< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث تکمیلی قاعده تقیه

در جلسه دیروز ادله اعتبار قاعده تقیه را یادآور شدیم که گفتیم قاعده تقیه پشتوانه اش ادله اربعه است مضافا بر سیره نبوی و سیره عقلاء و مضافا بر فطرت و غریزه. بنابراین هشت تا دلیل که چهار دلیل اصلی و چهار دلیل فرعی اقامه شد. اما برای تحقیق بیشتر استفاده کنیم از بیان متین و دقیق شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه. در کتاب مکاسب رساله تقیه که ایشان در انتهای مکاسب چند رساله نوشته است، به طور مختصر با استفاده از فرمایش ایشان و توضیحات بیان شیخ انصاری درباره قاعده تقیه از این قرار است: ابتداء معنای تقیه را شرح می دهد صیاغت صرفی تقیه را اعلام می کند که تقیه اسم مصدر است از اتقی یتقی و تای آخر تقیه بدل از واو است. معنای تقیه همان بود که در ابتدای بحث برای شما دیروز گفتیم تقیه یعنی تحفّظ بر نفس و مال مهم در موارد خطر از طریق ارائه خلاف واقع و خلاف حق. بعد ایشان می فرماید اصل در تقیه ادله نفی ضرر و ادله انصراف است حدیث رفع و نصوص خاص اضطرار. این اصل در تقیه است اصل یعنی آن مدرک و پشتوانه اصلی. بنابراین ما که می گوییم تقیه یک امر مشروع است به این دلیل که اگر به ظاهر شرع در مسئله مورد ابتلاء عمل بکنیم به ضرر و زیان قابل توجه برخورد می کنیم و ادله نفی ضرر می گوید هر حکمی که ضرری شد مرتفع است. لذا تقیه هم مصداق می شود برای قاعده نفی ضرر. و همین طور اضطرار، جایی که انسان نیاز و حاجت نفسی اش می طلبد که به ظاهر شرع در امر مورد نیاز عمل نکند مثلا کسی که در اثر تشنگی دارد تلف می شود آبی است در اختیار غیر، از آن مال غیر بدون اجازه می تواند استفاده کند تا زنده بماند.

 

فرق ضرر و اضطرار و ادله آنها

فرق بین ضرر و اضطرار این است که ضرر از عنوانی است که از خارج عارض در عمل می شود، اضطرار چیزی است که در نفس انسان حالت غیر طبیعی به وجود می آید. به عبارت دیگر ضرر بیرونی است و اضطرار داخلی است. اصل در مسئله تقیه ادله نفی ضرر و ادله اضطرار. ادله نفی ضرر که حدیث متواتر است که «لا ضرر و لا ضرار». اما ادله نفی اضطرار فرازی از حدیث رفع است «رفع ما اضطروا الیه» و بعد نصوص خاص دارد که در ابواب تقیه از باب بیست و چهار تا باب سی کتاب وسائل جلد یازده در ابواب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و ما یناسبها نصی خاصی هم درباره اضطرار آمده است. «کلما اضطرّ العبد الیه احله الله». بنابراین اصل در تقیه این شد.

 

دو مطلب از تقیه از دید سید الخوئی

اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه در مورد مدارک اعتبار قاعده تقیه دو مطلب را برای دو مرحله از تقیه اعلام می کند. می فرماید: دلیل اعتبار تقیه به دو دسته است: دسته اول ادله ای که تقیه به معنای عام را اعلام می کند. عام یعنی هر کجا در برابر مخالف و در برابر معاند و در برابر دوستان زورگو، در برابر یک کسی که متصدی یک امری است و در برابر کافر به طور عام تقیه در برابر افرادی که از ظلم و اذیت روا می دارند در برابر آنها تقیه مدرک اعتبارش قاعده نفی ضرر و رفع اضطرار است. اما تقیه به معنای خاص یعنی تقیه در برابر ابناء عامه یا مخالفین این دسته از تقیه ادله اعتبارش همان نصوصی است که در ابواب تقیه آمده است. ایشان می فرماید نصوص باب در حد تواتر است. و تعابیر هم بسیار شدت لحن دارد. مثلا «التقیه دینی و دین آباءی، لا دین لمن لا تقیه له، لا ایمان لمن لا تقیه له».[1] پس از شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: بعد از توجه به این حقیقت که تقیه یک حکم شرعی و فقهی است باید به خصوصیات آن توجه کنیم. از خصوصیات تقیه بیان اقسام است.

 

اقسام تقیه

شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه در همان رساله می فرماید: تقیه در تکلیف منقسم می شود به اقسام تکلیف، یعنی پنج قسم. تقیه واجب، حرام، مستحب، مکروه، مباح. می فرماید: قسم اول تقیه واجب که عبارت است از تقیه کردن برای حفظ نفس و حفظ دین. این تقیه واجب است. هر حکم شرعی که معارض باشد صورتاً با این قسم از تقیه این تقیه بر آن حکم شرعی حاکم است. و بنابراین نیازی به تعارض و ترجیح در کار نیست. از ابتداء تقیه بر احکام اولیه شرعیه حکومت دارد. موضوع حکم فقهی را برمی دارد، وجوب سجده بر ما یصح السجود را تقیه برمی دارد. می فرماید: درباره اقسام این تقیه باید بگوییم که تقیه واجب داریم که حفظ نفس است و حفظ دین. برای حفظ نفس مثال های زیادی در نصوص آمده است که اگر معارضه کند حفظ نفس با هر مال و موقعیت و عرض و آبرو و حفظ جان مقدم است. بعد اگر چنانچه امر دائر بشود بین حفظ جان و حفظ دین اینجا تقیه دیگر وجوب ندارد. درباره حفظ دین و حفظ جان تا تقیه در آن حد نرسیده است تقیه واجب است اما اگر رسید به مرحله اراقه دم و امحاء دین دیگر تقیه معنا ندارد. اگر جائری دستور بدهد که این فرد را به قتل برسانید تقیه می گوید حکم شرعی عدم جواز بود الان تقیه جواز باشد، اینجا تقیه معنا ندارد. «التقیه شرّعت لحقن الدماء اذا بلغ الدم لا تقیه» که نصوص اش را بعدا هم می خوانیم. معنای اینکه تقیه به دم برسد این بود که برایتان گفتم که اگر سلطان جائری دستور بدهد که این فرد را به قتل برسانید بگوید دیگر به قتل رساندیم تقیتاً بود نه اینجا تقیه جایز نیست و کشتن هم جایز نیست. تقیه نیست یعنی نباید اقدام به قتل نفس محترمه بکنید. اما اگر تقیه رسید به حفظ دین مثلا به کسی که از اعلام دین باشد و برای او اظهار بی دینی یا اظهار موافقت با معاندین ضرری به دین بزند اینجا تقیه نیست. صاحب جواهر و سیدنا الاستاد می فرمایند: دلیل اصلی این حقیقت قیام سید الشهداء سلام الله علیه بود. تقیه این می شد که نستجیر بالله که حضرت سید الشهداء بگوید خلافت یزید حق است. دین پایمال می شد، خطر شهادت وجود داشت اسارت وجود داشت، دین اهمتیش بالاتر از اینهاست. هدف آفرینش است و هدف خلقت است. تقیه واجب به طور کل جایی است که حفظ نفس و حفظ دین در کار باشد.

 

سوال: اینجا تعارض نیست و تزاحم است و هر دو تکلیف فعلی است مکلف توان بر انجام هر دو را ندارد می شود تزاحم.

پاسخ: ما درباره ادله هر دو بحث می کنیم. تعارض همیشه بین دلیل است، تزاحم در مقام عمل است. ما به عمل فعلا کاری نداریم ما به ادله تقیه مراجعه می کنیم و به ادله احکام اربعه. ادله تقیه حاکم است بر ادله احکام اولیه شرع. قسم دوم تقیه مستحب: شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه درباره تقیه مستحب می فرماید: تقیه کاری باشد که حسن سلوک و مسالمت به وجود بیاورد و این حسن دارد اما واجب نیست. بعد می فرماید در مورد تقیه مستحب چون که الزامی در کار نیست فقط به موارد نص اکتفاء کنیم. نص درباره تشییع جنازه ابناء عامه شرکت کنید و عیادت مریض و به مساجدشان هم بروید برای نماز شرکت کنید. این سه مورد است. شیخ در آخر بحث می فرماید در تقیه مستحب باید به موارد نص اکتفاء کرد. چرا؟ 1. مستحب است و الزام ندارد، 2. خلاف قاعده است هر چیزی که خلاف قاعده بود فقط به آن نصی که مخصص است اکتفاء کنید تعمیمی در کار نیست. و تقیه مستحب یک عنوان دیگر هم دارد که تقیه مداراتی. این دو قسم به سه عنوان اعلام می شود: عنوان اول تقیه عام و خاص، عنوان دوم تقیه واجب و مستحب، عنوان سوم تقیه الزامی و تقیه مداراتی. که اصطلاح شیخ انصاری به تقیه مستحب تقیه مداراتی است. بنابراین قسم مستحب هم معلوم شد. مثال می زند می گوید در نص که آمده است شما به نماز شرکت کنید و تشییع جنازه و عیادت مریض همین است چیزی بیشتر از این اگر نیامده باشد وجه شرعی ندارد چون خلاف است. کار خلاف را که دستور شرع بر آن نیامده باشد مجوز ثانوی به دست نیاورده است. قسم سوم تقیه حرام، تقیه حرام عکس مثالی که در تقیه واجب زدیم. وقتی که به دم و دین کار برسد تقیه بکنید حرام است. جائر فاسق می گوید این مومن را بکشید اگر اینجا تقیه کنید حرام است. کشته می شوی بشود. از دین دست بردار اعلام کن که این دین درست نیست. تقیه ای که دین در اثر آن تقیه صدمه ببیند. یک وقتی هست که در اظهار خلاف دین اصل دین صدمه نمی بیند. آدم عادی است می گوید من سنی ام، خودش را خلاصه بکند. به گفتن به تقیه خلاف دین است ولی صدمه ای به اصل دین وارد نمی شود. اگر الان نستجیر بالله یک مرجع تقلید در حصار داعشی ها قرار بگیرد و اعلام بکند که اینها درست است و مذهب اهل بیت درست نیست این تقیه جایز نیست چون اصل دین صدمه می خورد. قسم چهارم تقیه مکروه. تقیه مکروه این است که اگر یک کاری را ترک بکنیم خوش ابناء عامه می آید و اگر ترک نکنیم ممکن است در نهایت به تدریج کار به جاهای مشکل کشیده بشود. مثلا در مساجدشان شرکت نمی کنیم این الان مکروه می شود که باید شرکت کنیم. استمرار می شود تقیه مکروه. اگر این را ترک بکنیم ترک استمرار ممکن است در آینده تحت تعقیب قرار بگیرد و خطراتی به وجود بیاید. تقیه مباح همان مثلی است که بین عوام گفته می شود که راست گفتن واجب نیست دروغ گفتن حرام است. خدای نخواسته کسالتی دارید می گوید حال شما چطور است می گویید الحمد لله، مجامله می کنید. امر مباحی است یک مجامله است و اشکالی ندارد. شیخ انصاری پنج قسم را برای تقیه اعلام فرمودند

 

آیا بعد از انقضای تقیه وقت است این عمل تقیه ای مجزی است؟

در نهایت یک مطلبی را بیان می کند می فرماید: اگر تقیه مداراتی باشد که اذن شرعی دارد و در این صورت عملی را انجام دادیم طبق تقیه بعد تقیه رفع شد وقت هم داشتیم آیا این عمل را تکرار کنیم یا آن عمل تقیه ای مجزی است؟ شیخ انصاری می فرماید: در بحث تقیه باید دقت کنیم مطلب از دو صورت بیرون نیست: آنجایی که تقیه اذن شرعی دارد بلا اشکال اجزاء هم هست. چون قاعده این است که امر به کلی به وسیله فرد اختیاری و فرد اضطراری امتثال می شود. چون فرد اضطراری موضوعش محقق است و حکم حال اضطراری حکم واقعی است. موضوع محقق است حکم اضطراری حکم واقعی است حکم واقعی انجام شد دیگر اصلا دلیلی نداریم برای تکرار، جایی که اذن شرعی آمده باشد مثلا صلاه از روی تقیه. اما جایی که اذن شرعی نداریم تقیه بکند مثلا با تکتّف نماز بخواند. ابناء عامه تکتّف را سخت نمی گیرند چون مالکی مسترسل الیدین را جایز می داند دست باز نماز خواندن را جایز می داند.

 

اولی الاعذار

سوال: بعضی ها نمی دانند دست باز خواندن جایز است

پاسخ: مثلا فرض کنید فکر می کند ابناء عامه مکتّف نماز می خوانند. آن تقیه کرد و متکتّف نماز خواند اینجا امضاء و اجزاء کار مشکلی است و بعد از که تقیه رفع شد و وقت باقی بود این گونه عمل تحت عنوان «اولی الاعذار» قرار می گیرد.اولی الاعذار حکمش این بود که تا عذر برطرف نشده که انجام بدهید اما اگر عذر برطرف شد اعاده کنید یا اعاده نکنید محل کلام است. الزام و قطعیتی در کار نیست که اولی الاعذار که نماز را از روی عذر انجام داده مجزی هست یا مجزی نیست محل اختلاف است. تحقیق این است که مجزی نیست.

 

سوال:

پاسخ: از سنخ اولی الاعذار می شود نه خودش عذر نیست. از آن باب می شود. چون که اذن شرعی داده نشده و او فکر می کند که تقیه کنیم، متکتّف نماز خواند بعد از که متکتّف نماز بخواند ماذون نبوده دلیلی بر اجزاء وجود ندارد خلاف شرعی یا خلاف قاعده اگر دلیل نداشته باشیم هیچ گاهی قاعده اجزاء شامل آن نخواهد شد. بنابراین شک در شمول قاعده اجزاء می کنیم و شک در شمول مساوی با عدم شمول است. این درباره اجزاء بود. اما صحت عمل که حکم وضعی باشد همین صیاغ و همین منوال است. حکم وضعی مثلا صحت یک معامله، صحت یک معامله اگر مداراتی بود و ماذون بود اجزاء هست و معامله صحیح است. اگر اذنی از سوی شرع نیامده بود دلیلی بر صحت نداریم، کار مشکل می شود. تا به اینجا رأی و نظر شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه را با تلخیص در مورد تقیه بیان کردیم. بحث بعدی قلمرو تقیه و وجود مندوحه و جواز حیل بحثی است که باید به دقت ان شاء الله پیگیری کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo