< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث تکمیلی غسل یدین

متن را خواندیم که سید می فرماید دومین واجب از واجبات وضو «غسل اليدين من المرفقين إلى أطراف الأصابع مقدماً لليمنى على اليسرى، ويجب الابتداء بالمرفق والغسل منه إلى الأسفل عرفاً، فلا يجزىء النكس». مطلب کامل شد و مویداتی از متون فقهی ابناء هم آوردیم این نتیجه اعلام شد که وضو با شیوه ای که پیروان اهل بیت انجام می دهند براساس فقه ابناء عامه هم مجزی است فتواً و مدرکاً.

 

متمم بحث حکم مرفق است

از متمم این بحث کلمه مرفق و شستن خود مرفق است. سید می فرماید «والمرفق مركّب من شيء من الذراع وشيء من العَضُد، ويجب غسله بتمامه وشيء آخر من العضد من باب المقدمة» می فرماید اما خود مرفق چیست همان مفصل است. یعنی همان جایی که دو تا استخوان ذراع و عضد با هم وصل می شوند. مرکب است از شئ ای از ذراع مقداری از ذراع آنجا قرار دارد و مقداری هم از عضد استخوانی که از شانه آدم می آید به پایین. آن مفصل و مجمع دو تا استخوان مستطیل می شود مرفق. این معنا تقریبا معنای عرفی و لغوی و شرعی است. هرچند درباره مرفق هم بحث شده است که چه باشد ولیکن این متنی که سید آورده است متن دقیقی است که لغت و عرف و اصطلاح شرع این معنا را تایید می کند. لذا در اصل معنای مرفق بحثی نداریم. «و یجب غسله بتمامه» مرفق واجب است که شستشو بشود همه آن مرفق. و بعد می فرماید « و شئ» و شئ دیگری از عضد از باب مقدمه، این هم واجب است. ممکن است شاید این گونه تلقی شود که جای بحث ندارد هر کسی در وضو مرفق اش را می شورد ولی احیانا مردم عوام تا نزدیکی های مرفق هم آب را برساند ممکن است اکتفاء بکند. لذا مسئله قابل بحث است. مثلا در غسل ید گفتیم که تا سر انگشتان بحثی ندارد ولی مردم عوام ممکن است دستش را در وضو تا مچ بشورد به سر دست یا انگشتانش توجهی نکند که شرحش را دادیم قابل توجه است. اما مرفق در متن آورده است که باید خود این مرفق و مقداری اضافه بر آن از باب مقدمه شستشو بشود تا علم حاصل بشود. این متن است، اما ادله و تحقیق.

 

اقوال در غسل مرفق و قسمتی از آن

درباره شستشوی مرفق قدمای اصحاب اتفاق نظر دارند. شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «و یصبغ غسلهما حتی یشمل غسلهما»،[1] آب را اصباغ کند و فراوان روی مرفقش قرار بدهد در حدی که مرفق را آب فرابگیرد، شستشو و غسل مرفق را فرابگیرد. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «و یجب غسلهما مع المرفق»[2] واجب است شستن دو تا دست همراه با مرفق، مرفق هم باید شستشو بشود. در کلمات قدماء فقهاً که به بیان شیخ مفید و شیخ طوسی بتوانیم استناد کنیم و متنی از این دو بزرگ ارائه بدهیم اقوال فقهاء را ارائه داده ایم. و بعد از آن محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: دخول مرفق در محدوده غسل اجماع العلماء است.[3] و علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «و یجب غسلهما مع المرفق عند علمائنا اجمع».[4] تا به اینجا هم قول قدماء را گفتیم و هم اجماع را. اجماعی که محقق حلی و علامه حلی نقل می کند اجماع قدماء را نقل می کند. که اعتبار هر چه هست بر اجماع قدماء است.

 

دخول غایت در مغیا

و اما از حیث اصل و دلیل: در این مورد که مرفق غایت باشد و ید مغیّی، بحثی است در اصول خوانده اید که آیا غایت داخل در مغیا است یا داخل در مغیا نیست مثالش هم همین وضو و احیانا سفر قصر. رأی اصولیین بین شیخ و محقق خراسانی به عکس هم است. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: غایت قطعا در مغیا داخل نیست.[5] یعنی ادعای قطع بشود این ادعای قطع دو تا نکته دارد: 1. قطع شخصی خود ایشان که برای خودش اعتبار دارد و برای ما هم اعتبار دارد از باب خبرویت و اهلیت برای فهم متون. ما که فهم فقهاء را اعتبار برایش قائل هستیم اینها رسیده اند تا جایی که با متون آشنا شده اند. مضافا بر آشنا شدن بر متون افاضه هم می شود. اینها کمک هم می گیرند. و نکته دوم هم احتمالا ظهور جمله را از این قرار می داند یعنی هر جمله ای که متشکل از غایت و مغیا است غایت داخل مغیا قرار دارد. و این مطلب یک موید دیگری هم دارد علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه در ادامه آن حکم که فرمود «عند علمائنا اجمع» بعد می فرماید «و تدخل الغایه غالبا فی المغیا». در مقابل رأی محقق خراسانی است که کلام محقق خراسانی بر عکس آن است که شیخ فرمودند. می فرماید غایت در مغیا داخل نیست. یک دلیل برجسته ای که دارد ایشان این است که می فرمایند از باب قاعده «تعدّد المبانی تدلّ علی تعدد المعانی» اینجا می فرماید دو تا عنوان است یک عنوان نیست غایت و مغیا. مغیا حکمش آمده و برای غایت حکم نیامده. مگر قاعده «تعدد المبانی تدل علی تعدد المعانی» را قبول ندارید؟ اگر قبول نداشته باشد همه چیز با همه چیز باید مخلوط و درهم باشد دو تا عنوان است یکی غایت است و یکی مغیاست. فقط حکم برای مغیا آمده حکم برای غایت که نیامده. حکم غایت نیاز مبرم به دلیل دارد اگر دلیل نداشته باشیم ما نمی توانیم حکم مغیا را به آنجا اشاعه بدهیم و گسترش بدهیم. این دو نظر در اصول نسبت به دخول غایت در مغیا آمده است الان بحث تکمیلی، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این شمول یعنی شمولی که در متن آمده است که حکم مغیا را به غایت گسترش بدهیم از باب مقدمه علمیه است. دیگر اصلی در این رابطه نداریم. زمینه برای اصلی از اصول عملیه یا اصول لفظیه اینجا فراهم نیست فقط از باب مقدمه علمیه. به این شرح که می فرماید آن حدی را که شرع تعیین کرده است مرفق، اگر ما بخواهیم در وضو همیشه دقیق به آن حد اکتفاء کنیم کار مشکلی است. اصلا همیشه تطبیق به آن حد منتهی می شود به عسر و حرج. پس راه دوم این است که اعتناء نکنیم و کمتر از آن هم اگر باشد بگوییم کافی است که این هم وجه ندارد شک در امتثال می کنیم، شک در سقوط تکلیف می کنیم. بنابراین براساس حکم عقلی عملی قطعی متعین است که یک مقدار اضافه بگیریم تا خود آن مرفق هم شستشو بشود و از عهده تکلیف هم خارج شده باشیم.[6] از لحاظ ادله تا اینجا مطلب تمام شد. متن درست است و بلا اشکال و تحقیقی که سید فرمودند بسیار متین و عالی.

 

ادله غسل مرفق

و اما از حیث ادله و نصوص، در این رابطه به روایتی استناد می شود صحیحه زراره، در این صحیحه می بینیم متنی آمده است که وضوی رسول الله الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم شرح می دهد تا می رسد به مرفق، می فرماید «ثم وضعه علی مرفقه الیمنی»[7] بنابراین خود این متن که «وضعه علی مرفقه الیمنی» آمد صریح در مطلوب است که مرفق باید غسل و شستشو بشود. آب گذاشته بشود بر مرفق یمنی. مرفق تحت پوشش غسل قرار می گیرد. از لحاظ دلیل نقلی برای ما مضافا بر اجماع همین روایت صحیحه است که مستند حکم برایمان قرار بگیرد. هرچند فقهاء در این رابطه کمتر توجه فرموده باشند آیه قرآن که ما گفتیم در شرحی که داده شد که «الی» به معنی «مع» آمده است با آن شرحی که داشتیم. اگر «الی» به معنای «مع» باشد با مرفق یعنی مرفق باید شستشو بشود. بنابراین غسل مرفق در وضو واجب است اجماعاً کتاباً و سنتاً. مطلب تا اینجا درباره مرفق تمام شد. سید می فرماید: «و کلما هو فی الحد یجب غسله» هر آنچه که در حد هست واجب است غسل آن. «و ان کان لحما زائدا أو اصبعا زائده و یجب غسل الشعر مع البشره» تا اینجا هم مطلب واضح است و متن بعدی بحثی است که محل ابتلاء است می فرماید: هر آن چیزی که در این محدوده است از مرفق تا سر انگشتان، انگشت اضافه ای هست، گوشت اضافه ای است اینها باید شسته بشود. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: هر آنچه که بعد از مرفق هست مشمول حکم غسل خواهد بود و هر آنچه که خارج از آن محدوده است کنار مرفق یک کمی بالاتر یک لحم و عظم اضافی فرض کنید محکوم به غسل نیست. شیخ می فرماید برای اینکه واجب شرعاً فقط همان دست است از مرفق تا سر انگشتان چیزی که اضافه باشد از سوی شرع دلیلی بر غسل آن نداریم، عدم دلیل کافی است بر عدم وجوب غسل. البته این مسئله یک فرعی است را که سید گفته که ایشان بسیار مسائل ریزی را عنوان می کنند و فرضیات را هم در نظر می گیرند. لذا این فرع یک فرعی است تقریبا محل ابتلاء و دارای واقعیت نباشد که کسی یک دست زائدی داشته باشد. ولی انگشت زائد یا گوشت زائدی که بیرون زده باشد از دست هم بسیار وجودش نادر باشد ولی سید از باب ریزنگری این را تعرض می فرماید. هر آنچه که در داخل حد هست غسلش واجب است که متنش را اینجا داریم و پشتوانه اش هم کلام قدماء از بیان شیخ طوسی ذکر کردیم و سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه هم می فرماید این مطلب متسالم علیه عند الاصحاب است و می توانیم این را جزء ضروری فقه اعلام بکنیم که هیچ بحثی در آن وجود ندارد. بعد می فرماید: «و یجب غسل الشعر مع البشره» این هم باز هم مطلبی است واضح. بعضی هایشان که دست شان موی زیادی دارد که بیرون زده باشد مثل شبیه موی سر شده باشد آن مو هم شستنش واجب است یا واجب نیست، سید در فتوا آورده است «یجب غسل الشعر مع البشره» همان طور که گفته شد این مسئله از لحاظ ادله کامل مطلب کامل است اولا داخل محدوده به حساب می آید و ثانیا موی دست تابع غسل دست است. غسل دست بدون غسل موی دست امکان ندارد و طبیعتاً شستشو می شود یک امر وجدانی هم هست. جای بحث ندارد. اما فقهاء که ریزنگرند و از دقت های فوق العاده استفاده می کنند در این رابطه شیخ کاشف الغطاء می فرماید: اگر موی دست زیاد باشد طوری که آدم مثلا دستش را بشوید قسمتی از موی دست شسته نشود این باید مورد بررسی قرار بگیرد. بررسی از این قرار است که طبق قاعده موی دست اگر زیاد بود روی موی دست را بشورید کافی است و لازم نیست بشره را بشورید.[8] فتوای متن این بود که هم مو و هم بشره. ایشان می فرماید اگر مو زیاد بود لازم نیست بشره را بشورید. برای اینکه ما یک روایت معتبری داشتیم که قبلا هم خواندیم صحیحه زراره بود که در آن حدیث آمده بود که سوال شد «قلت له» عرض کردم محضر مبارک امام صادق علیه السلام «أرأیت ما کان تحت الشعر» چه می شود حکم آنچه تحت الشعر می ماند «قال کلما احاط به الشعر فلیس للعباد أن یغسلوه و لا یبحث عنه و لا یجری علیه الماء».[9] فرمود که اگر مو در حد زیادی بوده باشد لازم نیست که بحث کند و جستجو کند لای مو را، روی مو که در صورت آدم هست محاسن آب را بریزد کافی است. می فرماید در این مورد این بیان اطلاق دارد. «کلما احاط» ایشان می فرماید اطلاق مقامی ممکن است. اطلاق مقامی با اطلاق لفظی مانعه الجمع ندارد، می تواند اطلاق لفظی باشد و اطلاق مقامی هم باشد. ولی می تواند اطلاق مقامی تنها باشد و اطلاق لفظی نباشد. تقریبا از لحاظ مورد اعم و اخص من وجه هستند. این متن اطلاق لفظی دارد «کلما احاط» یعنی هر کجا که احاطه بشود. شیخ کاشف الغطاء می فرماید «کلما احاط» دیگر اختصاص به محاسن ندارد موی دست هم حکمش همان غسل است. اگر مو زیاد بود آب روی آن بریزید کافی است. این بیان اگر نگوییم که خلاف اجماع است خلاف مشهور است. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این بیان ایشان که خلاف مشهور هست اولا فرق است بین غسل وجه و غسل دست. به طور طبیعی غسل وجه موی پر حجمی دارد که ریش باشد که مانع می شود از وصول به آب به خود پوست، موی دست وجدانا این جوری نیست. و ثانیا فرق است بین وجه و ید. این دو تا را در یک مورد قرار دادن اگر اطلاق را می آورید اطلاق را در موارد و مصادیقی بیاورید که مصادیق با هم متسانخ باشند. این دست و وجه با هم دیگر متسانخ نیستند. و ثالثا قرینه داریم این روایت ذیل روایتی است که از وضو سوال شده است. این روایتی که فحص نکنید جایی که مو زیاد بود ذیل روایتی است که صحیحه زراره است که در صدر صحیحه سوال از وضو شده است در ذیل آن سوال شده است که اگر ریش پر حجم باشد چه کند. پس سوال با جواب منطبق است فقط اختصاص دارد به وضو. اطلاق زمینه ندارد جایی که بیان نسبت به یک موضوع اختصاصی باشد که زمینه برای اطلاق نیست. مگر ما نخوانده ایم که در اطلاق مقدماتی که لازم داریم که باشد زمینه برای اطلاق وجود داشته باشد این جزء مقدماتی است که سید اضافه می کند. این سوالی که مخصوصا مربوط به وضو است زمینه برای اطلاق ندارد که جای دیگر ببریم. بنابراین رأی همان رأی مشهور است و مضافا بر آن که آن رأی مطابق احتیاط هم هست که آن احوط و اولی است. و اما «من قطعت یده» که این هم محل ابتلاء است مخصوصا نسبت به جانبازان بحثی دارد که ان شاء الله فردا شرح بدهیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo