< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 159 سوره انعام درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه 159 سوره انعام: قال الله تعالی: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ»

 

ترجمه

خدای متعال می فرماید: کسانی که تفرقه کردند جدا شدند مسلک شان را جدا انتخاب کردند شیعه های متعدد گروه گروه پیروان شدند از مسالک و مذاهبی، پیامبر اعظم تو از آنها نیستی و نگران شان نباش. کار اینها با خداست و وقتی آنها را آگاه می کنند به آن چیزی که انجام داده اند. این ترجمه آزاد آیه بود.

 

مراجعه به تفسیر

برویم به تفسیر قمی ببینیم این آیه را چگونه تفسیر فرموده است. در کتاب تفسیر قمی تفسیر همین آیه «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا قال فارقوا امیرالمومنین و صاروا احزابا».[1] آنهایی که فرقه فرقه شدند گروه گروه شدند روزگاری می رسد که به جزای اعمال شان برسند. این تفرقه و این گروه گروه شدن چه بوده واقعیتش؟ روایت می فرماید «فارقوا امیرالمومنین علیه السلام» آنها از امیرالمومنین جدا شدند. فرقه فرقه شدند در آیه اشاره ای هست که جزای سنگینی خواهد داشت یک روزی خواهد آمد. یک روزی آنها را آگاه می کند خدا که شما چه کاری انجام دادید. تمامی مصیبت های جهان اسلام مخصوصا و جهان بشر این است که پشت سر مولی امیرالمومنین راه نمی روند از امیرالمومنین جدا شدند. همان طوری که جدایی از مولی این مصیبت ها را در پی دارد برای فرد، برای گروه، برای مردم در مقابل پیروی مولی هم همین برعکس فضل و فضیلت و سعادت را خواهد داشت. چون ایام ایام محرم است و متعلق به سید الشهداء و امام سجاد مخصوصا یک روایتی از امام سجاد سلام الله علیه بخوانم که مربوط به این نکته هم می شود. که گفتیم در آیه نکته این شد که آنهایی که بی راهه رفتند چندین چراغ دارد و بی راهه می شود بگذار تا بیافتد و بیند سزای خویش. امیرالمومنین دارد، امام حسن و امام حسین دارد امام سجاد دارد بی راهه می رود تا دوازده امام. اطاعت مولی یعنی قبولی ولایت امیرالمومنین طبق دستور رسول الله در روز غدیر عزت است و جدایی بدبختی، گرفتاری، قتل، غارت، وحشت و سبعیّت است. این سبعیّتی که الان می بینیم در جهان همین تاریخ معاصر وجود دارد اینها جدا از ولایت امیرالمومنین است. اینها همان کسانی هستند که ولایت امیرالمومنین را پشت پا زدند آمدند و الان وحشی ترین وحشی های تاریخ بشر داعش است، آل سعود است. تمامی مردمان بی گناه یمن را در نزدیک دو سال است می زنند. نه رحمی است، نه عدالتی است، نه حقوق بشر آمریکاست. کجاست این مسائل؟ از ولایت رفته اند فاصله گرفته اند. و عزت و شرف و کرامت در پیروی از مولی است. امام سجاد در روایتی می فرماید: سه مطلب، می فرماید: «مجالسه الصالحین داعیه الی الصلاح، آداب العلماء زیاده فی العقل، طاعه ولاه الامر تمام العزّ». دو تا نکته اولش هم به درد ما طلبه ها. «مجالسه الصالحین» هم نشینی با صالحان و خوبان. سعادتی که ما در نجف داشتیم روزهای پنجشنبه ها که درس نبود مراجع معظم تقلید که در دفترهایشان بود و ما طلبه ها می رفتیم می نشستیم مجالست داشتیم. یکی از بهترین جلسات قابل استفاده علمی و ادبی و اخلاقی جلسات فقهاء بود که آزاد همین طوری در بین طلبه ها نشسته بودند و طلبه ها می گفتند قصه ای، حکایتی، روایتی. شما برای شاگردان تان بگویید و برای خودتان که تا می شود با آدم نا اهل هم نشینی نکنید و آدم خوب را پیدا کنید با او همنشین باشند. یک همنشین خوب چقدر ارزش دارد ناخواسته برای آدم تاثیرگذار است. همنشین خوب که می نشینی چند روز بعد می بینی که حرکات و رفتار و برخورد ناخود آگاه برای ما به وجود آورد. «داعیه الی الصلاح» داعی می شود برای اینکه آدم خودش را اصلاح کند. با خوبان نشستن یک توفیقی است. پیدا کنید ان شاء الله خوبان زیادند مجالست داشته باشند بروید مجالست کنید با خوبان که یک توفیقی است. دو «آداب العلماء زیاده فی العقل» معنای این جمله چه باشد؟ اگر بروید علماء آداب شان را مطالعه کنید می بینید که یک نکته اصلی می بینید که کسی که اگر جسارت به اش بکند حرف بد هم بزند عالم برافروخته نمی شود داغ نمی کند. در زندگینامه آیت الله العظمی گلپایگانی گفته است که یک مورد عصبانی نشده است. در زندگینامه سیدنا الاستاد که برای خود اهل بیتش گفت خصوصی آقا فرمود که من هر کسی درباره هر حرفی که زد من عکس العمل نشان ندادم و اقدام نکردم که مقابله بکنم. یا مکن با پیربانان آشتی، یا بناء کن خانه ای در خورد پیر. اگر بناء باشد آدم بزن بهادر باشد طلبه نشود. روحانی نشود که نمی تواند. در دانشگاه ها یا مرکز جذب دارید شک نکنید طلبه شدن شورای جذب دارد. شما که معمم شدید شورای جذب بوده که شما را قبول کرده عمامه سرتان گذاشته. شما که جذب شدید هیئت جذب شما را قبول کرده. «آداب العلماء زیاده فی العقل» نکته ظریفی دارد ضد عقل احساسات است. احساسات خشونت است، برخورد تند است، سخت گیری است. آداب علماء می بینید همه اش از تحمل و مروت و تواضع برخورد می کند عقل اضافه می شود احساسات فروکش می کند. احساسات غضب، خشونت اینها کلا نیروی مقابل عقل است. آداب علماء عقل را اضافه می کند. شما آداب را دیده اید حتی آداب در مثلا نشستن و لباس و اینها. امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه در جلسه ای که می آمد در نجف شیوه لباس و عباء و شیوه نشستن اش آنچنان مرتب و منظم بود که یک روز مثلا کج و یک طرفی ندیدم که نشسته باشد. با یک وضعیت منظمی که نشان می دهد که ادب علماء این است. وضعیت راه رفتن که در بازار راه می رفت از قدم زدن حد متوسط از در حرم تا در خانه اش یکسان بود یک وقت تند هم نمی شد کند هم نمی شد. شیوه عباء و راه رفتن و وضعیت سلام و علیک مرتب تغییر نمی کرد یعنی تغییر محسوسی که سبکی به حساب بیاید. ادب از سر و وضعش ادب می بارید. فراز سوم که مناسبت داشت با آیه ای که گفتیم، امام سجاد می گوید: «طاعه ولاه الامر» اطاعت ولات امر اگر شرحش را از آقا بپرسید می گوید اطاعت جدم علی بن ابی طالب و اطاعت پدرم حسین. اینها تمام عزت است. واقعا تمام عزت است. در بحث هایی که درباره عاشوراء می کنند یکی از بحث هایش این است که مکتب سید الشهداء مکتب عزت است. مخالفت با مکتب امام حسین مکتب یزید مکتب ذلت است. «طاعه ولاه الامر تمام العزّ» تمام عزت ما بر این است که از ولی امر الهی که امیرالمومنین است که «من کنت مولاه فعلی مولاه» به دستور خدا مضمونش آمده است آن اطاعت تمام عزت آدم است. آیه قرآن را اضافه کنید سوره منافقون «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»[2] که مومن پیرو امیرالمومنین است. عزت الهی دارد. اینها با هم ارتباط دارند. مومن ذلیل نمی شود مظلوم می شود ولی ذلیل نمی شود. همیشه عزیز است. در تمامی زندگی عزیز است در این دنیا عزیز است در آخرت هم عزیز است. چون مکتب سید الشهداء مکتب عزت است دیگر. در ادامه یک روایت از سید الشهداء هم برایتان بگویم و بعد در کامل الزیاره دو تا روایتی هم درباره سید الشهداء کنم. اما توصیه سید الشهداء، ما که پیرو ولات امر باشیم تمام عزت را داشته باشیم معنای عملی اطاعت مولی به توصیه مولی عمل کند. سید الشهداء می فرماید: «اوصیکم بتقوی الله فان الله قد ضمن لمن اتقاه أن یحوّله عما یکره الی ما یحب و یرزقه من حیث لا یحتسب». اگر این تقوا را رعایت کردید خدا ضمانت کرده است. آدمی که گرفتار می شود گرفتاری از جاهای دیگر نیست از خود آدم است تقوا را رعایت نمی کند گرفتار می شود. «ان الله قد ضمن لمن اتقاه» ضمانت کرده است برای کسی که تقوا داشته باشد که او را از وضعیتی که خوش اش نمی آید مطلوب است برایش، از وضعیت نامناسب و نامرغوب بیرون بیاورد به وضعیت خوبی که دوست دارد. عزت در دنیا این جوری آسایش می دهد. و بعد هم چیز دیگری که برای طلبه ها مهم است که طبیعتاً طلبه ها درآمد شهریه و تبلیغ است. این هم بشارت داده است تقوا اگر بود «یرزقه من حیث لا یحتسب». روزی اش هم می رسد. ما داریم کسانی که به جایی رسیده اند و گفته اند که اگر محاسبه کنید درآمد طلبه با خرج طلبه تطبیق نمی کند. خرج طلبه بیشتر از درآمدش است، محاسبه نمی کنیم اگر محاسبه کنیم قطعا تطبیق نیست. «یرزقه من حیث لا یحتسب». حالا ایام که متعلق به سید الشهداء است ما از گذشته نمی گوییم که چه عنایت هایی کرده است در همین چند سال پیش سال اولی که مرز باز شد و صدام دستگیر شد که مردم از ایران رفتند. طلبه که می رفتند قضایایی داشت. یک طلبه ای که من می شناسم فقط کارش درس و بحث است روزی اش هم «من حیث لا یحتسب» است فاضل هم است و محقق است. کربلا رفت از همان مرز پیاده، خودش گفت و طوری صحبت کرد که اصلا در یک عالمی هست که چیزی نشده. رفتیم تا اینکه مسافت طولانی بود و ما هم که طلبه و مردم آشنایان که داشتیم یکی یکی مثلا جا ماند یکی جلو رفت. در آخر یکی از بستگان من دیدم از بستگان خبری نیست و خودش است. گفت ظاهرا رفت چند قدمی گفتم من را بگذارید ماندم. خبر دارید که از خستگی و گرما زدگی از حال برود خوابش می برد و از سرمای شدید. خواب یعنی مغز از کار می افتد در حالت خواب تا اینکه کل تشکیلات زنده بدن آدم خاموش بشود یا از بین برود، قلب و مغز. اول مغز کند می شود در شکل خواب کم کم قلب هم می خوابد و تمام بدن و می میرد. گفت رفت و کاری به هیچ کاری نداریم افتادیم کنار صخره ای خوابیدیم. گویا رفت، دیدم دو نفر آمد با لباس بسیجی و سپاهی بود از ما سری زدند و احوالپرسی یک آب میوه ای هم برای من داد. از بس آدم صاف و صادقی است اصلا اینها را معجزه اصلا فکر نمی کند. گفت با لباس بسیج بود بسیج آنجا چه می کند؟ با لباس بسیج یا سپاه یک آبمیوه را به من داد آبمیوه را خوردم سر حال شدم گفت آنجا ماشین است. چقدر فاصله داشته که هیچی، آن را فکر نمی کنم رفتم آنجا نزدیک ماشین سوار شدم. بی خیال اصلا در فکری نیست که چه خبر است. سید الشهداء این جوری دست آدم را می گیرد. همین الان هم می گیرد. برای اهل معنا هم اگر کسی بخواهد معنویت و سلوک و ارتباط با خدا را در نظر بگیرد هم باید از طریق سید الشهداء خیلی عالی است. مرحوم بافقی می گوید که علی بن مهزیار چهل بار یا بیست بار مکه رفت که به خدمت آقا مشرف بشود. گفت ابن مهزیار چرا چهل بار مکه رفت یک بار کربلا می رفت به محضر آقا مشرف می شد. برای اهل ولایت این گونه است. علی بن مهزیار با بیست یا چهل بار رفت تا اینکه مشرف شد. کسی که اهل است یک بار زیارت کربلا برود به قصد تشرف می تواند مشرف بشود و خدمت آقا امام زمان برسد. من در نجف بودم یک عالمی که تقریبا در حد تجزی هم بود منبری بود. منبری آنجا آدم های ساده نبود آن موقع. کسانی که نجف کفایه درس می گفت مجتهد بود. آیت الله به کسی گفته نمی شد فقط به مرجع تقلید. استثناءً شهید صدر نابغه شد و به اش آیت الله گفته می شد. مگر در نجف کسی جرأت داشت به کسی آیت الله بگوید؟ جوّ این جوری بود زور نبود فشار نبود اما ادب بود وضع این جوری بود. خطیب در مجلس فقهاء منبر می رفت یادم است فقیهی که در جلسه بود از خطیب از روی منبر سوال می کرد که این حرفی که می گویی چیه؟ آن خطیب هم آنقدر سواد داشت که از همان بالا جوابش را می داد. این گونه بود. یادم است مقبره سید ابوالحسن اصفهانی قدس الله نفسه الزکیه شب های جمعه منبر می رفت کسی بود به نام شیخ عبدالحسین واعظ خراسانی. ایشان منبر رفت گفت که یک داستانی از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری. مرحوم شیخ عبدالکریم حائری از کربلا می گرفت آنچه داشت، نجف خیلی ارتباط نداشت درس و بحث اش نجف بود توسلاتش کربلا بود. شفایش را گرفت از امام حسین، زندگی مجدد بماند. گفت کربلا رفتم یک بار با امام حسین به این مضمون گفتم آقا عنایتی بکن که من یک راه معرفتی را بفهمم. در همین حیث و بحث بودیم حرم بودم یک دفعه دیدم وضع حرم تغییر کرد. دیدم افرادی که اینجا هستند آن افراد دیگر نیست. بعضی هایشان گوسفند است بعضی هایشان مثلا اسب است. آدم هم هست در آن. سید الشهداء دیدم آمد. در مکاشفات و رویاهای صادقه سید الشهداء تنها نمی آید تنها دیده نشده، اعضای دفتر دارد ابوالفضل دارد، علی اکبر دارد، حبیب دارد. یک پزشک آلمانی داشتیم خیلی اهل حال بود. گفت من حاجتم را از سید الشهداء گرفتم در آلمان. روز قیامت هم که بشود حبیب را می روم پایش را می بوسم دستش را می بوسم. به حر بن ریاحی یک سلام می کنم و رد می شوم. برای اینکه امام حسین را یک مقدار سر راهش را گرفته است. دیدم سید الشهداء هست و گویا چند نفری. در ورودی سید الشهداء رفتم خدمت آقا، گفتم آقا عنایتی کن به ما چیزی بگو. آقا فرمود که فردا بیا کنار قبر حبیب یک فردی نشسته است عاجز و نابینا هم هست از او سوال کن جوابت را بگیر. تا فردا شد و آمدم دیدم کنار قبر حبیب یک فرد عاجزی نابینا هست نشسته است. سلام کردم اول که گفتم آقا چیزی بگو، به این مضمون که آقا فرموده است. گفت فردا بیا مقبره مثلا شماره یک ساعت هشت صبح آنجا هستم جواب ات را می دهم. رفتم قبل از ساعت هشت رسیدم تا ساعت هشت شد و یک تابوتی جنازه ای آورد و گذاشت. صحبت شد کیه این جنازه؟ جنازه همان آقایی است که کنار قبر حبیب بن مظاهر همیشه بست می نشست. آن فردا خبر داد از مرگ خودش که بیا آنجا من سرّ خودم که بین خدا و خودم باشد به کسی فاش نمی کند امام حسین که گفته است یعنی این جوری به ات درس می دهم. سرّی که انسان داشته باشد ارتباطی که داشته باشد آدم بین خود و خدایش باشد و بس. فاش نشود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo