< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 در وضع حروف عمدتا دو رأي است غير مشهور و مشهور
 درباره وضع حروف به طور عمده دو قول و دو رأي داريم، قول اول غير مشهور مطابق با متن كفايه الاصول كه جمعي از محققين بر آنند كه وضع عامين و عدم فرق بين معناي حرف و معناي اسم. اما قول دوم قول مشهور درباره وضع حروف اين است كه وضع عام و موضوع له خاص، و معناي حرف با معناي اسم كاملا مغايرت دارد.
 دو مطلب 1. مغايرت معناي حرفي با اسمي 2. وضع حرف به نحو عام و خاص
  بنابراين، دو مطلب را بايد بحث كنيم: مطلب اول مغايرت معناي حرف با معناي اسم. مطلب دوم: وضع حرف به نحو عام و خاص هست.
 شواهد مطلب اول و شاهد اول مراجعه به لغت
 اما مطلب اول كه مشهور و معروف و مكتوب در كتب ادبيات و بلاغت و تقريبا جزء واضحات تلقي مي شود اين است كه معناي اسم با معناي حرف، فرق مي كند. در اين رابطه به عنوان شواهد، اموري را بحث كنيم تا معلوم شود كه مغايرت بين دو تا معني،‌ يك حقيقت غير قابل انكار است. اين شواهد عبارت اند از: 1.وضع لغوي و معناي اصطلاحي؛ ما اولين مرجعمان در تشخيص معاني، مراجعه به لغت است. و اعتبار لغت هم از لحاظ خبرويت است. اعتبار اهل لغت همان اعتبار خبرگان و كارشناسان است. در لغت كه مراجعه كنيم، در هيچ لغت نامه اي نمي توانيد براي حرف «من» معناي اسمي و براي حرف «الي» معناي اسمي پيدا كنيد. «من» در لغت معناي خودش را دارد. «من» و «الي» در فارسي،‌ به معني «از» و «تا» اين معناي اين حروف است در لغت. هرچه تتبع كنيم، درلغت چيزي از حروف معناي ديگري ديده نمي شود. مرجع و مستند حكم در تشخيص معنا لغت نامه هاست. در اصطلاح هم ببينيم حروف، به همان معناي لغوي بكار مي رود، من البصره «از بصره» الي الكوفه «تا كوفه» . بنابراين هر كدامش را كه مراجعه كنيم، «من» غير از معناي حرف، معناي ديگري ندارد. و اما اسم معناي ابتداء چيز ديگري است، معناي انتهاء چيز ديگري است. لفظي است در لغت، ابتداء براي آغاز، انتها براي فرجام، وضع لغوي و اصطلاحي مستقل دارد.
 شاهد دوم اعتراف محققين بر تباين ذاتي بين معني حرف و اسمي
 شاهد دوم: تباين ذاتي بين معناي حرفي و اسمي كه مورد اعتراف محققان است. محقق خراساني مي فرمايد معناي حرف، مثل عرض قائم به غير هست، در خارج . و شيخنا الاستاد مي فرمايد: فرق بين حرف و اسم، همان فرق بين عرض و جوهر است. تباين ذاتي دارند. قدماء بين حرف و اسم تباين ذاتي قائل اند با وجود تباين ذاتي، معناي اسم و حرف به هيچ وجه نمي تواند يك چيز باشد.
 شاهد سوم به تصريح مولي اميرالمؤمنين اسم معنايي و حرف معنائي دارد
 شاهد سوم: كلام مولي اميرالمومنين عليه السلام كه فرمود: الاسم ما انبأ عن المسمي و الحرف ما اوجد معني في غيره. دو تا تعريف و دو تا معنا اعلام كرد. به تصريح مولي عليه افضل الصلاه و السلام اسم معنايي دارد؛ انبأ عن المسمي است. حرف معنايي دارد؛ اوجد معني في غيره، تغاير، تصريحي است كه از كلام مولي استفاده مي شود.
 سوال و جواب كتاب تاسيس الشيعه للعلوم الاسلاميه تاليف سيد حسن صدر در صفحه 43 و حديث هم معروف است و ادباء به اين حديث استناد مي كنند و كلامي است كه از لحاظ رجالي بايد از مولي باشد؛ چون آنقدر دقيق است كه صاحبنظران گفته اند تعريف درباره كلمات اسم و فعل و حرف مثل اين تعريف در تاريخ به ثبت نرسيده، و اين صاحبنظران كه تشكيك در سند دارند، از سيد الاستاد تا محقق نائيني تا صاحب كفايه اعتماد كرده اند. و ما هم يادمان نرود اين جمعي است مثل همين كارشناسان درباره يك مطلبي اعتماد مي كنند، شما سوال مي كنيد كه اين اماره است يا اصل است؟ مي گوييد اماره وثوق است. اين گونه توافق ها، اماريت براي حصول وثوق دارد و وثوق بين مكلف و بين الله حجت شرعي است.
 شاهد چهارم كلام شيخ الطائفه در عده
 شاهد چهارم: شيخ طائفه در كتاب عده صفحه 112 مي فرمايد: «الحروف تدخل علي الجمل تغيرها و تحدث فيها فوائد لم تكن قبل ذلك». مي فرمايد: حروف كلماتي است كه بر جمله ها وارد مي شود و معاني آن جمله ها را تغيير مي دهد و در آن جمله ها فوائدي ايجاد مي كند. خصوصيات : تغيير در معاني جمله و فوائدي را پس از وارد شدن در ساختار جمله، در آن جمله ها بوجود مي اورد كه قبل از وجود حرف، آن فائده ها نبوده ، نشان مي دهد كه معناي حروف، يك معناي ويژه اي است . ديروز كه بحث كرديم در جهت استحكام، نقش مهم حروف را بيان كرديم و آن به بحث امروز ما كه ضرر نمي زند كه كمك مي كند؛ حروف معناي مهمي دارد، فوائدي در كلام ايجاد مي كند. نقش اصلي در ساختار بيان و كلام دارد و الا كلامي ديگر نيست و كلمه هاست كه با تك كلمه ها بيان صورت نمي گيرد. اگر بگوييم مسجد، مصلي، مكان، دار، زيد كلماتي است و اما بيان نيست، چيزي را بيان نمي كند و تصديق در فعل ندارد. اين نقش در حرف است كه تصديق ساز است و بيان در كلام به توسط ورود حرف، ايجاد مي شود.
 شاهد پنجم كلام صاحب فصول است كه معني «من» و «الي» ابتداء و انتهاء نيست بلكه از جمله استفاده مي شود
 شاهد پنجم از كلام صاحب فصول در ضمن بيان مفصل استفاده مي شود و ما هم اين مطلب را مي گوييم: معناي «من» ابتداء نيست معناي «الي» هم انتهاء نيست. ابتداء و انتهاء از مجموع جمله استفاده مي شود نه از «من» و «الي» برخلاف حرفي كه اشتهار يافته است كه معناي «من» ابتدائيست و الي معنايش انتهائيست. همان طور كه اشتهار يافته است «لام»براي نفع است و «علي» براي ضرر است، به اين معنا اشتهار يافته كه معناي «لام» انتفاع است و معناي « علي» ضرر است ، نه؛ اين معاني نيست اين همان طوري كه شيخ طائفه فرمود كه از كلامش استفاده كرديم فوائد است و شما دقت كنيد با يا يك تصور نسبتا كوتاهي مي گوييم سرت من البصره الي الكوفه اين ابتداء از فقط كلمه «من» استفاده شد يا از كل تركيب؟ از كل تركيب. شما بشنويد كلمه «من»، ابتداء تبادر نمي كند. از مجموع تركيب، سير و بصره و كوفه كه تركيب يافت، اين تركيب اسمي و فعل، حرف هم كه آمد، از مجموع يك ابتداء فائده «من» اعلام مي شود و يك انتها هم فائده «الي» اينها فوائدند. شيخ طائفه فرمود: «تحدث فيها فوائد لم تكن قبل ذلك». بنابراين، اگر كلمه «من» را از جمله بگيريد، فقط كلمه «الي» را بياوريد، «فَاسْعَوْا إِلى‌ ذِكْرِ اللَّه» دلالت بر انتها نمي كند. دلالت مي كند بر اينكه مبادرت به عمل كنيد؛ چون تركيب اولي نيست و «من» براي ابتداء نيامده، بنابراين اين بهترين شاهد بر اين است كه «من» و «الي» اگر در يك تركيبي ، به تنهايي بيايند، «من» به معناي ابتداء نمي آيد و «الي» به معناي انتهاء نمي آيد. بنابراين، ساختار كه كامل بود، «من» و «الي» و جمله بود، فائده بوجود آمد كه فائده ابتدائيت و فائده انتهائيت.
 تأكيد شاهد پنجم اينست كه «من» تبعيضيه و بيانيه و ابتدائيه داريم
 تاكيد بر شاهد پنجم و نبودن ابتداء، معناي من اين است كه «من» در ادبيات «من» تبعيضيه و «من» ابتدايئه پس معلوم است كه معناي «من» دقيقا ابتداء نيست «فَمِنْهُمْ‌ مَنْ‌ قَضى‌ نَحْبَهُ‌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» كه من تبعيضيه است. بعضي از رجال صدقوا قضي نحبه و بعضي از رجال صدقوا، ينتظر. يا من بيانيه «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ‌ مِنَ‌ الْأَوْثان» پس اين من به معناي تبعيض آمد به معناي بيان هم آمد به معناي ابتداء هم آمد، لذا من كه به اين موارد بكار رود، به يك نكته توجه كنيد كه مي گويد للتبعيض مي گويد للابتداء يعني براي فائده و غرض ابتداء براي غرض تبعيض، پس فائده اش اين است اصلا معناي من ابتداء‌نيست. غرض و فائده اش ابتداء و تبعيض است. اين جزء معاني است كه از تصورش، تصديق برمي آيد. لذا لام را گفتيد براي انتفاع و علي را گفتيد براي ضرر به اين گونه در ديد سطحي گفتيم كه لام معنايش انتفاع است علي معنايش ضرر است. نه معنايش اين نيست گاهي با توجه به تركيب براي ضرر مي آيد، مثال معروف: له عليّ درهم با اين قرائن علي براي ضرر بكار مي رود. و همين طور اگر براي نفع بكار ببريم مثل «وَ الْأَرْضَ‌ وَضَعَها لِلْأَنام» ولي گاهي مي بينيم از ضرر و نفع خبري نيست مثل الملك لله يا مثلا در «علي» مي گوييم صلي الله عليه و آله و سلم يا مي گوييم حي علي الصلاه . پس حروف، فوائد دارد كه شيخ طوسي فرمود. فوائد هم تركيباتي خاصي مي طلبد، هميشه نيست با تركيب هاي خاص و فوائد خاص محقق مي شود. بنابراين، اصلا حروف كه مي گوييد معناي ابتداء و انتهاء و ضرر و نفع همچنين چيزي نيست اينها از معاني حروف نيست اينها از فوائد است.
 نتيجه حروف با معاني اسمي تغاير ذاتي و تضاد دارد بلكه خصائص زيادي مختص حرف است مثل آليت و ربط و خصائص مخصوص اسم است مثل دلالت و ركنيت كلام
  بنابراين ما به اين نتيجه رسيديم كه معاني حروف با معاني اسماء تغاير و تفاوت ذاتي و اصلي دارد، به هيچ وجه معناي حرف معناي اسم نيست. و نه تنها تغاير ذاتي و تضاد دارد كه خصائص و ويژگي هاي زيادي مختص به حرف است از قبيل عاريت و ربط و تصديق سازي و خصائص زيادي مخصوص اسم است از قبيل استقلال در دلالت و ركنيت كلام و مفهوم جوهري. با اين تغاير ذاتي و با اين داشتن خصوصيات ويژه، اگر بگوييم معناي حرف، عين معناي اسم هست به اصطلاح اربابان اصول مكابره است. يعني انكار يك امر واضح وجداني است. تاييد بر اين مطلب هم اين معنا هم مشهور است و هم مرتكز است و هم متبادر است كه صاحب فصول به تبادرش اشاره مي كند. مشهور، مرتكز و متبادر است پس حرف يك معنا تبادر مي كند كه از اسم آن معنا اصلا تبادر نمي كند.
 مرحله دوم وضع عام و موضوع له خاص دو مرحله دارد
  مطلب دوم عبارت است از اينكه وضع عام و موضوع له خاص؛ كه اين هم دو مرحله دارد: مرحله اول بايد اين صورت را توضيح بدهيم و مرحله دوم هم ادله دال بر اين مطلب.
 آقا امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «الْكَمَالُ‌ كُلُ‌ الْكَمَالِ‌ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَة»، تفقه در دين معاني دارد: فهم ديني، دقت، درس فقه . و بدانيد اين سرمايه را در هر راهي هزينه كنيد نمي صرفد مگر در راه علم و ايمان، كه تفقه تعبير جامع اش است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo