مخالفت است. اطاعت کنید یعنی مخالفت نکنید و مدلول این آیه ربط به مطلب و مطلوب ندارد، مطلوب ما این است که ما ثابت کنیم که عمل عبادی با قصد امر انجام بشود، این آیه می گوید خدا را اطاعت کنید و در توصلیات هم اطاعت کنید و در کل واجبات اطاعت کنید و تنها در تعبدیات نیست. مخالفت نکنید نه در تعبدیات و نه در توصلیات. دلیل دوم هم به بار ننشست.
 دلیل سوم
 و اما دلیل سوم عبارت است از احادیثی در این رابطه آمده است و شیخ انصاری و محقق نائینی و سیدنا الاستاد این روایات را نقل می کنند. کتاب وسائل باب 5 از ابواب مقدمات عبادات روایاتی که خلاصه مضمون آن روایات این است که می فرماید لا عمل الا بنیه. روایت اول همین باب محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن محبوب عن مالک بن عطیه عن ابی حمزه عن علی بن الحسین، این ابی حمزه که مشترک است، ابی حمزه ای که از امام سجاد نقل می کند ابی حمزه ثمالی است و ابی حمزه بطائنی نیست. عن ابی حمزه عن علی بن الحسین علیهما السلام قال لا عمل الا بنیه [5] ، و روایت دوم و سوم هم از همین قرار است، روایت چهارم هم تقریبا عین همین متن را دارد تا این که می رسد به روایت که دارای متن معروفی است که الاعمال بالنیات. در این روایات محققین ما آورده اند که این سلسله از روایات در حد تواتر معنوی است. در همین باب که محدث عاملی صاحب وسائل ده تا روایت نقل می کند، هر ده روایت مطلب را به همین مضمون ذکر می کند. روایت دهم همان روایت معروفی است که انما الاعمال بالنیات، روایت از حضرت رسول است. روایت شماره ده موسی بن جعفر علیهما السلام عن آبائه علیهم السلام عن رسول الله فی حدیث قال انما الاعمال بالنیات، این را به این جهت گفتم که توجه کنید که شیخ انصاری در ضمن این بحث اشاره ای کرده، گفته است اصحاب می گویند و محققین می گویند که این مضمون در حد تواتر است، ولی بعضی از اصحاب ما می گوید این روایت انما الاعمال بالنیات از خلیفه دوم است. به جهت این هم سند را آوردم و هم متن را خواندم که ببینید این روایت از طریق اهل البیت است و از حضرت رسول نقل شده، حالا خلیفه دوم این را ذکر کرده یا نقل کرده، روایت برای ایشان نمی شود. در تقریرات هم باید دقت بکنند، دقت نکرده می گویند گفته شده است که این روایت برای خلیفه دوم است. در تقریرات به این معنا آمده است که بعضی از اصحاب ما این حدیث را نسبت به خلیفه دوم داده اند ، خب نسبت داده باشند بعضی از اصحاب و بعد اصلش هم دیدید که این جا موجود است. در مجموع مضمون این مجموعه از روایاتی که از نظر سند دیگر در حد تواتر یا حداقل استفاضه است یا موجب علم به صدور است یا موجب اطمینان به صدور که استفاضه باشد، سند درست است. مدلول هم مشابه هم هستند، انما الاعمال بالنیات یا لا عمل الا بنیه، مدلول هم معلوم است که می فرمایند: عملی نیست یعنی عمل شایسته ای نیست مگر بوسیله نیت.
 استدلال به روایات باب نیت
 استدلال از این قرار است: لا عمل منظور یعنی عمل شرعی مطلوب نخواهد بود مگر بوسیله نیت یعنی قصد قربت و قصد امر. این دیگر پشتوانه خیلی محکمی می شود برای اصاله التعبد. هیچ عملی نیست مگر به وسیله نیت و حصر کرد و حدیث هم در حد تواتر، سنت می شود و مدلول هم واضح بلکه صریح، اصل می شود تعبد. هر کجا امری ببینیم اگر قرینه ای در کار نبود، حمل بر تعبد می شود. استدلال به این روایات کامل شد.
 محقق نائینی و شیخ انصاری و سید الاستاد به دلالت این روایت بر مطلوب اشکال می کنند
 اما محقق نائینی به طور کامل تر و همین طور شیخ انصاری و سیدنا الاستاد می فرمایند این روایات دلالت شان بر مطلوب کامل نیست. نه این که بر سند آن اشکال کنیم نه این که بر اصل متن حدیث اشکال کنیم، متن واضح است و ابهامی در آن نیست، اما اشکال این است که حصر شده است مطلوبیت عمل به نیت، دو تا نکته را باید دقت کنید. 1. منظور از عمل چیست؟ تصریح نشده است که واجب است و ممکن است عمل مستحبی هم باشد، مطلق مطلوبیت است و بحث ما در واجبات است. 2. که نکته اصلی است، منظور از نیت چیست؟ نیت واقعا قصد امر است، از کجا؟ در جمله کوتاه منظور از نیت قصد امر نیست. اگر به ذهن تان سپرده باشید در جلسات قبل گفتیم که نیت با قصد امر طبق تصریح شهید ثانی در مسالک فرق می کند. نیت، عزم و اراده نسبت به انجام عمل معین است. قصد امر انجام آن عمل به داعی امر است که داعی و عامل اطاعت امر خدا باشد و بعد هم در خود همین روایات محقق نائینی می فرماید: در خود همین روایات قرینه داریم بر این که منظور از این نیت، نیت خبر است. یعنی برای خدا مطلقا قصد کردن است، برای نفسانیات نباشد، کار را برای خدا انجام بدهد. منظور داعی امر نیست. لذا می فرماید اگر به اجود التقریرات مراجعه کردید، ایشان یک متن روایتی را نسبت می دهد به معصوم که فرموده اند المجاهد ان جاهد لله فالعمل له تعالی و ان جاهد لطلب المال و الدنیا فله ما نوی، ما جستجو کردیم و این را دیدیم که محقق نائینی مضمون نقل کرده، این متن نیست در روایات بلکه مضمون است. مضمون در ادامه همین روایت شماره ده است، که می فرماید عن موسی بن جعفر علیهما السلام عن آبائه علیهم السلام عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی حدیث قال انما الاعمال بالنیات و لکل امرء ما نوی فمن غزی ابتغاء ما عند الله فقد وجع اجره علی الله عزوجل و من غزی یرید عرض الدنیا او نوی عقالا لم یکن له الا ما نوی. مضمون آن این می شود کسی که در غزوه ای ودر جهادی برای خدا جهاد کند و با نیت خدایی باشد، اجرش با خداست و اگر کسی برای طلب مال و دنیا باشد، کسب اعتبار دنیایی بکند یا کسب مال، علیه ما نوی همان چیزی که نیت کرده به آن می رسد. از این تتمه استفاده می شود که منظور از این نیت قصد امر نیست، بلکه نیت صالح و نیت در جهت رضایت خدا که اعم است از قصد امر. شاهد دیگر بر این مدعا از احادیث که جستجو کردیم، روایت دیگری را پیدا کردیم در کتاب دیگر منتها در وسائل، صاحب وسائل، هم از مجالس و از اخبار نقل می کند روایت شماره 8 که پیامبر اکرم به ابی ذر فرمود: یا اباذر لیکن لک فی کل شئ نیه صالحه در وسائل کلمه صالحه نیامده و جای دیگر که من دیدم کلمه صالحه دارد. حتی فی النوم و الاکل، اگر صالحه هم نباشد حتی فی النوم و الاکل کافی که عبادت دیگر نیست. نیت خوبی داشته باشید حتی در خوردن و خوابیدن که این خوردن و خوابیدن که عبادت واجبه نیست. بنابراین منظور از این نیتی که در انما الاعمال بالنیات آمده است، قطعا قصد امر نیست که از خود متن این روایات هم باب هم استفاده کردیم که نیت را تطبیق کرد حتی فی النوم و الاکل که قصد رضایت خدا باشد یا برای صلاح باشد یا برای مصلحت باشد یا برای اصلاح اما معنایش این نیست که به قصد امر باشد. دلالت این روایات هم کامل نشد.
 سوال:
 جواب: شیخ ما می فرماید که اگر مطلق بگیریم که منظور از نیت صالحه یعنی نیت خوب حتی در اکل و نوم، بعد این انصراف دارد و معنایش این می شود که شما منظور از این نیت قصد امر است، ولی شیخنا العزیز بعد از که گفت و تصریح کرد که نوم و اکل، دیگر معلوم است که واجبات نیست و نوم و اکل جزء واجبات نیست، تصریح شد در روایات نوم و اکل. اولا تصریح شده این جا حتی فی النوم و الاکل این تصریح نمی گذارد که حمل کنید به فرد اکمل. نیت صالحه که خواست منظور از نیت صالحه است و نیت خوب و دیگر قصد امر نیست. خود این تصریح جایی برای انصراف باقی نمی گذارد و از انصراف خبری نیست. این روایات هم با این قدرت سندی و این متن درست و واضح نتوانست کاری را از پیش ببرد.
 دلیلی از محقق نائینی و رد آن
 محقق نائینی یک مطلب دیگری را هم می فرماید به عنوان دلیل دیگر برای اثبات تعبدیت، می فرماید: گفته می شود امر به شکل ذاتی من حیث الذات داعی بر عمل است. امر یعنی داعی برای عمل. و عملی که انجام می دهید هم در اثر امر است. خود امر هم داعی است پس طبیعی کار این است که هر مأمور به به داعی امر باشد که این یک سیر طبیعی است و یک حرکت طبیعی است و نیازی به مقدمه و موخره ندارد. خود طبیعت امر داعی و داعویت دارد و خود عمل مأمور به در اثر امر است، پس طبیعت امر تعبدیت است. این اقتضای طبیعت امر است. بنابراین نیاز به هیچ دلیل خارجی نداریم تا تعبدیت یا توصلیت ثابت کنیم. ما باشیم و امر مقتضای تعبدیت است. این دلیل را که ایشان می فرماید، بعد پس از توضیح این دلیل، جوابی را ارائه می فرماید که دلیل متین و جواب آن امتن است. می فرماید: داعی بودن امر درست است، امر داعی است یعنی محرک به سوی عمل است در این حد است. امر محرک به سوی عمل است و آن امر اعم از این که امر تعبدی باشد یا امر توصلی. محرک به سوی عمل است. در حد محرکیت قبول داریم اما آن امر بیاید یک چیز اضافه ای را برای ما ثابت کند و بگوید من که امر هستم، عمل و کار را به داعی من انجام بدهید، همچنین چیزی مقتضای طبیعت امر نیست. بنابراین ادله دال بر تعبدیت به جای نرسید، آن چه که در این مرحله از بحث در اختیار محققین باقی ماند، این است که به اصاله الاطلاق یا به اصاله البرائه باید تمسک کرد، در صورت شک در تعبدی و توصلی همان طوری که شیخ انصاری اعلام فرمودند، اصل توصلیت است که محقق نائینی و سیدنا الاستاد هم این مطلب را کاملا تایید فرمودند. اما تحقیق چه می شود؟ تحقیق به جایی کشیده می شود که اصل تعبدیت است، ان شاء الله در جلسه بعدی.
 
 


[1] . اجود التقریرات، محقق نائینی، جلد 1، صفحه 113.
[2] . محاضرات فی الاصول، محقق خویی، جلد 1، صفحه 552.
[3] نساء/سوره4، آیه59
[4] نساء/سوره4، آیه80
[5] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 1، ابواب مقدمات عبادات، باب 5، روايت 1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo