< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 منظور از حال در ما تلبس بالحال، حال نسبت است
 منظور از حال در ما تلبس بالحال، حال نسبت است و حال نسبت عبارت است از زماني كه استعمال كننده ي لفظ، صدور فعل از فاعل را يا تلبس ذات به مبدأ را در آن زمان نسبت مي دهد.
 تقسيمات نه گانه حال نسبت
 از آنجا كه نسبت دادن صدور فعل از فاعل در هر سه زمان ماضي و حال و استقبال ممكن است، حال نسبت داراي سه قسم است. و هر كدام از اين سه نسبت به اعتبار تطبيق با تلبس ذات به مبدأ سه صورت دارد. بنابراين مجموعه اقسام مي شود نه قسم كه شرح اين نه قسم از اين قرار است: 1. حال نسبت زمان ماضي مثلا گفته شود «زيد كاتب في الامس» تلبس زيد به كتابت به زمان ماضي نسبت داده شده است. اين نسبت به اعتبار تطبيق با تلبس ذات با مبدأ سه صورت دارد: 1. «زيد كاتب في الامس و زيد تلبس في الكتابه في الامس». 2. «زيد كاتب في الامس و لكن زيد كان متلبسا في امس الامس». 3. «زيد كاتب في الامس و زيد يكون متلبسا في المستقبل». 2. حال نسبت زمان حال: «زيد كاتب في الحال» كه زمان نسبت حال است و به اعتبار تطبيق نسبت با تلبس ذات به مبدأ سه زمانه مي شود: 1. «زيد كاتب في الحال و زيد متبلس في الحال». 2. «زيد كاتب في الحال و زيد متلبس بالكتابه بالامس» كه زمان نسبت حال است و زمان تلبس ماضي است. 3.« زيد كاتب في الحال و زيد متلبس في الغد». 3. حال نسبت زمان مستقبل در مثال مي گوييم: «زيد كاتب في الغد» اين حال نسبت به اعتبار صدور فعل از فاعل سه صورت دارد:1. «زيد كاتب في الغد و زيد يكون متلبس بالكتابه بالغد». 2. «زيد كاتب في الغد و زيد كان كاتبا في الحال» كه ماضي غد مي شود. در بيانتان مي گوييد «زيد كاتب في الغد» كه نسبت را به فردا مي دهيد ولي تلبس در زمان ماضي است. 3. «زيد كاتب في الغد و زيد يكون متلبسا في غد الغد» كه حال تلبس مستقبل است و به اعتبار مستقبل نسبت داده شده است.
 دو صورت محل اتفاق است كه در يكي حقيقت است و در ديگري مجاز است
 در اين نه صورت دو مورد محل اتفاق است: 1. مورد تطبيق حال نسبت و حال تلبس ذات به مبدأ اعم از اينكه حال نسبت ماضي باشد يا حال يا مستقبل. بالاتفاق اين مورد وضع مشتق در معناي حقيقي است. 2. بالاتفاق مجاز است جايي كه حال نسبت با حال تلبس فرق داشته باشد به اين صورت كه حال تلبس در مستقبل باشد. نسبت دادن صدور فعل از فاعل به اعتبار مستقبل بالاتفاق مجاز است «زيد كاتب» مي گوييم به اعتبار اينكه آينده زيد مشغول كتابت مي شود اين مورد بالاتفاق مجاز است.
 اطلاق مشتق به اعتبار ما انقضي عنه المبدأ محل اختلاف است
 اما اطلاق مشتق به اعتبار ما انقضي عنه المبدأ محل اختلاف است كه حال نسبت «زيد كاتب في الامس» بگوييم كه اين «زيد كاتب» به اعتبار تلبس زيد به كتابت در گذشته بوده و ما الان مي گوييم كاتب. پس سه صورت مشخص شد.
 اشكال و جواب
 اما يك اشكال تحقيقي و آن اين است كه بحث ما در مشتق رديابي معناي موضوع له مشتق است كه «عالم»و «كاتب» كه يك دال معنايش چيست و همين طور اگر يك مشتق در تلو امر بيايد مثل «اكرم عالما» موضوع له اين عالم چيست؟ «عالم» بالفعل است يا «عالم» زمان گذشته را هم شامل مي شود يا «عالم» در آينده هم «عالم» شامل مي شود؟ اين منظور از بحث ماست. اما شما در تصوير بحث قيدي را اضافه كرديد كه تعدد دال و مدلول شد.شما گفتيد حال نسبت بعد حال نسبت يك معنايي است كه نياز به دال داريد و يك دال اضافه كرديد و گفتيد «زيد كاتب في الامس» و مقصود بحث ما تعدد دال و مدلول نيست و ما فقط مشتق بما هو مشتق را مي خواهيم بررسي كنيم كه دلالت دارد بر معناي حاضر يعني دلالت دارد بر ما تلبس يا اعم از ما تلبس بالحال و ما انقضي عنه المبدأ كه از خود لفظ مي خواهيم استفاده كرديم و حال نسبت از خود «عالم» به دست نمي آيد. شما حال نسبت را به عنوان يك معنا و يك مدلول اگر وارد بكنيد، نياز به دال مستقلي دارد و مي شود تعدد دال و مدلول. پس اين نتيجه را گرفتيم منظور از حال،‌ حال نسبت نمي تواند باشد چون حال نسبت نياز به يك في الحال و في الغد يا في الامس دارد و از خود مشتق نمي شود استفاده كرد. اما جواب آن:
 تقسيم استعمال به دو بخش
 استعمال دو بخش استعمال است: 1. استعمالاتي كه در متناول يد يا متناول عند العرف است. 2. استعمالات فرضي است و با فرض يك صورت مسئله، لفظ را استعمال مي كنيم. لفظ مشتق به عنوان لفظ مشتق بدون قيد في الحال و في المستقبل و في الماضي مثل«اكرم عالما» اين استعمال متناول است منتها ما براساس ظهور اطلاقي« اكرم زيد العالم» نسبت عبارت است از تلبس زيد به علم در زمان حال نسبت داده شده است. زمان حال مقتضاي ظهور اطلاقي است. و همان زمان حال، زمان نسبت است و زمان حال و زمان نسبت مقتضاي ظهور اطلاقي است. پس از اينكه اين نسبت به عمل آمد، نوبت به تطبيق نسبت با تلبس ذات به مبدأ مي رسد. مي بينيم «اكرم زيد الكاتب» حال نسبت زمان حاضر است و اگر زمان حاضر زيد متلبس به كتابت بود، مي شود تلبس ذات به مبدأ في الحال و حقيقت است و اگر «اكرم زيد الكاتب» گفتيم ولي زيد ديروز كاتب بود، حال نسبت كه الان هست با تلبس ذات به مبدأ تطبيق نكرد و به اعتبار ما انقضي گفتيد كاتب. و همين طور «اكرم زيد الكاتب» زيدي كه فردا مشغول كتابت مي شود به اين زمان بكار مي بريد كه كتابت را الان نسبت مي دهيد به زيد به اعتبار استقبال. بنابراين ما در بحث مشتق همان طور كه گفته شد، استعمال متناولمان بدون قيد است طبق معمول همان مشتق است و بي اشكال است.
 اما نوع دوم استعمال
  اما نوع دوم استعمال كه استعمالات بر حسب فرض بود. مي گوييم «زيد كاتب في الامس» كه اين فرض شود كه مشتق سر جاي خودش هست و آن زمان ماضي كه قصد كرديم نياز به يك دال ديگر دارد كه همان في الامس باشد بنابراين اشكال وارد نيست و صورت مسئله روشن و مشخص است. ما حصل بحث ما تصوير نه صورت و موارد اتفاق و مورد بحث معلوم شد و اشكالي كه خيلي دقيق بود گفته شد و جواب هم داده شد. گفتيم براساس استعمال متعارف و استعمال شايع تعدد دال نيست و همان« اكرم زيد الكاتب» هست منتها آن «زيد الكاتب» با ظهور اطلاقي نسبت به زمان حاضر دارد و انگهي تطبيق و بررسي مي كنيم كه اگر حال نسبت با تلبس تطبيق داشت مي شود از مورد حقيقت بالاتفاق و اگر زمان نسبت به اعتبار مستقبل بود مي شود مجاز بالاتفاق و اگر زمان نسبت به اعتبار ماضي بود مي شود محل اختلاف و اشكال اين است كه اين مطلب سمت و سويش به طرف اثبات حال نطق كشيده مي شود. اين حال نسبت سرنوشتش مي شود همان حال نطق چون حال نطق به معناي دقيقي فلسفي نگرفتيم و حال نطق به معناي حال نطق عرفي كه مي شود بعد از بيان بلافاصله كه همان زمان حاضر است و اين مي شود در حقيقت حال نطق؟
 حديثي از امام عسگري سلام الله تعالي عليه
 امام عسگري سلام الله تعالي عليه مي فرمايد: «مَا تَرَكَ‌ الْحَقَ‌ عَزِيزٌ إِلَّا ذَلَ‌ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِيلٌ إِلَّا عَز» [1] . ما نبايد در زندگيمان بدون دستور ولايت كاري را انجام بدهيم. امام عسگري مي فرمايد: هركجا كه تشخيص داديد كه حق است ديگر جايي براي ترديد و جايي براي عدم انتخاب وجود ندارد. اگر تشخيص داديد حق است و همه مردم ملامتتان كند، اعتنا نكنيد.( امروز گر به ديده مردم ملامتي فرداي حشر ما شفعاي قيامتي ما با وجود سنگ ملامت سلامتي گويا كه سنگ هاي ملامت نثار ماست). اگر حق تشخيص داديد برويد كه عزيز هستيد. آن اوائل انقلاب كه امام خميني قيام كرده بود، شايد تك و تنها بود. (من كه ديوانه و مستم تك و تنها يا هو قدح شيشه به دستم تك و تنها يا هو). همه تقريبا كنار رفته بودند و تنها بود اما حق بود و رفت تا اين عزت را آفريد. و اگر كسي حق را ترك كند به جهت يك معاملات و به يك جهت يك ملاحظات ، ذليل مي شود كه تجربه اش را داريم. فقه اهل بيت حقيقت حق است و واقعيت حق است و در مورد آقاي خويي تمام دنيا مي گفتند اين سيد نه به انقلاب كار دارد و نه به جهاد كار دارد، اما الان حوزه ها و افاضل و اساتيد از سفره نعمت فقاهت ايشان بهره مند هستند. و ما ترك الحق عزيز الا ذل و ما اخذ به ذليل الا عز اين راه ماست و اين راه از پيش بيان شده و ترسيم شده و عمل شده از سوي ائمه معصومين و پيامبر اعظم هست. از خداوند توفيق مي خواهيم كه هميشه در راه ولايت باشيم.


[1] . تحف العقول‌ ، صفحه 489.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo