< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه شصت و دوم سوره یونس درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

بحث تفسیر آیه شصت و دو از سوره یونس، خدای متعال می فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» در این رابطه یک نکته ای را هم یادآور بشوم و آن این است که چهارشنبه قبل درباره «قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ» [1] بحث کردیم و گفته باشیم که منظور از فضل امیرالمومنین و رحمت پیامبر است که رحمه للعالمین است. اما در تفسیر قمی فضل رسول الله ترجمه شده است و رحمت امیرالمومنین که من جا به جا گفتم. اما در تفسیر عیاشی این است که عن اصبغ بن نباته عن امیرالمومنین «فی قول الله قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ قال فلیفرح شیعتنا هو خیر مما اعطی عدونا من الذهب و الفضه» این یک روایتی بود و روایت دوم هم از امام باقر علیه السلام «قال قلت قل بفضل الله و برحتمه الی آخر قال الاقرار بنبوه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الایتمام بامیرالمومنین هو خیر مما یجمع هولاء» در تفسیر عیاشی این گونه آمده است که فضل و رحمت نبوت و امامت است. حالا تقدیم و تاخیر را ذکر نفرموده اند که کدام یکی فضل باشد و کدام یکی رحمت باشد. در این آیه می فرماید که «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» نص هم هست آگاه باشید که اولیاء‌خدا نه خوف دارند و نه حزن. این اولیاء خدا چه کسانی هستند؟

 

معنی خوف و «لا تخف» خطاب به حضرت موسی

بعد درباره پیامبر حضرت موسی آمده است که «لَا تَخَفْ»[2] این ظاهر آیه این است که چیزی باشد تا اینکه نهی بشود. و بعد هم در بعض آیات دیگر آمده است که «لاَ تَحْزَنْ» [3] اینها را خوب دقت کنید که نکته هایی دارد. اما درباره حضرت موسی که آمده است «لَا تَخَفْ» یک نکته بلاغی بسیار ظریف دارد و آن این است که در بحث مسئله معرکه و رویایی خود «لَا تَخَفْ» به معنای تشجیع است در عرف هم این جوری است نمی گوییم شجاع باش می گوییم نترس. معنای «لَا تَخَفْ» در میدان مبارزه و رویایی با طرف مقابل حضرت موسی در برابر آن اوضاع فرعونی بود و التهاب و این حرفها. آن «لَا تَخَفْ» دقیق به معنای تشجیع است و آن به معنای این نیست که خوف داشته بلک به معنای تشجیع است. که این «لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ» با آن «لَا تَخَفْ» تعارضی ندارد.

 

خوف از دشمن بیرونی و خوف باطنی

اما «لاَ تَحْزَنْ» این جوری نیست «لاَ تَحْزَنْ» حزن درونی است خوف ترس از بیرون است حزن یک غم و اندوه بیرونی است که طرف باطنش محزون است و واقعاً از طریق خوف آن حزن وارد می شود در درون یا از طریق عامل دیگر، درونی است. بنابراین جایی که «لاَ تَحْزَنْ» گفته می شود طرف باید حزن درونی داشته باشد از طریق خوف یا از طریق دیگر که برایش گفته بشود «لاَ تَحْزَنْ». از اینجا استفاده می شود که اگر «لا تحزن» آمد این آیه را که در کنارش قرار بدهیم این «لاَ تَحْزَنْ» نسبت به کسی است که آن از اولیاء نیست. « َالا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» اولیاء خدا نه خوف دارند و نه حزن دارند. حزن و خوف مال کسی است که از اولیاء نیست. این دو تا مطلب داشت که باید جواب بدهیم یک مطلبش این است که کل این مومنینی که شیعیان هستند اینها خوف دارند و چرا «لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ» آمده است؟ مطلب دیگر مومن حزنش می گوید در قلبش است یعنی حزن بیرونی ندارد یعنی حزن ندارد، کسی که حزن ندارد مومن نیست و می شود خارج از محدوده اولیاء خدا. آیه چهل از سوره توبه می فرماید: «ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» پیامبر در غار بوده با یک نفر رفیق، آن رفیقش حزن داشت، «لا تحزن» حزن نداشته باش پس او حزن دارد. یک آیه دیگر می فرماید «َالا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» اولیاء خدا حزن ندارند پس نتیجه این می شود آن کسی که کنار پیامبر بوده قطعا از اولیاء الله نیست.

سوال:

پاسخ: حزن رفیق ظاهر قضیه این است که پیامبر حزن را احساس کرد که «لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» ظاهر بیان این است که حزن دیده می شد و این که پیامبر کشف بکند از حزن نسبت به یک امر باطنی حکم صادر کند پیامبر نسبت به امر باطنی حکم صادر نمی کند. اما خوف، اولیاء خدا خوف ندارند این اولیاء خدا اگر فقط معصومین باشد بحثی نداریم باید بگوییم در برابر این سوال که اولیاء فقط ائمه معصومین هستند مطلب تمام است.

 

سوال:

پاسخ: نفی خوف فعلی و مستمر است که اصلا خوف ندارند این یک معنا، یک معنای دیگر از خوف این است که نفی خوف می کند که وجود داشته باشد نه خوف از اساس. از اساس خوف ندارد اینکه اشکال ندارد. ما هم می گوییم «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا» [4] یعنی وفای به نذر می کنند یعنی دیگر خوف تمام شد و منتفی شد از اساس. نفی خوف است آنجا از اساس به وسیله کار درست.

 

سوال: «وَلاَ يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»[5] [6]

پاسخ: که «وَلاَ يَحْزُنكَ» انشاء نمی شود مضارع که انشاء نمی شود، مضارع قطعا اخبار است. حزنی به شما ندارد و حزنی نمی رساند از آینده خبر می دهد، حزنی به شما نمی رساند قول آنها، این خبر می دهد که اصلا حزن به شما نمی رساند. خبر دادن از عدم وصول حزن که اشکالی ندارد با متن قبلی ما تعارض نمی کند. «وَلاَ يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ» شما را محزون نمی کند قول آنها، برای اینکه عزت مال خداست شما را قول آنها یا اذیت و آزار آنها شما را محزون نمی کند معنایش این است که حزن به اش نمی رسد نه اینکه حزن رسیده و محزون نباشید. این قسمت که کامل شد.

 

مراجعه به تفاسیر

الان برویم تفسیر مراجعه کنیم ببینیم درباره نفی حزن و خوف در تفسیر عیاشی چه می گوید، عن عبدالرحمن بن سالم عن بعض الفقهاء قال امیرالمومنین علیه السلام «إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ثم قال تدرون من اولیاء الله قالوا من هم یا امیرالمومنین؟ فقال هم نحن و اتباعنا» این اولیاء الله ما هستیم و اتباع ما. «فمن تبعنا من بعدنا طوبی لنا و طوبی لهم»[7] در این تفسیر گفته شده است که اولیائی که «لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» هست اینها ائمه معصومین و اتباع ائمه هست. کلمه که اتباع آمد همین طور است اتباع به معنای کلمه حتی ما می توانیم بگوییم که اگر کسی می خواهد به معنای واقعی کلمه خودش را از اتباع امیرالمومنین بداند و ثابت بکند باید ببیند که نه خوفی دارد و نه حزنی. خوف ندارد دنیا براساس تعبیری که مولی کرده می داند دنیا کل قضایای دنیا کوچک و ناچیز که امیرالمومنین با یک کفشی که داشت آن کفش را وصله می زد کل ریاست دنیا را فرمودند که در برابر این کفش ارزش قائل نیستم. و بعد ببینیم فرق است بین ترک دنیا و عدم تعلق قلبی به دنیا، ما تارک دنیا نیستیم حلال و حرام رعایت بشود هر قدر مال حلال داشته باشید جمع کنید و استفاده کنید هیچ عیبی ندارد اما برایش ارزشی قائل هستیم بیاید یا بیاید، برود و برود. و همین طور حوادث دنیا بالا برود یا پایین، ناراحتی برای ما ندارد. واقعا اتباع درست اهل بیت همین طوری است. مثالش فقهاء است درباره فقهاء که مراجعه کنید از فرزند جوان و رشید خیلی عزیز کی می تواند باشد؟ امام خمینی وقتی که آقازاده اش آقا مصطفی مرحوم شد خودم یادم است من نجف بودم آنجا، همان فردایش آمد گفت نماز جنازه اش را بگویید که آقای خویی بخواند و بعد قبرش در کنار قبر مقدس اردبیلی و بعد هم همان فردایش آمد جلسه درس که من مستقیم آنجا بودم فرمود فوت آقا مصطفی از الطاف الهیه بود. انگار نه انگار، این اولیاء خداست دیگر. اگر بگویید ما از هر مسائل مادی یا بالا و پایین شدن و اینها ترس و وحشت داریم باید به یک فکر و اندیشه باید توجه کنیم که از اتباع نباشیم اگر واقعا از اتباع امیرالمومنین باشیم خوف و حزنی ندارد. دنیا غمش را که دارد راه خودش را می رود و به من ربطی ندارد. خوف هم گرفتاری آمد که آمد. در این جمع به ضرس قاطع کسی نیست که غم و غصه نداشته باشد یعنی غم به معنای گرفتاری و اما خوف معنا ندارد، این آمده که برود نیامده که بماند خب ناراحتی نیست. مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی را که فرزند جوان مثل امام خمینی که چه فرزندی که می گفت قائم مقام خود آقا می شود سر نماز یک فاسقی آمد سرش را برید همان جا به قتل رساند، هیچ اعتنائی که نکرد در روز تشییع جنازه یک طلبه افغانی آمد از دور خود آقا سید ابوالحسن اصفهانی صدا زد که بیا، آن طلبه هم ترسید که قاتل دستگیر نشده و من متهم نشوم یک وحشتی، آمد گفت که شما دیروز مساعده خواستید وقت نکردم الان این مساعده تان را بگیرید. «لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» آنهایی که اتباع اهل بیت نیستند یک بچه کوچکش را از دست بدهد دیگر چند روزی که نمی شود با او صحبت کرد. پسر جوان که شوخی نیست. من خودم دیدم یک کسی فوت و درگذشت و شهادت پسرش را به اش گفتند گفت تا خبرش را به من داد گفت قلبم یک تقی کرد و همان جا نزدیک بود سکته کند ولی ماند و تا ابد معلول ماند تا فوت شد. بشر این است. «لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» که این روایت آورده است واقعا درباره اولیاء الله است و واقعا درباره بعضی از فقهاء است. و ما خودمان امتحان کنیم که اگر این خوف و حزن نداریم مصداق این آیه هستیم و تفسیر هم از تفسیر کتاب عیاشی بود.

 

سوال:

پاسخ: اولیاء الله از لحاظ معرفتی معرفت ولایی اش کامل باشد از لحاظ ذهنی در برابر حوادث آن جمله مولی علی نصب العینش باشد «الدین شجره اصلها التسلیم و الرضا». امام زین العابدین «الرضا بقضاء الله من ارفع درجات الیقین» آدم پس از معرفت این فهم معرفتی در عمل و مبانی و مواردی که خوف و حزن ایجاد می کند آدم در برابرش «المومن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف» هر مسئله ای که خوف یا حزن بیاورد باید کوچک بشماریم، خوف و حزنی همراه ندهیم اما ما که پیرو مولی علی باشیم خوف اصلی و حزن اصلی یک جاست و آن دم جان دادن است. بقیه اگر خوف و حزن گفته می شود واقعش این است که از خوف مرگ بالاتر نیست، در حقیقت بقیه خوف ها خوف های تسامحی است آن یک خوف قطعی است هر کسی یک مرتبه ببیند که در نزدیک مرگ است خیلی مشکل است، در آن یک قدمی که برسد آدم خدا نظم عالم هستی این است که یک حالتی برای آدم می دهد که آن حالت مرگ را از ذهنش دور می کند و الا اصلا علاقه به زندگی نیست چون می میرد، مرگ قطعی است. آن لحظه ای که می رسد آدم دم دم های مردن آن خوف و حزن اصلی آنجاست. یک اولیاء الله و یک پیرو مولی آنجا خوف و حزن ندارد. چون دم مرگ من آیی و نگاهی بکنی، جان دهم مرگ ستانم که نگاه تو بس است. «یا حار الهمدانی من یمت یرانی». خدایا چشم ما را به جمال آقایمان روشن و منور بفرما.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo