< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 توضيح تكميلي براي معناي اخص براي مشتق
 توضيح تكميلي درباره ادله اثبات معناي اخص براي مشتق.
 سه دليل گفته شد
 گفته شد كه مضافا بر اتفاق، سه دليل ارائه شده است كه عبارت است از: تبادر و صحت سلب و لزوم تضاد. تبادر و صحت سلب كامل شرح داده شد، تضاد گفته شد اما براي كامل كردن اين دليل سوم بايد توجه كرد كه لزوم تضاد به گونه اي است كه اگر قائل بشويم بر اينكه مشتق وضع شده است براي اعم و حقيقت در ما تلبس و ما انقضي هست، طبيعتا ذاتي كه در ما انقضي متلبس به صفت بوده مثلا قائم، در زمان حال كه متلبس به قعود هست بايد در اين زمان حال، قيام و قعود با هم جمع بشوند پس التزام وضع به اعم مستلزم جمع بين ضدين است و از آنجا كه جمع بين ضدين محال است، اگر قائل به اعم بشويم بگوييم تضاد وجود ندارد و ممكن است يك حقيقت عقلي بشويم و از آنجا كه انكار ناممكن است پس مشتق فقط حقيقت است در ما تلبس. ادله گفته شد و نتيجه هم به دست آمد
 نظر محقق خراساني و سيد الاستاد
  و براساس اين ادله نظر محقق خراساني و نظر سيد الاستاد بر اين است كه مشتق حقيقت در ما تلبس هست اما استعمال در ما انقضي اشكال ندارد وليكن آن استعمال مجازي است.
 اشكالاتي بر صحت سلب و لزوم تضاد
 اما اشكالاتي بر صحت سلب و لزوم تضاد: ميرزا حبيب الله رشتي [1] معاصر محقق خراساني درباره صحت سلب و درباره لزوم تضاد مي فرمايد: استدلال به صحت سلب در جهت اثبات معناي اخص براي مشتق و استدلال به تضاد براي اثبات معناي خاص، خالي از اشكال نيست. اما درباره صحت سلب اشكال اين است كه صحت سلب اگر مطلق باشد غير سديد است و اگر مقيد باشد غير مفيد است. براي اينكه سلب مطلق اگر اعلام بشود و بگوييم «زيد ليس بكاتب» اطلاقا، در حالي كه در «امس» كاتب بوده و سلب اگر مطلق باشد درست نيست و كذب است كه اطلاقا باشد بلكه زيد كاتب بوده منتها في الامس پس سلب مطلق غير سديد. و سلب مقيد غير مفيد اگر بگوييد كه «زيد ليس بكاتب الان» سلب مقيد بشود به زمان حال اين غير مفيد است و مقصد را ثابت نمي كند و صحت سلب نشد مي گوييم الان كاتب نيست و ممكن است وقت ديگري كاتب باشد. سلب خاص، مسلوبيت عام را ثابت نمي كند. بنابراين صحت سلب كه واقعش، سلب مطلق است اينجا نه سلب مطلق جا دارد و سلب مقيد كه سلب مطلق نيست و الان كاتب كه كاتب نيست صحت سلب از گذشته نمي كند. محقق خراساني اين اشكال را جواب داده است با عبارات كنايي و اشاره اي و معقَّد كه يكي از جاهاي معقَّد كفايه الاصول اينجاست. اما با ساده سازي و مضمون گيري بيان محقق خراساني از اين قرار است:
 بياني كه سلبي باشد داراي سه عنصر است
 گفته مي شود يك بياني كه سلبي باشد مثل «زيد ليس بضارب الان» داراي سه عنصر است: 1. سلب يعني ادات سلب. 2. مسلوب كه همان ضارب است3. مسلوب عنه كه زيد است، به اضافه يك قيد كه الان باشد اين ساختار يك جمله سلبي است. محقق خراساني مي فرمايد: سلبِ مقيد زماني شكل مي گيرد كه قيد مرتبط باشد با مسلوب يعني با كاتب مثلا.«ليس زيد بكاتب الان»،‌ قيد اگر قيد مسلوب باشد مي شود سلب مقيد و همان اشكالي عقلي زمينه پيدا مي كند. اما التزام به اين تقييد داعي ندارد و ما مي گوييم مسلوب را تقييد نمي كند و چه دليلي وجود دارد كه بايد مسلوب تقييد بشود؟ قيد به مسلوب ربط نمي دهيم و الزامي ندارد كه قيد را به مسلوب مرتبط كنيم. آنگاه مي توانيم قيد را به سلب برگردانيم كه بگوييم «زيدُ الذي في الامسِ كاتبٌ ليسَ الان بكاتبٍ» كه الان قيد شد براي ادات كه ليس باشد و قيد، قيد سلب كه بشود ربط به مسلوب ندارد و سلب مقيد نيست. و همين طور قيد را به مسلوب عنه برگردانيم و بگوييم «زيد الذي كان كاتبا في الامس هذا الزيد الان ليس بكاتب»، پس در اين صورت كه قيد مرتبط شد به مسلوب عنه باز هم سلب مقيد نيست.
 محقق خراساني مي گويد اگر قيد قيد مسلوب باشد همان اشكال عقلي است
  محقق خراساني مي فرمايد: در صورتي كه قيد مسلوب باشد، سلب مقيد است چون مسلوب را مي خواهيم از ذات (شئ اي كه را كه ذات جدا كنيم مسلوب است) و آن هدف ماست. پس اگر قيد بخورد به مقيد به مسلوب، سلب مقيد است يعني كاتبي كه مقيدا الان كاتب سلب شده است يعني الان كاتب نيست و آن مي شود سلب مقيد و مدعا را ثابت نمي كند چون سلب عام نيست. سلب مقيد سلب مطلق نيست. اما اگر قيد سلب باشد يا قيد مسلوب عنه باشد، سلب مقيدي نيست. كاتب مقيد به الان نشده. اين توضيح اولي است كه محقق خراساني داده است
 الزامي نيست كه قيد مسلوب باشد و ممكن است قيد سلب يا مسلوب عنه باشد
 اما پس از آن مي فرمايد: و يمكن منع التقييد من الاساس، مي فرمايد: تا به اينجا ما تنزل كرديم و گفتيم تقييدي است و تقييد را از مسلوب برداشتيم كه اشكال رفع بشود و اگر بگوييد كه تقييد در سلب باشد و در مسلوب عنه باشد، سرايت مي كند. در مسلوب تقييد مستقيما سلب مقيد است و تقييد در سلب و مسلوب عنه سرايت مي كند و بالاخره منتهي مي شود به سلب مقيد. اگر اين اشكال را بكنيد ما از اساس مي گوييم تقييدي نيست چون الان يا في الحال كه مي گوييم «زيد الذي كان كاتبا في الامس و ليس بكاتب الان» اين لفظ الان يا في الحال قيد نيست و ظرف است و براي اخبار از عدم كتابت الان و اخبار از وجود كتابت في الامس است و اخبار ظرف زماني مي خواهد و ما يك اخباري داديم در يك ظرف زماني و اصلا تقييدي در كار نيست تا بگوييم سلب مقيد است. بنابراين از اساس تقييد را مي توانيم منع كنيم كه چون تقيدي در كار نيست ديگر سلب مقيدي نيست تا شما بگوييد سلب مقيد، سلب مطلق را ثابت نمي كند. اين تمام كلام بود نسبت به فرمايش محقق خراساني.
 اما تحقيق در جواب
 اما تحقيق در جواب اين است كه در اين اشكال و اين جواب خلطي شده است بين دو ديدگاه فلسفي و عرفي چنانچه سيد الاستاد [2] مي فرمايد: مفهوم مشتق كه متلبس به مبدأ در زمان گذشته بوده و در زمان حال متلبس به آن مبدأ نيست، اين مفهوم الان بر اساس فهم عرف صحت سلب دارد. عرف مي گويد كاتبِ ديروز، امروز كاتب نيست و عرفي است. اصلا اين بيان و صحت سلب مفهوم از مشتق (مفهوم يعني تلبس ذات به مبدأ) براي زمان حال با فلسفه ربطي ندارد تا بگوييم كه سلب خاص، سلب عام نمي كند. سلب عام و خاصي نيست و تلبس ديروز بوده عرفا و وجادنا، امروز آن تلبس عرفا و وجدانا نيست.
 خلط بين فلسفه و عرف و وجدان شده و فرق بين ذاتيات و اعراض است
 شما امور عرفي و وجداني را مفاهيم فلسفي عقلي مختلط نكنيد. وجدانا زيدي كه ديروز كاتب بوده الان كاتب نيست و اين صحت سلب است و اين امر وجداني است. تحقيق اين است كه قلمرو سلب مطلق و حمل مطلق چيزي است و قلمرو سلب مقيد و موقت و حمل موقت چيز ديگري است. سلب مطلق و حمل مطلق در ذاتيات است. شما مي گوييد «الشجره ليست بناطقه» چون ذاتيات است و ذاتا شجره ناطق نيست اطلاقا. و حمل هم همينطور مي گوييد «الانسان ناطق اطلاقا» اگر اين را مقيد را نمي شود كه بگوييم «الشجره ليست بناطقه» الان كه هدف ما ثابت نمي شود كه هدف ما سلب مطلق بود. اين خلط شده است كه اين در ذاتيات است و اما در اغراض كه تلبس مثل تلبس ذاتي، دائمي نيست. تلبس به مبدأ در اعراض موقت و محدود است. تلبس زيد به كاتب غير از تلبس زيد به نطق است، تلبس زيد به نطق تلبس ذاتي و دائمي است و تلبس زيد به كتابت موقت و محدود است چون كه عرضي است بنابراين در اعراض تلبس موقت و مقيد به زمان است و سلب هم متناسب با تلبس موقت، سلب هم موقت و محدد به حد خاص است. بنابراين اگر تلبس موقت و محدد باشد، حمل موقت به وقت هست ، اگر سلب بكنيم سلبش هم موقت به وقت است. مثلا «زيد كاتب في الصبح و زيد ليس بكاتب في العصر» اين حمل درست است چون كه تلبس موقت است: «زيد كاتب في الصبح» و حملش هم موقت است. «زيد ليس بكاتب في العصر» اين سلب درست است. سلب تلبس موقت است و سلب هم سلب مؤقت است چون عدم تلبس هم موقت است (عصر) و صحت سلبش هم سلب موقت است بنابراين در اعراض مثل كتابت و قرائت و ساير اعراض،‌ اينها جري دارند در رفت و آمد است و در خلع و لبس است و مي آيد و مي رود. بحث ما اين است كه اگر يك زمان خاصي را خواستيم در نظر بگيريم، آنجا يك تلبس خاص و محدود به حدود خاص مورد نظر ماست. مثلا ما مي گوييم زيد، كاتب بوده است في الامس ولي مي خواهيم سلب كنيم همان كتابت را الان كه الان كاتب نيست، همين عدم تلبس موقت هدف ماست. پس صحت سلب محدود به همين حدود كه بگوييم «زيد ليس بكاتب الان» كه مثالش را في الصبح و في العصر زديم. بنابراين شما كه گفتيد سلب مقيد سلب مطلق نمي كند درست است و جايي كه هدف ما سلب مطلق است و بسترش هم ذاتيات باشد اما اگر هدف ما سلب موقت است و ما مي خواهيم سلب كتابت از زيد در حال حاضر ثابت كنيم و در بستر تلبس به اعراض است، در اين صورت سلب مقيد متناسب با تلبس موقت براي ما كفايت نمي كند.
 سوال و جواب: آن حال نطق و حال نسبت مطلبي است و «زيد ناطق» مطلب ديگر. ناطق يك صفت ذاتي كه زيد متلبس به ناطق هست، اين تلبس، تلبس به امر ذاتي و دائمي است. تلبسش دائمي است و سلبش از ذات ديگري كه اين ناطق ذاتي آن نيست، دائمي است مثل «الشجره ليست بناطقه ابدا» و حملش هم دائمي است «انسان ناطق دائما» چون حمل ذاتي است و تلبس دائمي است. در تلبس دائمي سلب مطلق هدف ماست در جهت اثبات سلب مطلق از سلب مقيد استفاده كنيم، به هدف نمي رسيم اما اگر تلبس دائمي نبود و تلبس موقت بود، براي تلبس موقت متناسب به آن صحت سلب موقت كافي است.
 سوال و جواب: فعلا ما در اين جهت هستيم كه كساني كه قائل به اعم هستند، مي گويند كه زيدي كه الان متلبس به كتابت نيست و در امس متلبس به كتابت بوده، به اعتبار همين الان صحت سلب دارد. آن زيدي في الامس كاتب بوده و الان (كه ما نسبت مي دهيم به زمان حال كه هم حال نطق است و هم حال نسب) كاتب نيست و اين صحت سلب است و اين صحت سلب كه اشكال شد و اشكالش را جواب داديم.
 سوال و جواب: كلي آن گفت كه سلب مقيد موجب سلب مطلق نمي شود. اگر گفتيم زيد الان كاتب نيست، ‌اين معنايش اين نيست كه زيد هميشه كاتب است چون سلب مقيد موجب سلب مطلق نمي شود. اين اشكالي بود و جوابش اين بود كه سلب مطلق درست است و سلب مقيد موجب سلب مطلق نمي شود اگر هدف ما سلب مطلق باشد. سلب مطلق و حمل مطلق در ذاتيات است اما در اعراض حمل هم موقت است و سلب هم موقت است. پس در ناطق اگر مثال بزنيم كه ذاتي است، درست است. اگر خواستيم سلب كنيم مي گوييم «الشجره ليست بناطقه» كه سلب مطلق است چون هدف ما هم سلب مطلق است. اگر در اينجا بگوييم «الشجره ليست في الحال ناطقه» اين سلب مقيد مي شود و سلب مقيد سلب مطلق را ثابت نمي كند و اشكال وارد است چون ذاتيات است. اما اگر ذاتي نبود و اعراض بود، اعراض در معنايش اين است كه يك روز هست و يك روز نيست بنابراين اگر اعراض بود، عروض هميشه موقت است و معناي عروض يعني تلبس موقت. اگر تلبس موقت و مقيد بود، پس هدف ما كه سلب مقيد و براي سلب مقيد مثال دقيقش ما مي خواهيم سلب كنيم كتابت از زيد امروز به اعتبار تلبس در ديروز، اين سلب مقيد به توسط صحت سلب مقيد ثابت مي شود و مي گوييم «زيد ليس بكاتب الان» بدون هيچ اشكالي بلكه اگر درباره سلب مقيد ما سلب مطلق بياوريم كذب است. ما مي خواهيم بگوييم زيدي كه كاتب بود و امروز كاتب نيست، اگر مطلق بگوييم كذب است پس بنابراين حقش اين است كه درباره تلبس موقت كه حمل موقت است و سلب موقت است، اگر از صحت سلب استفاده كنيم بايد سلب موقت بياوريم.


[1] 1. بدايع الاحكام ، صفحه 181.
[2] 1. مصباح الاصول ،‌ جلد 1 ، صفحه 208.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo