< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

97/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق درباره تداخل اسباب طهارت

درباره تداخل غسل بحث کردیم و گفتیم که تحقیق آن است که در متن آمده است که باید هر عضوی قبل از غسل تطهیر بشود یک بار جریان آب برای دو عمل کافی نیست. در این رابطه ما نصوصی داریم دالّ بر تطهیر و نصوصی داریم دالّ بر غسل. از باب مثال موثقه عمار بن موسی ساباطی در این حدیث می بینیم که آمده است از امام صادق علیه السلام نسبت به وقوع فاره متسلخه هست تا آنجا که محل استشهاد ما هست امام می فرماید: «بعدما رآها فی الاناء فعلیه ان یغسل ثیابه و یغسل کلما اصابه ذلک الماء و یعید الوضوء و الصلاه»[1] این روایت به عنوان نمونه دلالت دارد که هر جایی از ثیاب یا بدن متنجس بشود باید ازاله نجاست صورت بگیرد پس نص و نصوص داریم دالّ بر ازاله نجاست، دالّی هست و مدلولی هست. اما درباره غسل جنابت نصوصی داریم از جمله همان صحیحه زراره که مکرر خوانده ایم آمد تا آنجا که فرمود: «ثم تغسل جسدک من لدن قرنک الی قدمیک»[2] یک دلیلی داشتیم بر غسل تمام بدن و دلیل دیگر از نصوص داشتیم بر ازاله نجاست. دو دلیل و دو مدلول بود. ما به ارشاد و حالت ارشادی نگاهی نداریم بحث ما فقهی روایی جمود در نصوص هست ما براساس جمود در نصوص می بینیم نص به ما می گوید ازاله نجاست و نص به ما می گوید غسل تمام بدن بنابراین دو مدلول و دو تا دلیل جدا اصلاً اگر بگوییم اینجا یک مدلول هست خلاف واقع و شده است خلف. و یوید ذلک که صحیحه حکم بن حکیم از امام صادق علیه السلام می فرماید: «ثم اغسل ما اصاب جسدک من اذی ثم اغسل فرجک و افض علی راسک و جسدک فاغتسل»[3] اینجا در همین نص هر دو عمل را کنار هم ذکر می کند. یعنی ازاله نجاست آنگاه غسل کامل پس کیفیت در نص کامل است.

 

نکات

آن نکته ای که بگوییم ارشادی است اولا گفته شد که ارشاد نیست بلکه اشاره به یک عمل طبیعی است. که اشاره به عمل طبیعی همان ارشاد است اینجا با تنازل بگوییم ارشاد نیست ولی عمل طبیعی نسبت به غسل فرج و ازاله منی بود اما در این حدیث شرح داده که «ما اصاب جسدک من النجاسه» اذی یعنی نجاست. پس اینجا دیگر اشاره به عمل طبیعی نیست. به طور واضح کیفیت برای ما روشن شده است کیفیت غسل این است. بنابراین مقتضای جمود در نصوص این است. اما در عمل مخالفتی با سیدنا الاستاد نداریم چون سیدنا الاستاد فرمودند که الاحوط این است که باید قبل از غسل بدن تطهیر بشود. پس اختلافی در عمل وجود ندارد. و سیدنا الاستاد اشکالی که می کند اشکال شان برخواسته از دقت فوق العاده هست و ظهور نصوص بیان کیفیت ظهورات نصی است و آن ارشاد و عمل عادی و ارشاد در تراکیب آنها مسائلی است که در اصول با دقت اصولی مطرح می شود این یک نکته را هم توضیح بدهم و آن این است که در تراکیب یعنی یک عملی که جزء دارد شرط دارد ذی اجزاء هست اگر یک بیانی بیاید یک جزء از آن مرکب را الزامی اعلام کند یا تاکید کند یک جزئی از آن اجزاء را تاکید کند مثلاً درباره نماز خواندن حمد را تاکید کند یا خواندن مثلا سوره را تاکید کند قاعده اصولی این است که این بیانی که نسبت به این جزء می آید ما قبلاً حکمی داریم درباره این مرکب حکم مسلم است که این مرکب ذی اجزاء یک عمل عبادی است این را قبلا داریم الان یک بیان اضافی که بیاید تاکید کند بر یک جزء از آن اجزاء مرکب ارشاد به جزئیت است. و اگر در همین عمل مرکب یک بیانی بیاید یک نقصی را به عنوان یک مانع اعلام کند بگوید که در نماز لبس حریر نداشته باشید اگر این گونه بیاید ارشاد به مانعیت دارد. این ارشادات آن مقدمه را در پی داشت که اصل عمل وجوبش قبلاً ثابت است و دو عمل ذی اجزاء هست و سه این جزء یا این مانع مربوط به این مرکب از قبل بوده. این توضیحی بود درباره ارشاد به جزئیت و مانعیت که کامل کردیم.

 

مسئله ششم

و اما سید می فرماید: مسئله شماره شش «یجب الیقین بوصول الماء الی جمیع الاعضاء فلو کان حائل وجب رفعه و یجب الیقین بزواله مع سبق وجوده و مع عدم سبق وجوده یکفی الاطمئنان بعدمه بعد الفحص» می فرماید اگر یک حائلی بود و یک مانعی بود در بدن مثل چسبی یا رنگی یا یک حائلی در موقع غسل باید آن حائل رفع بشود از بدن جدا بشود تا آب بر بدن برسد. «یجب الیقین بزواله» باید یقین حاصل بشود به زوال آن مانع. در صورتی که یقین به وجود آن حائل قبلاً داشته باشیم و اگر حالت سابقه نداشته باشد فحص کنیم اطمینان به عدم حائل که پیدا شد کافی است نیاز به یقین ندارد. برای اینکه در صورتی که غسل انجام بگیرد باید وصول آب بر بدن احراز بشود. مانع چسبی یا چیز دیگری که روی زخم و یا برای بستن عضلات و بستن مثلا مفاصل چیزی در بدن وجود داشته باشد باید زدوده شود تا آب در بدن برسد. این یک امر طبیعی است که ماهیت غسل وصول آب بر بدن است. اما اگر یقین سابق داریم قبل از غسل یقین داریم که این مانع وجود داشته، مانعی بوده که می توانسته که حاجب باشد از وصول آب بر بدن. قبلا یقین داریم اگر قبلا یقین داشته باشیم باید آنقدر فحص انجام بدهیم آنقدر تلاش بشود برای زوال تا یقین پیدا کنیم به وصول آب بر بدن. معلوم است برای اینکه مانعی بوده و الان شک می کنیم باید یقین حاصل بشود بر وصول آب بر بدن. اما می فرماید: اگر یقین سابق نداریم حائل را احتمال می دهیم حائل هست ولی همین که حائل را دیدیم سابقه نداشته همین لحظه دیدیم اینجا حائل را برطرف می کنیم فحص هم می کنیم که باقی نمانده باشد اطمینان بر زوال پیدا کردیم کافی است و یقین لازم نیست. این را سید می فرماید.

 

فرق یقین و اطمینان

فرق بین یقین و اطمینان را در اینجا سید یزدی فرمودند که نسبت به مورد فرق می کند. اگر حالت سابقه داشت باید یقین به زوال پیدا کنیم اگر حالت سابقه نداشت اطمینان کافی است. اما سیدنا الاستاد می فرماید: در هر دو صورت اطمینان کافی است. چون اطمینان لغتاً و عقلاییاً یقین و علم است. برای اینکه در لغت که مراجعه می کنیم اطمئن یعنی یقن و یقن یعنی سکون قلب و آرامش قلب. و همان سکون قلب در اطمینان هم هست که در یقین است. پس اطمینان یقین است.

فرق قطع و یقین و علم

و اما علی التحقیق که در بحث قطع یادآور شدیم اصطلاح یقین در بحث قطع با اصطلاح یقینی که در فقه است فرق می کند. یقین در فقه به معنای علم است و یقین در اصول بالاتر از علم است. گفته بودیم که علم با قطع در یک حد هستند به دو اعتبار فرق می کند. قطع می گوییم به اعتبار قطع احتمال خلاف و علم می گوییم به اعتبار کشف تام. اما یقین عبارت است از قطعی که جهل مرکب در آن وجود نداشته باشد. در قطع جهل مرکب وجود دارد و احتمال دارد و در یقین جهل مرکب وجود ندارد. در هر صورت اطمینان کافی است آنچه که سید فرموده اند و فقهاً و عقلاییاً هم اطمینان علم عقلائی یا علم تعبدی است.

 

سوال:

پاسخ: اینکه می گوییم علم تعبدی است برای اینکه عقلاء به این علم اعتماد می کنند و عقلاء که اعتماد کردند سیره اینجا محقق می شود و سیره از سوی شرع که امضاء بشود وصل می شود به تایید شرع. به تایید شرع که وصل شد می شود علم تعبدی در برابر علم وجدانی. آن علم دیگر نیاز به تعبد و سیره و اینها ندارد می شود علم وجدانی.

 

مسئله هفت شک در ظاهر و باطن

مسئله هفت: «اذا شک فی شیء انه من الظاهر او الباطن یجب غسله علی خلاف ما مرّ فی غسل النجاسات» می فرماید: اگر کسی شک بکند در موقع غسل که این قسمت از بدن از ظاهر بدن است که غسلش واجب باشد یا از باطن است که غسلش واجب نیست مثلا کسی گوش اش جراحی شده است یا ورزشکاران که گوش شان آسیب می بیند آن حفره های تویی گوش بعد از ورزش هموار می شود یا دماغش عمل شده یک قسمت از داخل دماغ بیشتر دیده می شود آیا اینها جزء باطن است که غسلش واجب نیست یا جزء ظاهر است که باید غسل شود. می فرماید اگر شک بکنیم در شیء ای که از ظاهر است یا باطن واجب است غسلش. برای اینکه شک در تحقق عمل عبادی صورت می گیرد شک در آن جزء سرایت می کند به شک در تحقق غسل و شک در تحقق غسل مساوی با عدم تحقق آن است. لذا باید غَسل شود تا غُسل کامل انجام شود. «علی خلاف ما مرّ فی غسل النجاسات» برخلاف آنچه ما گفتیم در غسل نجاست «حیث قلنا بعدم وجوب غسله» گفتیم آنجا که اگر شک بکنیم که در تنجیسی که این تنجیس در باطن است یا در ظاهر گفتیم غسلش واجب نیست.

 

فرق شک در حدوث و بقاء

فرقش چیست؟ «و الفرق ان هناک الشک یرجع الی الشک فی تنجسه بخلافه هناک حیث ان التکلیف بالغسل معلوم فیجب تحصیل الیقین بالفراغ» فرقش این است که در باب نجاسات شک در تنجس است یعنی شک در حصول و تحقق نجاست است. اینجا شک در ازاله حدث است که آیا حدث با این مقدار شستشو ازاله می شود غسل انجام می گیرد یا انجام نمی گیرد. پس فرق است بین شک در حدوث و شک در بقاء، اگر شک در حدوث تکلیف داشتیم طبیعتاً مجرای برائت می شود اما اگر شک در بقاء تکلیف داشتیم حالت سابقه اگر نبود مجرای اشتغال می شود و باید یقین حاصل بکنیم تا این عمل محقق شده باشد. پس فرق بین این دو مورد کاملا معلوم شد. می فرماید: «نعم لو کان ذلک الشی باطنا سابقا و الشک فی انه صار ظاهرا ام لا فلسبقه بعدم الوجوب لا یجب غسله عملاً بالاستصحاب» می فرماید: اگر یک جایی از بدن الان تغییر یافته است و مبدل شده است به ظاهر نه یقینا بلکه به طور مشکوک قبلا باطن بوده مثلا باطن گوش الان یک مقدار گوش باز شده آن حفره دیده می شود آیا الان آن قسمت از گوش را باید شستشو کنیم در غسل یا لازم نیست؟ می فرماید: لازم نیست. «فلسبقه بعدم الوجوب» چه حالت سابقه عدم وجوب دارد باطن بود غسل واجب نبود الان که شک می کنیم که مبدل شده است به ظاهر یا مبدل نشده است؟ همان حالت سابقه را که عدم وجوب بود استصحاب می کنیم. البته این در صورتی است که شک در تبدل بکنیم اگر یقین پیدا کنیم که باطن شده ظاهر که شک در آن نیست باید شستشو بشود.

 

استصحاب حکمی

در اینجا استصحاب را که مطرح می کند یک مقدار فقهاء درباره این استصحاب صحبت کرده اند خلاصه اش ابتداءً بگویم و بعد آن بحثی که شده است هم اشارتی بکنم. استصحابی که سید می گوید چه استصحابی است؟ استصحاب حکمی است عدم الوجوب. استصحاب حکمی فرق نمی کند وجودی باشد یا عدمی باشد وجود حکم استصحاب بشود هم استصحاب حکمی است عدم حکم استصحاب بشود هم استصحاب حکمی است. خود مستصحب اگر حکم باشد بلا شبهه استصحاب درست است عدم الوجوب استصحاب می شود.

 

استصحاب مثبت

اما سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این استصحاب اعتبارش کامل نیست. چون این استصحاب مثبت است. می فرماید: مطلوب ما و اثری که ما می خواهیم از این استصحاب به دست بیاوریم حصول طهارت است. این حصول طهارت لازمه عقلی عدم وجوب طهارت باطن است. یعنی الان این قسمت از گوش را که زیر غسل نبریم به استصحاب عدم وجوب قبلی آن عدم وجوب قبلی مستصحب است لازمه عقلی اش حصول طهارت و حصول یک غسل کامل است. چون این حصول طهارت لازمه عقلی هست می شود مثبت.[4] یک نکته در استصحاب مثبت اضافه شد بنابر مبنای سید الحکیم اینجا استصحاب مثبت این شد که هر امری که به عنوان لازم عقلی باشد ترتبش از باب لازمه عقلی باشد این استصحاب مثبت است. پس قوام استصحاب مثبت ملازمه عقلی اگر در کار بود ولو بین دو تا حکم شرعی باشد می شود مثبت. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: استصحاب مثبت این نیست استصحاب مثبت این است که مستصحب یک لازمه عقلی داشته باشد که اثر شرعی به آن لازمه عقلی مترتب بشود این مثبت است. هر لزوم و ملازمه از استصحاب مثبت نخواهد بود.[5] این نکته ای بود که برای شما گفته شد که مشهور و صحیح و آنچه که مسلم است در بحث اصول استصحاب مثبت آن است که مستصحب یک لازم عقلی داشته باشد که او واسطه بشود برای ترتب حکم، حکم بر آن لازم مترتب بشود اینجا چنین چیزی نیست عدم وجوب اولا خودش استصحاب حکمی است بر فرض اگر بگوییم اثر دیگری لازم داریم به عنوان حصول طهارت خود حصول طهارت اثر شرعی هست که مستقیم مترتب می شود بر عدم وجوب غَسل باطن. مسئله هشت «ما مر من انه لا یعتبر الموالاه فی الغسل الترتیبی»[6] که ان شاء الله جلسه آینده.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo