< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فروعات غسل الیدین

سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه در همین مسئله غسل الیدین فروعاتی دارد مهم و قابل توجه رسیدیم به این فرع «و من قطعت يده من فوق المرفق لا يجب غسل العضد وإن كان أولى، وكذا إن قطع تمام المرفق، وإن قطعت مما دون المرفق يجب عليه غسل ما بقي، وإن قطعت من المرفق بمعنى إخراج عظم الذراع من العضد يجب غسل ما كان من العضد جزءاً من المرفق» این تفاصیل همه مربوط می شود به قطع ید. محل ابتلاء است مخصوصا افرادی که جانباز هستند در جبهه دست شان را از دست دادند یا پایشان را قطع شده است حکمی است که برای آنها مفید است. اول خلاصه متن را بگوییم و بعد به ادله و مبانی آن توجه کنیم. اگر کسی دستش از بالای آرنج قطع شده باشد واجب نیست که عضد یعنی از شانه تا مرفق، واجب نیست که این قسمت از دستش را در وضو بشوید.

 

آراء قدماء

درباره این فتوا شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید اگر کسی دستش از فوق مرفق قطع شده باشد غسل واجب نیست. دلیل بر این مطلب نفی خلاف که قریب به اجماع اعلام می شود و عدم دلیل بر وجوب این غسل.[1] عمده ترین دلیل ما عدم دلیل بر وجوب این غسل است. آنچه که ما داشتیم وجوب غسل بود در وضو محدّد به حد خاصی که مرفق بود عضد مثل سایر مواضع بدن است. مثل گردن اینها دیگر در وضو زمینه ندارد. وضو حدّش بیان شد مشخص و دلیلی نداریم. مسئله خلافی دیده نمی شود بلکه گفتیم ممکن است اجماع ادعاء بشود. در این باره بحثی نیست و بعد آنچه که مورد بحث است می فرماید «و ان کان اولی» هرچند غسل عضد اولی است. دلیل نداریم موضع غسل وضو نیست، اولی چه دلیلی دارد؟ اگر از کجا بگوییم که شستن عضد اولی است.

نصوص باب

در این رابطه صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: روایتی است از علی بن جعفر علیه السلام در مورد اقطع که نقل می کند که اگر دست قطع شده باشد وظیفه چیست؟ حدیث صحیحه است. شیخ کلینی نقل می کند عن محمد بن یحیی عن العمرکی عن علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیهما السلام «قال سالته عن رجل قطع یده من المرفق کیف یتوضأ قال یغسل ما بقی من عضده».[2] از این متن استفاده می شود که از مرفق که قطع شده است عضد که باقی مانده تغسیل بشود. این روایت ما را به این واداشته است که درباره شستشوی عضد هم مطلبی را در نظر بگیریم. از سوی دیگر که مرفق قطع بشود یعنی دست از بالای مرفق اگر بشود زمینه برای وضو وجود ندارد موضوع و متعلقی برای وضو وجود ندارد. ما چگونه می توانیم برای عضد دلیلی پیدا کنیم. پس می توانیم بگوییم اجماعا از نفی خلاف بالاتر که عضد حکمش غسل نیست مضافا بر این نصوصی که در این باب داریم نصوص کثیره ای است که دلالت دارد بر اینکه اگر دست قطع بشود از بالای مرفق جایی برای وضو گرفتن عضد وجود ندارد. چون آنچه متعلق وضو است ید است تا مرفق. حدیث صحیحه رفاعه است «سالت اباعبدالله عن الاقطع فقال یغسل ما قطع منه» که منظور از «ما قطع منه» یعنی مقطوع منه و آن چیزی که پس از قطع باقی مانده دست باشد صدق دست بکند. این حدیث ظهور دارد بر اینکه بالاتر از مرفق حکمش غسل و شستشو نیست هرچند صریح نیست. پس روایت هم ظهور دارد که آنجایی که قطع شده است اگر قبل از مرفق باشد هر قدر که باقی مانده است شستشو بشود و اگر بالاتر از مرفق است حکمش شستشو نیست. روایت سوم صحیحه محمد بن مسلم عن ابی جعفر: عن علی ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن ابن نجران که موثق است عن عاصم بن حمید که توثیق خاص دارد عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام «قال سألته عن الاقطع الید و الرجل قال یغسلهما». این هم اطلاق دارد، اطلاقش این است که دست و پایی که قطع شده است پس از قطع شدن آنچه که باقی مانده است باید شستشو بشود.[3] سوال مختصر این است که در این روایت آمده است که دست و پایی که قطع شده است غسل بشود. پا که مسح دارد غسل ندارد. این سوال را صاحب وسائل جواب می دهد که احتمالا تقیه باشد. ولی جوابی که سیدنا الاستاد فرموده اند و جواب دقیق هم هست اینجا در مقام بیان انجام افعال وضو هست. تغلیبا غسل گفته می شود و نیاز به شرح ندارد. غسل اینجا به معنای مسح هم به کار می رود هرچند تغلیبا باشد جهت این است که باقیمانده باید عمل وضو را داشته باشد. پس با توجه به این روایات حدیث چهارم صحیحه رفاعه است، سند: محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن علی بن محبوب که اسناد شیخ به محمد بن علی بن محبوب صحیح است. عن العباس یعنی ابن معروف که از اجلاء و ثقات است. عن عبدالله بن مغیره که از اصحاب اجماع است عن رفاعه که توثیق خاص دارد و از اصحاب آقا امام صادق است. عن ابی عبدالله علیه السلام «قال سألته عن الاقطع الید و الرجل کیف یتوضو قال یغسل ذلک مکان الذی قطع منه». غسل و شستشو بشود همان جایی که قطع شده است. این روایات که چهار تا روایت صحیحه بود تقریبا و معتبر بود همه ظهور دارند و انصراف دارند بر اینکه اگر دست قطع بشود آنچه باقی مانده است از دست باید شستشو بشود. و ارتباط به غسل عضد ندارد. این یک طرف قضیه، پس هم نفی خلاف و هم عدم دلیل بر غسل عضد و هم نصوص باب که ظهور و انصراف دارند بر غسل ما بقی من الید، که «ما تحت المرفق الی الکف» است. این طرف که ادله اش معلوم شد حدیث علی بن جعفر فرموده بود که عضد باید غسل بشود. چه کنیم؟ اینجا ما در برابر این ادله معتبره ای که برایتان گفتیم حدیث معتبر علی بن جعفر را باید توجیه کنیم. توجیهی که در فتاوا بیاید حمل بر استحباب است. توجیه حکمی حمل بر استحباب است. اما توجیه دلالی سیدنا الاستاد می فرماید که ممکن است منظور از عضد آن انتهای عضد باشد که وصل به مرفق است. مرفق «مجمع العظمین عظم العضد و عظم الید» مفصل، آن قسمت آخر عضد که آنجا باقی مانده است آن جزئی که تشکیل دهنده مرفق بود باید غسل و شستشو بشود.

سوال و جواب

ممکن است اشکال بکنید که ما از چه طریقی می توانیم عضد را حمل کنیم به این قسمت و به این جزء آخر عضد؟

 

توجیه حکمی و دلالی

جواب: قرینه داریم ادله داریم. این قرائنی که اینجا داشتیم نصوصی که ظهور و انصراف داشت که مقطوع منه پس از مرفق را باید بشویید. ادله اولی که وضو را محدّد کرده است تا مرفق، نفی خلاف و اجماع هم از سوی دیگر. با داشتن آن ادله قرینه قطعیه این می شود که منظور از عضد آن جزء آخر عضد باشد که وصل به ذراع می شود و تشکیل دهند مرفق. بنابراین ما از لحاظ دلالت توجیه دلالی داشتیم و گفتیم و اما از لحاظ حکم در برابر آن ادله قطعیه این نص علی بن جعفر را حمل بر استحباب می کنیم و می گوییم اولی است، اولی یعنی مستحب است. اولی اصطلاحی است که بر هم استحباب تطبیق می کند و هم بر احتیاط.

 

و کذا ان قطع تمام المرفق و ادله آن

«كذا إن قطع تمام المرفق، وإن قطعت مما دون المرفق يجب عليه غسل ما بقي» اگر قطع بشود تمام مرفق از آن به بالا غسلی در کار نیست به همان دلیلی که گفته شد. و اگر قطع بشود آنچه که بعد از مرفق است وسط ذراع از مچ به بالا غسل ما بقی واجب است به ادله ای که اصل غسل ید را برای ما اعلام کرده است. ادله بر وجوب از این قرار است: محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرمایند: اگر دست قطع شده باشد از ما دون المرفق، نرسیده به مرفق دست قطع بشود واجب است. دلیل بر این وجوب عبارت است از اینکه می فرماید وجوب تعلق گرفته است به کل این اجزاء، از خود دست تا مرفق. این وجوبی است که تعلق گرفته است در وضو. الان که جزئی از این ید قطع شده است دلیلی بر رفع وجوب از آن جزء باقیمانده نداریم. پس آن جزء وجوبش به قوت خودش باقی است، جزء باقیمانده مشمول دلیل وجوب غسل ید است.[4] البته از ضمن کلامش قاعده میسور استفاده می شود هرچند ایشان اشارتی ندارند. این بیان ایشان بود. اما صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه مسئله را که بحث می کند می فرمایند: وجوب غسل مقطوع منه یعنی دستی که قطع شده است از مرفق به پایین ادله ای دارد که از این قرار است: 1. اصل دلیل وضو، شامل این مورد هم می شود «فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ»،[5] جزء ید هم ید است قسمتی که قطع شد قسمت باقیمانده از عنوان ید خارج نمی شود. 2. استصحاب هم مورد استفاده قرار می گیرد یعنی دلیل اول ما عموم وجوب غسل ید و دلیل دوم استصحاب که قبل از که قطع شده بود دست ما غسل واجب بود الان که نصفش از بین رفته اما از مرفق به پایین آیا آن وجوب باقی است یا باقی نیست. استصحاب می کنیم و در استصحاب هم حالت سابقه لازم نیست که مجموعی باشد یک جزء را استصحاب می کنیم آن جزء را با همان حکم حالت سابقه اش این قسمت باقیمانده قبلا وجود داشت الان وجود دارد این را می فرمایند به جهت اینکه اشکالی در استصحاب هست. و دلیل سوم می فرماید قاعده میسور که «المیسور لا یسقط بالمعسور» قاعده فقهی مشهور است. قاعده میسور اولا مشهور است و ثانیا دلیل و نص خاصی دارد این قاعده یک قاعده منصوصه است. از نص گرفته شده. قاعده منصوص از خود نص گرفته می شود اما قاعده اصطیاده کمک دارد که از مجموع ادله عنوان استخراج بشود مثلا قاعده «لا تعاد» قاعده منصوص است قاعده اتلاف قاعده اصطیاده است. این قاعده «المیسور لا یسقط بالمعسور» نبوی است یک قاعده منصوصه مشهور اگر نگوییم مورد اجماع ولی مورد شهرت عظیمه فقهایی است. مضافا بر این ادله دیگری دارد به عنوان کمک در جهت اعتبار که استصحاب باشد و قاعده عبودیت و مولویت یا به تعبیر شهید صدر قاعده حق الطاعه. در اصطلاح محقق نائینی و سیدنا الاستاد می شود قاعده مولویت و عبودیت که اقتضاء می دارد عبد در جهت اطاعت تا جایی که قدرت ندارد کم نگذارد کوتاه نیاید آن مقداری که می تواند انجام بدهد باید انجام بدهد. براساس این سه تا دلیل می توانیم اعلام بکنیم که عذر مقطوع منه یعنی آن مقدار از دست که پس از قطع شدن باقی مانده است باید غسل و شستشو بشود. و می فرماید مضافا بر این روایات خاص باب را مراجعه کنیم روایت رفاعه که سند درست است و دلالت هم درست فرمود اگر دست قطع بشود «فلیغسل ما قطع منه». منظور از «ما قطع منه» یعنی مقطوع منه، یعنی آن مقداری که باقی مانده است. بنابراین نصاً و فقهاً و اصلاً و قاعدتاً ما درباره غسل دست قطع شده هیچ مشکلی ندارد واجب است که باید آنچه که باقی مانده است از دست پس از قطع شدن باید غسل و شستشو بشود.

 

جمع بندی

این ادله را که گفتیم توجه کنید در جمع بندی منبع اصلی ما نص است نصوص معتبر که حکم غسل را پس از قطع اعلام می کند اصل و قاعده و عموم دلیل غسل دست می توانید به عنوان ادله درجه دو یا مویدات در نظر بگیرید. اما سیدنا الاستاد کلامی دارد درباره استصحابی که اینجا آمده است یا قاعده میسوری که اینجا گفته شده است بحث و تحقیق دارند هرچند نسبت به نتیجه بحث فرقی نمی کند ولی آن نکاتی که درباره اجراء استصحاب ما بفهمیم برای ما مفید و موثر خواهد بود ان شاء الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo