درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
99/09/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:احکام اموات/غسل میت /فروعات مرتبط با قطعهی مبانه_/
بحث در وجوب غسل نسبت به قطعهی مبانه بود. فقهاء دو فرعی را در این ارتباط ذکر نموده اند که در عروه نیامده است. فرع اول در بیان حکم قطعهی مبانه از حیّ است که سیدنا الاستاد در صفحهی آخر جلد هشت از کتاب تنقیح، به آن اشاره کرده و فرموده که قطعهی مبانه از حی، حکمی ندارد؛ زیرا بر آن صدق میت بر آن نمیکند.
شیخ طوسی در کتاب مبسوط، میفرماید: «و إن كانت القطعة التي فيها العظم قطعت من حي وجب على من مسها الغسل، و إن لم يكن فيها عظم دفن كما هو و لم يغسل و لا يجب على من مسه الغسل.[1] »
محقق حلی در کتاب معتبر، میفرماید: «لو أبينت القطعة من حي دفنت من غير غسل، و لو كان فيها عظم و لا يصلى عليها لأنها من جملة لا يغسل و لا يصلى عليها.[2] » مخالفتی هم با شیخ ندارد؛ چون شیخ غسل مس میت گفت.
علامه حلی در کتاب تذکره، میفرماید: «لو أبينت قطعة من حي وفيها عظم، قيل: تدفن من غير غسل، لأنها من جملة لا تغسل ونمنع التعليل، لأن القطعة ميتة، وكل ميت يغسل، والجملة تغسل لو ماتت.[3] »؛ این تعلیل قابل التزام نیست برای این که این قطعه، میته است «و کل میت یغسل و القطعة تغسل لو ماتت».
تحقیقی که در این رابطه بیان شد، همان چیزی است که شیخ و محقق حلی فرمودند که این مورد، از موارد «لا تغسل» است و غسل برای میت است و در اینجا صدق میت نمی کند؛ چون خود فرد زنده است و میت قابل توزیع نیست که شخص نصفش بمیرد و نصفش زنده باشد.
سیدنا الاستاد هم میفرماید: به نظر میرسد که فتوا بر این باشد که قطعهی مبانه از حی، غسل و کفن ندارد و در پارچهی پیچانده میشود و به خاک سپرده میشود.
حکم یا فتوا همین گونه به نظر میرسد و اگر غسل به عنوان احوط استحبابی در نظر گرفته شود، مشکلی ندارد؛ چنانکه علامه حلی فرمود.
فرع دوم قتیل بغات است و آنان کسانی اند که اهل بغی اند، به نصیحت گوش نمیدهند و سلاح میکشند به قصد قتل و کشتار که اگر کسی توسط اهل بغی به قتل برسد حکم شهید را دارد.
شیخ طوسی در این زمینه میفرماید: «قتيل أهل البغي لا يغسل و لا يصلي عليه لأنه كافر. قتيل أهل العدل في جهة أهل البغي لا يغسل و يصلي عليه.[4] »
محقق حلی در کتاب معتبر، میفرماید: «من قتله البغاة من أهل العدل لا يغسل و لا يكفن، و يصلى عليه ...، لنا ان عليا (عليه السلام) لم يغسل أصحابه، و قال عمار: ادفنوني بثيابي فإني مخاصم [5] »
بغات میشود در برابر امامت برخواسته باشد یا برای قدرت طلبی بر مؤمنان حمله کند یا عدهی از مردم مسلح اند و بر عدهی دیگر حمله میکند و نصحیت را گوش نمیدهد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿و إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما فإن بغت إحداهما فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء إلی أمر الله[6] ﴾ و اهل بغی میتواند از اعداء باشد و میتواند از مؤمنان باشد.
علامه حلی در کتاب تذکره، میفرماید: «إذا قتل أهل البغي أحدا من أهل العدل، فهو شهيد، ذهب إليه علماؤنا.[7] »
شهید در کتاب ذکری، میفرماید: « المقتول من أهل العدل شهيد لفعل علي ( ع ) وأوصى عمار أن لا يغسل وقال ادفنوني بثيابي فإني مخاصم وكذا وصى اصحاب الجمل.[8] »
بنابراین؛ اجماع و فعل علی7 و روایت عمار، دلیل ترتب احکام شهید بر مقتول توسط اهل بغی است.
اهل بغی باید تشخیص داده شوند، آنان اهل بغی و فساد و حمله بر دیگران است و آدم کش اند و مسلح اند که اگر اهل عدل به دست آنها کشته شود شهید است. این گروه مهاجم است و قصدش بغی و فساد است و گروه دیگر مردم عادی است. مصداق سوم بغی این است که هر دو گروه از مؤمنین اند که با هم اختلاف دارند و یکی صلح طلب اند؛ اما دیگری که صلح را قبول نمیکند اهل بغی میشود. مصداق چهارم اهل بغی در صدر اسلام بود که دشمنان اهل بیت بودند و بر اصحاب امیر المؤمنین حمله میکردند مثلا بر عمار حمله کردند. پس اهل بغی یعنی اهل عداوت و افساد در مقابل گروهی اند که قصد کشتار و خون ریزی ندارند.
اگر دو طائفه اند که گاهی بر همدیگر حمله میکنند؛ مثل عشائر که هر دو طرف مسلح اند، معلوم نیست که کدام یک اهل بغی اند و حکم شهید بر کشته شدههای آنان حمل نمیشود.
اگر کسانی که محافظین علماء و کارگزران دولت را به قتل برساند، طبق قاعده اهل بغی به حساب میآید. تروریست هایی که در مجلس و حرم امام رحمه الله حمله کردند، اهل بغی اند و کشته شده ها، طبق قاعده شهید به حساب می آیند.
تشخیص اهل بغی برای عرف، کار ممکنی است و گروه مهاجم و قطاع الطریق، سارق، گردنه گیر، غارت گر و ... اگر با اسلحه و قصد آدم کشی وارد عمل شوند، عرف آنان را اهل بغی میدانند.
مخالفت با امام از مصادیق بارز بغی است و منحصر به آن نیست؛ زیرا در آیه «وان طائفان من المؤنین ...»، بغی بر مؤمنان هم اطلاق شده است.
گروه هایی که مسلح شوند برای مبارزه با طاغوت، اگر در بین خودشان درگیر شوند، اسم شهید بر مقتول گذاشته نخواهد شد و صدق اسم بغی کار مشکلی خواهد بود؛ مگر این که مشخص شود که یک طرف قصد جنگ طلبی دارد و طرف دیگر قصد صلح طلبی، پس قدر متیقن این است که طرف مقابل اهل بغی، قصد جنگ ندارد و اهل عدل (مؤمن و مسلمان) اند.