< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

97/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بحث موجبات جنابت

بحث و تحقیق درباره دو مطلب بود،‌ مطلب اول این بود که خروج منی فرق نمی کند که قلیل باشد یا کثیر باشد. در این رابطه بحث شد که ان شاء الله در تحقیق نکات توضیحی اضافه بشود و نکته دوم اشتراط وصف شهوت در خروج منی. که گفته شد اگر خروج منی که موجب جنابت می شود خود خروج منی کافی است یا منی همراه با شهوت، در این رابطه گفته شد که شرح و تفصیل وجود دارد به این ترتیب که رجال و نساء فرق داشته باشند اما در باره رجال بحث شد و به این نتیجه رسیدیم که خروج منی موجب جنابت است بلا فرق بین اینکه از روی شهوت باشد یا بدون شهوت که شرحش داده شد نصاً و اجماعاً یا بلا خلاف. و اما درباره نساء گفته می شود که خروج منی از نساء باعث غسل می شود و موجب غسل جناب است یا موجب جنابت است و سبب وجوب غسل می شود در صورتی که همراه با شهوت باشد که در بحث جمع بین نصوص به این مطلب اشاره شد.

 

خروج منی در نسوان بدون شهوت باعث غسل نمی شود

خوشبختانه برای تایید جمع ما در آن مرحله اینجا سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه بحث را مفصل ارائه می کنند و می فرمایند: اما درباره نساء نص معتبری داریم که خروج منی بدون شهوت موجب جنابت نمی شود. و آن خروج منی موجب جنابت و سبب وجوب غسل است در نساء که همراه با شهوت باشد. دلیل بر این مطلب صحیحه اسماعیل بن سعد اشعری است که عن عده من اصحابنا شیخ کلینی قدس الله انفسهم الزاکیات نقل می کند از احمد بن محمد عن اسماعیل بن سعد اشعری که از اصحاب امام رضا و از اجلاء و ثقات، توثیق خاص دارد. سند صحیح و معتبر است. «قال سالت الرضا عن الرجل یلمس فرج جاریته حتی تنزل الماء من غیر ان یباشر یعبث بها بیده حتی تنزل قال اذا انزلت من شهوه فعلیها الغسل» تصریح دارد که شرط جنابت برای نسوان خروج منی همراه با شهوت هست. اگر شهوتی نباشد جنابتی نیست و وجوب غسلی در کار نیست. سند معتبر است و همین طور این یک روایت نیست بلکه همین مضمون در مستفیضه هست یعنی چند روایت در کتاب وسائل الشیعه جلد اول باب هفتم از ابواب جنابت حدیث شماره چهارم و روایت شماره سیزده و چهارده و پانزدهم، پنج روایت تقیید اعلام کرده است خروج منی را به شهوت که اگر همراه با شهوت باشد موجب جنابت می شود. با این روایات که صحت سند دارند در حد استفاضه مطلب تمام است.[1] در فتوا هم دیروز گفتم که ایشان در پاورقی همین عروه آورده است که «فی تحقق الجنابه بخروج المنی من المراه بغیر شهوه اشکال». می فرماید: درباره نسوان از حیث دلیل مطلب کامل است روایات مستفیضه و دلالت واضحه. اما یک اشکالی وجود دارد و آن این اشکال این است که این قول را و این تفصیل را مشهور اعلام نکرده اند بنابراین اگر ما این فتوا را بدهیم موافقت با مشهور نیست. چون مشهور چنین تفصیلی اعلام نکرده اند. و در فتوای ایشان که مراجعه کردیم فرمودند که خروج منی بدون شهوت «من المراه کموجب للجنابه لا یخلو من الاشکال»

 

نکته ای درباره موافقت و مخالفت مشهور

اما نکته ای درباره موافقت و مخالفت مشهور: در اینجا توجه کنید اولاً‌ فرق است بین مخالفت مشهور و عدم موافقت مشهور. اگر مشهور رای داده باشد و فقیهی برخلاف رای مشهور فتوا بدهد مخالفت مشهور، این مخالفت مشهور است و خالی از اشکال نیست. و اما عدم موافقت مشهور این است که یک فقیه فتوای بر تفصیل داده ولی مشهور نظری و رای بر تفصیل اعلام نکرده است اینجا رای این فقیه بر تفصیل عدم موافقت با مشهور می شود که با رای مشهور موافق نیست نه اینکه مخالفت با مشهور باشد. بنابراین دقت کنید مخالفت مشهور اشکال دارد و عدم مخالفت اشکالی ندارد چون مشهور ممکن است آنجا رایی ندارد تا موافقت کند. رای که داده مشهور نبوده آنجا موافقت مشهور نیست، از اساس موافقت مشهور وجود ندارد. پس عدم موافقت مشهور اشکالی ندارد.

 

سوال: در اینجا مخالفت مشهور است برای اینکه مشهور فتوا داده بر اطلاق که خروج منی مطلقاً از مراه و رجل بلا شهوه باشد یا با شهوت باشد موجب جنابت است پس اینجا هم می شود مخالفت مشهور

پاسخ: سید مواظب است می فرماید که مشهور «لم یلتزم بالتفصیل» یعنی تفصیل اعلام نکرده اند فقط درباره خروج منی علی الاجمال وارد شده است که خروج منی از روی شهوت و بلا شهوه موجب جنابت است. بنابراین مشهور یک بیان اجمالی دارد وارد تفصیل نشده. تفصیل از سوی مشهور نیامده. بنابراین این تفصیل موافقت با رای مشهور ندارد و از این جهت ما مشکل داریم. و بعد هم می فرماید فتوا این است که شهوت را شرط بدانیم اما «فالاحتیاط لا یترک». مطلب تمام شد. بعد از که تحقیق را گفتیم نتیجه این شد که آنچه از نصوص استفاده می شود و در وجه جمع هم گفته شد روایات مسفیضه تصریح دارند که خروج منی با شهوت موجب جنابت است نه بدون شهوت برای نساء. لذا احوط این است که اگر بدون شهوت باشد هم غسل انجام بدهد و احتیاط کند. اما من حیث الدلیل از اطمینان هم بالاتر قریب به علم می رسد این رای که روایات مستفیضه اعلام کردند که خروج منی مصاحباً بالشهوه سبب جنابت است و وجوب غسل.

 

سوال: غسل احتیاطی انجام داد آیا وضو دارد یا نه؟

پاسخ: باید وضو هم احتیاطا بگیرد. چون که اغسال تنها غسلی که از وضو کفایت می کند بالاجماع غسل جنابت است در صورتی غسل قطعی باشد و اگر احتیاطی بود پس وضو هم در کنارش باید انجام بگیرد. ترتیبش را بهم زدیم اول تحقیق را گویا درباره اشتراط شهوت در خروج منی بیان کردیم که همین بود که گفتیم که فرق است بین مخالفت مشهور و بین عدم موافقت مشهور در اینجا عدم موافقت است و اشکالی ندارد مخصوصاً که نصوص مستفیضه است. مضافا بر اینکه خروج منی را بدون شهوت اگر سبب جنابت تلقی کرده باشند فقهاء، احتمال قریب به اطمینان این است که براساس احتیاط بوده است. بنابراین از حیث ادله آنکه موجب جنابت می شود خروج منی همراه با شهوت است. این نکته تحقیقی درباره این مطلب بود اما مطلب قبلی این بود که خروج منی فرق نمی کند قلیل باشد یا کثیر باشد. در آن رابطه یک روایتی داشتیم که آن روایت ما عبارت بود صحیحه معاویه بن عمار که روایت گفته بود «عن الرجل احتلم فلما انتبه وجد بللا قلیلا»[2] این روایت گفته شد که دلیل است بر اینکه اگر منی قلیل باشد موجب جنابت نمی شود اما سیدنا الاستاد فرمودند که منظور از «احتلم» احتلام اصطلاحی نیست معنای لغوی است که در خواب دیده.

 

اشکال و جواب

اشکال و جواب: اشکال که ذیل روایت مطلبی دارد که قول به عدم سببیت منی قلیل برای جنابت را تایید می کند. ذیل این است که «لیس بشئ الا ان یکون مریضا فانه یضعف فعلیه الغسل» فرمود که اگر بلل کمی بیرون بیاید از آدم سالم، این موجب جنابت نمی شود مگر اینکه قریض باشد. این تایید می کند که آن قبلی هم منی بوده منتها منی قلیل برای فرد سالم موجب جنابت نمی شود و برای آدم مریض موجب جنابت می شود. پس این تحلیل که در خواب دیده باشد و منی در کار نباشد با این ذیل قابل التزام نیست. اما تحقیق این است که منظور از احتلام آنچه که مراجعه شد علامه طریحی در کتاب مجمع البحرین می فرماید: «الاحتلام رویه اللذه فی النوم ینزل ام لم ینزل» و بعد می گوید: «و منه احتلمت یعنی رات فی المنام ان تجامع» پس معنای احتلام فقط رویت مواقعه در خواب همراه با لذت است. بنابراین نیازی به این نداریم که بگوییم منظور از «احتلم» از باب حلم خواب دیدن است تا شما اشکال کنید که خلاف ظاهر را اخذ کنیم دلیل می خواهد. بلکه احتلام در مجمع البحرین به معنا آمده است کار ما را آسان کرد. بنابراین در اینجا که آمده است «عن الرجل احتلم» همان معنا را نشان می دهد که در خواب لذتی دیده خواب مواقعه و لذت بخش و برای صورت گرفته، سیدنا الاستاد می فرماید: قرینه هم داریم در این حدیث که منی در کار نبوده، چون می فرماید «فلما انتبه» از خواب که بیدار شد «وجد بللا قلیلا» در خواب فقط آن یک خواب مواقعه بوده از خواب که بیدار شد یک رطوبت کمی دید. این قرینه است که منی نباشد و احتلام باشد و منی خارج بشود شئ قلیل نیست عادتاً، بلل قلیل مورد شک نیست عادتاً، بلل قلیلی است ولی احتلام بوده و خواب خوشی بوده. الان سوال می کند که این بلل قلیل چه حکمی دارد؟ امام می فرماید: «لیس بشئ» اما این ذیل را چطور درست کنیم؟ ذیل معنای خودش را هم پیدا می کند و اشکال هم رفع می شود می فرماید «الا ان یکون مریضا» این استثناء از آن قلیل است یعنی یک رطوبت قلیل عادتاً از آدم سالم به عنوان منی بیرون نمی آید. رطوبت قلیل بلل قلیل حسب متعارف از آدم سالم به عنوان منی نیست مگر کسی که مریض باشد ضعیف باشد منی و خودش در آن صورت در حال مرض اگر احتلامی باشد یا یک بلل قلیلی بیرون بیاید تطبیق می کند به منی که خارج شده است. چون از آدم مریض منی در حد کم و اقل خارج می شود و منی هست اما طبق متعارف از آدم سالم احتلامی صورت بگیرد منی قلیل و ناچیز به طور متعارف دیده نمی شود. «ان کان بمقدار راس ابره سواء کان بالوطی او بغیره مع الشهوه او بدونها جامعا للصفات او فاقدا لها مع العلم بکونه منیا» می فرماید: خروج منی موجب جنابت است اعم از اینکه جامع صفات باشد یا فاقد صفات که صفات دفق و فتور و شهوت بود. اما این اطلاق در صورتی است که علم به بودن آن رطوبت که منی هست داشته باشد یعنی علم داشته باشد که این مائی که خارج شده است منی هست در صورتی که علم به منی بودنش دارد دیگر فرق نمی کند صفات را داشته باشد یا نداشته باشد. سوال و جواب: صفاتی که در نصوص آمده است در همین نصوص مستفیضه که خواندیم باب هفتم و دفق بود و فتور بود و شهوت بود، نصوص اعلام می کند که این صفات مدخلیت داشته باشد در تحقق موضوع، ببینیم هر صفتی که همراه با موصوف موضوع قرار بگیرد قاعده این است که آن صفت جزء الموضوع هست بنابراین این صفات مثل شهوت که برای نساء گفتیم دفق و فتور هم در غیر مریض برای آدم سالم جزء موضوع باید باشد و الا معنی ندارد. اگر بگوییم صفات آمده و نقش در موضوع ندارد موجب لغویت ذکر صفات می شود. این اشکال و طرح مسئله، در جواب این اشکال گفته می شود که صفات نقش و دوری دارد، اما دورش در هر جا نیست دور آن مطلق نیست بلکه در مورد شبهه هست. اگر یک رطوبتی خارج بشود و مکلف شک کند که این رطوبت منی هست یا منی نیست، دو حالت دارد: یک حالتش این است که یقین دارد منی هست به هر طریقی که بحثی در آن نداریم. یک مرتبه یقین ندارد شک می کند که منی هست یا منی نیست، در این صورت صفات ایفاء نقش می کند. اگر دفق و فتور و شهوت داشت حمل به منی می شود و اگر نداشت هم حمل به منی نمی شود. بنابراین ذکر صفات و نقش آن در صورتی است که شبهه وجود داشته باشد اما با علم به بودن آن ماء خارج منی، دیگر احتیاجی به توفر صفات نداریم صفات باشد یا نباشد.

 

در حکم منی است رطوبت مشتبه بعد از غسل

می فرماید: «و فی حکمه الرطوبه المشتبه الخارجه بعد الغسل مع عدم الاستبراء بالبول» می فرماید: در حکم همین علم به منی است یا خروج منی علماً رطوبتی که مشتبه است و بعد از غسل خارج بشود در صورتی که استبراء به بول نشده باشد. در این صورت می فرماید: خروج این رطوبت در حکم خروج منی است. برای اینکه اولاً استصحاباً، طبیعتاً منی خارج شده است و تطهیر مسیر استبراء صورت نگرفته است یعنی استبراء به بول انجام نشده و الان بللی خارج می شود طبیعتاً استصحاب می شود که قطراتی از آن منی باشد که باقی مانده است. و این استصحاب هم ارکانش تمام و حجیت معتبر در این رابطه، این اولاً. و ثانیا سیدنا الاستاد می فرماید: غالب ظنی که تقریبا در مرز اطمینان برسد که اگر آن بللی که خارج شده است بدون استبراء منی باشد، ظن غالب بر این است که منی باید باشد. بنابراین ظن غالب هم در اینجا کمک می کند. ظن غالب، ما که بعد از تطور اصول برای ظن که اعتبار قائل نیستیم، حجیت ظنون خاصه و عام و مطلق قبل از تطور بود چرا اینجا گفتیم ظن غالب این است؟ که ظن غالب دلیل نیست، اما یک امتیاز و یک موید می تواند باشد. ما ظن غالب را اگر استصحاب نداشتیم به عنوان ظن دلیل نمی توانستیم اعلام بکنیم اما استصحاب را که دارین ظن غالب به عنوان موید قطعا هست. لذا مطلب در این رابطه معلوم است، سید فرمودند که این خروج در حکم خروج خود منی است. در اصطلاح این نکته را به ذهن تان سپردید که چیزی را که می گوییم در حکم چیز دیگر است معنایش این است که دو موضوع عین هم نیستند اگر دو موضوع عین هم بودند که نمی شد بگوییم که در حکم آن است. موضوع که فرق بکند اما از حیث دلیل بتوانیم با اختلاف موضوع حکم را به موضوع دیگر تسرّی بدهیم می گوییم این همان است حکماً و یا تنزیلاً. که الحاق حکمی همان الحاق تنزیلی است. بنابراین تا به اینجا این مطلب معلوم شد اما بقیه بحث ان شاء‌الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo