< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی درباره عجب و چهار مرحله ان

گفته شد که بحث عجب چهار مرحله دارد: مرحله اول و دوم گفته شد معنای عجب و منشا عجب که بحث کردیم. در یک جمله معنای عجب بزرگ شمردن کار عبادی آن هم منسوب به خود و منسوب به نفس خود. و منشا عجب هم جهل و ضعف عقل بود. اما مرحله سوم و چهارم که مرحله سوم این است که حکم عجب بررسی بشود، حکم شرعی عجب. مرحله چهارم حکم وضعی عجب است که عجب عبادت را باطل می کند یا باطل نمی کند.

 

دو نظریه در حرمت عجب و ادله انها

اما تفصیل و توضیح مرحله سوم که بحث درباره حکم شرعی عجب است. در این رابطه دو رای و نظر وجود دارد: رای اول بر این است که عجب از محرمات است. کسانی که این رای را اعلام کرده اند یعنی جماعتی از فقهاء‌ هستند که بعضی از فقهاء عبارتند از: 1. علامه طباطبایی سید بحر العلوم در کتاب مصابیح الاحکام، می فرماید: عجب حرام است بلا شبهه. حرمت عجب را اعلام می کند و سید بحر العلوم از نظر فقاهت بسیار در سطح بالایی است که صاحب جواهر شاگرد ایشان است می فرماید «سیدنا الاستاد بل استاد الاساتید»، این بیان سید بحر العلوم بود. خود صاحب جواهر هم می فرماید: درباره حرمت عجب شبهه ای وجود ندارد که عجب حرام است. و اکثر اصحاب یا جماعتی بر این اند که عجب حرام و محرم است. دلیلی که در این رابطه می توانیم ارائه بدهیم که اشاره می فرمایند که روایات و نصوصی است مخصوصا دو دسته از نصوص که از آن دو دسته حرمت عجب قابل استفاده است. دسته اول روایاتی است که می فرماید: عجب از مهلکات است ابی حمزه ثمالی از امام صادق یا از امام سجاد «فی حدیث ثلاث مهلکات شح مطاع و هوا متبع و اعجاب المرء بنفسه»[1] از مهلکات است و چیزی که از مهلکات باشد به طور طبیعی می تواند ملاک حرمت داشته باشد. و از دسته دوم روایاتی است که نهی شده است از حد تقصیر که باید مکلف و کسی که خود را در دائره شرع پایبند می داند از حد تقصیر در عبادت خدا پا فراتر نگذارد که معنایش این می شود که عجب نکند. از حد تقصیر بیرون رفتن عجب است نهی شده است که انسان خودش را از حد تقصیر در عبادت بیرون نکند. این روایت روایت سعد بن ابی خلف که سند معتبر است،‌ محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی، مشایخ شیخ کلینی و اشعریین و معتبر، عن حسن بن محبوب عن سعد بن ابی خلف که توثیق دارد عن ابی الحسن موسی از امام کاظم علیه السلام «قال لبعض لولده یا بنی علیک بالجد و لا تخرجن نفسک من حد التقصیر فی عباده الله عزوجل و طاعته فان الله لا یعبد حق عبادته»[2] این روایت سندش معتبر و دلالتش هم واضح است که نهی شده است از خروجی از حد تقصیر در عبادت یعنی نهی از عجب و مقتضای نهی هم حرمت است. از این نصوص هم حرمت عجب قابل استفاده است.[3] این رای اول، اما رای دوم گفته می شود که عجب حرمت ندارد. در این رابطه دلیلی که اقامه می شود یک دلیل تحلیلی و دقیقی است و روایات هم توجیهی می شود که بسیار لطیف است. خلاصه استدلال در این رابطه این است که گفته می شود عجب یک حالت نفسانی است و متعلق حکم قرار نمی گیرد فقیه همدانی مسئله عجب را بحث می کند نکته ای که اینجا می فرماید این است که عجب مثل حسد و بخل و امثال آن از صفات نفسانی هست مسبوق به عزم و اراده نیست. فعلی که تابع عزم و اراده نباشد متعلق حکم شرعی قرار نمی گیرد. این عجب همان طور حسد یک امر قهری است یک فردی شخصی را می بیند وضعیت خوبی دارد و رشد علمی دارد حسد می ورزد نه اینکه قصد کند خود نفس اش یک حالتی به خودش می گیرد که حسد است و همین طور بخل و همین طور عجب. اینها جزء رذائل نفسانی است و می فرماید: جزء مسائل اخلاق هست و بحث فقهی ندارد. مثلاً در بحث اخلاقی آمده است «العجب نبات حبه الکفر»[4] سیدنا الاستاد می فرماید اولی این است که گفته شود «حبه الجهل» این بیان در آن کتاب آمده و روایت است یا کلام علمای اخلاق. حبّ در اصطلاح عربی دانه و بذر، عجب یک گیاهی است که دانه آن جهل است یا کفر در این متن آمده که کفر. این گونه بیان شاهد بر مدعاست که لحن اخلاقی است در بحث رجال گفتیم که لحن اخلاقی مبالغه دارد «حبه الکفر» یک مبالغه ای است قطعا کفر نیست ولی مبالغه است کنایه از اینکه کار بسیار رذلی است ناروایی است.[5] این بیان فقیه همدانی بود. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: خود عجب از لحاظ فقهی نمی تواند متعلق حکم باشد چون یک امر غیر اختیاری است صفات نفسانی به دو قسم است: یک قسمت اختیاری است مثل علم و حلم و صبر، و قسمت غیر اختیاری است مثل غضب، حساسیت، بخل. آن اوصافی که غیر اختیاری هست موضوع حکم قرار نمی گیرد شارع بر امر غیر اختیاری حکمی را اعلام نمی کند. بنابراین عجب حکم شرعی ندارد.

 

دو راه برای تعلق حکم شرعی برای عجب

در نهایت می فرماید: ممکن است بگوییم از دو طریق یک حکم شرعی برای عجب تصور کنیم: راه اول بگوییم که در ابتداء برای جلوگیری از عجب تفکر را بگوییم واجب است و حکم کنیم به وجوب تفکر که این وجوب تفکر در حقیقت امری است که جلوگیری از عجب می کند یعنی جلوگیری و پیشگیری عجب واجب است و حکم شرعی پیدا شد. تفکر را هم اشاره فرمودند در بحث های قبلی گفتیم که آدم فکر بکند که این همه نعمتی که خدا داده است بشری که اینقدر ضعیف است کجا بتواند که کاری را از لحاظ عبادت انجام بدهد که بزرگ باشد، نه، خیلی عبادت اندک و ناچیز است. و با این تفکر دیگر عجب پیشگیری می شود این یک طریق. طریق دوم این است که بگوییم عجب که وارد شد برای ازاله عجب واجب است کاری بکنیم. در بیان مرحوم فیض آمده است که معالجه عجب حصول معرفت است. برویم به دنبال معرفت تا از عجب نجات پیدا کنیم که معرفت صفت خاص عباد صالح خداست، معرفت گوهر چنگ است به هر کس ندهند، پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند. دنبال معرفت برویم تا از عجب بیرون بیاییم. می فرماید: این دو راه تصور می شود اما در مقام تصدیق و مقام اثبات روایات را که مراجعه کنیم در روایات چیزی نیست که ما را هدایت کند به سوی این حکم که بگوید تفکر در این رابطه واجب است چنین دستوری نیامده. و موید این مطلب هم همان روایتی است که در بیان مولی علی علیه السلام آمده است عجب از ضعف عقل هست «قال امیرالمومنین اعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله». با این توضیحی که داده شد عجب اصلا حکم شرعی ندارد جا ندارد و زمینه برای حکم شرعی وجود ندارد.[6]

 

سوال:

پاسخ: مقدمات با ارتباطات فرق می کند فرق است بین امور مقدماتی و امور مربوطه. شما اگر امور مربوطه را مقدمات بگیرید «کل شئ یرتبط علی کل شئ»، مقدمات این است که در ایجادش نقش درستی داشته باشد در حدی که عقلاء صحت انتساب بدهند و اما اگر در ایجاد امر مقدمه نقش بنیادی ندارد در حد صحت انتساب ارتباط است نه مقدمیت. صفات نفسانی است بخل یک صفت نفسانی است.

 

سوال: ریاء هم اگر صفات نفسانی است و غیر اختیاری است پس چرا گفتید ریاء‌ حرام است؟

پاسخ: ریاء را بحث کردیم ریاء خودش اظهار است عمداً اظهار می کند که این عمل را من انجام می دهم ببینید این صفت نفسانی هست منتها گفتم نفسانی دو قسم است: از نفسانیات اختیاری است لذا متعلق حکم قرار می گیرد.

سوال و جواب

سوال: این عجب با این وضعیت حرمت نداشت پس حکمش چه می شود؟ آن همه مذمتی که درباره عجب آمده بود که نصوص اش را خواندیم و بلا اشکال از رذائل هم هست حرام نباشد؟ جوابش این است که حرمتش شرعی نیست و حرمت مولوی ندارد حرمت ارشادی است. ارشاد به یک نکته منفی که قطعاً قبحش تقبیح عقلی دارد به یک امر عقلی قطعی که ارشاد بشود درست قسم اول ارشاد است که ارشاد به سوی حکم عقل است نه ارشاد به سوی حکم عقلاء. بنابراین نتیجتاً این رذائل از قبیل حسد و بخل و غیره حرام است منتها حرمتش عقلی است یعنی ارشادی و علاجش هم عقلی است یعنی عقل می گوید که بروید به سوی معرفت، وجوب معرفت در آن حد که از این رذائل جلوگیری به عمل بیاید براساس حکم عقل است. که اجمالش در یک جمله است که معرفت در این رابطه که ما عبد ضعیفیم و آن پروردگار منعم مطلق کریمی است که نعمش لا تعد و لا تحصی است.

 

سوال: قیاس عجب و حسد و بخل را در یک ردیف آوردیم در حالی که حسد اگر به عمل بیاید حرام می شود؟

پاسخ: حسد و غبطه فرقش این است که غبطه مجاز است و حسد مجاز نیست مجاز نبودن یعنی شرعاً نه بلکه حرمتش حرمت ارشادی است. حرمت ارشادی یعنی در حقیقت به نحوی آن حرمت تایید شرع است نه به بیان شرع. حرمت و وجوب ارشادی خارج از محدوده شرع نیست موید و مورد تایید شرع است منتها نه به بیان بلکه به تایید. اگر بیان هم بیاید می شود بیان ارشادی. حسد معنایش این است که کسی که ببیند هر کس دیگر رشد کرده است برای آن فرد آن رشد را روا ندارد این حسد است برای آن فرد روا نمی دارد که چرا رسیده. و اما غبطه این است که می بیند فرد رسیده من هم سعی کنم برسم این غبطه است و اشکال ندارد. بنابراین مسئله حسد حرمتش همان طوری که علمای اخلاق یا فقیه همدانی حسد و بخل و عجب را گفته است از صفات نفسانیه ای است که مسبوق به عزم و اراده نیستند. در مرحله اول هر دو رای گفته شد و مطلب کامل شد.

 

جمع بندی

جمع بندی این نکته این است که حرمت در هر صورت هست نزاع این است که حرمت حرمت شرعی باشد یعنی تحت عنوان حکم مولوی که آثار خاص خودش را داشته باشد یا حرمت ارشادی باشد که یک امر حرام است و براساس ارشاد عقل ولی عنوان حکم شرعی ندارد. ما آنچه که لازم داریم این است که برای عجب حرمت اعلام کنیم، براساس رای اول حرمت شرعی و براساس رای دوم حرمت ارشادی و عقلی. این مرحله هم جمع بندی اش کامل شد و هم مطلب تا اینجا به نتیجه رسید. حکم شرعی عجب اگر در یک متن و بیان فقهی ببینید که عجب حرمت ندارد شما با این متن اشکالی را به ذهن وارد نکنید که چه می شود عجب با این مذمت حرمت نداشته باشد؟ جوابش را دادیم و مطلب کامل شد.

 

اثر عجب

در ادامه این مسئله که عجب حرمت شرعی ندارد اثر عملی هم به طور نادر مترتب می شود و آن این است که اگر عجب را ما گفتیم که حرمت شرعی دارد کسی که دارای عجب باشد شهادتش قبول نشود و اقتداء به آن جایز نباشد اما اگر عجب را گفتیم که حرمت شرعی ندارد عادل کسی بود که مرتکب محرمات شرعیه نشود و شاهدی که قولش پذیرفته می شود کسی است که مرتکب محرمات شرعیه نشود بنابراین اگر عجب را گفتیم حرمت شرعی ندارد شاهدی را می آوریم در مقام محاکمه شهادت می دهد و عجب می دهد اشکالی ندارد و شهادتش مقبول است این مرحله اول.

و در مبطل بودن عجب دو نظریه است

اما مرحله دوم که مربوط می شود به حکم وضعی که عجب آیا عبادت را باطل می کند یا باطل نمی کند در این رابطه هم دو رای وجود دارد: رای اول بر فساد و رای دوم مبنی بر عدم فساد شرح مسئله ان شاء الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo