< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 بررسي آراء فقها درباره اتحاد طلب و اراده
 گفته شد كه محقق خراساني مي فرمايد: طلب با اراده متحد است و شرح اين معنا دقيقا بيان شد. از آنجا كه مخصوصا اراده جزء مصطلحات كلامي است و در فلسفه هم مورد عنايت است، لذا درباره خصوصيات و جايگاه اراده و طلب اگر بحث شود، از فلسفه و كلام بايد كمك گرفت. از يك سو اراده و طلب در اصول هم دخالت مستقيم دارد براي اينكه بحث اوامر و نواهي و اراده جدي و اراده استعمالي جزء بحث هاي اصولي است. بنابراين در اين قسمت در مورد طلب و اراده از دو زاويه بحث مي شود: از زاويه اصول و از زاويه معقول كه آن هم از جهت فلسفي و از جهت كلامي كه مناسبت بحث براي ما معلوم باشد. گفته شد محقق خراساني ادله محكم و متيني ارائه فرمودند كه به نحو كامل شرح داده شد.
 محقق نائيني فرمودند متحد نيستند
 اما آراء ديگر: از جمله آراء محقق نائيني فرمودند كه طلب و اراده با هم فرق دارند. ضمن بحث مفصلي كه دارد، يك نكته مهمي كه اينجا يك قدرتي مي تواند باشد براي اثبات مدعا، اين شد كه اراده از مقوله كيف است و طلب از مقوله فعل و «المقولات متباينات» و اتحاد ممكن نيست.
 اما تحقيق اين است كه كلام محقق نائيني خالي از اشكال نيست
 تحقيق اين است كه فرمايش محقق نائيني خالي از اشكال نيست. اما اولا آن مطلبي كه فرمودند كه اراده از مقولات كيف است، كاملا درست است. خواجه طوسي [1] قدس الله اسرارهم مي فرمايد با شرحي علامه حلي دارد : «الاراده من الكيفيات النفسانيه و هي نوع من العلم». اراده از كيفيات نفساني است و يك كيف نفساني مستقل نيست بلكه زيرمجموعه علم به مصلحت است يا علم به فائده. در حقيقت اراده نوعي از علم مي شود و از كيفيات نفساني است. اين مطلب درستي است و تحقيقي است و هم صاحبنظران كه صاحب مكتب كلامي است مثل خواجه طوسي فرموده است و علامه حلي و هم تحقيقا اراده از كيفيات نفسانيه است. اما طلب به چه صورت از مقوله فعل است؟ فرمودند كه طلب عبارت است از «التصدي لتحصيل الشئ» اين آخرين معنايي كه براي طلب، محقق نائيني اعلام مي كند. سه تعبير دارد كه تعبير آخر كه به مقوله ي فعل تطبيق مي كند: «التصدي لتحصيل الشئ». ما قبل از اينكه تصدي را معنا كنيم، مراجعه مي كنيم به هامش همين كتاب اجود التقريرات [2] كه اين مطلب آمده بود كه در هامش و پاورقي آن سيد الاستاد مي نويسد: طلب هرچند براساس مصطلحات فلسفيه از مقوله فعل نيست و بعد مي فرمايد: اما عرفا به تصدي براي تحصيل شئ، فعل گفته مي شود. پس اين مطلب به دست آمد كه طلب براساس معايير فلسفي و عقلايي و كلامي، از مقوله فعل نيست و تسامحا عرف مي گويد فعل است و نزديك شده است به فعل. تصدي يعني آخرين محاوله و تلاش در جهت اقدام به فعل است. تصدي يعني آخرين گام در جهت اراده تا مرز اقدام عملي. پس با دقتي كه در معنا كرديم، ديديم كه تصدي از مقوله فعل نيست بلكه از كيفيات نفسانيه است. تاييد اين مطلب هم صاحبنظري بزرگي مثل سيد الاستاد فرمود. بعد چون تا آنجا با رأي استادش ميرزاي نائيني موافق هست، توجيه فرمود و گفت: از مقوله فعل طبق اصطلاح نيست اما براساس عرف مي شود مقوله فعل كه عرف مسامحه مي كند. قانون: نظر عرف در فهم معناي كلمات معتبر است اما عرف در تطبيق مفاهيم بر مصاديق اعتبار و مرجعيت ندارد چون مسامحه مي كند. همين جا مسامحه مي كند كه مي گويد رسيده به مرز انجام عمل پس مقوله فعل است. بنابراين اشكال محقق نائيني كه گفت مقوله فعل است كه نكته اصلي براي اثبات مطلب بود، به نتيجه نرسيد كه ديگر مقوله ي فعلي نيست. اين يك نكته استحكام بود كه بگويد طلب مقوله فعل است در حالي كه طلب مقوله فعل نيست. بعد از اين، مي گوييم همان طلبي كه ايشان مي فرمايد تصدي هست با همان اراده اي كه مي فرمايد: از مقوله كيف هست، دقيقا تطبيق مي كند با يك توجه و آن اينكه محقق خراساني اصرار داشت كه انشائي و حقيقي كه گفتم در اثر كثرت استعمال طلب به طلب انشائي و در اثر كثرت استعمال اراده به اراده حقيقي، طوري مطلب اعلام مي شود كه گويا معناي طلب همان انشاء است و معناي حقيقي اراده فقط همان اراده ي حقيقي است. اينكه محقق خراساني اين نكته را توجه كرده است و اصرار مي كند و امر به فافهم مي كند و دقت مي طلبد كه گاهي يك نكته كه برجسته شد، نكته ديگر را مختفي مي كند. اراده مي نمايد كه فقط حقيقي است و طلب مي نمايد كه فقط انشائي است پس با هم فرق دارند اما اگر بگوييم كه اگر با دقت بنگريد، اين استعمالات ابهام آفريده و دقت رفع ابهام مي كند. پس از رفع ابهام ملاحظه كنيد كه همان جا كه اراده حقيقي با دقت در كنارش طلب حقيقي هم هست. آنجا كه طلب انشائي است، در كنارش اراده انشائي هم هست اما دقت مي طلبد.
 سوال و جواب: ميرزاي نائيني كه مقوله ي فعل گفت و سيد الخويي آن مقوله فعل گفتن ايشان را رد نكرد بلكه توجيه كرد. تصدي خود اين لفظ جزء عنوانها و مفاهيم مبهم نيست و معناي لغوي واضح دارد. معنا همان است كه گفتيم كه در ترجمه تصدي ترديد وجود ندارد منتها آن «تصدي لتحصيل الشئ» كه مرز اقدام مي رسد، مقوله فعل خواند چون عرفا فعل است. سيد الخويي با دقت فرمود كه مقوله فعل نيست از لحاظ فلسفي ولي از لحاظ عرفي مقوله فعل است. بنابراين در فهم معناي تصدي هم اختلاف نظري وجود ندارد.
 نظر سيد الخويي در طلب و اراده اين است كه متحد نيستند
  اما رأي سيد الاستاد [3] درباره اتحاد طلب و اراده: ايشان مي فرمايد: طلب غير از اراده است. در اين رابطه ادله اي اقامه مي كند كه عمده ترين دليلي كه در اين جهت اقامه مي كند، اين است كه مي فرمايد: اراده امر غير اختياري است. براي اينكه هر فعل اختياري بايد برگردد به اراده و خود اراده متوقف به اراده ي ديگر نيست. اگر خود اراده به اراده ي ديگر توقف داشته باشد، موجب دور و تسلسل مي شود. بنابراين معيار اختياري بودن افعال، اين است كه تعلق داشته باشد و تكيه كند به اراده اما اراده خودش في حد ذاته در وادي ذهن يك موهبت الهي است و مستقل و به اراده ي ديگر وابسته نيست. اين مطلب درستي است
 اراده غير اختياري و طلب اختياري است
 و بعد مي فرمايد: اراده غير اختياري است و طلب اختياري است. طلب تعلق دارد به اراده و يك فعل اختياري است و بايد پشت سر طلب اراده اي باشد تا آنگاه اقدام بشود به عمليات طلب و طلب صورت بگيرد. پس از اين اصلي ترين اشكال ايشان و عمده ترين مطلب سيدنا الاستاد همين است كه او غير اختياري است و اين اختياري و دو تا مفهومي كه يكي اختياري و ديگري غير اختياري باشد، قابل جمع نيست. اختياري و غير اختياري متضادين هستند و جمع بين اختياري و غير اختياري جمع بين ضدين مي شود. اين دليل اول ايشان. اضافه مي فرمايند كه معناي طلب در عالم خارج و در عمل و عرفا ، تصدي براي تحصيل شئ هست و در مقابل معناي اراده را مي بينيم كه شوق مؤكد است و قابل تكفيك است. «اشتاق» معناي «تصدي» نيست. كسي اشتياق دارد ولي تصدي نمي كند. پس تصدي با شوق دو تا چيز جداي از هم است در عالم واقعيت و تحقق. با توجه به اين واقعيت كه شوق كه معناي اراده است و تصدي كه معناي طلب هست، يك واقعيت هاي عيني است و از هم ديگر جداست و هيچ كسي شوق را تصدي نمي گويد، اين نكته دوم. نكته سوم هم اعلام مي كند كه ما در خارج و تتبع ميداني مي بينيم كه چنانچه ترتب افعال بر اراده درست است، مي گوييم «أراد فكتب» يا «أراد فتعلّم» كه ترتب افعال بر اراده درست است. به همين سبك و سياق ترتب طلب بر اراده هم درست است كه مي گوييم «أراد فطلب» اراده كرد آنگاه طلب كرد پس طلب هم مترتب مي شود بر اراده. با اين تحقيقاتي كه به عمل آمد و با اين سه دليل كه يكي كلامي مي شد و دو تا هم اصولي و عرفي، به اين نتيجه رسيديم كه طلب با اراده دو تاست. اما در آخر مي فرمايد: محقق خراساني سعي اش بر اين است كه جواب اشاعره را بدهد كه مشكل كلامي به وجود نيايد. مي فرمايد: مشكل اشاعره از راه ديگر قابل حل است و نيازي به اين ندارد كه ما قائل به طلب و اراده بشويم.
 (بار اعطيناك را كوثر بتول آيه تطهير را محور بتول). آيه اي كه درباره حضرت صديقه طاهره آمده است يك نكته ي تحقيقي دارد كه آيه تطهير سوره احزاب شماره 33 كه از آيه ي30 تا 32 و بعد از آيه ي 33 تا 34 خطاب به نساء پيامبر است و در اين آيه قسمت آخر يك مرتبه ضمير تغيير كرده و خطاب هم تغيير كرده و چيز ديگر شده است. ابناء عامه مي گويند كه آيه تطهير خطاب به كل نسوان پيامبر است و چون در صدر خطاب به نساء است « يا نِساءَ النَّبِيِّ» و بعد از آيه تطهير هم مي گويد «واذكرن يعني ينساء النبي» پس اين هم نساء نبي است و ضمير جمع آمده بخاطر حضرت علي مثلا. جوابش اين است كه همين بافت نشان مي دهد كه اين آيه يك چيز جداست. اولا علامه طباطبايي مي فرمايد: نزول اين آيه با اين آيات ديگر يك جا نبوده. بر فرض كه نزول يكي بوده، مطلب از اين قرار است كه درباره ي نساء نبي توصيه هايي شده است كه با معصوم بودن تطبيق نمي كند. مثل آدم عادي كه نمازتان را بخوانيد و اجر شما زياد است و عمل صالح بكنيد و خضوع به قول نداشته باشيد مثل آدمهايي كه مرض دارند و بعد آيه بعدي مي گويد اذكار خدا كه در خانه ي شما صورت مي گيرد، به آن توجه كنيد كه اين اوصاف و اين توجهات با معصوم و مطهر تناسب ندارد. پس معلوم است كه اصلا خطاب آيه تطهير اگر با نساء باشد لغو مي شود. «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْن» ‌كه اين با مطهر و معصوم تطبيق نمي كند. اما چرا اين را وسط اين آيات آورده است؟ نساء نبي كه صحبت كرد، يك سوال فورا به ذهن آدم مي آيد كه حضرت زهرا چه مي شود و بعد اهل بيتش چه مي شود؟ دفع دخل مقدر و جمله معترضه كه براي اهل فهم از ريخت بيان طبق متفاهم عرف سوال پيش مي آيد كه براي نساء ‌گفتيد و براي اهل بيت چه احكامي است؟ براي اهل بيت «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً». حساب شما جداست و شما طاهر و مطهر هستيد.


[1] 1.تجريد الاعتقاد ، صفحه 194.
[2] 2. اجود التقريرات ، جلد 1 ، صفحه 89.
[3] 1. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 252 و المحاضرات ، صفحه 353.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo