< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه نود و پنجم سوره یونس درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه نود و پنج و نود و شش سوره یونس: قال الله تعالی: «وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ»

 

ترجمه

در این دو آیه می بینیم کلماتی که بکار رفته است که از تفسیر استفاده کنیم. «وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ» نباشید از کسانی که آيات خدا را تکذیب کردند از خاسرین بشوید. «اِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ»‌کسانی که بر آنها کلمه الهی ثابت شده است ایمان نیاورده اند.

 

مراجعه به تفسیر

در تفسیر که مراجعه کنیم «كَلِمَتُ رَبِّكَ» را پی بگیریم و آیات را هم بررسی کنیم. در تفسیر قمی درباره این آیه می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ قال الذین جحدوا امیرالمومنین علیه السلام و قوله إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ قال عرضت علیهم الولایه و قد فرض الله علیهم الایمان بها فلا یومنوا بها»[1] ولایت بر آنها عرضه شد از سه راه: 1. فطرت، انسان در فطرتش ولایت هست. یک فحص می خواهد تا فطرت کامل بشود. فطرت دنبال ولی می رود. گاهی اشتباه می کند اشتباه در تطبیق، طاغوت را یا بت را یا به تعبیر وهابی ها پدر و مادر را ولی تطبیق می دهد. ولی یا رئیس عشیره هم اشتباه در تطبیق است. چرا می رود دنبال این ولی؟ برای اینکه فطرت می طلبد که باید ولی داشته باشد. ولی به معنای کلمه و به معنای واقع یک سرپرستی انسانی و عبادی و مادی و معنوی است. دنبال همچین کسی راه می رود که دست آدم را بگیرد. چیزی که فطری هست با فحص مختصر جا برای خودش باز می کند. آنهایی که پیامبر شناس شده اند و آنهایی که علی شناس شده اند و فطرت شان فطرت عصبیت و عصبانیت به وسیله عصبیت و عصبانیت خراب نشده بود تا با علی می نشستند تا با رسول الله صحبت می کردند فطرت که آمادگی داشت فورا منغلب می شدند و متنبه می شدند و می رفتند به سمت حق و حقیقت. حتی کسانی که در زمان ائمه هم نبوده اند ولی فطرت شان خراب نشده است در حد فطرت انسانی باقی است و عداوت و بغض ندارند که اوامر شیطان نیستند و حتی کافر هم باشد با شنیدن اوصاف علی دلش می رود. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی در اواخر عمر شریفش بیماری چشم پیدا کرد رفت خارج برای معالجه، ایشان یک مسئله گو داشت گفت آقا رفت در فرودگاه ایتالیا هواپیما گاهی در یک فرودگاهی مسیر توقف می کند بعد می رود. همان جا که توقف کرد از آقا اجازه خواست و پای پله ها نشست. تعجب این است که گفت آقای مرعشی انگلیسی بلد بود، گفت یک نفر از آن خدمه هواپیمای آنجا خارجی دید که یک شخصی با عمامه مشکی نشسته اینجا، سوال کرد این عمامه مشکی تان برای چی است؟ گفت آقای نجفی شروع کرد به بحث کردن، گفت این عمامه مشکی ما علامت عزاداری ماست، ما جدی داشتیم جد ما فرزند پیامبر اسلام بود مظلومانه شهیدش کردند، بسیار به صورت بی رحمانه، تا زنده ایم این علامت عزاداری ماست. گفت مثال زد در انجیل شما آمده است که یک پرنده ای روی درختی بود یک سیل بنیان کنی آمد تمام منطقه برد این پرنده ماند روی این درخت، صدمه دید و پرواز نمی توانست این آنجا ناله کرد و فریاد کرد و از تشنگی و گرسنگی و تنهایی آنجا مرد. تا چند صد سال برای او پرنده در انجیل شما آمده است که عزاداری می کردند. گفت جد ما این جوری بود. گفت کار به جایی رسید که بحث را که گفت که امام حسین کی بود و حضرت علی چی بود گفت آن خدمه فرودگاه شروع کرد به گریه کردن،‌ این فطرت است. فطرت که به عناد مبدل نشود. سه راه دارد یک راه فطرت است. راه دیگرش غدیر بود. در جهان بشریت همین الان که ما هستیم در این جهان بشریت ما تاریخاً و فعلاً‌ مراسم ولایی در دنیا نظیر ندارد. در کل تاریخ بشر با آن شیوه و آن شکل تبلیغ ولایتی که برای علی به عمل آمده وجود ندارد با آن تاکید موکّد که با آن کیفیت اصلا نبوده. بشری که فقط باطنش باطن ابوسفیانی نباشد باطنش باطن ابوجهلی نباشد بشر عادی باشد خصوصیت و کیفیت آن قطعه تاریخی که غدیر است را مطالعه کند که مولی علی است. راه سوم به علی شناختم من به خدا قسم خدا را. دیدن مولی و رویت مولی و اوصاف علی و فضائل علی که فضائلی که در سینه تاریخ حکّ شده مطالعه کند آدم پی می برد ثابت شده است برای ما ولایت. این معنای «حقت علیهم کلمه ربک» فطریاً و غدیریاً و تاریخیاً. با این هم ایمان نمی آورند. اینها را در قرآن اگر بگوییم «أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ». خدا نیاورد عناد را. بنابراین ما الان می بینیم ولایت مولی در تمام کمال روشنی و وضوح است. «لاَ يُؤْمِنُونَ» که می روند و جزای اعمال خودشان را می بینند و ان شاء‌الله خداوند عذاب شان را زیادتر بکنند. اما در این رابطه ما چه کنیم؟ ما وقتی که به این حقیقت رسیدیم بدانید که خدا عجب نعمتی برای ما داده،‌ شکر این نعمت را بکنیم. شما ممکن است بگویید که ما شکر این نعمت را نمی توانیم، و واقعا هم نمی توانیم یعنی سر به سجده بگذارم مادام العمر شکر بکنم شکر نعمت ولایت را نمی توانم بجا بیاورم. اما باید اعتراف کنیم که این نعمت را خدا به ما داده که عجب نعمتی است و اظهار عجز بکنیم از شکرش که آن هم شکر به حساب می آید. یک روایتی از امام سجاد برایتان بخوانم، امام سجاد سلام الله تعالی علیه می فرماید: «سبحان من جعل الاعتراف بالنعمه له حمدا سبحان من جعل الاعتراف بالعجز عن الشکر شکرا» هر موقع گفتید که خدایا من عاجزم این شکر حساب می شود. خدایا عجب نعمت دادی ولایت مولی، فورا حمد حساب می شود. از نظر آداب هر موقع رو به قبله بودید یادتان آمد سجده بروید صد بار شکراً شکراً. در آداب هم گفته ام در انتهای تعقیب نماز صبح سجده برویم صد بار «شکراً» بگوییم و در تعقیب نماز عشاء هم سجده برویم صد بار «عفواً» بگوییم. این نعمت را هم به کل دنیا ملاک بشود برای ما، میزان علی بن ابی طالب میزان حق و باطل است. خیلی خوب است برای ما که ما این میزان بودن را در عمل بیاوریم یک وقتی کسی از شما احترام کرد و یکی هم احترام نکرد دیگر آن یکی دشمن و فاسد این یکی مومن و پاک حساب نشود، منتها آن که احترام کرده حق دارد آنکه احترام نکرده دشمن نکنید. چرا؟ میزان خود ما نیست. اگر ببینیم که آن ولایتش درست است هیچ اشکالی ندارد. میزان علی است. ای جوان پیر رهت کیست از آن شاه بگو، اشهد ان علیا ولی الله بگو. هر کسی که اشهد ان علیا ولی الله بگوید و بقیه اعمالش هم فاسد و باطل و انحرافی نباشد آن ارزش دارد به ما احترام کند یا نکند. شما نسبت به ارزش افراد اگر یک فردی را خواستید ارزش اش را به دست بیاورید لازم نیست قصد کنید اما اگر کسی اتفاقی بداند کسی که به مولی ولایتش کامل است آن دیگر عزیز است و شخصیت معنوی دارد و انسان درستی است. و حتی کسی که به نام مولی ما طلبه ها اول خود ما خود ما را احترام کنیم تا برسیم به بیرون. خود شما یک فرد عالم و روحانی و معمم که شدید هر معممی که دیدید باید احترام کنید. سبک قدیم این بود، ما در شهرستانی بودیم در جوانی ها با طلبه ای برخوردیم احوالپرسی کردیم مردمی که آنجا بودند سوال کردند که شما با این آشنا بودید؟ گفتیم آشنا نبودیم سبک ما طلبه ها این گونه است. از یکی از اعاظم نجف شنیدم که گفت روحانی دو تا حیثیت دارد: یک حیثیت شخصیه دارد و یک حیثیت اضافیه دارد. حیثیت شخصیه شخص خودش است رفتارش چگونه است سخت گیر است تندخو است اخمو است یا خوش اخلاق است. از یکی از اعاظم نجف شنیدم که طلبه روحانی که معمم است دو حیثیت دارد: یک حیثیت شخصیه دارد که به ما ربطی ندارد و یک حیثیت اضافیه دارد چه بخواهیم و چه نخواهیم این لباس اضافه به معسکر آقا امام زمان است. حیثیت اضافه ای اش احترام دارد. لذا گفته می شد که لباس روحانیت احترام دارد عوام که می گوید لباس پیامبر است این تعبیر درست نیست این لباس سربازی امام زمان است. چون این اضافه را به آقا دارد به خاطر اضافه اش احترام کنید. مبادا اسائه ادبی به مولی به عمل بیاید. اگر کسی دیدید فاسق است و فاجر است و نستجیر بالله شده باشد مثل اینکه پیش آقای بروجردی آمدند گفتند یک طلبه سرقت کرده دزد درآمده، آقا فرمود: طلبه دزد نشده، دزد آمده طلبه شده. اگر کسی را قطعا احراز کردید که آدم نادرستی است بگذارید پیش خدای خودش جواب بدهد برای آن یک فرد همه یک نوع را که به یک چوب نرانید، احترام و تکریم به جهتی که اضافه دارد به معسکر مولی. اول از اینجا که شروع می کنیم همین علماء ان شاء الله همه با هم که احترام داشته باشیم این اثر می کند در زندگی معنوی و اجتماعی ما. وقتی علماء از هم دیگر احترام می کنند و تقدیر می کنند معلوم است که اینها همدیگر را می شناسند و آدم های خوبی هستند و یواش یواش هم در بین مردم هم احترام برای ما به وجود می آید. اما نکته اصلی کار ما این است که بین خودمان و جامعه مان و فکر جهانی ما و فکر اجتماعی ما یک نکته اصلی داریم که فقط ولایت اهل بیت و اسم اهل بیت و مقام و منزلت اهل بیت بیاید بالا. گفتم در دنیای امروز مراسم اربعین کربلای سید الشهداء در دنیا نیست. غربت بقیع هم در دنیا نیست. اگر خدا برای ما قدرت بدهد به هر طریقی که شده است هر تلاشی که از دستم بیاید البته نه از باب جنگ و خون ریزی که فقه اجازه نمی دهد، از باب مفاهمه و مذاکره هر تلاشی که می کنم قبور ائمه بقیع را آباد کنم. این آرزوی من است. این دار و ندار ما ولایت اهل بیت است و آن اصل است. طرف اصل که ببریم فرع خودش می آید. زمان شیخ ازهر بود آمد تهران زمان آقای بروجردی، آن موقع دو تا کشور اسلامی قدر بود و دو تا کشور هم قدرت داشت که یکی ایران بود و یکی مصر بود. با هم دیگر روابط شان خیلی خوب بود. شیعه را آنها قبول داشت و رئیس جامع الازهر آمد اینجا، از تهران خبر دادند به آقای بروجردی که می خواهد زیارت شما بیاید، گفت لازم نیست. گفتند چرا، شما را دنیای اسلام قبول دارد؟ گفت می دانم آن رئیس ازهر بیاید به زیارت من بیاید ولی به زیارت حضرت معصومه نمی رود. بیاید قم زیارت حضرت معصومه نیاید و زیارت من نیاید این برای من قابل قبول و تحمل نیست. خدایا ولایت را در عمق جان ما نافذ بگردان.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo