< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 55 سوره مائده در موضوع اهل بیت علیهم السلام

بحث تکمیلی پیرامون آیه 55 سوره مائده

آیه 55 سوره مائده «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». تفسیر این آیه براساس تفسیر عیاشی و تفسیر قمی و همین طور تفسیر حسکانی در جلسه قبل گفته شد. چیزی که اضافه می شود فرات کوفی که تفسیرش از تفاسیر قدماء است از اعتبار و ارزش بالایی برخوردار است یکی دو روایت را از این تفسیر نقل کنیم. قال حدثنی جعفر بن احمد معنعناً عن عبدالله بن عطاء «قال کنت جالساً مع ابی جعفر علیه السلام فی مسجد الرّسول صلی الله علیه و آله و سلم و عبدالله بن سنان جالس فی صحن المسجد قال فقلت جعلت فداک هذا (یعنی عبدالله بن سنان) عنده علم الکتاب قال لا ولکنه صاحبکم علی بن ابی طالب علیه السلام نزل فیه إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ و نزل فیه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ فأخذ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بید علی بن ابی طالب علیه السلام یوم غدیر خم و قال من کنت مولاه فعلی مولاه».[1] این روایت اول این باب بود و روایت دوم همین منبع خیثمه عن قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم «نزلت فی علی بن ابی طالب».[2] روایت سوم هم از امام باقر از حضرت رسول با همان شرحی که در روایت کتاب تفسیر قمی و تفسیر عیاشی گفتیم آمده است روایت چهارم هم همین طور و روایت پنجم باز هم تکرار شده است و روایت ششم همین مطلب آمده است. و روایت هفتم و هشتم و نهم از طریق ابناء عامه ابن عباس آمده و باز هم روایت دهم از ابن عباس که درباره همین آیه آمده است با داستان طولانی که وقت اذان شد و بلال رفت و برنامه اذان انجام شد و روایت یازدهم هم همین مطلب را دارد با یک اضافه، عن ابن عباس «قال لما نزلت جاء النبی صلی الله علیه و آله و سلم» به طرف مسجد آمد «فاذا سائل فدعاه» یک سائلی آمد چیزی خواست حضرت فرمود «من اعطاک من هذا المسجد» سائل گفت که «ما اعطانی الا هذا الراکع أو و الساجد یعنی علیاً» چیزی به من نداد در این مسجد کسی مگر این فردی که ساجد و راکع است که حضرت علی بود. «فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم الحمد لله الذی جعلها فیّ و فی اهل بیتی قال و کان فی خاتم علی الذی اعطاه السائل سبحان من فخری بأنی له عبد»،[3] این جانمایه بحث تربیتی است که الان ترجمه کنم. پیامبر اعظم بعد از که خبر را سائل گفت که کرامت و عنایت و عطاء نبود مگر از سوی حضرت علی فرمود «الحمد لله الذی» حمد و ستایش خدایی را که قرار داده است این ولایت را درباره من و اهل بیت من، «انَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ». خود پیامبر به این ولایت حمد و ستایش کرد خدای متعال را. و بعد هم در نقش انگشتر حضرت علی آمده بود این جمله «سبحان من فخری بأنی له عبد»، منزه است کسی که فخر من است که من برای او بنده هستم. در آن اشعار حضرت علی هم آمده که «کفی بی عزّاً ان تکون لی ربّا و کفی بی فخرا أن تکون لی ربّا». پس با این نقش انگشتر ما استفاده و بهره برداری و فیض ببریم که نقش انگشتر مولی در حال نماز و در حال عبادت چه بوده است فخرم این است که من برای خدایم بنده هستم. این است که فهمیده ایم که آنچه برای انسان ارزش دارد فقط عبودیت است. افتخار دیگری وجود ندارد بقیه افتخارات یا تخیلاتی است یا اعتباری است. اعتبار می کند یعنی پیش خودشان از نظر ذهنی یک چیزی اعتبار می کنند، این کاره است به! خوش به حالش و خودش هم افتخار می کند اینها افتخارات به قول عوام افتخارات تصنعی و ساختگی است. افتخار واقعی یک افتخار بیشتر نیست که آن مولی برای ما گفته است افتخار در عبودیت است. و افتخار هم فرق دارد با فخر فروشی، فخر فروشی این است که آدم برای خودش یک شخصیتی قائل بشود و یک اعتباری را اعلام کند که منم فخر فروشی است اما افتخار یک فخری و یک واقعیتی و یک علوی و یک رفعتی که خدا برای آدم می دهد که آن فخر برادر عزّت است. مثل عزت یک رفعتی است در کنار عزت که خدا برای آدم می دهد. آن فخر فقط عبودیت است منتها عبادتی که در مسیر درست باشد. عبادتی که در طریق ولایت، ولایه الله و ولایه الرسول و ولایه الائمه. ولایه الائمه از ولایت سید الاوصیاء تا ولایت خاتم الاوصیاء بقیه الله الاعظم. چرا گفتیم که عبادت شرطش این است که عبادت در مسیر ولایت باشد و الا بعضی از شعراء می گوید که نماز بی ولایت بی نمازی است عبادت نیست نوعی حقه بازی است. الان داعشی ها هم نماز را اول وقت می خوانند با جماعت خاصی و با یک نظم و نسق به خصوصی و تابلوهایش هم الله اکبر و لا اله الا الله اما چون از ولایت جدا هستند ولایت اهل بیت آنجا رنگ ندارد مطلب اساسش خراب است. دلیل بر این مطلب که این ولایت راه حرکت عبادی، عبودیت یک حرکتی است راه مستقیم حرکت عبادی صراط المستقیم امیرالمومنین تا آقا بقیه الله الاعظم است. نسبت به این مطلب متنی بیاورم از کمال الدین و اتمام النعمه شیخ صدوق که اینها متن اصلی ماست و بحث ما بحث حوزوی است و باید با مدرک درست ارائه بشود. درکتاب کمال الدین و تمام النعمه یک روایتی را از امام علی بن موسی الرضا نقل می کند حدیث هم سلسله اش سلسله ذهبیه درجه دو است. سلسله ذهب دارای دو درجه است: یک سلسله ذهبی داریم که امام از امام بعدی و از امام بعدی تا حضرت رسول و تا خدای متعال این سلسله الذهب درجه یک است. سلسله الذهب در درجه دوم امام از امام دیگر از امام دیگر تا از خود حضرت رسول دیگر از کلام خدای متعال نقل نمی کند. در این حدیث سلسله الذهب آمده است که سوال شده است از فضیلت، فضیلت حضرت رسول که افضل انبیاء است و افضل از جبرئیل است آمده در این روایت تا اینجا «و الفضل بعدی لک یا علی و للائمه من بعدک» یا علی فضلی که خدا برای من داد برتر از همه انبیاء و از ملائک از جبرئیل «فان الملائکه لخدامنا و خدام محبینا» بدانید در مسئله اول که گفتیم شک نداریم و اگر شک بکنیم کفر است، اگر بگوییم محبت مولی نداریم کفر است. ملائکه خدمتگذاران محبین اهل بیت هستند. و مژده دیگر «یا علی الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون للذین»، منظور از «یحملون العرش» چیه؟ در دید ابتدائی انگار یک عرشی است و یک قسمت از ملائکه اینها را گرفته اند و بعد هم یک کمی به قول مرحوم آشیخ عبد الکریم حائری دندان عقل ما درآمد فهمیدیم که عرش آن عظمت آفرینش است که از فهم بشر بالاست. حالا علم شما می گوید که بزرگ ترین تلسکوپ شما گفته است که پنج میلیارد سال نوری این کره زمین شما با دور ترین کهکشان ها فاصله است، عرش آن عظمت آفرینش است لذا عرش را کسی نمی فهمد عرش در قرآن کنایه از یک آفرینش عظیم است، عظیمی که از فهم بشر بالاست عظیمی که قدرت لا یتناهی در او احاطه دارد. آن فرشتگان و آن ملائکه ای که آن آفرینش به آن عظمت را باز هم با نظم الهی مدیریت می کند. آنها «یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون للذین آمنوا بولایتنا» آن گروه با آن عظمت استغفار می کنند برای کسانی که ایمان آورده اند به ولایت ما. روایت دیگر از حضرت رسول در قضیه معراج خلاصه روایت این است که آنجا در معراج دیده شد که اسماء ائمه «فی کل نور سطر اخضر مکتوب علیه اسم کلّ وصی من اوصیائی اوّلهم علی بن ابی طالب و آخرهم مهدیّ امتی». در آن معراج و در آن آزین بندی معراج به اسماء ائمه بوده است. «بکم تمسک السماء أن تقع علی الارض» که زیارت جامعه کبیره می خوانیم. و در آنجا علی بن ابی طالب که آمده است فقط اوّل و آخر که اوّل علی بن ابی طالب و آخرهم مهدیّ امتی. «فقلت» رسول الله با خدای خودش در معراج گفت «یا ربّ أهولائی اوصیاء من بعدی» اینها اوصیاء من که نوشته شده است اینها بعد از من می آید؟ «فنودی یا محمد هولاء اولیائی و احبّائی و اصفیائی و حججی بعدک علی بریّتی و هم اوصیائک» اینها که سوال کردی که اوصیاء توست اینها اصفیاء من است و حجج من است و بعد از تو بر مخلوقات و بندگان «و هم اوصیائک و خلفائک و خیر خلقی بعدک و عزتی و جلالی لاظهرنّ بهم دینی» مژده است و بشارت است که به وسیله اینها دینم را اظهار می کنم «و لاعلینّ بهم کلمتی» کلمه حق دین خدا و معرفت پروردگار به وسیله اینها اعلان می شود. «و لاطهرنّ الارض بآخرهم من اعدائی» زمین را به وسیله آخرین وصیّ از نجاست و آلودگی دشمنان خدا پاک می کنم. «و لاطهّرنّ الارض بآخرهم من اعدائی و لاملکنّه مشارق الارض و مغاربه» برای حضرت مهدی تمکّن و تسیطر مشارق و مغارب ارض را عنایت می کنم. «و لاسخّرنّ له الرّیاح ولاذّللنّ له الرِّقاب الصعاب» تمام گردن کشان سرکش را برای حضرت مهدی ذلیل می سازم. «و لانصرنّه بجندی و لامدنه بملائکتی حتی یعلن دعوتی و یجمع الخلق علی توحیدی»،[4] روزی بیاید تمام بشریت را آقا امام عصر بر توحید الهی جمع می کند که مشکل تمام جهان هستی شرک هاست مشرکین اند انواع شرک. ان شاء الله امام عصر عجل الله تعالی فرجه که آن روز اشاره کردم درباره امام عصر احادیثی که آمده است از طریق شیعه و سنی عددش می شود یک هزار و دویست و نود و شش حدیث در سیصد و نود کتاب که دویست تا کتابش تألیف علمای شیعه است و صد و نود کتاب تألیف ابناء عامه است. و محکم کردن ولایت و معرفت که بعضی از ارباب معرفت و سلوک می گوید شما برای اثبات وجود وجود خودتان را ثابت کنید وجود خود شما دلیل اثبات می خواهد وجود آقا دلیل اثبات نمی خواهد نور که دلیل برای اثبات نمی خواهد شما که ظلمت زده هستید برای خودتان سعی کنید وجود ثابت کنید، کی می توانید وجود ثابت کنید؟ که عبودیت در مسیر ولایت داشته باشید نورانیت بیاید وجود مساوی است با نور و عدم مساوی است با ظلمت. بشری که نفس اش یک ظلمت است از این قریه ظالم خود را خارج کنید به وسیله معرفت و ارتباط تان با خود آقا. که بدانید در تمام زمینه های مختلفی دستش پیداست و عنایتش مشهود است. مخصوصاً ما که در این بحث تحقیقی افسانه یا حکایتی که ثابت نباشد که نمی گوییم نسبت به فقهای کبار شیخ مفید و شیخ صدوق، درباره شیخ صدوق شنیده اید که شیخ صدوق که پدر و فرزند هستند محمد بن علی بن بابویه که صاحب کتاب من لا یحضر است و از محدثین است و علی بن بابویه که از محدثین است و پدرش شیخ صدوق است و قبرش هم قم است. و علی بن بابویه فرزند نداشت رفت زیارت کربلا و نجف، کاظمین که کاظمین نائب چهارم آقا بقیه الله الاعظم را ملاقات کرد با حسین بن روح نوبختی که نامه ای نوشت و گفت نامه را به آقا بدهید و نامه را داد به آقا که من فرزند ندارم از خدا بخواه که خداوند عنایتی بکند برای من فرزندی بدهد. نامه از سوی آقا به املای خود آقا آمد که دعا کردم برایت خداوند برایت دو تا فرزند فقیه بزرگ که دوتایش یکی همین محمد بن علی بن بابویه شده شیخ صدوق و دیگر محمد بن حسین بن علی بن بابویه. و این محمد بن علی بن بابویه کنیه اش است ابوجعفر و آن یکی است ابوعبدالله. درست خداوند این دو فرزند را برایش داد و شدند همان طوری که در روایت آمده بود. و بعدش هم افتخار، گاهی یک افتخاراتی است که اگر مطابق واقع هم اشکال نداشته باشد، افتخار به بندگی خدا و افتخار به ولایت و شیخ صدوق را می گویند که افتخار می کرد که من به دعای مولایم بقیه الله به دنیا آمدم من آنم که مولایم از خدا خواست که من در این عالم بیایم نفسم بسته به نفس مولاست هرچند گفته می شود که میلیاردها و فوق میلیاردها صدوق ها و کلینی ها و طوسی ها آنهایی که اقطابند و آنهایی که صاحب نفسند همه شان به یک نفس مولا آقا امام زمان برابری ندارد و اما خود شیخ صدوق به نفس گرم مولی به دنیا آمده است که شده است شیخ صدوق. خدایا ما را مشمول نفس مولای ما آقای ما بقیه الله الاعظم قرار بده.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo