< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 اشتراك معاني در يك لفظ
 بحث اشتراك معاني در يك لفظ. يكي از مباحث الفاظ در اصول بحث اشتراك است. منظور از اشتراك، اشتراك لفظي است كه اشتراك معنوي از قلمرو بحث ما بيرون است.
 تقسيم اشتراك به اشتراك لفظي و معنوي
 درباره اشتراك بايد توجه كنيم كه به طور كلي اشتراك به دو قسم است: 1. اشتراك الفاظ در يك معنا. 2. اشتراك معاني متعدد در يك لفظ. قسم اول عبارت است از ترادف كه چند لفظ است و يك معنا. آنجايي كه بحث از نزاع لفظي به ميان مي آيد،‌ همان اشتراك الفاظ متعدد در معناي واحد و يا در مورد ترادف است. قسم دوم عبارت است از اشتراك معاني متعدد در لفظ واحد كه اين اشتراك لفظي است در برابر اشتراك معنوي و اين محور بحث ماست. در دو مرحله بحث مي كنيم: مرحله اول آيا اشتراك به اين معنا داراي واقعيت است و محقق شده است يا خير؟ پس از كه به نتيجه رسيديم كه اشتراك واقعيت دارد، در مرحله دو بحث مي كنيم در مقام استعمال و كاربرد مي شود از لفظ مشترك استفاده كرد به چه معنا و به چه صورت؟ كه بايد تحقيق بشود.
 مرحله اول از بحث: آيا اشتراك به اين معنا محقق شده است يا خير؟
 اما مرحله اول كه محقق خراساني در امر يازدهم مطرح مي فرمايند به اين عنوان الحق وقوع الاشتراك.
 سه قول درباره تحقق اشتراك
 درباره تحقق اشتراك سه قول وجود دارد: قول اول امكان اشتراك معاني متعدد در لفظ واحد كه اين همان حد اعتدال است. قول دوم امتناع اشتراك معاني در يك لفظ كه در حقيقت تفريط است. قول سوم وجود اشتراك معاني متعدد در يك لفظ كه اين رأي افراطي است. محقق خراساني قول اول را اختيار فرموده مي فرمايد: الحق وقوع الاشتراك كه منظور از امكان وقوعي است نه امكان ذاتي. امكان وقوعي آن است كه از وقوعش محالي پيش نيايد و امكان ذاتي آن است كه از وجودش محالي لازم بيايد.
 سه دليل بر اينكه اشتراك امكان دارد
 پس از اين كه مي فرمايد اشتراك امكان دارد، سه دليل براي اين مدعا اقامه مي كنند: 1. نقل لغوي. لفظ مشترك در لغت نامه ها به نقل رسيده كه مصداق بارز آن كلمه عين است براي باصره و جاريه و ذهب و اصل كل شئ و رأي لغوي درباره معناي كلمات حجيت و اعتبار دارد.
 حجيت قول لغوي
 اگر اشكال كنيد كه ما در اصول خوانديم كه قول لغوي حجيت ندارد، آن اشكال وارد نيست. اولا قول لغوي كه معارض نداشته باشد و ترجمه معنا باشد و احتمال خلافي در كار نباشد، براساس فهم عرف يا سيره اهل لسان و اهل يك زبان حجيت و اعتبار دارد و ثانيا اگر قول لغوي موجب علم به معنا بشود يا موجب اطمينان به وضع لفظ بر معنا بشود، اعتبار دارد. البته در صورتي كه موجب علم بشود كه شكي در حجيت آن نيست و مصاديقش هم محدود و اندك است. اما اگر موجب اطمينان بشود، در حد زيادي خواهد بود و در صورتي كه اطيمنان بياورد، اعتبار دارد. اما تحقيق اين است كه قول لغوي از باب ديد كارشناسي و از باب خبرويت اعتبار دارد و مؤيد اين مطلب اين است كه سيره محققان در ادبيات و فهم كلمات، مراجعه به لغت نامه هاست. بنابراين قول لغوي اعتبارش كامل است هرچند گفته ايم كه در اصول قول لغوي را شيخ اشكال مي كند اما خود شيخ در مكاسب و در تعريف بيع مي گويد:« البيع كما في المصباح مبادله مال بمال». دليل دوم تبادر است. ما از يك لفظ مي بينيم كه چند تبادر مي كند و اين تبادر علامت حقيقت است و در تبادر شك نداريم و از كلمه عين اين چند معنا متبادر است.
 اشكال به تبادر كه از يك لفظ چند معنا تبادر كند، كار مشكلي است
  اشكالي كه وجود دارد اين است كه لفظ و معنا و تبادر، همزمان هستند. استعمال لفظ يك استعمال است واراده يك معناست و تبادر هم همان مورد محقق مي شود ولي تبادر چند معنا تصورش كار مشكلي است.
 جواب اشكال
 جوابي كه داده مي شود اين است كه اشتراك لفظي يك لفظ با وضع هاي متعدد براي معناهاي متعددي وضع شده و ما آن لفظ را در برابر هر يكي از معناها كه قرار بدهيم،‌ آن معنا از آن لفظ تبادر مي كند پس تبادرهاي متعدد به عدد معناي متعدد است بنابراين تبادر هم دليليتش كامل و تمام است. اما دليل سوم عدم صحت سلب. مي بينيم لفظ مشترك از آن معاني صحت سلب ندارد و نمي توانيم بگوييم كه باصره ليس بعين و اين جزء وجدانيات است و عدم صحت سلب كه همان صحت حمل است. اشكالي كه اينجا بود اين بود كه ممكن است اين لفظ به اين معنا به شكل مجاز مشهور باشد و انس گرفته باشد و سلبش صحيح نباشد، جوابش اين بود كه همان طوري كه انصراف بدوي و انصراف حاقي داريم، عدم صحت سلب هم به دو قسم بدوي و حقيقي تقسيم مي شود. عدم صحت سلب در مجاز مشهور بدوي است اما پس از تصور و تصديق مي بينيم كه اين لفظ با اين معنا ارتباط دارد و ارتباط وضعي و حقيقي ندارد و پس از درك ارتباط نزديك بين لفظ و معنا،‌ عدم صحت سلب مي شود حقيقي. اين سه تا دليل را محقق خراساني اقامه مي كند و به اين نتيجه رسيديم كه اشتراك معاني در لفظ واحد محقق است و وجود دارد و ادل دليل بر وجود شئ،‌ واقعيت شئ هست. مي بينيم كه اشتراك به اين معنا واقعيت دارد و در قرآن هم آمده است مثل كلمه قرء كه هم براي طهر به كار مي رود هم براي حيض.
 ادله قول دوم كه قائل به امتناع اشتراك بود
 قول دوم كه قائل به امتناع بود. گفته مي شود كه اشتراك چند معنا براي يك لفظ ممتنع است.
 نقض غرض وضع كه براي تفهيم القاء معنا هست
  دليل امتناعش اين است كه اخلال به غرض شكل مي گيرد. غرض وضع تفهيم است كه به آن مي گوييم حكمت وضع،‌ القاء معنا توسط لفظ براي مخاطب است. اگر يك لفظ چند تا معنا داشته باشد،‌ مخاطب نمي تواند بفهمد كه كدام يكي از اين معناها مراد متكلم است و تفهيم صورت نمي گيرد. اخلال در فهم به وجود مي آيد. قرائن هم هميشه نيست و گاهي قرينه قابل فهم نباشد. در بعضي از موارد اگر اخلال به وجود بيايد كافي است كه اينگونه موجب اخلال در غرض مي شود. اين اخلال غرض به تعبير عقلي كلامي از باب نقض غرض، صدورش از مولاي حكيم محال است چون نقض غرض است. بنابراين اشتراك معاني در يك لفظ واحد كار ناممكني است
 امكان ندارد چند معنا براي يك قالب لفظ باشد
  مضافا بر اينكه لفظ قالب است براي معنا. يك لفظ از يك معنا بيشتر گنجايش ندارد. امكان نيست كه يك لفظ را بر چند معنا قالب قرار دهيم. در نتيجه اشتراك معاني در قالب لفظ واحد محال است.
 جواب محقق خراساني
 محقق خراساني اين استدلال را جواب داده است،‌ مي فرمايند: اين استدلال درست نيست براي اينكه اولا اخلال به وجود نمي آيد چون قرائن واضحه وجود دارد. در اصطلاحات و محاورات همان طوري كه لفظ و معنا با هم هماهنگ است مثل قرائن حاليه و مقاله و مقاميه و اختلالي به وجود نمي آيد به شهادت وجدان. مضافا بر اينكه اشتراك در حد اندك و ناچيز است. اشتراك يك عمليات فراگير نيست كه قسمت قابل توجه وضع الفاظ را فرا بگيرد. موارد محدودي است كه در آن موارد محدود، مشكلي اگر به وجود بيايد، اختلال در محاوره نيست به دليل قلت در وجود. ثانيا در فرضي كه بگوييم معنا مبهم باشد و قرينه اي در كار نباشد، مي گوييم احيانا اجمال مصلحتي دارد. براي متكلم مصلحتي است كه كلام را در شكل اجمال بياورد مثلا زمينه مساعد نيست يا به غرض تحقيق يا به غرض ديگر اجمال آورده شود كه خود اجمال هم مصلحتي است كه در آن صورت اشكالي در كار نيست. مصلحت حاكم بر حكمت وضع است و تخصيص مي زند حكمت وضع كه پرسيده شد وصي پيامبر كيست؟ گفت من كان بنته في بيته كه طرف اهليت نداشت كه بگويد وصيه علي بن ابي طالب عليه السلام مجامله گفت من كان بيته في بيته كه هم به ابوبكر مي خورد كه بنت ابوبكر هست و هم به بنت رسول الله مي خورد كه بيت حضرت علي هست. پس از اين كه دليل دوم را جوابش از بيانات محقق خراساني استفاده كرديم، اصل استدلال به جايي نرسيد
 اشكال: وجود اشتراك در قرآن يا بخاطر ذكر قرائن تطويل بلا طائل است يا مجمل است كه هر دو با بلاغت قرآن منافات دارد
 و يك اشكالي در همين مورد به چشم مي خورد، اشكال اين است كه اگر چنانچه بگوييد اشتراك و اجمال احيانا عيب ندارد، در قرآن بايد قائل بشويم كه اشتراك وجود دارد. اگر اشتراك وجود دارد از دو راه بيرون نيست: يا قرائن ذكر مي شود كه تطويل بلا طائل است و خلافت بلاغت است براي اينكه بلاغت آن است كه خود كلمه معنايش را افاده كند و نياز به توضيح كلمات اضافي خلاف بلاغت است و اگر قرائني در كار نباشد، مجمل مي ماند پس اشتراك در كلام الله اگر وجود داشته باشد،‌ منافي با شأن و عظمت قرآن خواهد بود.
 جواب اشكال
 اين اشكال را، جوابش را محقق خراساني مي فرمايد: اجمال و اختلالي در كار نيست و تطويلي در كار نيست چون قرائن همه اش قرائن لفظيه نيست. قرائن حاليه هم تطويل نمي خواهد مثلا از حال از وضع و از موقعيت استفاده مي شود مثلا كسي به گردش مي رود مي گويد شاهدت عينا كه معلوم است يعني چشمه اي را ديدم. ثانيا ممكن است اجمال غرضي داشته باشد و ادل دليل بر صحت اين مدعا كه اجمال در كتاب الله هست و قطعا حكمتي هست كه خدا در قرآن مي فرمايد مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات [1] ‌ و اين متشابهات اجمال است پس اجمال در قرآن آمده است و ادل دليل بر امكان شئ، وقوع شئ هست و در كتاب واقع شده است.
 آيا متشابهات به معناي اجمال است؟
 اين قسمت دوم محقق خراساني را گفته مي شود كه خالي از اشكال نيست چون متشابهات اجمال نيست اولا اجمال با متشابهات لغتا دو چيز است و ثانيا گفته مي شود كه متشابهات الفاظ معينه براي معاني معينه است اما فهمش مخصوص افراد خاصي است. چگونه شما بعضي از اصطلحات خاصي مي دانيد كه اختصاص به افراد خاص مثلا بعضي از مصطلحات پزشكي كه پزشك آن را آشنا هست اما براي عامه مردم متشابهات است. ثانيا در تفاسير و نصوص، محكمات و متشابهات معنا روايي شده است. منه آيات محكمات كه اميرالمؤمنين تا بقيه الله الاعظم است و اخر متشابهات ثلاثه معروفه هست. اين معنا شده است طبق روايات لذا ورود كلمه متشابهات در قرآن دليل بر اين نيست كه لفظ مجملي در كتاب الله آمده باشد.
 قول سوم
  قول سوم: در حقيقت همان قول افراطي است كه گفته مي شود اشتراك واجب است براي اينكه معاني نامتناهي است و الفاظ محدود است و مواد الفاظ هيجده حرف است، از اين حروف، الفاظ تركيب شده است كه محدود و مشخص است اما معاني نامحدود است. هر شئ اي و هر واقعه اي و هر عملي معناست. هستي يعني سلسله معاني. كائنات و موجودات يعني معاني و الفاظ هم محدود پس مي طلبد ضرورتا كه لفظ معاني متعددي داشته باشد تا بتواند اين معاني نامحدود را پوشش بدهد و الا مشكل عدم فهم معاني به وجود مي آيد و معنا بدون لفظ قابل فهم نيست و مي شود زندگي جاهلانه و به معاني آگاه نباشيم. اين استدلال اين نتيجه را اعلام كرد كه اشتراك واجب است اما محقق خراساني مي فرمايد: اين قول هم اساسي ندارد.
 معناي نامتناهي و اصطلاحات آن
 اولا قبل از اشكالات محقق خراساني مطرح بكنيم، بايد بدانيم كه معناي متناهي و نامتناهي چيست؟ نامتناهي دو اصطلاح دارد: 1. اصطلاح عرفي. 2. اصطلاح عقلي. نامتناهي عقلي هم دو معنا دارد: 1. نامتناهي مطلق . 2. نامتناهي نسبي. اما پس از كه اين معاني نامتناهي را فهميديم تطبيق كنيم كه منظور از نامتناهي كدام يك از اين اقسام است؟ ادامه بحث جلسه آينده.


[1] . سوره آل عمران‌، آيه 7.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo