درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
94/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسئله شانزدهم
«يتحقق ترك الاستقبال و الاستدبار بمجرد الميل الي احد الطرفين و لا يجب التشريق أو التغريب و ان كان احوط» سيد ميفرمايد: ترك استقبال و استدبار فقط به مجرد ميل و تمايل به سمت يكي از دو طرف كافي است و واجب نيست كه كاملاً رو به مشرق قبله يا رو به مغرب قبله باشد هرچند احتياط همين است كه تشريق و تغريب رعايت بشود. در اين رابطه يك روايتي داريم كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه «اذا دخلت المخرج فلا تستقبل القبله و لا تستدبرها ولكن شرّقوا أو غرّبوا»[1] گفته شده است كه اين حديث دلالت دارد بر اينكه ترك استقبال و استدبار به صورت تشريق و تغريب باشد يعني كاملاً جهت قبله مثلاً جايي كه معين است شرقش يا غربش يعني با تمايل يك كمي جهت را بر خلاف گرفتن كافي نباشد. مثلاً سي درجه اگر انحراف را از قبله باشد كافي به نظر نرسد بايد بشود كامل پنجاه تا شرق يا غرب صورت بگيرد. و اين حديث را گفتهاند كه دلالت و سندش مشكل دارد،
كلام صاحب جواهر
صاحب جواهر قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: اين حديث سندش ضعيف است و جابري ندارد يعني اصحاب به مدلول اين حديث عمل نكردهاند[2] و سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: منظور از تشريق و تغريب تشريق و تغريب كامل نيست، تمايل كافي است.[3] با وجود اين حديث و اين حد از دلالت اين رأي اعلام شده است كه احوط تشريق و تغريب است براساس همين روايت كه احوط و احتياط مدركي ميخواهد مدرك ما در احتياط همين روايتي است كه گفته شد. اما پس از اين ميفرمايد: «الاحوط فيمن يتواتر بوله أو غائطه مراعاه ترك الاستقبال و الاستدبار بقدر الامكان و ان كان الاقوي عدم الوجوب» كسي كه مشكل تواتر بول دارد و يا غائط و قدرت بر امساك ندارد اين گونه اشخاص استدبار و استقبال را به قدر امكان رعايت كند،كار درستي است و حسن دارد. احتياط هميشه حسن دارد حسن احتياط ذاتي است براي اينكه توجه به احكام و وصول به انجام وظيفه است و در حقيقت احتياط آن صفت عبوديت است. لذا حسن احتياط هميشه محفوظ است. «و ان كان الاقوي عدم الوجوب» اقوي عدم وجوب است، چنانكه صاحب جواهر قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: دليل حرمت استقبال اختصاص دارد به تبوّل نه خروج بول بلا اختيار، اصلا از اين مورد انصراف دارد. بنابراين قطرات بول كه بدون اختيار از انسان بيرون ميآيد تبوّل نيست خروج بول است. در اين رابطه ما دليلي نداريم براي اينكه استقبال و استدبار رعايت بشود. مضافا بر اينكه اگر وجوب استقبال و استدبار را اينجا اعلام بكنيم موجب عسر و حرج ميشود.
مسئله هجدهم
مسئله هجدهم: «عند اشتباه القبله بين الاربع لا يجوز أن يدور ببوله الي جميع الاطراف نعم اذا اختار في مره أحدها لا يجب عليه الاستمرار عليه بعدها بل له أن يختار في كلّ مره جهه اخري الي تمام الاربع و ان كان الاحوط ترك ما يوجب القطع باحد الامرين و لو تدريجا» اين مطلب و اين فتوا مبتني است به آن بنايي كه در امتثال منجزيت علم اجمالي داريم. ميدانيم كه علم اجمالي مثل علم تفصيلي منجز است، اگر اطراف شبهه علم اجمالي قابل امتثال باشد و به مشكلي برنخورد از قبيل عسر و حرج، موافقت قطعيه هم واجب و مخالفت قطعيه هم حرام است. اما اگر به جهت مانعي موافقت قطعيه امكان نداشت كه در مثل مثال ماست كه مضطر است در اين صورت مخالفت قطعيه حرام است به جهات اربعه تبوّل جايز نيست چون منتهي ميشود به مخالفت قطعيه عمليه و گفتهاند كه در صورتي كه علم اجمالي نسبت به مخالفت قطعيه عمليه منجز نباشد لازمهاش اين نيست كه نسبت به مخالفت عمليه قطعيه منجز نباشد.
مخالفت قطعيه فعلا حرام است يا تدريجا هم حرام است
نكته ديگر كه سيد ميگويد احوط، مخالفت قطعيه عمليه آيا فعلاً حرام است يا تدريجا هم حرام است؟ سيد طباطبايي نظرش اين است كه مخالفت قطعيه عمليه تدريجا اشكال ندارد. مثلاً بعضي از اطراف را كه مرتكب شديم و مجوز داشتيم و زمان گذشت بعد از گذشت زمان قسمت ديگر از اطراف شبهه باقي است و زمان فاصله شده است الان ما كه درباره آن اطراف باقيمانده فكر ميكنيم ميبينيم بعضي از اطراف از محل ابتلاء خارج شد. قاعده اين شد كه اگر بعضي از اطراف علم اجمالي از محل ابتلاء خارج بشود ديگر جريان اصل مانع ندارد. بنابراين كه مخالفت قطعيه تدريجيه از اين باب است لذا مخالفت قطعيه تدريجيه اشكال ندارد بر مبناي سيد طباطبايي. اما بر مبناي سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه مخالفت عمليه قطعيه ولو تدريجا مخالفت عمليه قطعيه است جايز نيست، منجزيت علم به قوت خودش باقي است فرق نميكند مخالفت دقعي باشد فعلي يا تدريجي. بعد از كه اين مطلب را گفتيم يك تفصيلي مختصري است كه اگر چنانكه كسي تصميم داشته باشد از اول كه مخالفت ميكند اما مخالفت تدريجي است در اين صورت مخالفت عمليه قطعيه است و اشكال دارد. اگر از اول تصميم نداشته باشد تدريجا مخالفت به عمل آمده اشكال ندارد. اين تفصيل جزء وجوهي است برخواسته از دقت عقلي كه نه قابل التزام است و نه قابل اعتماد. نيت در مخالفت هيچ گاه مسئله را بالا و پايين نميبرد. مخالفت علم قصدي نيست، مخالفت علم بما هو مخالفه العلم موضوع حكم است. آن مخالفت قصد همراهش داشته باشد يا نداشته باشد مسئله و حكم را تغيير نميدهد. در كل براساس مبناي سيد طباطبايي يزدي مخالفت قطعيه تدريجيه اشكالي ندارد وليكن احتياط اين است كه ترك بشود اما بر مبناي و مبناي تحقيق اين است كه بايد مخالفت قطعيه تدريجيه هم اجتناب بشود. لذا كسي كه تردد و شكي درباره قبله دارد نبايد در چهار جهت استدبار و استقبال داشته باشد ولو تدريجا كه سيد ميفرمايد «خصوصاً اذا كان قاصدا ذلك من الاول» كه قصد مخالفت دخلي در حرمت مخالفت ندارد مخالفت علم يك عنوان مستقلي است قصد باشد يا نباشد مخالفت علم اثر خودش را دارد و حرمت خواهد آمد در صورتي كه مخالفت قطعيه عمليه باشد.
سوال: تجري نميشود؟
پاسخ: بحث تجري اگر شخص به قصد مخالفت رفته باشد تجري كرده و اگر به قصد مخالفت نرفته باشد تجلي نكرده.
مسئله نوزدهم
مسئله نوزدهم: «اذا علم ببقاء شئ من البول في المجري يخرج بالاستبراء فالاحتياط بترك الاستقبال أو الاستدبار في حاله اشدّ» گفتيم در استبراء و استنجاء كه دليل حرمت اسقبال و استدبار در حال تخلي شامل استبراء و استنجاء نميشود. منتها سيد ميفرمايد احتياط در ترك استقبال و استدبار است در حالتي كه بعد از تبوّل بول در مجرا باقي مانده باشد كه اضافه بشود به تبوّل و اضافهاش هم ثابت نيست و يك اضافه ضعيفي است لذا احتياط بايد كرد آن قطرهاي كه احساس كند در مجرا باقي مانده است كه با استبراء خارجش كند حالت استقبال و استدبار نداشته باشد. «يحرم التخلي في ملك الغير من غير اذنه حتي الوقف الخاص بل في الطريق الغير النافذ بدون اذن اربابه» طبيعتاً حرام است تخلي در ملك غير، زمين مردم است بدون اذنش نبايد آنجا تخلي كرد و همچنين در وقف خاص، وقف خاص مثلا براي تنزيه و تفريح و بحث و درس وقف شده است كسي حق تخلي آنجا ندارد. «بل في الطريق الغير النافذ» طريق غير نافذ يعني كسي راهي به سمت مزرعه خودش درست كرده، اين راه نافذ نيست يعني در رو ندارد بن بست است، طريق غير نافذ فقط براي زمين خودش يك راهي را درست كرده، «لا يجوز في الطريق الغير النافذ بدون اذن اربابه» كل ذلك براساس قاعده عدم جواز تصرف در مال غير بدون اذن مالك آن. «و كذا يحرم علي قبور المومنين اذا كان هتكا لهم» در قبرستانها هم تخلي جايز نيست اگر هتك به حساب بيايد كه قطعاً هتك به حساب ميآيد هتك مومن حياً و ميتاً اشكال دارد. و مضافا بر اينكه اين عمل اگر تخلي در قبرستانها انجام بگيرد از غير ضرورت با مذاق شرع و مذاق اهل تقوا تطبيق نميكند. «المراد بمقاديم البدن السّتر و البطن و الركبتان» اين جزء همان حرفهايي است كه براي شما گفتم فقهاء مجبورند براي ما عوام موضوع تعيين كنند اين مسئله فتوا نيست، مقاديم بدن ميگويد اين است، سينه و شكم و زانوها. فتوا نيست اين بيان موضوع است چون وظيفه فقيه بيان موضوع نيست بلكه بيان حكم است براي ما عوام ميخواهد اين مقدار شرح بدهد. مقاديم بدن كه استقبال داشته باشد يا استدبار عبارت است از بدن و صدر و بطن و ركبتان، بعضيها هم گفتهاند كه ركبتان نبايد از مقاديم باشد ممكن است انسان چهار زانه بنشيند آن هم اشكال شده است كه چهار زانو در حال تخلي كار ناممكني است.
كلام فقيه همداني
محقق كبير فقيه همداني قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: استقبال و استدبار در فقه در حد متعارف است. هر كجا استقبال و استدبار داريم قبله است قعود است گذاشتن ميت است، تخلي است هر كجا در فقه استقبال و استدبار داريم همان استقبال و استدبار متعارف است. قاعدهاي را شهيد ثاني گفت كه «كلما لم يرد فيه تقدير من الشرع يستفاد مقداره من العرف» هر چيزي هر حد و اندازهاي كه از سوي شرع اندازه گيري و تحديد معين نشده باشد َآنچه كه عرف نظر بدهد نظر عرف متبع است، اندازه را از عرف ميگيريم. استقبال و استدبار را در شرع فقط «فولوا وجوهكم» آمده است آن هم اجمال دارد يك بيان تفصيلي نيست. بنابراين حد و اندازه از سوي شرع تعيين نشده است لذا ما حد و اندازه استقبال و استدبار را از عرف ميگيريم هرچه عرف بگويد كافي است منتها در عرف داشتيم كه در صورتي كه عرف ترديد نداشته باشد، نظر عرف مع الترديد يا مع الاحتمال نافذ نيست نظر عرف جايي اعتبار دارد كه نظر قطعي باشد. چون خود عرف از لبّيات است، لبّيات همان طور كه قدر متيقن را ميگيرد مدلولش هم بايد قطعي باشد. اگر مورد شك و ترديد بود اعتبار ندارد.[4] بعد ميفرمايد: «لا يجوز التخلي في مثل المدارس التي لا يعلم كيفيه وقفها من اختصاصها بالطّلاب أو بخصوص الساكنين منهم فيها أو من هذه الجهه اعم من الطلاب و غيرهم» جايز نيست تخلي در مثل مدارسي كه كيفيت وقفش را اطلاع نداشته باشيم كه اين مدارس اختصاص به اهل علم بما هم اهل علم يا اختصاص دارد به جمع ساكنين از اهل علم در آن مدارس اين را شك داشته باشيم جايز نيست تصرف كنيم. ما شك داريم آيا علامت و راهي است كه اين شك را به سادگي حل بكنيم، ميفرمايد: «و يكفي اذن المتولي اذا لم يعلم كونه علي خلاف الواقع» ميگويد كفايت ميكند اذن متولي، اين «اذا لم يعلم» توضيح كاملي است ولي اگر هم نبود لازم نبود. اگر علمي به خلاف نداشته باشيم كه اين اذنش بر خلاف واقع است. خب اين يك قاعده است بارها هم گفتيم امارات و قواعد تا جايي اعتبار دارد كه بر خلاف علم نباشد اگر علم بر خلافش داشتيم امارات ديگر كارايي ندارد. اذن متولي يك اماره است و طبيعتاً اگر علم بر خلاف داشتيم ديگر جايي براي اعتبار آن باقي نخواهد ماند. «و الظاهر كفايه جريان العاده» و ظاهر اين است كه كفايت كند در اين تجويز تخلي در مدارس جريان عادت يعني ميبينيم عادت بر اين است كه اهل علم ميروند به مدارس از دستشوييها مثلا استفاده ميكنند تخلي به عمل ميآيد تخلي صورت ميگيرد، عادت اين است. اولاً عادت اماره است حجيت عادت از كجاست؟ عادت مگر سيره است، اجماع است، اماره است؟ پس عادت از چه باب ميتواند تجويز ثابت كند. عادت است، عادت ممكن است عادت خيلي برخواسته از تسامح باشد و برخواسته از بي اعتنائي باشد پس عادت را چه كنيم كه فرمودهاند اگر عادت بود اشكال ندارد موجب و سبب تجويز ميشود؟ آنچه كه در اين رابطه گفته ميشود و ملاحظه ميفرماييد اين است كه اگر ديديم عادت بر اين است يعني عمل مردم است، عمل مردم كه به اين صورت استفاده مجاز بود در عمل اين عمل موضوع ميشود براي اجراي يك قاعده. عادت بر اين بود كه مردم استفاده ميكنند و ما قاعده صحت را روي آن سوار ميكنيم ميگوييم براساس قاعده صحت اين كار درست است و اشكالي وجود ندارد. براساس اين عادت ميتوانيد قاعده صحت را بياوريد و مورد استناد قرار بدهيد.
سيره عقلائيه
سوال:
پاسخ: سيره عقلائيه عبارت است از يك مشي مستمر و قطعي مربوط به اموري كه ارتباط داشته باشد به معيشت و تعامل نوع مردم. منظور از عقلاء در اصطلاح فقه مردم است. و سيره متشرعه عبارت است از نشّ مستقر و ثابت نسبت به يك امري كه آن امر از امور شرعي شامل براي همه مردم باشد نه يك امر شرعي استثنائي يا موردي. بنابراين نه اين امر از آن امور شرعيه است نه در عمل سيره متشرعه ثابت است كه چنين استقراري داشته باشد. ربما ميبينيم بعضي از اهل احتياط اجتناب ميكنند پس سيره نقص فني دارد. در سيره هم يك نقص جزئي هم كه در سيره وارد بشود سيره را از كار مياندازد چون دليل لبي از شش جهت آسيب پذير است بدنه ضعيف است كارايي ضعيف است اداي مطلوب هم ضعيف است، همه بايد از استحكام كافي و كامل برخوردار باشد. اقلا در مثل چنين موردي شك ميكنيم كه سيره مستقر است يا نيست شك در استقرار سيره مساوي با عدم استقرار سيره است. بعد ميفرمايد: «و كذا الحال في غير التخلي من التصرفات الاخر» سائر تصرفات ميرود مدرسه در مدرس ميخوابد يا آنجا مثلاً مطالعه ميكند ساير تصرفات هم همين طور است اگر شك در نحوه وقف داريم بايد از متولي اجازه بگيريم.
سوال:
پاسخ: ملكيت دو قسم است: ملكيت شخصي و ملكيت جهت. ملكيت شخصي مثلا خانه مال شماست ملكيت جهت مثلا حسينيه، مدرسه، دانشگاه، ملك شخص نيست ملك جهت است. ملكيت جهت ملكيت حقوقي است، ملكيت شخص ملكيت حقيقي است. هر كدام متولي دارد و آن يد مالكي نسبت به ملك شخصي يد حقيقي است، يد مالكي نسبت به مالكيت جهت يد حقوقي است همان هيئت امناء در عمل ميشود. و براي تصرف در ملك شخصي اجازه مالك شخصي لازم است و در ملكيت جهت اجازه متولي يا هيئت امناء لازم و كافي است.
جلسه آخر تا پانزدهم فروردين ماه ان شاءالله دو سه تا توصيه عنايت كنيد: نكته اول بدانيم در تمام امور زندگي مان دو چيز جدي است آن دو چيزي كه جدي است فقط عبوديت است و كسب علوم آل البيت يعني فقه، اين دو چيز جدي است. اين دو چيز است كه باعث رفعت واقعي آدم ميشود، «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات».[5] اگر ميخواهيد به سمت و سوي رشد معنوي برويد و سلوك و عرفان طالبيد در ورودياش اين است از عبوديت و علم شروع كنيد. بي راهه رفتن سودي ندارد، كسي درساش را خوب نميخواند ميرود اذكار طويل و عريض ميگويد. در ذهن داريم در نجف كه در شب قدر كه شب عبادت است اگر كسي مطالعه علمي دقيق داشته باشد گويا افضل باشد از ذكر و ورد. و آنهايي كه ميخواهند بگويند كه مشكلات زندگي داريم ما را اجازه نميدهد. تجربه اين است مشكلي نيست كه آسان نشود مرد آن است كه از فقه نگران نشود. اگر ارتباط ما با فقه برقرار بود فقه مثل اين است كه يك شخصيتي آنجاست نگاه ميكند هواي ما را دارد. مثل ميزنيم ميگوييم فقه را اگر تعظيم كرديد و تجليل فقه از شما تعظيم و تجليل ميكند و اگر فقه را تخويف و استخفاف كرديد فقه هم براي شما حسابي باز نميكند. باور كنيد حتي مسائل مالي را اگر احتياج پيدا كرديد يا مشكل داشتيد در عوض اينكه برويد كار و تلاش بكنيد، بله ما صوفي تربيت نميكنيم ولي اصل را كنار نگذاريد. شما فقه را محكم بگيريد مديريت رزق من حيث لا يحتسب ميبارد. يك نكته را هم بگويم كه بعضيهايتان هم تجربه كرديد اگر خداي نخواسته سلامت جسمي نداشتيد مريضم امروز درس نميروم خداي نخواسته مريضي بيشتر ميشود. و اگر گفتيد مريضم درس ميآيد درس كه نشستيد بيماري فراموش ميشود. شيخ صدرا كه به من گفت من اگر درس نگويم ميميرم. شيخ صدرا واقعاً شيخ صدرا بود، شيخ صدرا كسي بود كه دايي آيت الله العظمي خويي به من گفت كه جسمان مباركش بعد از انتفاضه از وادي السلام سالم درآمد منتها چون عراق است و سياست و اعلام نشد، جسمان مبارك ايشان سالم درآمد. شيخ صدرا ميگفت من ميروم قم بعثيها ميخواست اخراجش كند ميروم درس ميگويم گفت من اگر درس نگويم ميميرم. حيات است، درس يعني نفس حيات، اگر بخواهيد در زندگي يك نفس حيات شما پيدا كنيد كه آن نفس حيات بخش تنفسي است در فضاي فقه اهل بيت، خدايا تا زندهايم ما را با فقه اهل بيت بدار.