درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
95/01/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: وجوب ازاله عين در غسل به ماء
يجب في الغسل بالماء ازاله العين و الاثر
سيد طباطبايي يزدي در ادامه شرح استنجاء ميفرمايد: «و يجب في الغسل بالماء ازاله العين و الاثر بمعني الاجزاء الصغار التي لا تري لا بمعني اللون و الرائحه» ميفرمايد: درباره تطهير مخرج غائط اگر به وسيله آب تطهير بشود بايد عين و اصل نجاست و اثر يعني اجزاء صغار نجاست زائل شود. اما زوال لون و رائحه لازم نيست. دليل اين حكم اين است چنانكه سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: لون و رائحه از اعراض است، ازاله عرض دخلي در تطهير ندارد و ضرري ايجاد نميكند. اما خود معناي غسل به ماء اين است كه بايد محل از مواد نجاست به طور كامل پاك بشود كه اين پاكي كامل محل نجس بدون ازاله اثر تحقق پيدا نميكند. در صورتي كه اثر باقي بماند اولاً معناي غسل به ماء صدق نميكند، شك در صدق غسل به وجود ميآيد و ثانيا تطهير صدق نميكند و شك در تطهير ميشود و شك در تطهير مساوي با عدم تطهير است. شك در طهارت نيست تا قاعده طهارت جاري بشود.[1] مضافا بر اين كه نص خاصي هم در اين رابطه داشتيم روايت صحيحه عبد الله بن مغيره عن ابي الحسن عليه السلام «قلت ينقي ما ثمه و يبقي الريح» از امام سوال كردم و گفتم براي امام براي تكميل مسئله كه محل پاك ميشود حتي مثلا از ذرات ريز ولي ريح باقي ميماند چه كنيم؟ «قال الريح لا ينظر اليها»[2] ريحي كه باقي مانده در محل مورد توجه نيست. براي ما نص كافي است و اگر خواسته باشيم از موكّداتي هم براي نص اضافه كنيم اين است كه اگر بنا بشود براي تطهير در جهت ازاله ريح هم عمل كنيم به عنوان يك حكم شرعي كه بگوييم حكم شرعي ازاله ريح هم است بايد رائحه هم زدوده بشود اين نوعاً موجب عسر و حرج ميشود و با مذاق شرع كه «بعثت علي شريعه سمحه سهله» كه مذاق يعني مقتضاي طبيعت شرع.
اما در غسل به مسح ازاله شرط است
«و في المسح يكفي ازاله العين و لا يضر بقاء الاثر بمعني الاول» وليكن ميفرمايد در مسح فقط ازاله عين كافي است و بقاء اثر ضرر نميزند. ذرات ريزي اگر در محل خروج غائط باقي بماند بعد از مسح به ثلاثه احجار اشكال ندارد و ضرر ندارد. دليل اين مطلب اين است كه چنانكه گفته شد و بعضي از فقهاء هم اعلام كردهاند مخصوصا امام خميني فرمودند كه «حصول الطهاره بغير الماء مطلقا محل تأمل نعم لا اشكال في العفو»، اين تطهير كه به توسط احجار صورت ميگيرد عفو است و تطهير مساهلهاي است و عفو است و گفتند كه در مواردي است كه آب در اختيار آدم قرار نداشته باشد و الا وجداناً ازاله نجاست صورت نگرفته ذرات عين نجاست به عنوان ذرات صغار موجود است، ما كه نميتوانيم حكم به طهارت صادر كنيم با وجود عين نجاست در محل پس ميگوييم طهارت تنزيلي در حالت اضطراري كه مساوي با عفو است نه طهارت واقعي. در اين رابطه نصوصي هم داريم كتاب وسائل جلد 1 باب 34 از ابواب احكام خلوت از 1 تا 9 تقريبا همه اين نصوص دلالت ميكند به مدعايي كه ما دنبال ميكنيم. روايت اول محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد عن البرقي، شيخ طوسي اسنادش از احمد بن محمد عيسي اشعري كه درست است عن البرقي كه احمد بن محمد بن خالد برقي است كه از مشاهير و وجوه و رموز محدثين است، عن ابن ابي عمير عن هشام بن الحكم كه از اجلاء و ثقات و روايت صحيحه است. عن ابي عبدالله عليه السلام «قال قال رسول الله يا معشر الانصار ان الله قد احسن اليكم الثناء فماذا تصنعون» اي گروهي از انصار دين الله خداي متعال براي شما ستايشي داشته است و مدح و ثناي شما را گفته است، شما چه كاري انجام دادهايد كه مورد مدح و ثناي خداي متعال قرار گرفتيد؟ «قالوا نستنجي بالماء». روايت دوم هم تقريبا مويد اين مطلب و روايت سوم از اين باب محمد بن علي بن الحسين شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه «قال كان الناس يستنجون بالاحجار فاكل رجل من الانصار طعاما فلان بطنه فاستنجي بالماء» مردم با احجار استنجاء ميكردند يك فردي آمد از انصار يك نوع غذايي را خورد كه شكمش را نرم كرد. بعد اين فرد محل خروج نجاست را با آب شستشو كرد. بعد از كه با آب شستشو كرد «فانزل الله تبارك و تعالي فيه ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين». استنجاء به آب اين قدر منزلت دارد از يك سو و تطهير براي استنجاء به آب بكار رفته است. روايت ادامه دارد «فدعاه رسول الله فخشي الرجل أن يكون قد نزل فيه امر يسوئه». آن فرد را پيامبر دعوت كرد كه استنجاء به آب كرده بياوريد، ترسيد كه چيزي دربارهاش نازل نشده باشد كه حالش را خراب كند. «فلما دخل قال له رسول الله» پس از كه خدمت حضرت رسول مشرف شد پيامبر فرمود: «هل عملت في يومك هذا شيئا قال نعم يا رسول الله أكلت طعاما فلان بطني فاستنجيت بالماء» امروز استنجاء با آب كردم. «فقال له ابشر فان الله تبارك و تعالي قد أنزل فيك ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين فكنت انت أول التوابين و اول المتطهرين و يقال ان هذا الرجل كان البراء ابن المعرور الانصاري». از اين روايت با اين حكايت اين مطلب را استفاده كرديم كه تطهير به معناي واقعي كه از سوي آيه قرآن تاييد شده است تطهير به آب هست اما مسح به احجار فقط تطهير تنزيلي حكم تطهير را دارد و در حالت عسر باشد. اين آيه را مرحوم طبرسي در تفسير مجمع البيان با روايتي از امام باقر و امام صادق عليهما السلام به همين معنا آورده است كه «يحب المتطهرين يحبون أن يتطهروا بالماء من الغائط و البول». اين است كه اگر كسي جرأت به فتوا داشته باشد برخلاف مشهور ميتواند بگويد كه در زمان ما جايز نيست استنجاء به غير ماء بدون شبهه. اگر جرأتي نداشت بايد بگويد احوط لزومي استنجاء به ماء است.
سوال:
پاسخ: بعد از كه ثناي واقعي خدا درباره استنجاء به آب باشد چقدر ارزش و اهميت پيدا ميكند، واجب معنايش چيست؟ واجب يعني داراي اهميت فوق العاده. بعد از كه ثناي خدا در اين رابطه اعلام شده باشد از اهميت فوق العادهاي برخوردار است. روايت باز هم ادامه داشت و احاديث ديگري هم بود. در اين رابطه آمده است كه مردم «يستنجون بالاحجار» اين فرد آمد اين كار را كرد مورد منزل نزول آيه قرآن قرار گرفت. روايت اول هم چه كاري كردهايد كه خدا برايتان ثناء و درود فرستاده است، گفتند استنجاي به آب. يك استنجاي به آب سبب نزول آيه «يحب المتطهرين» بشود، استنجاي به آب كه موجب ثناي خدا باشد در اهميت فوق العاده خواهد بود و واجب معنايش در حقيقت داراي يك اهميت فوق العاده. اين معناي واقعي واجب. و ما هم احتياط كرديم چون خلاف مشهور توهمي نه مشهور واقعي. چون مشهور امكان دارد در آن صدري كه آب نبوده است و قحطي آب. ما فرض كرديم مشهور، ما بر خلاف مشهور كه جرأت نكرديم گفتيم كه و سيد هم ميگويد احوط منتها ما گفتيم احوط وجوبي. يك روايت ديگر هم اضافه كنم صحيحه جميل بن دراج عن ابي عبدالله عليه السلام «في قول الله عزوجل ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين قال كان الناس يستنجون بالكرسف و الاحجار» به خرجه و احجار استنجاء ميكردند «ثم احدث الوضو» كه معناي لغوي وضو تطهير به آب است «و هو خلق كريم فأمر به رسول الله و صنعه فأنزل الله في كتابه ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين».
سوال:
پاسخ: آن «جرت السنه» عند فقدان الماء است بعد از اين روايات را گفتيم. مقتضاي جمع بين اين نصوص و اين تصريحات ميشود مجراي آن سنت عند عدم وجود الماء يا قله الماء.
مسئله 1 لا يجوز اذا الاستنجاء بالمحترمات
بعد از كه اين مطلب را كامل كرديم ميرسيم به مسئله شماره 1 اين باب، سيد ميفرمايد: «لا يجوز الاستنجاء بالمحترمات و لا بالعظم و الروث و لو استنجي بها عصي لكن يطهر المحل علي الاقوي». ميفرمايد: جايز نيست استنجاء به محترمات، محترمات سيدنا الاستاد مثال ميزند اوراق كتاب و نوشتجاتي كه مثلاً حكايت حديث باشد يا كلماتي مقدسي در آن باشد جايز نيست يا محترمات را معناي ديگر هم از طعام و خوراكيها اينها هم جزء محترمات است. جايز نيست كه استنجاء به محترمات بشود. چون ارتكاز متشرعه براي محترمات مكانت و جايگاهي قائلند و استفاده از محترمات را در غير موارد مناسب جايز نميدانند، اين يك ارتكازي است كه استمرار دارد از زمان معصوم تا الان. دو: محترمات كه در شرع ثابت شده باشد، اشكال مصداقي نكنيد اگر يك چيزي احترامش ثابت نشده مثلاً يك خطوط نوشتاري خوشنوسي است كه محتواي مقدسي ندارد يا نقاشي زيبايي گلي مثلا اينها را اگر بگوييد از محترمات است و نبايد از آن در جهت مسح مخرج غائط استفاده كرد اشكال مصداقي است، ما ميگوييم بايد محترم بودن شئ ثابت و محرز باشد. پس از كه ثابت و محرز بود گفته ميشود كه اگر در مسح مخرج استفاده شود هتك حرمت است و جايز نيست. و در ضمن روايتي هم در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه «انهم عليهم السلام نهوا عن الاستنجاء بالعظام و البئر و كل طعام»[3] اينها كل طعام مصداق ميشود از محترمات، عظام كه استخوان است و بئر جمع بئره است كه فُعله جمعش بر فُعُل ميآيد كه ميشود سرگين شتر. اين محترمات كه جايز نبود ادلهاش هم گفته شد. بعد ميفرمايد: «و لا يجوز الاستنجاء بالعظم و الروث» به وسيله استخوان و سرگين جايز نيست كه استنجاء انجام بگيرد. دليل اين حكم چنانكه شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد ميفرمايد: عدم جواز مورد اجماع فقهاء است.[4] و مضافا بر اين مطلب روايتي داريم شيخ صدوق نقل ميكند عن النبي في حديث المناهي. حديث مناهي يعني مجموعه مواردي كه پيامبر نهي كرده است و آن موارد هم نهي اخلاقي نيست نهي مولوي است. «قال و نهي أن يستنجي الرجل بالروث و الرمه»[5] نهي كرده است پيامبر كه مردم به وسيله روث كه همان سرگين است و رمه كه استخوان نسبتاً پوسيده است نبايد استنجاء بكند. صاحب جواهر قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: «لا خلاف فيه» مسئله مورد خلاف نيست.[6] سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: اين حكم از موارد تسالم اصحاب است و بحثي در آن نيست.[7] «و لو استنجي بها عصي لكن يطهر المحل علي الاقوي» اگر استنجاء كرد كسي كار حرامي انجام داده و از نظر حكم تكليفي حرام است و از لحاظ حكم وضعي نه اينكه ازاله يك حكم وضعي است ازاله صورت ميگيرد اما تحقيق و احتياط و لحن نصوص اين است كه نبايد اين گونه استنجاء انجام بشود چون مورد نهي قرار گرفته است بعد از كه متعلق نهي قرار گرفت ترتيب اثر برايش وجود ندارد وضعاً و تكليفاً.