< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 استعمال لفظ در بيشتر از يك معني
 موضوع بحث ما مرحله دوم اشتراك كه عبارت است از استعمال لفظ مشترك در اكثر از يك معنا. مرحله اول ثابت شد كه لفظ براي بيشتر از يك معنا وضع شده باشد، هم امكان دارد و هم واقع شده. در مرحله دوم در اين جهت بحث مي شود كه آيا لفظ مشترك در استعمال واحد براي بيشتر از يك معنا امكان استعمال دارد يا ندارد؟ اين بحث را مرحوم صاحب فصول دركتاب الفصول [1] مفصل بحث كرده است كه محقق خراساني همان مبحث را در كفايه الاصول آورده با مختصر تصرفي و تقطيعي.
 در اين استعمال 4 صورت تصوير مي شود
 شرح بحث: درباره استعمال لفظ در اكثر از يك معنا چهار صورت تصوير مي شود: صورت اول اين است كه لفظ استعمال بشود در يك جامع و آن جامع افراد متعددي را دربرگيرد منتها يك واسطه هست كه به جامع تعلق گرفت و جامع در ضمن خودش افراد متعدد را گنجاند. در مثال لفظ عالم استعمال بشود براي مسماي عالم و اين مسما،‌ عالم هاي متعدد را تحت پوشش قرار بدهد كه بشود استعمال لفظ در اكثر از معنا.
 تحقيق اين است كه اين مورد بحث ما نيست
 تحقيق اين است كه اين گونه استعمال مقصود ما در اين بحث نيست. ما استعمال در جامع را دنبال نمي كنيم. صورت دوم: استعمال لفظ در معاني متعدد به نحو بدليت مثل استعمال نكره كه مي گوييم «رجل» صدق مي كند به هر فردي كه تحقق خارجي داشته باشد علي البدليه كه اينجا هم استعمال در افراد متعدد به حساب مي آيد ولي حقيقت اين است كه اين صورت هم مورد بحث ما نيست و از استعمال لفظ در معاني كثيره بيرون است. صورت سوم: استعمال لفظ در مجموع از معاني مثل صيغه جمع اكرم هؤلاء الرجال مثلا ده نفر موجود هست.
 سه صورت اول مورد بحث ما نيست
  اين صورت هم مورد بحث ما نيست.
 اما صورت چهارم
  صورت چهارم: يك لفظ در يك استعمال با اراده مشخص متكلم به بيشتر از يك معنا به نحو مستقل استعمال بشود. مثلا لفظ در يك آن، دو معنا را به نحو مستقل متكلم اراده كند و لفظ دلالت كند. آيا چنين چيزي ممكن هست يا ممكن نيست؟
 محقق خراساني و صاحب فصول مي فرمايند: چهار قول وجود دارد
  مرحوم صاحب فصول و محقق خراساني مي فرمايند در مسئله چهار قول وجود دارد:
 قول اول عدم جواز عقلا مطلقا
  قول اول عدم جواز عقلا مطلقا. جائز نيست كه لفظ واحد در آن واحد براي معاني متعدد استعمال بشود عقلا و مطلقا چه در جمله هاي ايجابيه باشد يا سلبيه، در كلمات مفرده باشد يا تثنيه و جمع. براي اينكه مبناي مشهور در استعمال، القاء معنا توسط لفظ بود و وضع عبارت بود از تخصيص لفظ به معنا يا به تعبير محقق خراساني «نحو اختصاص» و هويت اعتباريه بين لفظ و معنا يعني آن لفظ اين معناست و اين معنا اين لفظ است. بنابراين در استعمال به تعبير محقق خراساني لفظ وجه معناست و فاني در معناست. دليل بر اين مطلب سرايت حسن و قبح معنا بر لفظ هست. مثلا از لفظ استعمار بدمان مي آيد در حالي كه معناي لغوي آن آباد كردن است ولي چون معناي واقعي آن تسلط و در بند كشيدن مردم هست از سوي قدرتهاي استكباري، اين لفظ موجب تنفر است و قبيح شده. و حسن معنا هم سرايت مي كند به حسن لفظ مثلا كلمه حوزه كه معناي لغوي آن چيزي كه در اداره و قلمرو باشد اما پس از كه معنايش شد حوزه علميه و حوزه علوم آل البيت آن حسن معنا سرايت مي كند به حسن لفظ. در ادامه مي فرمايد: در يك آن كسي بگويد «جئني بعين» و همان آن هم عين باصره و هم عين جاريه اراده بشود مستقلا، امكان ندارد و موجب خلف مي شود كه در واقع يك لفظ هست و معنا قالب براي آن معناست و اين يك قالب در آن واحد براي دو شئ موجب خلف و محال است. محقق خراساني اينجا مي فرمايد اگر ما بگوييم در آن واحد مي شود يك لفظ چند معنا را پوشش بدهد در حالي كه فاني در معنا هست، لازمه اش اين مي شود كه «اصبح واحد اثنين و لا يستقيم الا في احول العينين» مي گويد اين درست نمي شود مگر اينكه بگوييم يكي دو تاست چون واقع يكي است و يكي دو تا نمي شود مگر اينكه احول باشد. بنابراين استعمال يك لفظ در اكثر از يك معنا محال است عقلا كه صاحب فصول مي گويد لفظ طبق وضع كه تخصيص معنا به لفظ هست، در يك معنا حصر شده و امكان ندارد كه بر معناي ديگر را دلالت كند. آنچه حقيقت همين نظريه است و محققين هم همين رأي را تاييد مي كنند و رأي درست و صحيح هم همين خواهد بود بر حسب قواعد.
 قول دوم قول صاحب معالم است كه در تثنيه و جمع جايز است ولي در مفرد جايز نيست
 قول دوم از صاحب معالم الاصول مرحوم عاملي [2] مي فرمايد: استعمال لفظ در اكثر از يك معنا نياز به تفصيل دارد به اين ترتيب كه استعمال در بيشتر از يك معنا در صورتي جائز است كه لفظ تثنيه و جمع باشد اما در لفظ مفرد جائز نيست. دليل بر اين مطلب: لفظ مفرد براي معناي واحد كه وضع شده است، مقيد به قيد وحدت هست و قيد وحدت جزء موضوع له هست. معناي اختصاص به يك واحد اين است كه قيد وحدت جزء موضوع له هست. اگر اين را از معناي واحد بيرون ببريد و به بيشتر از معناي واحد استعمال كنيد، لفظ موضوع در كل به جزء آن معنا استعمال شده است. كل دو جزء داشت: معنا و وحدت پس از كه وحدت رفت، ‌استعمال لفظ در جزء مي شود و از باب قرينه جزء و كل استعمال مي شود مجازي. اما تثنيه و جمع قيد وحدت ندارد و تعدد در ضمن تثنيه و جمع وجود دارد. خود تثنيه و جمع بر تعدد دلالت مي كند پس مي شود معاني متعددي را از لفظ واحد اگر تثنيه يا جمع بشود اراده كنيم. پس مدعا به اثبات رسيد كه استعمال لفظ واحد در بيشتر از يك معنا در الفاظ تثنيه و جمع جائز است اما در الفاظ مفرد جائز نيست.
 اشكالات اين قول
 محقق خراساني مي فرمايد: اين قول اساسي ندارد و اين استدلال قابل التزام نيست: اولا لفظ كه مفرد هم باشد براي طبيعت معنا وضع شده است و قيد وحدت جزء موضوع له نيست. هيچ واضعي در وضع وحدت را در تصور و در موضوع له نمي گنجاند. وحدت و تثنيه و جمع از اوصاف و عوارض است نه از حقيقت وضع. اگر كسي ملتزم بشود كه وحدت جزء موضوع له هست، استعمال لفظ مفرد در غير مفرد اصلا جايز نيست چون استعمال مي شود استعمال در معناي متضاد به اين صورت كه اگر وحدت قيد باشد، موضوع له بشرط شئ هست و معناي كثرت به شرط لا و به شرط عدم وحدت است و ماهيت بشرط شئ با ماهيت بشرط لا، متباينين و متضادين هست و اصلا ممكن نخواهد بود تا بگوييد قيد وحدت را برداريم مجاز مي شود. چون استعمال احد المتباينين علي الاخر من المحالات. از باب مثال نمي شود كه جهل را به معناي علم بكار ببريد كه دو تا معناي متاين به جاي ديگر استعمال نمي شود. اما تثنيه كه صاحب معالم فرمود كه در تثنيه ظرفيت وجود دارد و قيد وحدت نيست، گفته مي شود اولا در تثنيه لفظ براي معناي متعدد به كار نمي رود بلكه دو فرد از يك معناست. در حقيقت تثنيه به يك معنا استعمال مي شود مثلا بگوييد جئني بعينين كه دو عين جاريه مي خواهد نه عين باصره و و عين جاريه. پس تثنيه هم در يك معنا بكار مي رود و در حقيقت تكرار است. مثلا عينان كه عين و عين هست. اگر اشكال كنيد كه در معاني اجسام و اشياء همين است اما در معاني ذوات يا اعلام شخصيه مثلا مي گوييم اكرم زيدين كه اين دو نفر از يك حقيقت كه نيست، جوابش اين است كه زيدان در حقيقت تاويل برده مي شود به مسما. زيدان يعني دو مسماي زيد كه از يك سنخ و يك معنا هست و منظور از آن شخص زيد نيست. مي فرمايداگر فرض كنيد كه تاويل را قبول نكنيد، حقيقت اين است تثنيه از باب استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا نيست بلكه هيئت تثنيه وضع شده براي متعدد و اين معناي متعدد در حقيقت يك معنا براي تثنيه هست. اين هيئت مخصوصه (تثنيه) معناي خاصي دارد كه دو فرد هست كه استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا نيست. اگر هم بگوييم بيشتر از يك معنا هست و قيد وحدت و عدم قيد وحدت كارساز هست، مي گوييم قيد وحدت در تثنيه هم هست به اين صورت كه قيد وحدت در دو تا كه بايد منحصرا در دو تا باشد. پس تثنيه هم فقط براي دو معنا بكار برود و اگر دو تاي ديگر را در نظر بگيريم، قيد وحدت در تثنيه مانع مي شود. اما جمع كه خارج از بحث ماست كه وضع شده است براي معناي مجموع و آنجا اراده معنا فردا فردا نيست بلكه در جمع معنا من حيث المجموع دلالت مي كند و بحث از استعمال يك لفظ در معاني متعدد مستقلا نيست. بنابراين استدلال صاحب معالم مبني ب راينكه جائز است استعمال لفظ در اكثر از يك معنا در تثنيه و در جمع و در مفرد جائز نيست، به اثبات نرسيد. پس حقيقت اين است كه لفظ واحد در بيشتر از يك معنا عقلا جائز نيست.


[1] . الفصول الغرويه ، صفحه 53 تا 55.
[2] . معالم الاصول ، صفحه 39.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo