< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی حکم وضعی عجب

درباره حکم تکلیفی عجب گفته شد دو رای اعلام شد و اما درباره حکم وضعی آن، ما حصل بحث ما درباره حکم تکلیفی عجب این شد که عجب دلیلی نداریم که حرمت داشته باشد و سیدنا الاستاد فرمودند که عجب از صفات نفسانیه است رای ایشان در این باره مطابق است با رای فقیه همدانی با یک اختلافات جزئی. می فرمایند: عجب از صفات نفسانیه است و قابل جعل تکلیف نیست. چون خارج از اختیار مکلف است و اما مقدمه آن که وجوب تفکر باشد قابل بحث است. گفتیم که ممکن است عجب از باب اینکه مقدمتاً جلوگیری بشود یا کاری برای زوال عجب انجام بشود حکم شرعی اعلام کنیم تحت عنوان تفکر. پیشاپیش تفکر کنیم تا به عجب گرفتار نشویم و دعای ششم مناجات خمس عشر را در صحیفه سجادیه را تا بدانیم نعمت تا کجا هست و ما کجای کار هستیم. یک مومن دعای ششم صحیفه سجادیه را باید صبح ها بخواند و دعای هفتم مناجات را شبها بخواند که دعای ششم مناجات الشاکرین است و دعای هفتم هم برای مغفرت است که آخر روز خوانده شود. این دو تا دعا که خوانده بشود تفکر است مزیل است برای عجب. اما واجب است؟ می فرماید دلیل بر وجوب نداریم. این مطلبی که می گوییم وجوب ندارد وجوب شرعی ندارد اما وجوب ارشادی دارد. و مطلب دیگر گفته بودیم که وجوب شرعی ثواب و عقاب دارد و وجوب ارشادی ثواب و عقاب هم دارد. اینکه در اصطلاح می خوانید که وجوب مولوی اگر نبود آن ثواب و عقاب را ندارد یعنی آن ثواب و عقابی که از سوی شرع معین شده است را ندارد اما ثواب و عقاب دارد.

 

مرحله چهارم و دو نظر

رسیدیم به مرحله چهارم که حکم وضعی عجب که گفتیم دو رای وجود دارد: رای اول بر این بود که عجب باعث افساد عمل است و عمل را باطل می کند دلیل تحلیلی و نصوص در این رابطه گفته شد. اما رای دوم که می فرمایند عجب موجب بطلان عمل نمی شود. عجب متاخر و عجب مقارن، قائلین به این رای از متاخرین اند صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: عجب هرچند عمل محرم است و مقلل ثواب است اما مبطل عمل نیست. برای اینکه اصحاب این عجب را مبطل اعلام نکرده اند و ریاء را مبطل اعلام کرده اند در حالی که عجب پشت سر ریاء هست مبطل نیست[1] و نصوصی که در این رابطه ذکر می شود روایات زیاد باب بیست و سه و بیست و دو و بیست وچهار از ابواب مقدمه عبادات این روایات و نصوص دلالتاً و سنداً کامل نیست بعد می فرماید: و بهترین دلیلی از جمع روایات که می توانیم استدلال کنیم برای این که عجب موجب بطلان عمل نیست روایت یونس بن عمار است که عن علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس بن عبدالرحمن عن یونس بن عمار، سند درست است سیدنا الاستاد هم می فرماید که این سند معتبر است. یک اشکال مختصری در این سند وجود دارد و آن این است که علی بن ابراهیم از محمد بن عیسی نمی تواند روایت نقل کند فاصله اش زیاد است، در جواب سید می فرماید و مطلب هم از این قرار است که علی بن ابراهیم نقل محمد بن عیسی را در سند معتبری که دیده باشد می تواند از او روایت نقل کند. و نکته دوم یونس بن عمار توثیق خاص ندارد ولیکن در سند کامل الزیاره آمده است سند معتبر است. عن ابی عبدالله علیه السلام «قال قیل له و انا حاضر الرجل یکون فی صلاته خالیا فیدخله العجب فقال اذا کان اول صلاته بنیه یرید بها ربه فلا یضره ما دخله بعد ذلک فلیمض فی صلاته و لیخسا الشیطان»[2] خلاصه مدلول متن این است که راوی می گوید کسی از امام سوال کرد من آنجا حاضر بودم گفت من در نماز بودم خالی الذهن، در نماز آدم که خالی الذهن وارد بشود ذهن تان را خالی نگذارید که فورا می آید تا خالی بشود شیطان آمده است. اینکه می گویند وساوس و نفسانیات عملیات شیطان در کمین نشسته اند جا را خالی می بینند می آیند. خالی بودم ذهنم یعنی یک لحظه از یاد خدا غافل بودم تا غافل شدم آمد. همیشه باید آدم ذهنش را خالی نگذارد. خالی نگذاشتن ذهن از یاد خدا بگویید کار مشکلی است عسر دارد و حرج دارد ما چه کار بکنیم که ذهن ما از یاد خدا غافل نشود؟ در هر روز اول روز که در تعقیبات نماز ما سه بار با قصد معنا بگوییم «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»[3] ‌ دیگر تا آخر روز ما را حفظ می کند و در مسیر هم از همین اول ظهر هم کارها را قصد کنید قربه الی الله باشد. شما می دانید که آدمی که درس اش را قربه الی الله قصد می کند، اگر قربه الی الله قصد می کند اصلا کار برایش پیش بیاید تعطیل نمی کند اول درس است بعد کار است. اما اگر قربه الی الله ضعیف بود درس می آید و اگر کار داشت از درس خبری نیست. بنابراین کار که قربه الی الله شد یک جاذبه ای به وجود می آورد و ذهن آدم را خالی نمی گذارد. این حرفی که گفته اند که اگر کسی مشغول درس فقه باشد کینه و دشمنی و عداوت از دلش دور می شود و غم و غصه به دلش جا نمی گیرد معنایش این نیست که غم از دنیا می رود غم هست همان جا نظاره گر غم هستید به غم توجه نمی کنید. امیرالمومنین می فرماید غصه برای مرد ننگ است «الغصه للرجال عار». تا اینجا عجب را گفتیم که ذهن خالی بود «یکون فی صلاته خالیا فیدخله العجب فقال اذا کان اول صلاته» آقا گفت اگر ابتدای نمازش با نیت و اخلاص بوده و در وسط عجب وارد شده ضرری نمی زند نمازش را بخواند و شیطان را از خود براند و نمازش درست است. صاحب جواهر می فرماید: این حدیث به منطوقش دلالت دارد که اگر عجب در اثنای صلاه مقارن با عبادت باشد هم مبطل نیست بالاولویه دلالت می کند که اگر عجب بعد از صلاه باشد مبطل نخواهد بود. 2. فقیه همدانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: به متابعت از صاحب جواهر که این فقهاء هر کدام اگر مطالعه کنید در حقیقت یک قدوه دارد برای خودش. قدوه فقیه همدانی صاحب جواهر است و قدوه صاحب جواهر مسالک است و شهید ثانی. و قدوه مسالک تذکره علامه حلی است و قدوه تذکره مبسوط است. یک ارتباط عجیبی است تا آدم در بحث فقه یک قدوه ای پیدا نکند خط فقهی اش خوب نشان نمی دهد. البته صاحب جواهر یک حاشیه هم دارد و آن اینکه ایشان خیلی ارادت تام به استادش سید بحر العلوم دارد ولیکن کتاب مصابیح کامل نیست. تا جایی که مصابیح کامل بوده اشعاری را هم از کتاب الدره النجفیه سید بحر العلوم آورده است. فقیه همدانی می فرماید چنانکه صاحب جواهر فرموده اند که روایاتی که نقل شده است «الکل کما تری». اما خود فقیه همدانی اضافه می کند که این روایاتی که آمده است به طور کل ظهور دارد در نفی ثواب و دلالتی بر مبطلیت عبادت ندارد. فقط ثواب را از عبادت می گیرد.[4] سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: عجب یا متاخر است یا متقدم. اگر عجب متاخر باشد که با عبادت تطبیق ندارد از عبادت جداست عبادت قبلا بوده و عجب بعدا آمده ثواب ها و عقاب ها، اطاعت ها و عصیان ها هر کدام مستقل ربط بهم دیگر ندارد. یک مکلف در عمر یک عده اطاعت ها دارد و یک عده عصیان ها دارد. در صورتی که اطاعت و نسیان یک جا نباشد یکی به دیگری اثر نمی کند. عجب متاخر که معلوم است اما عجب مقارن که می فرماید سید یعنی متن عروه فرموده است که احوط اعاده، وجه اش این است که صاحب جواهر فرموده است بعضی از مشایخ ما عجب را با ریاء یکی می دانند. از آن جهت احوط گفته است و الا دلیلی بر بطلان نداریم.[5] 4. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه عجب را بحث می کند در مرحله آخر یعنی مرحله حکم وضعی که موجب بطلان عبادت می شود یا نمی شود، در این صفحات نصوص را نقل می کند همین روایاتی که چند روز از آن استفاده کردیم یکی یکی سنداً و دلالتاً نقد و اشکال می فرمایند و بعد می فرمایند: متحصل از ما ذکرنا که دلیلی بر مبطلیت عجب نسبت به عبادت نداریم. عجب موجب بطلان نمی شود. و روایات یا از حیث سند نقص دارد یا از حیث دلالت. دلالت و سند در این رابطه کامل نیست. یک نکته را اضافه می فرمایند و آن این است که می فرمایند: شکی در آن نیست که عجب از مهلکات است و کار به جایی کشیده می شود که موجب عدم رضایت خدا باشد و نتیجه اعلام شد که عجب موجب بطلان نیست که در متن عروه هم آمده است.[6]

 

اما تحقیق

اما تحقیق: تحقیق این است که هر دو رای گفته شد و درباره عجب نصوص را هم مورد توجه قرار دادیم آراء هم گفته شد اما عجب را خوب شناسایی کردیم و بعد عبادت را هم شناخته ایم. عجب عبارت بود از بزرگ شمردن عمل عبادی آن هم منسوب به خودش بدون اینکه نسبت بدهد به توفیق خدا. این عجب بود که نزدیک می شود به فخر یعنی در اصطلاح فخر فروشی که فخر فروشی در مسائل زندگی فخر فروشی است و در عبادات عجب است. منم که این گونه عبادت می کنم منم که الان این قدر قرآن می خوانم اینقدر ذکر می گویم. این طور نماز طولانی می خوانم. اگر این کار برایش پیش آمد نصوص متعددی داشتیم که این گونه عجب از مهلکات است و عمل را فاسد می کند. در جمع نکته دیگری که درباره عجب فهمیدیم که هر دو رای یعنی هر دو طائفه از صاحب نظران فرمودند که در قبح عجب و مذمومیت عجب شکی نیست پس یک صفت مذموم است قطعاً یک صفت مذموم است. عجب که یک صفت مذموم بود این عجب اگر متاخر از عبادت بود درست است موجب بطلان نمی شود اما بحث در این است که اگر عجب با عبادت مقارن بود آیا آن عبادت عبادت درستی است؟ تحلیلاً عبادت می شود پوسته بدون مغز یعنی کسانی از صاحب نظران که می فرمایند عجب موجب بطلان نیست مثل صاحب جواهر و سیدنا الاستاد که می فرمایند عجب مقلّل ثواب است و ثواب را از عبادت می گیرد یک عبادتی که ثواب ندارد و عبادت درستی است ملاک و مصلحت عبادت در حقیقت ثواب است. و عبادتی که اصلا ثواب ندارد در حقیقت ملاک ندارد. از لحاظ تحلیلی عجب مقارن ملاک عبادت علی الاقل به ملاک عبادت صدمه می زند. آنکه نقص ملاک ایجاد کند نقص در عبادت است و نقص در عبادت همان بطلان عبادت است. مضافا بر این روایت صحیحه ای که خواندیم عن ابی عبیده عن ابی جعفر، در انتهای این روایت مطلبی آمده است که دقت کنید. می فرماید: اگر بنده خدا از عنایت و لطف و کرم خدا بیرون برود «فیاتیه من ذلک ما فیه هلاکه لعجبه باعماله و رضاه عن نفسه» اگر خالی بشود از ذکر خدا و از عنایت خدا موجب هلاک از طریق عجب می شود «حتی یظن انه قد فاق العابدین» اینقدر عجبش بالا می گیرد. «و جاز فی عبادته حد التقصیر» بنده اگر از حد تقصیر خودش را بیرون ببرد از عبودیت بیرون رفته است. «فیتباعد منی عند ذلک» یعنی با عجب از من دور می شود «و هو یظن انه یتقرب الیه» او گمان می کند که عبادت انجام می دهد و قرب به دست می آورد او دور می شود از من. در عبادتی که مکلف از خدا دور بشود آن عبادت صحیح است و عبادت است؟ بسیار کار مشکلی است که جرات بکنیم بگوییم آن عبادت است. اگر خیلی با دقت و تحلیل بگوییم که امر یا نهی تعلق دارد به آن صفت نفسانی نه به خود عبادت، درست است یک تحلیل عقلی است اما در عرف عجب با عبادت همراه است و در لسان روایت عجب که وارد عبادت بشود از خدا دور می شود آن عملی که آدم را از خدا دور کند احتمال قبولی و صحت در آن کار خیلی مشکلی است لذا سید که فرمودند اگر عجب مقارن بود «الاقوی صحه العباده و الاحوط الاعاده» بنویسید اگر عجب مقارن بود الاحوط لزوماً و وجوباً‌ الاعاده که این هم احتیاط دین است و هم مقتضای روایت است و هم نصوص را مراعات و لحاظ کرده باشیم و مخالفت هم نیست. چون اگر ما احتیاط اعلام بکنیم در برابر فتوا در حقیقت مخالفتی با آراء فقهاء نکرده ایم که داب ما این است که مخالفت رای نداشته باشیم. پس بالنتیجه‌ «العجب المقارن یبطل العباده علی الاحوط وجوبا».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo