< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

98/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیه هفتاد و پنج سوره حجر درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه هفتاد و پنج سوره حجر خدای متعال می فرماید: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ» این آیه را ترجمه و تفسیرش را در حد تفسیر روایی ملاحظه کنیم و بعد هم به مناسبت از مقام حضرت عباس هم نکته هایی بگوییم.

ترجمه

خدای متعال می فرماید در آیات قبلی بحث از صیحه و فرو آمدن حجاره سجیل و اینهاست که بحث از قدرت خدای متعال هست در این آیه می فرماید: در این احداثی که به عنوان قدرت خدا آمده است آیاتی است برای متوسمین، «وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ» و این آیات به سبیل مقیم است و در این مطلب و در این بحثی که گفته شد که آیات برای متوسمین است و سبیل مقیم است در این آیتی برای مومنین است این ترجمه اش است

مراجعه به تفاسیر

ولی از ترجمه چیزی استفاده نمی شود برویم به تفسیر مراجعه کنیم تفسیر قمی و تفسیر عیاشی و تفسیر فرات کوفی و از همه بالاتر کتاب اصول کافی در این رابطه روایاتی دارد که این روایت را برای شما شرح بدهم ان شاء الله که منظور از سبیل مقیم چیست و منظور از آیات متوسمین چیست. کتاب اصول کافی باب ان الائمه فی کتاب الله امامان امام یدعو الی الله و امام یدعو الی النار، آیاتی هست در این رابطه بعد باب ان المتوسمین الذین ذکرهم الله تعالی فی کتابه هم الائمه علیهم السلام و السبیل فیهم مقیم که کتاب اصول کافی با این سند معتبر از امام صادق علیه السلام نقل شده است عن ابی عبدالله علیه السلام «فسأله رجل عن قول الله عزوجل إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ قال فقال نحن المتوسمون و السبیل فینا مقیم» و در تفسیر قمی آورده است که سبیل مقیم «سبیل الی الجنه» فرمود ما متوسمین هستیم و آن راه در ما هست که مقیم و قیام شده است و آن راه هم راهی است که به بهشت منتهی می شود. روایت دوم اسباط بن سالم می گوید «کنت عند ابی عبدالله علیه السلام» که مردی وارد شد محضر آقا سوال کرد «ما تقول فی قول الله عزوجل إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ قال نحن المتوسمون و السبیل فینا مقیم» ما متوسمون هستیم اهل بیت متوسم اند که متوسم یعنی نشان دارها و چهره های بارز در بین بشر ما هستیم. و سبیل و راه هم در ما هست آن سبیل مقیم در ما هست در مسیر ما سبیل مقیم یعنی راه اصلی آنجا ثبت و ضبط شده است. که آن راه به سوی بهشت است. حدیث سوم را هم بخوانم از محمد بن مسلم که این حدیث صحیحه است عن ابی جعفر امام باقر علیه السلام «فی قول الله عزوجل ان فی ذلک لآیات للمتوسمین قال هم الائمه قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اتقوا فراسه المومن فانه ینظر بنور الله عزوجل فی قول الله تعالی إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ» حضرت رسول گویا متوسمین را یک ترجمه می کند که بپرهیزید فراست مومن و به دست بیاورید که مومن نظر می کند به نور خدا در قول خدای متعال آمده است «إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ» حدیث بعدی را بخوانم و بعد برویم به سمت تفسیر حسکانی. در حدیث بعدی از امام صادق آمده است که «للمتوسمین فقال هم الائمه و انها لبسبیل مقیم قال لا یخرج منا ابدا» این مسیر و این سبیل فقط منحصر ماست جای دیگر نیست. هر کسی می رود بی راهه می رود آن چراغ های راه هدایت که اهل بیت هستند همین ها هست و جای دیگر اگر بروید راه کوری است و ظلمت است. هر کسی که به این راه نرود خودشان اشتباه کرده اند. چندین چراغ دارد و بی راهه می رود بگذار تا ببیند و بیند سزای خویش. در روایت بعدی که این حدیث هم صحیحه است «قال کان رسول الله المتوسم» امیرالمومنین فرمود که رسول الله متوسم است «و انا من بعده و الائمه من ذریتی المتوسمون» این نصوصی بود درباره متوسمون که از اصول کافی خواندم.

تفسیر حاکم حسکانی

ببینید کتاب تفسیر حسکانی شواهد التنزیل در تفسیر همین آیه «عن الحکم فی قوله تعالی إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ قال کان و الله محمد بن علی منهم»[1] قسم یاد کرد راوی از ابناء سنت که قسم به خدا امام باقر از این متوسمین است. این یک روایت، روایت دوم «فی قوله تعالی إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ قال رسول الله اولهم ثم امیرالمومنین» حسکانی است که حسکانی اعتبارش در ابناء سنت در حد علامه حلی پیش ماست. «ثم امیرالمومنین ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی ثم الله اعلم» تا امام باقر آمد. روایت سوم که از جابر نقل می کند تا می رسد با سند طولانی «إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ فکان رسول الله هو المتوسم» و امیرالمومنین می فرماید: «و انا من بعده و الائمه من ذریتی بعدی هم المتوسمون» این حدیث سوم بود. حدیث چهارم باز هم از حکم بن عتیبه هست که حدیث چهارم شد در این باب «فی قوله تعالی إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ قال المتفرّسین» متوسمین نشانه دارهایی ناظر هستند اینها متفرّسین هستند دارای فراست اند. «و کان ابوجعفر منهم» درباره امام باقر خیلی ارادت اعلام کردند. این حدیث آخر را هم بخوانم و آن این است که همان روایتی که در اصول کافی آمده بود اینجا هم تکرار شده است. تفسیر را دیدیم متوسم را هم دیدیم که پیامبر و اهل بیت هستند که چند تا روایت از طریق اصحاب که مخصوصا در کتاب اصول کافی بود که سند معتبر و همین طور تفسیر قمی و تفسیر عیاشی و تفسیر فرات کوفی که خودم مراجعه کردم. و در تفسیر حاکم حسکانی به همین آمده بود حالا متوسمین کیانند؟ پیامبر و ائمه معصومین که اینها متفرّس اند اینها ناظر به نور خدا هستند اینها نور خدا را اینها درک می کنند و راهی که اینها می روند به سوی نور می برند و«يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ»[2] مصداقش محقق می شود در پیروی اهل بیت و غیر از این راه راه دیگری نیست و راه همین است و بس. و سعادت می طلبد و بصیرت می طلبد که در آیه قرآن فرمود: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ» در این روش و این ترتیب آیتی است برای مومنین آنهایی که مومن اند مومن چه کسانی هستند؟ مومن کسی است که ایمان به خدا دارد توحید به معنای کلمه توحیدی که توحید اصلی که از کجا می آید؟ توحید اصلی از سوی بیان مولی الموحدین امیرالمومنین می آید که «الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصی نعمائه العادون و لا یودی حقه المجتهدون الذی فطر الخلائق بقدرته و نشر الریاح برحمته» آن توحید که امام فرمود: «کمال التوحید الاخلاص له» و بعد «نفی الصفات عنه» که صفات متعدد نیست عین ذات نیست آن را در بحث شبهه جبر و اختیار شرح دادم. مومن کسی است که توحیدش درست باشد. توحید وقتی درست می شود که انسان ذات خدا را با صفات او کامل مورد معرفت قرار بدهد و الا دانشمندان فیزیک دانهایی هستند که موحد نبودند به دین و مذهب کاری نداشتند ولی از نظر علمی به جایی رسیده بودند که بحث فیزیک به جایی کشیده شده بود که کل این دنیا از لحاظ نظم و ترتیب و تنظیم در اشراف یک قوه ما فوقی هست یک قوه ما فوق احاطه دارد این یک کشف قطعی فیزیک دان های درجه یک دنیاست این موحد نیست؟ فقط با ذات خدا از دور آشنا شده است باید با صفات خدا آشنا بشود و آن اثری که در روح آدم می گذارد و آن روحی که ﴿وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ به وجود می آید وقتی که صفات را معرفت پیدا کند وقتی که آدم نماز می خواند ﴿الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[3] که می گوید ﴿الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾[4] ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[5] تا ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ بگوید قلبش بلرزد صفات را معرفت پیدا کند خطا نشود و کاری از ما سر نزد که مورد رضایت او نباشد. با رحمان و رحیم دل انبساط بگیرد با ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ دل تکانی بخورد صفات خدا که کامل نشود توحید کامل نمی شود کامل شدن توحید معرفت ذات و صفات است. معرفت ذات و صفات را اگر واقعش اگر آدم دقیق در مکتب توحید در دنیا یک مکتب توحید است دوم ندارد مکتب توحید فقط نهج البلاغه است اگر آدم توحید را از طریق نهج البلاغه نیاموزد توحیدش ممکن است مشکل داشته باشد آن توحید است که قلب آدم را می کشد و آدم را تکان می دهد. خودتان را امتحان کنید هر موقع ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ در نماز گفتید تکان خورد قلب شما ببینید که توحید کامل شده است. اینها دیگر اختیاری نیست معرفتی است معرفت که کامل بشود می آید. و همین طور بعد از توحید نبوت، ایمان به نبوت رسول الله الاعظم که معلوم است که رحمه للعالمین است. رحمه للعالمین بودن پیامبر اعظم را آدم خوب به ذهن و روح خود جا دادن یک اثری دارد که آدم را امید می دهد آدم را آرامش می دهد و با رحمه للعالمین بودن آدم تمام سختی ها و نابسمانی های خودش را ان شاء الله حل کند. ممکن است از نظر عدالت و محاسبات آدم خیلی مشکل داشته باشد ولیکن در رحمت همیشه باز است شعر قدیمی را شنیده اید که ز نعمت ببندد گر دری، ز رحمت گشاید در دیگری آن شاعر این گونه گفته است ولی بدانیم که در رحمت همیشه باز است هیچ گاه در رحمت بسته نمی شود در رحمت با بسته شدن مطابقت ندارد. شکر نعمت مقدمه دارد که مقدمه اش توجه به نعمت است که یک دفعه می بیند نعمت از دست رفت. که چند چیز باعث گرفتاری می شود که یکی گناه است و یکی ناشکری است. ناشکری معنایش این نیست که آدم همیشه نعمت را پشت پا بزند که این چیزی نیست نه غفلت دارد نعمتی داده خدا به او هیچ اصلا به نظرش نمی آید یک مرتبه می بیند که فرد از دستش رفت. نعمت را از آدم می گیرد ز نعمت بندد اگر یک دری، ز رحمت کشاید در دیگری. اما پیامبر که رحمه للعالمین است ایمان به پیامبر با وصف پیامبر که بهترین و جامع ترین و کامل ترین وصف پیامبر رحمه للعالمین است. همین طور سبک این است ایمان به خدا به پیامبر به امیرالمومنین ایمان به ذات و وصف است امیرالمومنین را هم با وصفش بشناسیم وصف علی چیه؟ یک کلمه بگویید ولی الله، ای جوان رهبر تو کیست از آن شاه بگو، اشهد ان علیا ولی الله بگو. این ولی الله الاعظم است هم در واقع دیده شده است در عمل و هم در تاریخ و هم در نصوص فریقین و هم در قائمه عرش الهی آمده است علی ولی است. نکته ای که امروز گفتم ایمان به خدا که به ذات تنها ایمان کامل نمی شود به ذات و صفات و ایمان به پیامبر هم به ذات و صفات و صفت کامل اصلی پیامبر رحمه للعالمین است و صفت اصلی امیرالمومنین ولی الله است. خب ائمه دیگر تا امام دوازدهم و تا امام عصر علیهم الصلاه و السلام اینها همه شان نفس امیرالمومنین اند و ولی الله است و لذا در اقامه می گوییم «اشهد ان امیرالمومنین و اولاده المعصومین اولیاء الله و حجج الله» ﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ﴾ این متوسمین که اهل فراست اند اینهایی که شناخته شده اند چهره های برجسته نورانی دارند و هادیان طریقت و شریعت اند اینها که راه اصلی برای انسانیت نشان می دهد برای بشریت اگر اینها نبود بشریت نمونه برای انسان کامل نداشتند اینها متوسمین اند و به ذیل عصمت اینها باید تمسک بشود حضرت عباس از همین مجموعه است ما نمی توانیم امام بگوییم منتها عرب های عراقی امام می گویند در هر صورت حضرت ابوالفضل از همین مجموعه است فقط آن عنوان امامت را که در آن نیست برای علی اکبر و برای آقا ابوالفضل عنوان امامت نیست ولی بقیه اوصاف یک انسان معصوم در اینها هست او حضرت ابوالفضل کسی است که آن حدیث را اگر معنا کنیم که امام سجاد فرمود: «رفع الله» یک واعظ نمی گوید یک خطیب نمی گوید یک منبری و یک استاد نمی گوید «رفع الله رایه عمی العباس» خدا پرچم عمویم عباس را رفعت داده و برافراشته و بالا برده چه مقامی دارد حضرت عباس به حضرت عباس. این است که حضرت عباس در توسلات من نمی گویم خودش ولی آن ابوالفضل بودنش جمع کرده دو طائفه را به خودش جمع کرده طائفه آذری و طائفه عرب عراقی که به خودش جذب کرده که اصلا خطر خیلی زیادی دارد در توسل، سریعا می آید مستقیم حضرت ابوالفضل یک وقتی یک طلبه ای بود در نجف مشکلی داشت می دانید چرا این علمایی که این کتاب ها را آورده این علم را آورده اینها به سادگی نیامده عمدتاً از گردونه شدید فقر رد شدند طلبه ای بود که غذایش را نداشت نان خوردنش را نداشت زمان شیخ انصاری بود آمد در نجف بود آمد کربلا که نجف امیرالمومنین است ابوالعباس است آمد کربلا و آمد پیش ابالفضل گفت این آقای شیخ انصاری به ما کمک نمی کند دیگر من بالاخره بشرم از گرسنه می میرم و بمیرم دیگر حرم تان نمی توانم بیایم خداحافظ، برگشت نجف، نجف که آمد یک منطقه ای بود باب الولایه می گفتند در ورودی نجف بود تا باب الولایه رسید دید که خادم شیخ انصاری همین طوری رسید آقا سلام بیا شما را شیخ کار دارد، کار از جای دیگر است شیخ نیست کار از جای دیگر است کار دارد شیخ. آمدیم حرم امیرالمومنین دیدیم که شیخ انصاری آمد حرم امیرالمومنین گفت سید حرم را ترک نکن این کمک مالی هم در خدمت شما و دیگر به اصطلاح از قهر و غضب تان لطفا بگذر و ناراحت نباش دستور گویا از آقا ابوالفضل آمده که شکایت کرده که زود به او برس و شیخ انصاری فورا خادمش را فرستاد هم کمک مالی کرد هم دیگر گفت دیگر قهر نکن برو به درست ادامه بده خدا کمک می کند این حضرت عباس است. حضرت عباس که می گوید مکه می رفت «ماه ذی الحجه که عباس به حج عازم شد، همه بر کعبه ولی به کعبه به او محرم شد، در طوافش سخن از عقل فراتر می گفت، در حقیقت لک لبیک برادر می گفت، این ابالفضل که از قبله فراتر می رفت مرتضی بود که بر دوش پیامبر می رفت، علی اکبر به ثناگویی او می گوید، چقدر منبر کعبه به عمو می آید، خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد، در حقیقت همه را قبله نمای خود کرد، گفت این خانه که حق آمده ایجادش کرد، مسجدی بود که بابای من آبادش کرد».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo