< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تعبدي و توصلي بودن صيغه امر
 تحقيق تكميلي درباره تعبدي و توصلي
 گفته شد كه براي اين اصطلاح شرعي پنج تعريف آمده است:
 1. توصلي مشروط به قصد قربت است و تعبدي مشروط به قصد قربت است. اين تعريف از شيخ انصاري و مشهور است.
 2. غرض بدون قصد قربت محقق مي‌شود در توصلي و در تعبدي حصول غرض مشروط به قصد قربت است كه تعريفي بود از محقق خراساني و سيدالاستاد.
 3. در توصلي مباشرت شرط نيست، در تعبدي مباشرت شرط است.
 4. در توصلي امتثال بوسيله مقدمه حرام هم ممكن است اما در تعبدي امتثال بوسيله مقدمه حرام ممكن نيست.
 5. تعريفي از محقق نائيني كه توصلي يك امر دارد و تعبدي داراي دو امر است. تحقيق اين است كه تعريف تعبدي و توصلي تعريف يك اصطلاح شرعي است. معرفي يك عنوان از عناوين اعتباريه است. تعريف حقيقي نيست. زيرا تعريف حقيقي اختصاص دارد به ماهيات حقيقيه‌اي كه داراي جنس و فصل حقيقي و واقعي باشد. بنابراين در اين گونه تعاريف مقصود شناسايي اصطلاح است، از هر طريقي كه بشود. به توسط هر خصوصيتي كه ممكن باشد. بنابراين همه اين پنج تا تعريف كه گفته شد، به وجهي مي‌تواند اين مصطلح شرعي را معرفي كند و لا باس به و مشكل اصلي در كار نيست. اما با توجه به سياست بحثي‌مان مي‌توانيم بگوييم كه از بين اين تعاريف ما آن خصوصيتي را بايد در نظر بگيريم كه نقش بيشتر در معرفي اين اصطلاح دارد و تا حدي كه بتوانيم اعلام كنيم كه معيار تحقق عنوان اين اصطلاح است. معيار تحقق عنوان توصلي و تعبدي است. و آن خصوصيت عبارت است از قصد قربت. بدون هيچ ترديدي بعد از يك تصور و تصديق به اين حقيقت مي‌رسيم كه معيار توصلي عدم قصد قربت است يعني امتثال بدون قصد قربت محقق مي‌شود، هرچند واجب توصلي را مي‌شود با قصد قربت انجام داد. اگر قصد قربت را اضافه كنيم يك فائده و يك اثر زائدي خواهد داشت و آن ثواب و اجر و حصول تقرب و قرب، به دست آوردن ثواب و اجر ارتباط تنگاتنگ دارد به اين‌كه واجب را با قصد قربت انجام بدهيم، توصلي باشد يا تعبدي. اما اصل امتثال توصلي مشروط به قصد قربت نيست.
 سوال: اگر كسي مباشره انجام بدهد و قصد قربت نباشد تعبدي نيست.
 جواب: اين برمي‌گردد به آن مطلبي كه گفته بوديم كه توسط هر يكي از اين تعاريف مي‌شود تعبدي و توصلي را معرفي كنيم. تعاريف را نوعا مي‌خواهيم بيان كنيم يعني تعبدي مباشرت مي‌طلبد اما مستثنيات بستگي دارد به دليل خاص خودش كه استثناء مي‌زند.
 تعريف شيخ انصاري درست است و بقيه تعاريف به اين تعريف برمي‌گردد
  پس از كه گفتيم اين تعريفي كه منسوب بلكه مصرح از شيخ انصاري به ارث رسيده است، درست است و كامل‌ترين. و بقيه تعاريف مستقيم با يك واسطه يا دو واسطه برمي‌گردد به همين تعريف. مثلا محقق خراساني كه مي‌فرمايد حصول غرض منوط به قربت نيست. حصول غرض يعني امتثال. از آن زاويه غرض وارد وادي شده است. اما حقيقت مطلب همان امتثال واجب است. واجب كه امتثال شد، غرض حاصل است. از طريق مسبب مطلب را اعلام مي‌كند نه از طريق سبب. سبب انجام واجب است و مسبب حصول غرض. فقط تعبير كه فرق كرده است، در عوض سبب، مسبب را طرح مي‌كند كه غرض باشد. اين تعريف فرق فني با تعريف شيخ انصاري ندارد. مباشرت و مقدمه حرام را ديروز اشاره كرديم كه خود شيخ انصاري هم فرمود كه به وجهي هم برمي‌گردد به قصد قربت.
 اما تعريف محقق نائيني مشير به منشأ قصد قربت است
  اما تعريف محقق نائيني كه فرموده بود واجب توصلي يك امر لازم دارد و واجب تعبدي دو تا امر. شما با يك دقت بسيار كوتاهي مي‌توانيد به دست بياوريد كه قصد قربت و عدم قصد قربت برگرفته از يك امر و دو تا امر است. محقق نائيني منشأ قصد قربت را بيان مي‌كند. منشأ قصد قربت امر دوم است اما واقع بدنه خود عمل اين است كه قصد قربت در تعبدي شرط است و در توصلي شرط نيست هرچند منشأ تعبدي دو تا امر و منشأ توصلي يك امر. محقق نائيني به منشأ قصد قربت توجه كرده است. در حقيقت منشأ قصد قربت با خود قصد قربت از لحاظ معياري فرق نمي‌كند. بنابراين فقط منشأ قصد قربت يك نكته تحقيقي و تحليلي است كه دقت مي‌طلبد و خود قصد قربت يك تصور سطحي را هم بيشتر نمي‌خواهد. با يك تصور سطحي مي‌تواند يك محقق به دست بياورد كه قصد قربت در امتثال واجب توصلي شرط نيست و قصد قربت در امتثال واجب تعبدي شرط است.
 نتيجه بحث
  نتيجه بحث اين شد تعريف ماهيات حقيقه به بيان جنس و فصل بستگي دارد اما تعاريف عناوين اعتباريه به وسيله معيار تحقق عنوان صورت مي‌گيرد. در اين‌جا هم معيار تحقق عنوان توصلي عدم اشتراط قصد قربت و معيار تحقق عنوان تعبدي اشتراط قصد قربت است، امر دوم كامل شد.
 امر سوم: فرق بين واجب توصلي و غيري
  امر سوم: فرق بين واجب توصلي و واجب غيري.
 نسبت بين واجب غيري و توصلي
 شيخ انصاري [1] قدس الله نفسه الزكيه مي‌فرمايد فرق بين واجب توصلي و غيري و فرق بين واجب نفسي و تعبدي اعم و اخص من وجه است. از نسب اربعه عموم و خصوص من وجه است. شرح مسئله: درباره واجب توصلي و واجب غيري ماده اجتماع واحد داريم و مادتين افتراق داريم. اما ماده اجتماع عبارت است از غسل ثوب متنجس كه اين‌جا هم اين واجب توصلي است و قصد قربت نمي‌طلبد و هم اين واجب غيري است براي صلاه است. ماده افتراق از طرف واجب غيري عبارت است از غسل جنابت كه وجوبش غيري است. فقط واجب غيري است اما واجب توصلي نيست چون قصد قربت لازم دارد. ماده افتراق از طرف واجب توصلي عبارت است از وجوب وضع ميت در قبر مستقبلا، واجب است گذاشتن ميت را در قبر در حالت استقبال، اين واجب واجب توصلي است كه قصد قربت نمي‌خواهد اما غيري نيست خود اين عمل واجب است نه براي چيز ديگر. نسبت اعم و اخص بين واجب توصلي و واجب غيري معلوم شد.
 نسبت بين واجب تعبدي و نفسي
 اما نسبت عموم و خصوص من وجه بين واجب تعبدي و واجب نفسي: ماده واحده اجتماع دارد و مادتين افتراق، اما ماده اجتماع طبق مثال شيخ انصاري عبارت است از صلاه و صوم. هم واجب نفسي است و هم تعبدي. ماده افتراق از طرف واجب نفسي مثل رد سلام، كه اين واجب واجب نفسي است اما تعبدي نيست و قصد قربت نمي‌طلبد. اما ماده افتراق از طرف واجب تعبدي كه تعبدي هست اما نفسي نيست. مثل تيمم كه خود تيمم واجب تعبدي است و بدون قصد قربت نمي‌شود اما نفسي نيست. نسبت بين واجب توصلي و غيري و نسبت بين واجب تعبدي و نفسي بيان شد و مثال‌ها هم تقريبا بيان شد.
 سوال:
 جواب: ما خواستيم بگوييم ماده افتراق از طرف واجب نفسي كه واجب نفسي است اما تعبدي نيست، رد سلام واجب نفسي است خودش واجب است، اما تعبدي نيست و قصد قربت نمي‌خواهد. بنابراين امر سوم كه فرق بين اين دو تا عنوان بود هم كامل شد.
 اقسام تعبدي و توصلي
 امر چهارم: تقسيم واجب توصلي. محقق نائيني [2] قدس الله نفسه الزكيه بحث تعبدي و توصلي را مفصل بيان مي‌كند. سيد الاستاد [3] قدس الله نفسه الزكيه مطلب را بيان مي‌كنند، مي‌فرمايند توصلي دو قسم است: قسم اول آن است كه واجب به توسط فعل غير مكلف امتثال شود. مباشرت شرط نيست مثل اداي دين. اگر كسي دين مكلفي را اداء كند، دين اداء شده است و مباشرت خود مديون شرط نيست. قسم دوم واجب توصلي عبارت است از واجبي كه امتثال آن مشروط به قصد قربت نيست. اين دو قسم را كه گفتيم، مي‌فرمايند نسبت بين اين دو قسم اعم و اخص من وجه است. ماده اجتماع و دو تا ماده افتراق: اما ماده اجتماع همان مثال معروف غسل ثوب متنجس كه هم به فعل غير امتثال مي‌شود و انجام مي‌گردد و هم قصد قربت نمي‌خواهد. اما ماده افتراق از طرف قسم اول كه به فعل غير انجام مي‌شد، مثل رد سلام واجب كه سلام واجب مي‌گوييم يعني سلام مكلف مسلمان. رد سلام كه واجب است، فقط توصلي قسم دوم است كه قصد قربت نمي‌خواهد اما با فعل غير انجام نمي‌شود. كسي به شما سلام داده، كسي ديگر از طرف شما رد سلام بكند كافي نيست و با فعل غير انجام نمي‌شود. اما ماده افتراق از طرف قسم اول مثل وجوب صلاه قضاء بر ولد اكبر، اين قصد قربت لازم است. وجوب قضاء صلوات واجبه بر ولد اكبر. در اين مورد فقط واجب توصلي قسم اول است كه بوسيله فعل غير انجام مي‌شود اما بدون قصد قربت انجام نمي‌شود. نسبت را بين اين دو تا قسم گفتيم. اقسام گفته شد. امر چهارم هم تمام، رسيديم به امر پنجم.
 اقسام و تعاريف حقيقي و اعتباري
 سوال: اين دو تا قسيم همديگر نيستند و در مقابل هم قرار نمي‌گيرند.
 جواب: اقسام، تعاريف كلا بين امور اعتباري و امور حقيقي فرق مي‌كند. آن اشياء و اقسامي كه داراي هويات واقعيه هست، هر قسمي قسيم ديگري است و آن اشياء و اموري كه اعتباري است، با يك وصفي يك خصوصيتي، يك قسم از يك قسم ديگر جدا و متمايز مي‌شود. اين نكته اگر به ذهن‌تان سپرديد در اين وادي ديگر به مشكل برنمي‌خوريد. آن‌كه در منطق خوانده بوديد مربوط بود به امور حقيقيه و واقعيه.
 امر پنجم معناي قصد قربت
  امر پنجم كه عبارت است از تعريف قصد قربت. شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه قصد قربت را مؤكدا اين طور معنا مي‌كند، مي‌فرمايد قصد قربت يعني انجام عمل بداعي امر.
 قصد قربت دو وصف را در بطن خود دارد
  اين‌كه قصد قربت شد، همين قصد قربت دو تا عنوان ديگري را در بطن خودش دارد:
 1. تعبديت.
  2. اخلاص و نفي شرك.
 لذا الان شما به طور تحقيقي معناي تعبديت يا عبادت يا اخلاص ضد شرك را فقهيا توجه كنيد. از لحاظ فقهي آن عملي كه از سر اخلاص محقق مي‌شود عبارت است از عملي كه به داعي امر خدا باشد. داعي امر و انگيزه كار، امر خداست. چرا نماز مي‌خوانيد؟ امر خداست. چرا روزه مي‌گيريد؟ امر خداست. و اگر داعي امر خدا نبود، پدر و مادر به من مي‌گويد نماز بخوان، مي‌خوانم. مدرسه مي‌گويد بايد نماز بخواني و الا اخراجت مي‌كنيم، اگر داعي غير از امر خدا امر ديگري بود، اين عبادت عبادت ديگر نيست، اين ديگر عبوديت نيست و اين‌جا اخلاص نيست و شرك است. شما خوانده‌ايد كه شرك مي‌تواند شرك خفي باشد. يك وقت آدم خودش نستجير بالله انگيزه دروني دارد، حركت مي‌كند براي اين‌كه خودش را خوب نشان بدهد مشغول ذكر و دعا و نماز مي‌شود، داعي رياست، شرك خفي است. بنابراين ما عبادت را دقيق بفهميم كه براي ما مهم است، چرا مهم است؟ براي اين‌كه يك القاءات تصوفي گاهي در فقه وارد مي‌شود ناخواسته، و براي مؤمنين مشكل ايجاد مي‌كند. گفته مي‌شود كه شرك يا رياء در حديثي است مثل مورچه سياه شب تاريك روي نمد سياه، راه برود كه قابل رؤيت نيست، رياء اينگونه است. عمل هم اگر ريايي بود، باطل است. پس اخلاص كار ناممكن است. يك حديثي را هم گفته بوديم المسلمون كلهم هالكون الا العالمون تا الا المخلصون بعد و المخلصون في خطر عظيم. گفتم اين حديث سند ندارد يكي از داده‌هاي تصوف است. اگر اين حديث درست باشد عبادت براي بشر ممكن نيست. خدا كه اخلاص خواسته و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين خدا امر به غير مقدور كه نمي‌كند، اما اخلاص به آن سبك و سياقي كه معنا شده است بگيريم،‌ اخلاص و عبوديت ممكن نيست. معنايي كه شيخ انصاري براي قصد قربت اعلام مي‌كند كه بگيريد و معناي درستي است،‌ اين است كه عمل و عبادت به داعي امر خدا انجام بگيرد. داعي غرض نفساني يا تحميل از بيرون نباشد، فقط داعي امر خدا باشد كه اين عبادت است و اين اخلاص است. اخلاص همين است، فقط به توسط امر خدا. ديگر اخلاص يك چيزي نيست كه تصوفي فكر كنيم كه چه باشد كه ما هنوز نرسيده‌ايم و آن مخلصون هم در خطر عظيم. بنابراين حتي آن مورچه سياه، حديث اخلاقي است. يادتان است فرق بين حديث اخلاقي و حديث احكامي؟ حديث اخلاقي مدلول مطابقي مراد نيست. تعبير بلاغي كنايي است. كنايه از شدت مطلوب است، كنايه از فضيلت بالا يا كنايه از توجه بيشتر. مدلول مطابقي در روايات اخلاقي مراد نيست و تعابير كنايي است. بنابراين معناي قصد قربت فعلا تا اين حد معلوم شد. اما از صاحبنظران تعاريف ديگري هم براي قصد قربت آمده است كه ان شاء الله ارائه مي‌كنيم و آخرش برمي‌گردد به همين‌ كه شيخ انصاري فرموده است.


[1] . مطارح الانظار، شيخ انصاري، صفحه 59.
[2] . اجود التقريرات، محقق نائيني، صفحه 100 تا 117.
[3] . مصباح الاصول، محقق خويي، جلد 1، صفحه 196 تا 198.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo