< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 اقسام وضع وضع سه تقسيم دارد
 درباره اقسام وضع بحث مي كرديم، گفتيم كه وضع سه تا تقسيم دارد: به اعتبار خود وضع، به اعتبار لفظ موضوع و به اعتبار معناي موضوع له، دو قسم اول را شرح داديم و كامل شد.
 تقسيم وضع به اعتبار موضوع له به حصر عقلي 4 قسم است
 قسم سوم كه عبارت بود از تقسيم وضع به اعتبار معناي موضوع له كه اشارتهايي داشتيم كه اين قسمت عبارت است از همان تقسيم مشهور كه وضع به اعتبار تصور معناي موضوع له، براساس حصر عقلي به چهار قسم تقسيم مي شود: عامين، خاصين كه اين دو تا معلوم و مورد اتفاق
 سه قسم را مشهور اتفاق دارند هم امكان دارد هم واقع شده
 قسم سوم از تقسيم سوم: وضع عام موضوع له خاص كه اين مطلب هم مورد تاييد مشهور است و راي مشهور بر اين است كه، قسم سوم واقعيت دارد و مثالش وضع حروف است. اشاره شد كه در اين صورت، تصور معناي موضوع له، تصور بوجهه هست. ما ساده سازي كرديم گفتيم كه تصور دو قسم است؛ يا مشخص و دقيق است يا غير دقيق و نگاه از دور؛ بوجهه نگاه غير دقيق و نگاه از دور، صاحبنظران اصول از سيد الاستاد تا صاحب كفايه گفته اند: تصور معنا و جعل اختصاص (جعل اختصاص، عمليات وضع بود جعل اختصاص لفظ براي معنا) اين تصور مرآت است و آينه است معناي موضوع له كه به عنوان يك واقعيت به اين آينه رؤيت بشود، اگر آينه درست به اندازه آن معنا بود، رؤيت، مشخص و دقيق كه وضع خاص موضوع له خاص يا وضع عام موضوع له عام . اما اگر آينه بزرگ باشد ، يك جسم كوچكي را از دور در قلمرو گرفته است، اينجا رؤيت بوجهه صورت مي گيرد، غير دقيق و از نگاه از دور. اين قسم سوم هم ممكن است كه در امكانش بحث نيست هم واقعيت دارد براساس نظر مشهور وضع حروف، تصور عام در مقام استعمال من ابتدائي، در قالب يك جمله مشخص و جزئي در مي آيد موضوع له مي شود خاص و وضع عام و كار ممكن بلكه واقعيت هم دارد.
 اما قسم چهارم نظر سيد الاستاد در اين قسم
 اما قسم چهارم وضع خاص موضوع له عام؛ اين را محقق خراساني و صاحبنظران اصول مي فرمايند ناممكن است. يك مصرع شعر را گفتيم كه «تو بزرگ و به آينه كوچك ننمائي». تصور، مرآت است اگر تصور، خاص و كوچك بود، معناي عام و يك حقيقت وسيع، در اين آينه كوچك نمي گنجد. اما دليل تحليلي آن: سيد الاستاد كتاب محاضرات جلد 1 صفحه 55 مي فرمايد: در وضع خاص موضوع له عام، تصور جزئي و محدود و مشخص است. اين تصور يك تصور خاصي است كه فقط براي قلمرو خاص قابل انطباق است. براي معناي عام قابل انطباق نيست. به عبارت ديگر اگر بگوييم وضع خاص موضوع له عام ممكن است، لازمه اش اين مي شود كه چيزي كه تصور نشده باشد، متصور باشد. با تصور خاص، معناي موضوع له عام تصور نشده حالا اگر آن را اعلام كنيد، كه با تصور خاص معناي موضوع له عام در قلمرو وضع مي آيد، لازمه اش خلف است. چيزي را خواسته ايد كه خلاف آن در واقع است كه معناي خلف است. شما معناي موضوع له عام اعلام مي كنيد كه در واقع، خلاف ان است چون شما فقط تصور خاص داشته ايد. اين مطلب كه گفته شد از لحاظ تحليلي و واقع، راهي براي التزام به وضع شكل چهارم وجود ندارد. وضع خاص موضوع له عام نداريم.
 ميرزا حبيب الله رشتي مي فرمايد قسم چهارم (وضع خاص و موضوع له عام) ممكن است.
  يك توهم يا يك قول مرحوم ميرزا حبيب الله رشتي در كتاب بدائع الافكار صفحه 40 مي فرمايد: وضع خاص موضوع له عام، ممكن است. اين را در يك مثالي با يك اضافاتي ساده سازي كنيم: مثلا كسي مي رود شكار در كوهساري مي بيند حيواني كه يديها اطول من رجليها بعد قبلا هم نظيرش را نديده از همان تصور مورد جزئي مي گويد، اين را براي همين نوع حيوان، اسم قرار مي دهيم مي گويم زرافه هر كجاي دنيا كه باشد. تصور خاص يك فرد را ديديد پس تصور، خاص و وضع خاص شد. معناي وضع به معناي دقيق كلمه اين بود كه تصور معنا از سوي واضع و جعل اختصاص بين لفظ و معنا گفتيم در عمليات وضع اين تصور، از جعل اختصاص جدا نيست. موضوع له مرحله واقع معناست. واقع معنا مي شود معناي موضوع له نه معناي متصور و الا معناي متصور هميشه جزئي و ذهني است.
 رد محقق خراساني كلام ميرزاي رشتي را
 محقق خراساني مي فرمايد كه اين مطلب را كه ايشان توهم كرده است، يك نكته مخفي و مشتبه مانده است و آن اين است كه فرق است بين اينكه ديدن يك مورد جزئي، سبب معرفت كلي بشود و بين اينكه جزئي، مرآت براي كلي باشد. در عمليات وضع، وضع و تصور به همان معنا كه گفتيم، مرآت براي معناي موضوع له است. كلي براي كلي مرات است جزئي براي جزئي مرآت است. كلي براي جزئي هم مرآت است اما جزئي براي كلي مرآت نمي تواند باشد. اما جزئي را كه در خارج مي بينيد، آن حيوان را يديها اطول من رجليها از او، يك معناي كلي در ذهنتنان تصور مي كنيد او مي شود سبب معرفت كلي؛ يك تصور كلي از آن جزئي به دست مي آوريد وانگهي آن تصور كلي مي شود وضع عام موضوع له عام. منتها شما از همان جزئي خارجي، يا يك عمليات ذهني تان يك كلي استخراج مي كنيد من غير رام آن مي شود وضع عام موضوع عام و از باب اينكه جزئي سبب معرفت كلي شده است. نه اينكه جزئي مرآت براي كلي شده باشد وضع اين است كه تصور، مرآت براي معناي موضوع له باشد مثال اگر شما زيد را ببينيد از زيد و شناسايي زيد، معناي انسان و مفهوم كلي انسان را در ذهن تصور كنيد، اينجا زيد كه جزئي هست، سبب معرفت كلي مي شود. با يك عمليات تقريبا ناخودآگاه اين جزئي ، ارتباط پيدا مي كند و يك كلي در ذهن انسان بوجود مي آورد آنگاه آن كلي مي شود وضع عام، معنا هم مي شود معناي موضوع له عام. بنابراين، آنچه را كه محقق رشتي فرموده است عبارت است از وضع عام موضوع له عام نه وضع خاص موضوع له عام چون وضع شما پس از آن جزئي، ذهن شما يك كلي ساخت آن تصور كلي برامده از تصور آن جزء، مي شود تصور عام.
 كيفيت وضع حروف
  اما اين اقسام وضع سه تا تقسيم كه گفتيم و كامل شد، بحثي كه اينجا خيلي پر پيچ و خم است كيفيت وضع حروف است.
 رأي مشهور
 درباره وضع حروف، مشهور اين است كه وضع حروف از قسم سوم است كه وضع عام موضوع له خاص يادمان نرود كه سند مشهور، قوانين الاصول جلد 1 صفحه 10 الفصول في الاصول جلد 1 صفحه 16 گفته بوديم راي مشهور در اين دو كتاب متجلي است. گفتم در فقه اگر راي مشهور را بخواهيم پيدا كنيم، شرائع و متن لمعه است. البته اصول قبل از تطور . در اين رابطه بحث تحقيقي كه آمده است درباره حرف، يك تعريف معروفي است كه مي گويند: «الحروف ما تدل علي معنا في غيره» يا «ما اوجد معنا في غيره»
 نظر سيد الاستاد در مورد اينكه موجودات 4 قسم است
 سيد الاستاد به همين مناسبت مي فرمايند: موجودات، بر چهار قسم است. اين حرفي كه مي گويم در محاضرات يا مصباح الاصول نيست و حقير اين را درسي از ايشان از نجف به ياد دارم شايد دوره هاي آخر گفته و دوره هاي اول نگفته. قسم اول عبارت است از موجودي في نفسه لنفسه بنفسه ؛ اين موجود عبارت است از موجود مطلق و واجب الوجود كه هيچ شائبه غير استقلالي، در ساحت وجود مطلق راه ندارد. قسم دوم عبارت است از موجود في نفسه لنفسه بغيره؛ كه اين قسم عبارت از جواهر كه مصداقش جسم و نفس و روح است كه حاجي مي گويد «الجوهر مهيه محصله اذا غدت في العين لا موضوع له» اما بغيره براي اينكه نياز به علت دارد دارد. قسم سوم عبارت است از موجودي كه في نفسه لغيره بغيره؛ اين قسم عبارت است از اعراض عرض كه وجودش در خارج ، قائم به غير است مثل لون و عين و غيره قسم چهارم عبارت است از في غيره لغيره بغيره؛ اين قسم هيچ موجوديتي در خارج، ندارد. و موجوديت آن است كه واسبته به غير است فقط يك وابستگي محض است اين قسم عبارت است از حروف كه رابط است و ربط محض، در خارج وجودش قائم به طرفين است سرت من البصره اين معنا را كه ايشان اعلام مي دارد،
 كلام اميرالمؤمنين در مورد تقسيم اسم و فعل و حرف
  شيخنا العلامه استاد شيخ صدرا باكويي كه اين مطلب از كلام مولي اميرالمومنين علي عليه السلام استفاده مي شود كه فرموده است كتاب تاسيس الشيعه لعلوم الاسلاميه صفحه 60 نقل مي شود از ابو الاسود دؤلي كه مولا فرموده باشد الاسم ما انبأ عن معني في نفسه و الفعل ما انبأ عن حركه المعني و الحرف ما اوجد معني في غيره» از لحاظ حقوقي و حقيقي حرف اول است. از لحاظ حقيقي كه اين بيان كامل ترين و متين ترين بيان است. از لحاظ حقوقي كه در شرح الفيه ابن مالك سيوطي ميگويد علي بن ابي طالب كه اسم و فعل و حرف را اينگونه تنظيم كرده ، هو المبتكر لهذا الفن مبتكر علم نحو و ادب است. بنابراين با اين تعريفي كه از حرف ارائه كرديم، معناي حرف خودش را نشان داد. كه از قبيل وضع عام موضوع له خاص است.
 رد محقق خراساني كلام مشهور
 اما محقق خراساني، اينجا يك بحث معركه سازي ارائه مي كند؛ مي فرمايد: درباره وضع حروف، بايد دقت كنيم نه آن است كه توهم شده است. حرف مشهور براي اين توهم مي گويد، براي اينكه منشأ در حد توهم است.
 شيخ رضي در شرح كافيه مي فرمايد در وضع حروف 4 قول است
  بعد براي شرح اين مطلب، مرحوم شيخ صدرا كتاب درس هاي كفايه الاصول مخطوط مي فرمايد كه علامه محقق اديب شيخ الرضي در كتاب شرح كافيه كه كتابي است درس خارج نحو است شرح كافيه جلد 1 صفحه 10 مي فرمايد: درباره وضع حرف، چهار قول داريم؛ 1. قول مشهور وضع عام موضوع له خاص كه معنا تصور مي شود تصور از دور تا حدودي تاريك نه روشن و دقيق كه اين حرف را در قوانين و فصول هم آورده اند.
 مختار محقق خراساني در وضع حروف
  اما قول دوم عبارت است وضع عام موضوع له عام اين قول مختار شيخ الرضي و صاحب كفايه محقق خراساني است . اينكه گفته مي شود رأي ابتكاري صاحب كفايه است اينطور نيست بلكه رأي محقق رضي است و صاحب كفايه آن را پذيرفته است. كه خيلي مورد هجوم قرار نگيرد صاحب كفايه چون قول قبلا بوده آن هم از محقق رضي. سوم عبارت است از وضع عام موضوع له عام مستعمل فيه خاص اين قول را نسبت داده اند به علامه تفتازاني در مطول. قول چهارم حروف، وضع ندارد. حروف علامت است مثل اعراب است اصلا وضع ندارد. اعراب چگونه وضع ندارد يك چيزي از ملحات و شئون الفاظ موضوعه است. خودش وضعي ندارد. اين چهار قسم را كه گفتيم هر كدام را شرح مي دهيم. اما مختار محقق خراساني اين است كه وضع عام موضوع له عام حرف مثل اسم است، همان طوري كه اسم جنس وضعش عام موضوع له عام دارد حرف هم همين است؛ من ابتدائيه كه يك حرف است تصورش عام است، من براي هر ابتدائي موضوع له واقع معنا هست كه مي گويد من البصره، عام است از هر كجاي ابتداء اختصاص به جاي خاصي ندارد. وضع عام موضوع له عام يك واقعيت است و يك حقيقت است ريشه در متن اصلي ادب و نحو دارد كتاب شرح كافيه محقق خراساني هم اين را تاييد مي كند فقط مسئله شرح داده شد دليل اثباتي بر اين مطلب چيست؟
 دليل اثباتي دو بخش است
  دليل اثباتي ما، دو بخش مي شود ايجابي و سلبي؛ اما ايجابي دليل اقامه كنيم اين وضع عام موضوع عام هست. اما سلبي دليل اقامه كنيم كه جزئي بودن موضوع له در حرف اساس ندارد كه وضع عام موضوع له خاص باشد بحثي است دقيق شرح اين معنا جلسه آينده .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo