< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 مبناي محقق خراساني در وضع حروف عامين هست ادله اقامه شد اما مؤيدات
 درباره وضع حروف بحث مي كرديم، گفتيم كه وضع حروف، بر مبناي محقق خراساني عامين هست؛ وضع عام موضوع له عام . در اين رابطه ادله اي اقامه شد. مويداتي را عنوان كرديم كه اين راي را، تاييد مي كند. چرا مي گوييم مويدات؟ براي اينكه اين مدعا يعني قول به وضع عام و موضوع له عام در حروف، فقط در كفايه الاصول مستدل و برهاني ذكر شده است كه ذكر كرديم و توضيح داديم. اما نظرات و آراء موافق ايشان، از تلامذه و شاگردانشان وجود دارد، وليكن دليلي كه ما در آن ادعاها يا آراء جديد به دست بياوريم، وجود ندارد بلكه تحليل است و برهاني نيست. بحث كه تحليلي بشود از عداد دليل شمرده نمي شود بلكه مي شود مويد.
 راي محقق نايئني همان رأي محقق خراساني
  رسيديم به كلام محقق نايئني: مرحوم محقق نايئني در نهايت امر، همان راي صاحب كفايه محقق خراساني را انتخاب مي كند. مي فرمايد: حروف وضع عام موضوع له آن هم عام است اما دليلي كه شكل برهان داشته باشد، در بيان ايشان ديده نمي شود. لذا با تحليل مسئله را، ارائه مي كند كه مي شود مويد، و الا مقام محقق نائيني بسيار بالا و عظيم است. ما نمي توانيم بگوييم كه دليلي كه ايشان اقامه مي كند، اينجا استثنااً مويد مي گوييم.
 مقدمات تحليلي مرحوم نايئني
 محقق نائيني مي فرمايد: اين مطلب مقدماتي مي طلبد. براي آسان سازي و انتخاب بهترين ها يكي دو تا مقدمه اش را نقل مي كنيم:
 معني دو قسم است اخطاري و غير اخطاري
 مقدمه اول برگرفته از كلام شيخ محمد تقي مؤلف هدايه المسترشدين كه ايشان در هدايه المسترشدين فرموده است: معاني، در حروف به دو قسم تصور مي شود: 1. اخطاري 2. ايجادي منظور از اخطاري، اخبار هست و خبر دادن از معنا و مدلول مستقلي است. در حروف، معناي اخطاري منطبق است به حروف جار مثل زيد في الدار خبر مي دهد. و اما ايجادي: در حروف منطبق است به لام امر مثل لينصر، ليعلم بعد مي فرمايد: ديده شود كه معناي حرف، اخطاري است تا مثل معناي اسم بشود يا ايجادي است كه غير مستقل و وابسته و جدا از معناي اسم بشود. اين بحث را كه ايشان دارند. محقق نائيني مي فرمايد: معاني الفاظ به دو قسم است (از آن متن گرفته كه به اسم محقق نائيني ثبت شده منتها ما ريشه اصلي را پيدا مي كنيم اصلش آنجاست) يا اخطاري است و يا غير اخطاري؛ اخطاري عبارت است از خطور معنا، در ذهن سامع. لفظي را به كار ببريد كه معنايش در ذهن سامع، خطور كند، مي شود اخطاري و مي شود معناي اسمي.
 غير اخطاري هم دو قسم است ايجادي و نسبي
  و اما غير اخطاري به دو قسم است: ايجادي و نسبي ايجاديه عبارت است از حروفي كه درباره تشبيه و نداء و تمني و ترجي آمده است. اين حروف، از قبيل ايجاديه است. بعد شرح مي دهد: ايجاديه آن است كه در ذهن مخاطب، خبر از معنا نمي دهد بلكه ايجاديه با خود استعمال، يك معناي ربطي به وجود مي آيد. و اما قسم دوم غير اخطاري كه نسبيه بود؛ عبارت است از نسبت ها، الامر اليكم و الحكم بيدكم نسبت كاري را به موضوعي يا به شخصي اعلام كنيم، مي شود نسبيه اين يك مقدمه كه محقق نائيني اعلام مي فرمايند.
 مقدمه دوم الفاظ فاني و مرآت است نسبت به معني
  مقدمه دوم: الفاظ، فاني و مرآت است نسبت به معنا؛ چون مقصود معناست. در محاورات مي بينيم، لفظ مقصود نيست، معنا مقصود است.
 معني لفظ به دو قسم تصور مي شود 1. آلي 2. استقلالي
 پس از آن، معناي لفظ به دو قسم تصور مي شود: 1. تصور آلي؛ سبب وصول به معناي ديگر مثل لفظ مرآت (م ر آ ت) كه معنا دارد آينه و نماگر اين آينه يا نماگر كه معناي مرآت هست، يك مرتبه اين معنا، تصور شده است آلي به معناي آلت و ابزار براي ديدن صورت خودش، ابزار براي وصول به معناي مستقل اسمي . نوع دوم تصور مي شود معنا استقلالي؛ همين مرآت تصور مي شود استقلالي يعني خود اين آينه مثلا مي خواهيم آينه اي بخريم، مي بينيم شفاف است قيافه اش اين است خود آينه را تصور مي كنيم، اين تصور دوم تصور استقلالي است. پس از آن مي فرمايند كه آليت و استقلاليت در قضاياي منطقي به اين صورت است كه اگر موضوع، استقلالي لحاظ شود در قضيه، اسم آن قضيه را در منطق مي گوييم قضيه طبيعيه مثل الانسان نوع؛ اينجا موضوع، كه انسان باشد، مستقل لحاظ شده همين انسان نوع هست، خود انسان مورد حكم و مورد ملاحظه است. قسم دوم كه موضوع در قضيه، آلتا للغير لحاظ بشود، در اين صورت اسم قضيه را قضيه حقيقيه اعلام مي كنيم مثل الانسان ضاحك ، موضوع كه انسان است بما هو انسان، لحاظ نشده است . موضوع كه انسان بما هو معرض معروف بالضحك، آلي است آن بستر ضحك است حيوانات ديگر خنده و ضحك ندارد.
 محقق نائيني مي فرمايد: در وضع حروف سه رأي وجود دارد
 پس از اين دو تا مقدمه مي فرمايد: درباره وضع حروف، سه تا راي وجود دارد:
 افراطي تفريطي متوسط
 1.افراطي 2. تفريطي 3. متوسط و متعادل. راي اول كه افراطي است مي گويند معناي حرف با معناي اسم هيچ فرقي ندارد. «من» و ابتداء يك معناست. افراطش اين است حرف كجا و اسم كجا. استقلال كجا و وابسته كجا. حكم كلام كجا و رابط بين كلمتين كجا. راي دوم تفريط؛ (افراط نهايت غرور است تفريط نهايت تواضع است. يك مومن بين افراط و تفريط اين غرور و تواضع را رعايت كند. بيش از حد خودش را بگيرد كه من كاره اي هستم، اين مي شود افراط. بيش از حد تواضع كند مي شود تفريط. متعادل اين است كه نعمت هايي كه خدا داده، موجود است و انكارش كذب است اما مي گوييم مال خداست. اين حد متعادلش هست. بعضي مي گويند ما هيچي نداريم، اين دروغ است سواد داري، فهم داري. تازه افراط و تواضع گاهي به كفر كشيده مي شود؛ درباره ولايت چه نظري داري؟ مي گويد معلوم نيست ولايتم درست باشد، شك در ولايت كفر است. بنده مي گويم صد در صد و تمام وجودم ولايت است.) مي فرمايد تفريط عبارت است از آن است كه حرف، معنا ندارد حرف، علامت است. حرف مثل علامت و اعراب است. خصوصيتي است كه در كلام و كلمات مي آيد. همان طوري كه اعراب رفع و نصب در كلمات يك خصوصيت است، حرف هم يك خصوصيتي است در كلمه و كلام معنايي ندارد. اين تفريط است براي اينكه مي بينيم معنا دارد، منتها اولا مشهور صاحبنظران مي گويند و ثانيا به كلام حرف، معناي ويژه مي دهد. و ثانيا اگر بگوييم حرف معنا ندارد، خلاف كلام شريف مولي مي شود كه فرمود «الحرف ما اوجد المعني في غيره». ايجاد معني مي كند. پس تفريط هم درست نيست.
 قول صحيح همان قول متوسط است
 مي فرمايد صحيح قول سوم است كه خلاصه راي سوم يا نظر متعادل و متوسط اين است كه اسم با حرف از لحاظ معني در مقام مفهوميت، ذاتا فرق دارد. مانند فرق جوهر و عرض كه فرق ذاتي است. معناي اسم، اخطاري است و معناي حرف، ايجادي است. معناي اسم، مستقل است و معناي حرف، وابسته به طرفين كلام است. در عالم وضع، به طور دقيق و قطعي با هم فرق دارند. چون تحليل هست ما مويد ميگوييم. بنابراين، با اين تحليلي كه به عمل آمد، فرق اين دو تا در مقام مفهوميت، دو معناي كاملا از هم جدا و متغاير هستند. اين دو تا مفاهم متغاير، حرف كه وضع بشود، بايد در مقام وضع، از يك معنا اسمي استفاده شود و الا وضع، ممكن است مي شود الي ما لا نهايه بايد هر روز يك وضعي كند كه اين «من» براي اينجا آن «الي» براي آنجا الي اخر در مقام وضع، يك معناي اسمي روي مصاديق حرفي قرار داده مي شود و آن معناي اسمي تصور مي شود. مثلا نسبت ابتدايئه كه معناي اسمي است ، اين معناي اسمي را اخذ مي كنيم در مقام تصور، وضع مي كنيم براي مصاديق پر اكنده و جزئي نسبت تا ابد ما لا نهايه. پس از اين، وضع شد عام. (حرف كه وسعت ندارد و سفره وسيع ندارد چطور وضع عام مي شود، به اين صورت كه بيان شد) همين عموميت وضع، در موضوع له هم به اين عموميت باقي مي ماند يا نه آنجا بر اساس تطبيق به مصاديق، خصوصي و جزئي مي شود. بعد از كه گفتيم در مقام مفهوم، عموم وضع بود. در مقام تطبيق به معنا كه موضوع له شكل مي گيرد، همان عموميت مي آيد يا بر اساس تطبيق بر مصاديق، خصوصي و جزئي مي شود.
 محقق نايئني مي فرمايد تحقيق اين است كه وضع و موضوع له در حروف عامين هستند
 مي فرمايد تحقيق اين است كه در حرف، وضع و موضوع له عامين هست. موضوع له هم در حرف مثل مقام وضع عام است.
 چرا عامين هستند
 براي اينكه خصوصيت در حرف و وابستگي به طرفين در حرف، در مقام ايجاد و تحقق است، نه در مقام مفهوم و تحصل. وضع كه عام بود همان نسبت كه تصور شد، همان نسبت براي مصاديقش هم به عنوان كلي طبيعي منطبق بر مصداق تصور مي شود؛ پس موضوع له هم عام شد. اما آن خصوصيت كه وابستگي بين طرفين هست، در مقام استعمال فرا مي رسد، در نتيجه وضع و موضوع له در حروف عام هست و مستعمل فيه خاص، شبيه قول تفتازاني. و هر خصوصيتي كه درباره معناي موضوع له حرف، تصور مي كنيد،‌ آن معنا و تصور (كليت و جزئيت) در مقام مفهوم، وابستگي ندارد و بسيط است. در مقام وجود تحقق، وابستگي و خصوصيت مي آيد. پس ما وضع و موضوع له در مقام مفهوم داريم. در مقام مفهوم وابستگي نيست. عرض كه در برابر جوهر است، عرض در مقام مفهوم بسيط است و قائم به غير نيست. در مقام وجود، قائم به غير است. حرف كه يك نسبت و ربط است در مقام مفهوم ، ربط مثل كلي و در مقام وجود خارجي در تحقق، خصوصيت و وابستگي دارد. پس خصوصيت در مستعمل فيه است . موضوع و موضوع له دو تا عامين هست. ما حصل فرمايش ايشان را كامل كرديم اما راي محقق عراقي هم بر وضع عام و موضوع له عام هست شرحش جلسه آينده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo