< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه موارد استثناء قاعده تقیه

گفته شد که سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه مواردی را نقل می کنند که اینها مستثنیات تقیه است.[1] در این موارد تقیه وجود ندارد. سه مورد را گفتیم.

 

مورد چهارم تبری از ولایت امیرالمومنین

اما مورد چهارم عبارت است از تبری درباره ولایت امیرالمومنین. در این مورد گفته شده است که تقیه نیست «مدّوا اعناقکم» که دو تعبیر دارد یعنی در برابر دستور فجره و فسقه گردن کشی کنید اگر صحبت از تبرّی در ولایت بود. معنای دیگرش هم این است که گفت تبری کنید بگویید «اشهد ان علیا ولی الله» این گردن من است بزنید گردن من را. تقیه درباره ولایت نیست یعنی تبرّی تقیه ندارد. یعنی اگر ظالم و فاجری بیاید اعلام کند که شما کشته می شوید اگر ولایت مولی علی را قبول داشته باشید طرف باید بگوید من دست از ولایت برنمی دارم هرچند کشته شوم. تبرّی تقیه نمی شود. معنا را فهمیدیم که تقیه در مورد تبری جا ندارد و نباید در مورد خطر تبری کند.

 

ادله مسئله روایات

اما دلیل بر مسئله: در این رابطه که تبری تقیه پذیر نیست روایات زیادی آمده متعدد و این روایات را به عنوان روایات مستفیضه اعلام کرده اند. یعنی دیگر نیازی به بحث سندی ندارد روایات آنقدر زیاد است صحیح و معتبر که در حد مستفیض است. از این روایات مستفیضه روایت اول عبارت است از روایتی که راوی ان محمد بن میمون است عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جده «قال قال امیرالمومنین علیه السلام ستدعون الی سبّی فسبّونی و تدعون الی البرائه منی فمدوا الرقاب فانی علی الفطره».[2] امام امیرالمومنین به عنوان علم غیبت امامت فرمود که در آینده شما دعوت می شوید به سبّ من سبّ کنید و دعوت می شوید به برائت از من اینجا دیگر تقیه نیست. تا در مرحله سبّ تقیه بود. اما سبّ را برایتان معنی می کنم که سبّ چیست. و دعوت می شوید به برائت که از من به برائت اعلام بکنید در صورتی که از شما برائت درخواست شد اینجا تقیه نکنید، گردن کشی کنید و یا اینکه بگویید این گردن ما و این شمشیر شما و آن علی ولی الله. روایت دوم که در نهج البلاغه آمده است از حیث اعتبار سند خود همین روایت کافی است. «الا و انه سیأمرکم بسبّی و البرائه منی و اما السبّ فسبّونی فانه لی زکاه و لکم نجاه و اما البرائه فلا تبرء منی فانی ولدت علی الفطره و سبقت الی الایمان و الهجره».[3] سند که در حد استفاضه است لذا نیاز به بحث اصلا نداریم مضافا بر اینکه یکی از این روایات در نهج البلاغه آمده است که نهج البلاغه روایات آن تمام شان معتبر است بلا اشکال. بحث اش را در جای خودش داشته ایم. یا به عبارت دیگر بگوییم اتفاق محدثین محققین ولایی این است که نهج البلاغه از مولی امیرالمومنین صادر شده است. دلالت هم واضح است. در برابر این روایت یک روایت دیگری نقل شده است که گفته می شود این روایت تقیه را ترجیح داده بر انتخاب قتل و شهادت در راه ولایت. این روایت هم سندش درست است عن علی بن ابراهیم عن هارون بن مسلم عن مسعده بن صدقه، این مسعده بن صدقه هرچند سیدنا الاستاد می فرماید که توثیق ندارد و سند قابل اعتماد نیست. فرمایش ایشان درست است که توثیق خاص ندارد اما در جمع رجال و روات تفسیر قمی آمده است. که خود سیدنا الاستاد هم آن توثیق عام را تایید می کند. روایت مسعده بن صدقه «قلت لابی عبدالله علیه السلام ان الناس یرون أن علیا علیه السلام قال علی منبر الکوفه ایها الناس انکم ستدعون الی سبّی فسبّونی ثم تدعون الی البرائه منی فلا تبروا منی». این حدیث ادامه دارد سائل سوال می کند این قسمت از سوال شبهه ایجاد کرده است «فقال له السائل أرأیت ان اختار القتل دون البرائه» آیا شما درست می بینید که در این مورد اگر برائت با قتل روبرو باشد اختیار شود قتل و برائت یا اختیار نشود؟ آیا برائت مقدم است از قتل و آدم قتل را انتخاب کند؟ «فقال و الله ما ذلک علیه و ما له الا مذی علیه عمار بن یاسر حیث اکرمه اهل مکه و قلبه مطمئن بالایمان فانزل الله عزوجل فیه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان».[4] و بعد هم حضرت رسول تاییدش کرد. این جمله معنایش چه می شود؟ آقا فرمود «ما ذلک علیه» آنچه که فقهاء فهمیده اند و سیدنا الاستاد هم این جور معنی می کند این جمله را می فرماید «و الله ما ذلک علیه» یعنی سوگند به خدا که این قتل مشکلی ندارد. و بعد هم می فرماید آنچه که برائت یا اجتناب از قتل سودی دارد «و ما له» و آن چیزی که اجتناب از قتل سودی دارد آن است که عمار یاسر به آن عمل کرد که اهل مکه به او اکراه کرده بودند و قلب او پر از ایمان بود مطمئن به ایمان بود که آیه «إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ»[5] در شأن او نازل شده است. این حدیث گفته می شود که در انتهای سوال و پرس و جو برائت به طور یک وظیفه قطعی اعلام نشد امام فرمود «و الله ما ذلک علیه» در این جمله التزام به قتل و اجتناب از برائت تصریح نشده، اجتناب از قتل و به برائت مبادرت کردن تجویز شده «ما ذلک علیه».

 

نظر سید الخوئی جواز برائت و قتل

سیدنا الاستاد می فرماید آنچه از «ما ذلک علیه» استفاده می شود این است که قتل مانعی ندارد نه اینکه فرموده باشد که باید از قتل اجتناب کرد. بنابراین از این روایت با اغماض از سند که سندش مشکل دارد به خاطر مسعده بن صدقه، با اغماض از سند چیزی که استفاده می شود این است که می تواند فرد گرفتار قتل را اختیار کند مانعی ندارد و می تواند هم تقیه کند. دیگر چیزی بیشتر از این روایت استفاده نمی شود و می فرماید موید بر این مطلب که محتوای روایت جواز قتل هست و جواز تقیه نه تعیین این یکی از دو مورد به طور مشخص موید این مدعا حدیث عبدالله بن عطاء که حدیث معتبری است «قال قلت لابی جعفر علیه السلام رجلان من اهل الکوفه اخذا فقیل لهما ابرئا من امیرالمومنین» دو نفر در دسترس و در حیطه قدرت و سلطه ظلمه قرار گرفتند برای آن دو نفر گفته شد که از ولایت امیرالمومنین تبری کنید. «فبرئ واحد منهما و ابی الآخر» یکی از آن دو تا برائت اعلام کرد و دیگری امتناع کرد. «فخلّی سبیل الذی برئ و قتل الآخر» آنکه برائت اعلام کرد آزادش کرد و آنکه دست از ولایت برنداشت و برائت را اعلام نکرد کشته شد. «فقال اما الذی برئ فرجل فقیه فی دینه و اما الذی لم یبرء فرجل تعجّل الی الجنه»[6] شاهد بر این که برائت یا تقیه و مسئله اختیار قتل هر دو مجاز است این حدیث است که گفته شد که دو نفر گرفتار که برایشان گفته شد برائت از علی اعلام کنید و الا به قتل می رسید یکی برائت اعلام کرد و دیگری عدم برائت برای هر دویش تایید آمد. پس این دلیل بر این است که برائت در این مورد جایز است و انتخاب قتل هم جایز است. این رأی سید است. در نتیجه سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این روایات مستفیضه که در مورد عدم تقیه در برائت آمده است در حقیقت در مقام حظر است که می دانیم شرعاً کسی که خودش را به کشتن بدهد مجاز نیست منهی عنه است. اما در مورد ولایت و برائت اعلام شده است که می تواند قتل را انتخاب کند و برائت اعلام نکند. جواز آمده، برای اینکه دستوری که پس از حظر بیاید مفید جواز است نه مفید لزوم و وجوب. شاهد هم آن روایتی بود که برایتان گفتیم. در نتیجه روایت دیگری را هم نقل می فرمایند که آن روایت را گذاشته ایم که در جمع بندی بگوییم. اما تحقیق این است که این بحث نیاز به دقت فوق العاده دارد. هرچند دقت شده است ولیکن براساس یک خصوصیاتی که شرائط زمان به تعبیر امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه شرائط زمان و مکان ایجاب می کند توضیح بیشتری داده بشود.

 

تحقیق در مسئله و توضیح ان

در مرحله توضیح اولاً باید دقت کرد که سبّ و برائت چه فرقی با هم دارد که در روایت مستفیضه آمده است مولی فرموده است سبّ بکنید اما برائت هرگز.

 

فرق سبّ و برائت

با مراجعه به لغت نامه ها و با دقت و مطالعه این نتیجه به دست آمده است سبّ اعلام نقص و وصف نادرست و ناروا برای طرف است. برائت هم معنا بشود برائت یک معنای مصطلح مذهبی دارد و یک معنای لغوی دارد. معنای لغوی اش بیزاری و جدایی اعلام عدم ارتباط و عدم علاقه. و یک معنای مذهبی دارد معنای مذهبی برائت فقط لعن است. ما که از ظالمین و ظلمه برائت داریم می گوییم لعنه الله علی الظالمین. ما در فقه الحدیث بحث می کنیم. بنابراین آنجایی که مولی دستور داده است «فسبّونی» سبّ هم گفته و بعد فرموده برائت هرگز. سبّ در حد بالا و سبّ دارای شدت از برائت جدا نیست سبّی که شدید بشود همان برائت می شود. لذا می فرماید برائت هرگز و سبّ مجاز است این خود قرینه داخلیه هدایت می کند ما را که منظور از سبّ آن اعلام نقص هایی که پیش مخالفین و معاندین نقص است بگویید «علی قتل آبائکم» علی پدران تان را کشته، علی از قریش جوی خون راه انداخت. علی یک گران به مستمندان شما از بیت المال نکرد، علی تنها باب علم شد نمی گذاشت کسی به پیامبر آنقدر نزدیک باشد. باب انحصاری شد اینها برای آن مردم دهان شان را شیرین می کند که علی ابوتراب است. و علی حتی برای خانه و زندگی خودش یک خدمتی برای بچه هایش نکرد از لحاظ مالی. این سبّ ها را بگویید. اگر سبّ به معنای نستجیر بالله مرحله شدیدش بشود خود برائت است. پس سبّ جایز است و برائت هرگز. برائت همان مرحله اولش که کسی بگوید من از علی بیزارم، نه چنین چیزی کار ناممکنی است کسی نمی تواند چنین حرفی بزند. قرینه داخلی این است که در متن آمده است که «سبّونی و اما البرائه فلا تبرّئوا» معنایش این شد که سبّ بکنید اما برائت نه، معنایش این شد که سبّ به نحو شدید از برائت جدا نیست. پس اینکه می گوید سب بکنید و برائت نکنید یعنی سبّ درجه ضعیف و پایین. روایت دیگری را هم نقل بکنم حدیث محمد بن مروان «قال لی ابوعبدالله ما منع میثم رحمه الله من التقیه فو الله لقد علم ان هذه الآیه نزل فی عمار و اصحابه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان» [7] می بینیم در این متن منع مجهول است و میثم به همین حالت رفعی آمده که نائب فاعل. در هیچ یکی از این نصوص میثم به حالت نصبی نیامده، نتیجه این می شود که «ما منع میثم من التقیه» چه چیز میثم را از تقیه منع کرد در حالی که میثم علم داشت به نزول آیه «إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ» در شأن عمار؟ این سوال در حقیقت معنایش این است که چی چیز منع کرد میثم را که تقیه نکند آن ولایتی که داشت آن محبت و عشقی که به مولی داشت در حالی که می دانست که عمار تقیه کرد و نجات یافت با آن علم چه چیز منع کرد میثم را تقیه را؟ معنایش این است که آن ولایت پر نور و پر انرژی و پر قدرتی که میثم داشت آن ولایت بود که میثم را واداشت که تقیه نکند برائت اعلام نکند و بیاید پای چوبه دار قتل را انتخاب کند. بنابراین از این حدیثی که درباره میثم خواندیم چند تا برداشت ازش وجود دارد این معنایی که الان برایتان گفتم مناسب ترین معناست از این متن که «ما منع میثم من التقیه» با اینکه او علم داشت آن ولایتش بود. در نتیجه اگر کسی مثل میثم یا در مسیر میثم ولایتش در حد مطلوب باشد می تواند قتل را انتخاب کند و برائت اعلام نکند که آن حدیثی که خواندیم از عبدالله بن عطاء بود معنایش را توجه کنید «اما الذی برئ فرجل فقیه» معنایش این می شود آن کسی که برائت کرده او به اندازه فهم خودش بوده و فهمش بوده. «برئ فرجل فقیه فی دینه» او فهمش آن بوده «و اما الذی لم یبرأ فرجل تعجّل الی الجنه» جنت مال کسی است که برائت اعلام نکرده و شهادت را انتخاب کرد. بنابراین در نتیجه بحث تقیه را که دنبال کردیم و استثنائات تقیه را که گفتیم از جمله استثنائات تقیه که برائت بود در برائت از ولایت تقیه نیست نصوص دلالتش کافی است. در نهایت سیدنا الاستاد می فرماید ترجیحی بین الطرفین دیده نمی شود یعنی مکلف مختار است که تقیه کند از قتل خودش را نجات بدهد و یا اینکه قتل را انتخاب کند و برائت اعلام نکند که این تخییر و این تجویز بین الطرفین از حدیث عبدالله بن عطاء استفاده می شود. اما آنچه که گفته شد که حدیث عبدالله بن عطاء برای آن فرد می گوید که او فقیه مطلق نبوده فقیه در دین خودش بوده، آن برای همان خودش کاری که انجام داده.

 

سوال:

پاسخ: آنکه برائت کرده «فرجل فقیه فی دینه» یعنی یک مردی بود که در دین خودش فقیه بوده به اندازه خودش او برائت را انتخاب کرده و اما کسی که «لم یبرأ فرجل تعجّل الی الجنه».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo