< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق در کیفیت مسح رجلین

اقوال

گفته شد که درباره مسح رجلین سه قول وجود دارد: قول به کفایت مسمّی و قول به لزوم مسح به وسیله ثلاث اصابع مضمومه، مسح باید بوسیله سه انگشت منضمّاً انجام بشود و قول سوم این است که مسح باید با تمام کف دست تمام روی پا انجام بگیرد. در این رابطه قائل و ادله هر کدام گفته شد.

 

نظر سید الخوئی

به عنوان تحقیق تکمیلی بحث رأی سیدنا الاستاد را در این زمینه یادآور می شویم. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید از جمع اقوال که قابل بحث باشد عمدتاً این قول سوم است که گفته می شود باید مسح به وسیله تمام کف دست و کل روی پا انجام بگیرد. و در این رابطه می فرماید استناد می شود به روایت صحیحه ای که اعلام می کند که مسح پا باید با تمام کف دست تمام روی پا انجام بشود. و عن عده من اصحابنا که گفتیم پس از که عده بیاید اعتبار کامل است. عن احمد بن محمد که احمد بن محمدی که مطلق بیاید احمد بن محمد بن عیسی است از مشایخ کلینی و از اجلاء و ثقات که از محدثین معروف قمیین است. عن احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی عن ابی الحسن الرضا علیه السلام. روایت سندش صحیح است. «قال سألته عن المسح علی القدمین کیف هو فوضع کفّه علی الاصابع فمسحها الی الکعبین الی ظاهر القدم» دست مبارکش را گذاشت روی انگشتان پای مبارک مسح کرد تا کعبین. «فقلت جعلت فداک لو أن رجلا قال باصبعین من اصابعه هکذا» یعنی مسح کند از اصابع به سمت کعبین این درست است؟ «فقال لا الا بکفّیه کلّها»[1] این متن سوال را برای کسی باقی نمی گذارد. از کیفیت مسح سوال شد بعد هم سائل تفصیل داد که کسی می گوید یک مقداری از انگشت ها دو انگشت را که مسح بکند کافی است؟ آقا می فرماید: مسح دو انگشت کافی نیست «الا بکفّیه کلها» جایی برای اشکال و فرار وجود ندارد. دلالت کامل و سند هم صحیح قائل هم مثل شیخ صدوق. سیدنا الاستاد می فرماید روایت دیگری هم است که این روایت دوم موید است برای روایت صحیحه. این روایت دوم را دیروز اشاره کردیم عبارت است از حسنه عبدالاعلی مولی آل سام. آن جمله ای که ایشان می فرماید اشاره کنیم. در این متن روایت براساس طبع وسائل آمده است که «عثرت فانقطع ظفري فجعلت على أصبعي» همزه را روی الف قرار داده که «أصبعی» که جمع بشود دو تا جمع دارد جمع مکسر و منتهی الجموع. اصابع منتهی الجموع می شود. و اما در تنقیح سیدنا الاستاد «اِصبع» آورده. اگر «اِصبع» باشد دلالت روایت بر مطلوب واضح تر است و اگر اَصبُع باشد یک کمی دلالتش کند می شود. آنکه «اِصبع» بخوانیم به این معناست که سائل سوال می کند یک انگشت پایش آسیب دیده و رویش را بسته الان چی کار کند؟ آقا می فرماید: «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» رویش را مسح کند. این بیان دلالت می کند که مسح کلّ روی پا لازم است و الا یک انگشت آسیب دیده است انگشتان دیگر که آسیب ندیده آقا می فرمود انگشتان دیگر که مسح بکنید کافی است. پس دلالت دارد که مسح کلّ روی پا مفروغ عنه و مرتکز عند المخاطب بوده. اما اگر اَصبُع خواندیم یک کمی دلالتش ضعیف تر می شود. اَصبع که تا اینجا که آسیب دیده باشد مسمّای مسح که کافی باشد عرضاً قسمتی که باقی مانده مسح بشود کافی است. می گوید نه، ان قسمت آسیب دیده را مسح کنید. معلوم است که کل روی پا مسحش لازم است. بعد از اینکه این دو روایت را سیدنا الاستاد می فرماید، در ادامه می فرماید: روایت دیگری هم هست ممکن است با صحیحه بزنطی معارضه داشته باشد. در آخر می فرماید: صحیحه بز نطی مقدم است و قابل معارضه نیست به دلیل یک نکته و آن نکته این است که صحیحه بزنطی شرح و تفصیل دارد «کیف أصنع». بعد می فرماید: با دو انگشت پا اگر مسح بشود بعضی ها می گویند چه حکمی دارد؟ آقا می فرماید «لا» بعد هم تصریح می کند «بل بکفّه» یا «بکفّیه کلّها». با این شرح روایات دیگر هم اگر باشد قابل معارضه نیست. و تایید روایت حسنه عبد الاعلی هم یک تایید به جا و درستی است. این صحیحه بزنطی هم دلالت می کند پس مسح باید به صورتی باشد که با تمام کف دست تمام روی پا باید مسح بشود. لذا سیدنا الاستاد می فرماید عمده این وجه است از دو وجه.

 

جمع بین روایات

بعد از این که دلالت و سند را شرح می دهد یک رأی غیر منتظره ای اعلام می فرماید دلیل و توجیه و عدم معارضه تا آخر بعد می فرماید: «و الصحیح» که رأی مشهور است. و این استدلال در جهت اثبات وجوب مسح برای کلّ روی پا کامل نیست. برای اینکه اولاً خود این صحیحه که سند کامل است و اشکال نیست متن هر چند شرح و تفصیل دارد ولی یک نقطه ضعفی در متن وجود دارد و آن عبارت است از اختلاف نسخ است. در متن روایت که اختلاف نسخ آمد دلالت را به مشکل روبرو می کند. اختلاف نسخ این است که در وسائل هم ذکر شده است که فرموده است «بکفّه» یا «بکفّیه». اگر «بکفّه» باشد مطلب درست است. و اگر «بکفّیه» باشد با مبنای ابناء عامه جور در می آید. «بکفّیه» با هر دو دست، با هر دو دست پا را مسح کنید یعنی هم ظاهر پا و هم باطن پا را و این می شود تقریبا شستن پا و درست می شود مطابق با رأی ابنای عامه. و این اختلاف نسخ دلالت صحیحه را به مشکل روبرو می کند. بنابراین اعتماد به دلالت این روایت نمی شود. پس از اینکه دلالت این روایت کامل نبود و اختلاف نسخ کار دلالت این روایت را مشکل کرد. ما دلائل دیگری داریم که اعلام می کند که مسح کمتر از کلّ روی پا کافی است. دلیلی که در این رابطه ارائه می کنند به طور عمده روایاتی است که وارد شده است در مورد کسی که مسح را نسیان کند. از جمله این حدیث که مطلب را برای ما کامل بیان می کند. حدیث موثقه است، عن الحسین بن سعید عن عثمان عن ابن مسکان عن مالک بن اعین، حدیث می شود موثقه چون عثمان که اینجا هست واقفی است بقیه روات درست و موثق. عن ابی عبدالله علیه السلام «قال من نسی مسح رأسه ثم ذکر أنه لم یمسح رأسه فان کان فی لحیته بلل فلیأخذ منه و لیمسح رأسه»[2] سید می فرماید که طبق این روایت معتبر که روایات هم مضمون متعددی دارد این یکی که موثقه بود آورده ایم اگر کسی مسح را فراموش کند می فرماید از آب لحیه و ریش اش اگر باقی باشد بگیرد و پایش را مسح کند. می فرماید: عادتا و به طور طبیعی آن مقدار رطوبتی که با دست خودش از ریش اش بگیرد برای مسح کل روی پا کافی نیست. پس یک مسح مسمی به عمل می آید. بنابراین این روایت برای ما اعلام می کند که مسح پا ولو کل روی پا را نگیرد مسمّی کافی است. اگر اشکال کنید که این مورد استثناء است و فراموش کرده دلیل خاصی داشته باشد جواب روایتی از امام صادق زراره نقل می کند «ان کان فی لحیته بلل بقدر ما یمسح رأسه و رجلیه فلیفعل ذلک»[3] روایت سندش براساس مسلک ما خالی از اعتبار نیست هرچند قاسم بن عروه توثیق خاص ندارد ولی می شود ما این را حسنه اعلام بکنیم. و مضافا بر اینکه حسین بن سعید هم ازش روایت نقل می کند و خود سید هم گویا به این روایت که استناد می کند یک نوع اعتمادی کرده است. محل استشهاد ما در این روایت کلمه «بقدر ما یمسح رأسه و رجلیه» است. یعنی از ریش خودش آب بگیرد به همان اندازه ای که مسح سر و مسح پا لازم است مسح کند. پس معلوم است که در حالت نسیان و حالت ذکر مقدار مسح فرق نمی کند. کلمه «مقدار» را ذکر کرده است آب بگیرد به مقداری که مسح پا لازم است مسح کند پس معلوم است که مقدار همان مقدار شرعی و متعین است. بنابراین این مسح پا به توسط آب برگرفته از لحیه طبیعتاً فراگیر نیست و دلالت دارد بر اینکه مسح کل روی پا واجب و لازم نباشد. دلیل سوم ایشان اطلاق التقیید و دلیل چهارم ایشان هم سیره. دلیل سوم سیدنا این است که بنابراین اگر ما فرض کردیم که شما می گویید ما از روایت صحیحه بزنطی رفع ید نمی کنیم، می گوییم ما به توسط این روایتی که نسیان مسح شده و روایت صحیحه اخوین که می گفت «اجزأک» می توانیم اطلاق صحیحه بزنطی را تقیید کنیم. آن روایات مخصوصا صحیحه اخوین که می گفت مسمی کافی است تصریح دارد بر اینکه حداقل مسح کافی است تقیید می کند روایت صحیحه بزنطی را که گفته بود کلّ کف دست کف پا را مسح کند از باب اطلاق و تقیید آنجا عمل می کنیم. بنابراین جمع دلالی می شود کف اطلاق دارد و روایتی که اجزاء به حداقل اعلام کرده است این اطلاق را تقیید می کند و نتیجه این می شود که مسح مسمی کافی است ولی مسح کلّ روی پا افضل است. دلیل چهارم هم این است که می فرماید: درباره کمّیت مسح پا سیره متشرعه استقرار دارد بر اینکه حداقل مسح کافی است. و سیره هم در حدی است که برای همه اهل شرع در مرآی و منظر است هر روز هر فردی چندین بار مسح پا انجام می دهد و مسح پا هم در حد مسمّی کافی تلقی می شود. اگر مسح پا به طور کامل حکم شرعی بود در سیره قطعاً دیده می شد که همه مردم با کل کف دست کل روی پایش را مسح می کند. پس این سیره که دلیل چهارم ما می شود دالّ بر این است که مسح کل روی پا واجب نیست بلکه مسمی کافی است.[4]

 

نظر تحقیقی

اما درباره سیره بیان می کنیم که از شما آموخته ایم که تا سیره قطعی نباشد اعتبار ندارد و سیره قطعی را ثابت کنید که همه به جزء روی پا اکتفاء می کنند کار مشکلی است. عوام ممکن است اما اهل شرع شاید کل روی پا را مسح می کنند. پس سیره را که ما در نظر بگیریم سیره اولاً استقرارش کار مشکلی است و اختلاف دارد. و اختلاف که داشته باشد استناد به سیره ای که استقرارش ثابت نشده باشد کار مشکلی است. بنابراین با توجه به اینکه نصوص دو دسته هست نص معتبری برای مسح کلّ روی پا داریم و نصوص معتبر برای اجزای مسمای داریم جمع بین این نصوص شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «و الواجب منه ما یقع فیه الاسم و الفضل فی المسح بکفّه تمام القدمین» نتیجه این شد که حد واجب مسمی کافی است افضل این است که کلّ روی پا مسح بشود. فقیه همدانی قدس الله نفسه الزکیه این مسئله را بحث می کند در نهایت می فرماید: از صحیحه بزنطی استفاده می شود که سائلی که عارف است مسئله را می داند او از کیفیت افضل می پرسد، اصل مسئله برای او بعید است که معلوم نباشد. بنابراین او از کیفیت افضل می پرسد لذا همین احتمال کافی است که صحیحه بزنطی دلالت بر وجوب مسح کل روی پا ندارد.[5] المتحصّل آنچه که در متن آمده است که می فرماید: «یکفی المسمی عرضا و لو بعرض اصبع أو اقل و الافضل أن یکون بمقدار ثلاث اصبع و افضل من ذلک مسح تمام ظهر القدم» و کیفیت بعدی آیا واجب است که ابتداء از اصابع انجام بشود و ابتداء از رجل یمنی پای راست ابتداء بشود یا واجب نیست ان شاء الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo