< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله هجدهم از مسائل مربوط به جبیره

مسئله هجدهم را خواندیم و تحقیق هم بیان شد در پایان مسئله و ذیل آمده است: «نعم لو ظن البرء و زوال الخوف وجب رفعها» این یک مطلب معلومی است که اگر یک مکلف ظنی برایش حاصل بشود که زخم التیام یافته یا ظنی حاصل بشود که خوف وجود ندارد در این وضعیت واجب است رفع آن جبیره. دلیل بر این مطلب هم این است که اطلاقات اینجا حکم اولی را اعلام می کند که وضو گرفتن باشد. و از سوی دیگر طریق برای موضوع هم محقق نیست. موضوع ما ضرر واقعی بود، طریق ما خوف ضرر بود، و بعد از زوال خوف دیگر طریقی به سمت موضوع وجود ندارد موضوع برای جبیره محقق نیست از اطلاق ادله اولیه استفاده می شود. این تتمه ای بود مربوط به مسئله هجده.

 

مسئله نوزدهم

اما مسئله نوزدهم: «اذا امکن رفع الجبیره و غسل المحل لکن کان موجبا لفوات الوقت هل یجوز عمل الجبیره فیه اشکال بل الاظهر عدمه و العدول الی التیمم» در این مسئله می فرماید: جبیره ای بوده است ولی رفع جبیره هم ممکن بوده، هم رفع جبیره و هم غسل و شستشوی محلی که قبلاً جرح یا کسر داشته ولیکن اگر رفع جبیره انجام بشود و غسل محل وقت فوت می شود دیگر نماز خارج وقت قرار می گیرد. آيا جائز است در این صورت عمل جبیره که باید جبیره کند چون وقت از دستش می رود یا جبیره جا ندارد و باید جبیره را بردارد و غسل انجام بدهد؟ می فرماید این مسئله محل اشکال است. معنای اشکال این است که از یک سو جبیره بوده و از سوی دیگر الان امکان رفع جبیره هم وجود دارد ولی این امکان یک امکان بلا مانع نیست امکانی است که مانع دارد. لذا کار به اشکال برمی خورد می فرماید: «فیه اشکال بل الاظهر عدمه و العدول الی التیمم» اظهر عدم آن رفع جبیره است و عدول به سوی تیمم است باید بروید عملیات تیمم را انجام بدهید، که یکی از مسوغات تیمم ضیق وقت بود. بنابراین وظیفه منتقل می شود به تیمم بلا اشکال و آن دلیل اصلی عدول به تیمم این است که جبیره الان معنا ندارد و وقت هم برای وضو کافی نیست طبیعتاً وظیفه تیمم است. اما احوط این است که اگر جبیره شستشویش و رفعش وقت می گرفت ولی خود جبیره اگر وقت نگیرد و موقع نماز از دست نرود و نماز فوت نشود احوط این است که جبیره هم انجام بدهد و تیمم هم بکند تا یقین به امتثال حاصل بشود. هرچند مسئله از حیث مدرک بلا اشکال و شبهه دیده می شود.

 

سوال: اگر این جبیره در ماسح بود که حکمش این بود با مسح جبیره ای بشود و تیمم جا ندارد،

پاسخ: مشترک هم اگر باشد رفع جبیره را گفتیم اینجا ممکن است، فورا جبیره را رفع می کند و تیمم می کند به مجرد رفع جبیره که زمان بر نیست مشکلی ایجاد نمی شود و جبیره را رفع می کند و تیمم می کند منتها وضو اگر بگیرد وقت فوت می شود و نوبت به وضو نمی رسد.

 

مسئله بیستم

مسئله بیستم: «الدواء الموضوع علی الجرح و نحوه الکسر و القروح اذا اختلط مع الدم و صارا کالشئ الواحد و لم یمکن رفعه بعد البرء بان کان مستلزما لجرح المحل و خروج الدم فان کان مستحیلا بحیث لا یصدق علیه الدم بل صار کالجلد فما دام کذلک یجری علیه حکم الجبیره و ان لم یستحل کان کالجبیره النجسه یضع علیه خرقه و یمسح علیه». دوا و دارویی که گذاشته بشود روی زخم و یا روی قروح، اگر این دارو با زخم اختلاط پیدا کند و هر دو در آخر یک جوری پوسته ای در حال التیام می شود ولی آن خون و آن دواء مثل شئ واحد می شود، مخصوصا داروی قدیمی این جوری بوده است روی زخم که بگذارید برای مدتی که التیام یافت خون با آن دارو اختلاط پیدا می کند و در هم می شوند و بعد در موقع خوب شدن در صورت یک پوسته ای در می آید و در همان حالتی که پوسته است یک پوسته ای روی زخم در حال التیام به وجود می آيد، این پوسته ای که التیام یافته خون در آن است دارو هست که شده یک جسم تقریباً خودش را جدا می کند از اصل جسم و چسبیده به جسم. منتها گردش خون دیگر داخل آن پوسته نیست ولی چسبیده به جسم است. اگر این وضعیت در صورتی شکل بگیرد که مرکب از خون و دارو باشد آیا در این صورت باید تیمم کرد یا جبیره انجام داد و یا اینکه شستشو کرد،‌ چه حکمی دارد؟ می فرماید: «و لم یمکن رفعه» بعد از خوب شدن رفع آن هم ممکن نباشد برای اینکه اگر آن پوسته را بردارد مستلزم جاری شدن خون از محل می شود، چه کند؟ می فرماید: مسئله دو صورت دارد: اگر این وضعیت رسیده باشد در حد استحاله و آن خون مستحلّ‌ شده باشد و تغییر ماهوی به وجود آمده باشد جنس دیگری شده باشد دوتایشان دارو با خون یک پوسته جدایی است که دیگر نه خون است و نه دارو، اگر این گونه باشد «یجری علیه حکم الجبیره» در این نوع حائل حکم جبیره جاری می شود. حکم جبیره این است که برطرف که نمی شود تا غسل انجام بگیرد آن حائل آنجا وجود دارد باید روی آن مسح کند به عنوان جبیره و اطراف آن را شستشو کند. یا اگر نجس بود روی آن یک خرقه ای بگذارید که اگر مستحیل شده نجس نیست که استحاله از مطهرات است و اگر استحاله صورت نگرفته خون هنوز خون است و دارو هم دارو است ولی یک حالت انجماد پیدا کرده که برداری خون جاری می شود روی آن یک خرقه ای بگذارید مسح کنید. اولی چرا خرقه لازم نبود؟ چون مستحیل شده بود و پاک بود و دومی چرا خرقه بگذاری؟ «و ان لم یستحلّ کان کالجبیره النجسه یضع علیه خرقه و یمسح علیه». اگر مستحیل شد که پاک است. در این رابطه حکم را که سید فرموده اند براساس استحاله بود و استحاله از مطهرات است و اگر شما اشکال می کنید که اینجا استحاله نیست بحث مصداقی است سید در فرض بحث می کند که اگر استحاله صدق بکند معنا واضح است که استحاله از مطهرات است و پوسته پاک می شود و جایی برای اشکال نیست.

 

صحیحه وشاء

موید این مطلب هم صحیحه وشّاء است. که در آنجا گفته شد «عن الدواء اذا کان علی یدی الرجل ایجزیه ان یمسح علی طلی الدواء»[1] تا وقتی که استحاله نشده این هم طلی الدواء است و یک لایه ای که توسط دارو روی زخم قرار می گیرد. روی همان لایه یک خرقه ای بگذاریم و مسح کنیم می شود وضوی جبیره بلا اشکال. اما در صورتی که استحاله نشده باشد جبیره درست است و اطلاقات جبیره هم شامل می شود حدیث وشاء هم تایید می کند. اما در صورتی که استحاله به عمل آمده باشد سیدنا الاستاد می فرماید: در اینجا جبیره جا ندارد. گفته شد که جبیره تابع موضوع خودش است، زخم باشد یا کسر باشد اینجا یک زخمی بوده قبلاً، الان التیام یافته است این را به آن زخم نمی گویند. زخم خوب شده را کسی زخم نمی گوید، موضوع برای حکم جبیره نیست. بنابراین فقط وضو متعذر است، جایی که وضو متعذر بود وظیفه به طور طبیعی منتقل می شود به تیمم. باید تیمم بکند و جایی برای تردید نیست. طبیعتاً اینجا احتیاط این است که یک جبیره هم انجام بدهد و یک تیمم هم بکند تا اینکه یقین به امتثال حاصل بشود.

 

تحقیقی درباره استحاله

اما تحقیقی درباره استحاله: استحاله این است که یک تغییر ماهویتی به وجود بیاید. مثل میته ای بیافتد داخل یک معدن نمکی کاملا نمک بشود. استحاله هرچند در فقه موضوع حکم است ولی واقعیتش یک واقعیت خارجی است. نیاز به آن تحقق خارجی دارد. ما علی التحقیق یک زخمی که التیام یافته یک مقدار با دارو خشک شده و بعد یک پوسته ای جدا و آن ارتباط عروقی و دموی با جسم قطع شده، این واقعا استحاله است؟ قطعاً نمی توانیم به طور جزم استحاله اعلام کنیم. بنابراین قاعده در موضوعاتی که از سوی شرع موضوع تعیین شده باشد برای حکم این بود که باید موضوع احراز بشود. روی یک وضوی قطعی حکم مترتب می شود و روی موضوع مشکوک از سوی شرع حکم مترتب نمی شود. و شک در تحقق موضوع مساوی با عدم آن است. بنابراین در این مورد صدق استحاله کار مشکلی است لذا طهارت آن شئ که پوسته ای است محل کلام قرار می گیرد بنابراین اگر برطرف کردن آن کار ناممکنی بود باید روی آن یک خرقه ای گذاشته شود و مسح بشود آنگاه علی الاحوط یک تیممی هم انجام بشود تا اینکه یقین به حصول امتثال محقق بشود ان شاء الله. مسئله بیست و یک: «قد عرفت انه یکفی فی الغسل اقله بان یجری ماء من جزء الی جزء آخر ولو باعانه الید فلو وضع یده فی الماء و اخرجها و مسح بما یبقی فیها من الرطوبه محل الغسل یکفی و فی کثیر من الموارد هذا المقدار لا یضر خصوصاً اذا کان بالماء الحارّ و اذا اجری الماء کثیراً یضرّ فتعین هذا النحو من الغسل و لا یجوز الانتقال الی حکم الجبیره فاللازم ان یکون الانسان ملتفتاً لهذه الدقه»[2] می فرماید: اگر فرض کنید که زخمی است یا محل وضو طوری است که اگر آب زیاد برسد ضرر دارد. ما در وضو گفتیم که مسمای غسل کافی است اینجا چه کند مکلف؟ باید سعی کند همین دست با رطوبت از آن زخمی که خون بیرون نمی دهد ولی زخم است یا دانه ای که آب اگر زیاد به آن برسد ضرر دارد و آب کم خیلی تاثیرگذار نیست، باید با همان آب اندک محل را شستشو کند، با آبی که در دستش قرار دارد در حد یک رطوبت بمالد به آن محل که حداقل جریان آب صدق کند غسل صدق کرده. بنابراین دیگر آنجا فوراً منتقل به جبیره نکند کار را بلکه در آن حداقل غسل اکتفاء کند که حداقل غسل ضرری ندارد. اگر آب زیاد استفاده شود ضرر می زند. حداقل ضرر نمی زند باید به همان شکل وضو انجام بدهد که یک مقدار دقت می طلبد. و سید می فرماید: دقت در وضو لازم است که دقت در اعمال عبادی به طور کل لازم است به شرط اینکه در حد وسواس نرسد. ان شاء الله مسئله بیست و دو جلسه بعدی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo