درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
94/11/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احكام تخلي
بررسي روايات دالّ بر معناي ستر عورت
منظور از اين عنوان اين است كه در بحث تحليلي گفته شد كه ستر عورت واجب است اجماعاً و نصاً. اما گفته ميشود كه منظور از وجوب ستر عورت ستر عيب مومن است كه در بعضي از روايات اين تعبير آمده است. از جمله اين روايات روايتي است از حذيفه بن منصور، سند هم خالي از اعتبار نيست. راوي ميگويد «قلت لابي عبدالله عليه السلام شئ يقوله الناس عوره المومن علي المومن حرام فقال ليس حيث يذهبون» كار به آن صورت كه مردم فكر كردند «انما عني عوره المومن أن يذلّ ذلهّ أو يتكلم بشئ يعار عليه»[1] امام فرمود: منظور از عورت آن معنا نيست كه مردم فكر كردند، منظور از ستر عورت اين است كه عيب مردم را مستور بدارد و عيب مومن را افشا نكند. روايت دوم صحيحه عبدالله بن سنان است، عن ابي عبدالله عليه السلام «قال سألته عن عوره المومن علي المومن حرام»، اين جمله چيه معنايش؟ «فقال نعم» آقا فرمود همين طور است حرام است. «قلت أعني سفليه»، منظور از عورت همان مخرجين است قبل و دبر، «فقال حيث تذهب»، نه معنا اين طوري نيست كه تو فكر ميكني «انّما هو اضاعه ستره»،[2] جز اين نيست كه ستر عورت عبارت است از اضاعه و افشاء كردن سرّ مومن اين ستر عورت است.
دو دستگي روايات ستر عورت و جمع آنها
با توجه به اين روايات اشكالي كه درباره وجوب ستر عورت ميشود از اين قرار است كه روايات دو دسته شد، يك دسته معنايش ستر عورت به معناي ستر عورتين قبل و دبر، معناي ديگر ستر عيب مومن، بنابراين روايات كه به دو دسته شد بايد برويم به سمت جمع دلالي. و اگر جمع دلالي در كار نباشد روايات منتهي ميشود به اجمال. يك نصي بيايد دلالت كند بر وجوب ستر عورت ما از كجا بدانيم كه منظور ستر قبل و دبر است يا ستر عيب است. اين خلاص اشكال، در پاسخ به اين اشكال صاحب جواهر قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: اين مطلب اگر مورد اشكال قرار گرفته باشد جواب اين است كه تنها در بحث وجوب ستر عورت اين صحيحه عبدالله بن سنان نيست تا بگوييم كه منظور از ستر عورت ستر عيب است بلكه رواياتي داريم كه تصريح دارد يا ظهور دارد كه منظور از ستر عورت همين ستر عورت مشهور و معروف بين اهل شرع ميباشد. بنابراين بر فرض كه معناي اين روايت هم اعتماد كنيم ميتوانيم بگوييم كه بيان از قبيل حقيقت و مجاز است كه گويا معناي حقيقي عورت همين عورتي است كه عبارت است از قبل و دبر است، و معناي مجازي عورت همان عيب مومن است و ستر آن عورت، ستر عيب مومن. اين بهترين وجهي است براي جمع بين اين دو دسته از روايات.[3] مضافا بر اين كه لحن اين دو روايت از ديگر فرق ميكند. رواياتي مثل صحيحه عبدالله بن سنان كه ميفرمايد منظور از ستر عورت ستر عيب مومن است اين روايت لحنش لحن اخلافي است. در مقام بيان احكام اخلاقي است. و ربطي با بيان احكام فقهي ندارد. بنابراين دو دسته از روايات دو قلمرو جدايي دارد، آن دسته از روايات كه اكثريت را تشكيل ميدهد در جهت بيان احكام فقهي است و اين دسته از روايات كه ميفرمايد منظور از ستر عورت، ستر عيب مومن است در جهت بيان احكام اخلاقي است. بنابراين هيچ اشكال و تعارض و اصطكاكي نيست. جهت هم معلوم است، كسي كه اهل فحص است و با فقه آشناست با يك آشنايي نسبي هم مفاهيم اخلاقي و احكام شرع احكام الزام فقهي را تشخيص ميدهد. اما سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: رواياتي داريم كه بعد از ملاحظه اين روايات ميبينيم اصلاً امكان ندارد كه ستر عورت را به طور كلّ حمل كنيم به ستر عيب. از اين روايات روايت حنان بن سدير است، سند قابل اعتماد است. محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه و عن محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن محمد بن اسماعيل بن بزيع جميعاً عن حنان بن سدير، سند كه رجالي است معتمد و موثق، با دو سند آمده است. عن ابيه يعني عن سدير كه از اصحاب امام صادق است. «قال دخلت أنا و ابي و جدّي و عمّي» خانوادگي وارد حمام شديم «حماما بالمدينه فاذا رجل في البيت المسلخ»، ديدم يك مردي آن سر آن دكّه حمام، مسلخ همان رختكن كه آنجا كه سفرهاي است مينشينند و گاهي تكيه ميدهند و گاهي هم نماز ميخوانند ميگويند مسلخ. «فاذا رجل في البيت المسلخ فقال لنا من أيّ قوم فقلنا من اهل العراق فقال ايّ العراق فقلنا كوفيّون فقال مرحبا بكم يا اهل الكوفه أنتم الشعار دون الدثار»، مرحبا به شما اهل كوفه شما اهل عباء و قباء هستيد لباس تويي و رويي بلند كه ترجمهاش ميشود عباء و قباء، شما لباس سنگين داريد اين چه وضعي است الان در حمام. «ما يمنعكم من العزر» چي منع كرد شما از ازار يعني لنگي كه از زانو تا كمر بپوشاند. «فان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال عوره المومن علي المومن حرام قال فبعث ابي الي عمي كرباسه فشقها باربعه ثم اخذ كل واحد منا واحدا ثم دخلنا فيه». تا دستور به ما دادند رفتيم پارچه خريديم تكّه تكّه كرديم و لنگ بستيم و وارد شديم. «فسئلنا عن الرجل» ديديم اين آقايي كه به ما اين دستور را داد آدم عادي نبود «عن الرجل فاذا هو علي بن الحسين عليه السلام».[4] اين روايت با اين متن اعلام ميدارد كه منظور از ستر عورت يا همان متني كه آنجا خوانديد كه «عوره المومن علي المومن حرام» دقيقاً ستر عورت با لنگ است و ستر عورت متعارف بين اهل شرع است و قابليت حمل بر ستر عيب در كار نيست.[5] اين مسئله كامل شد.
در ستر عورت فرقي بين محارم و غير آن نيست
بعد از اين سيد طباطبايي يزدي قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: «يجب في حال التخلي بل في ساير الاحوال ستر العوره عن الناظر المحترم سواء كان من المحارم أم لا» يكي از چيزهايي كه براي اهل علم لازم است تبليغ محرم و نامحرم بين محارم است كه بسيار مورد غفلت قرار ميگيرد. غير نامحرمهايي كه محرم حساب ميآيد بين فاميل و محارمي كه ستر عورت اصلاً فكر نميكنند بين خودشان، نياز به تبليغ جدي دارد. رسم است در بين مردم در احوالپرسي پدر جوان يا برادر جوان با خواهر جوان خودش، پدر جوان با دختر جوان خودش روبوسي ميكند اينها اصلاً اشكال جدي دارد و بسيار خطير است. اشكال نكنيد كه پيامبر اعظم با حضرت صديقه طاهره صورت بانو را ميبوسيد، اولاً آنها در خصائص است و ثانيا در آن بوسيدن گفته ميشود كه در پيشاني، مثلا شما خواهر بزرگتر خودتان را كه احوالپرسي ميكنيد پيشاني مسجدش را ببوسيد. و اينها مسائلي فوق العاده براي مردم متدين پيروان اهل بيت كه بايد مورد توجه قرار بگيرد. «من المحارم» عورت از محارم تقريباً مسئلهاي ندارد، حالا دو تا برادرند با هم ميروند حمام تقريبا سنهايش با هم فرق ندارد بگويد فرقي ندارد يا دو تا خواهرند بسيار كار مهمي است واجب است ستر عورت جداً بلا اشكال، «رجلا كان أو أمرأه حتي عن المجنون و الطفل المميز» اگر طفل غير مميز باشد ستر عورت واجب نيست. صاحب جواهر قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: از غير مميز ستر عورت واجب نيست براي اينكه اصل برائت است، للاصل و للسيره و لعدم شمول الادله، سه تا دليل: 1. اصل برائت شك در تكليف، 2. سيره، اطفالي كه هنوز مميز نشدهاند بالاخره ستر عورتي نيست. مضافا بر اين كه ستر عورت براي غير محارم مخصوصاً پدر، مادر مخصوصا براي طفل غير مميز حرجي ميشود و حداقّل عسر ميشود.
دو قسم سالبه منتفي به انتفاء موضوع
و ثانياً سالبه منتفي به انتفاء موضوع ميشود. سالبه منتفي به انتفاء موضوع دو قسم است: قسم اول اين است كه موضوع به طور كامل منتفي باشد مثلا ميگوييم «اكرم زيدا العالم» زيد عالم نيست نيامد. سالبه منتفي به انتفاء موضوع شد. قسم دوم سالبه منتفي به انتفاء موضوع است وليكن به توسط عدم وجود قيد موضوع، «اكرم زيدا» است اما عالم نيست. قيد موضوع دخل در موضوع دارد، قيد موضوع هم منتفي بود در حقيقت سالبه منتفي به انتفاء موضوع است. اينجا هم در بحثي كه داريم دستور كه آمده است وجوب ستر نسبت به ناظري كه اهل قصد است در نظرش قصدي هم دارد، قصد قيد است براي موضوع، در صورتي كه غير مميّز است معمولا قصد ندارد قصد نظر كه نداشت سالبه منتفي به انتفاء موضوع ميشود.
حديث رفع قلم
نكته سوم هم حديث رفع قلم است، كه «رفع عن امتي تسعه اشياء» حديث رفع است اين حديث رفع قلم سه مورد دارد، آنكه در حديث آمده است «رفع» نيست، «يرفع» است. حديث رفع قلم كتاب خصال صدوق باب خصال ثلاثه از اميرالمومنين عليه السلام روايت مشهور بين فريقين كه نياز به سند ندارد. روايت اگر مشهور شد مساوي است با مستفيض، كه سيدنا الشهيد صدر فرمودند: «شهره الرواييه دون التواتر» بنابراين روايت سندش مشهور است. آمده است «يرفع القلم عن الثلاثه عن الصبي حتي يحتلم و عن المجنون حتي يفيق و عن النائم حتي يستيقض» فراز اوّل آن رفع قلم شده است. اين رفع قلم در اينجا و در حديث رفع يك ظهور دارد يك ظهور عرفي دارد يك اشكالات بحث اصولي دارد. تمام اشكالاتي كه ما در بحث اصول داريم كه اين رفع مواخذه است يا رفع تكليف است يا رفع وضع است، آن اشكالات همهشان برخواسته از دقّت عقلي است. در بحث فتوا و استنباط محل اعتماد قرار نميگيرد. آنچه ظهور عرفي دارد اين است كه «رفع القلم» قلم تكليف ديگر صبي مكلف نيست. اين ظهور است و در اين ظهور شكي نيست. بعد از كه مكلف نبود قلم تكليف كه نبود ديگر وجوب و حرمتي متوجه صبي نميشود. با اين سه تا نكتهاي كه اضافه شد و آن سه دليلي كه صاحب جواهر فرمودند غير مميز مكلف به حرمت نظر نيست و مكلفين هم نسبت به غير مميز حكم به وجوب ستر ندارند.
ولو كان مجنونا
اما سيد اضافه ميكند ميفرمايد: «ولو كان مجنونا» هيچ شرحي هم نداده است و احتياطي هم در كار نيست و در ادامه ميفرمايد: «كما أنه يحرم علي الناظر أيضا النظر الي عوره الغير ولو كان مجنونا أو طفلا مميزا» دليلي كه براي متن گفته ميشود از اين قرار است كه ادله اطلاق دارد، اطلاق ادله ستر شامل همه اين موارد ميشود. فقط طفل غير مميز كه از قلمرو خطاب بيرون است بماند اما مجنون هم مشمول اين خطاب ميشود. و ثانياً ممكن است گفته بشود كه درباره نظر ناظر محترم نسبت به عورت مجنون كه حكم معلوم است او مجنون است ناظر محترم كه مجنون نيست، ناظر محترم كه تكليف دارد. اين كه مسئله واضح است و ابهامي ندارد. اما نظر مجنون چه ميشود كه مجنون نظري بكند به طرف عورت مكلف ديگر يا طفل مميز، در اينجا چيزي كه گفته ميشود بايد بگوييم كه بعد از اطلاق عمل به احتياط، يعني اين حكم هرچند بار تكليف دارد ولي در عمل وضعيت حكم وضعي دارد. خود نگاه كردن بعد از اينكه صورت بگيرد يك نوع عمل وضعي است، عمل وضعي درباره مجنون هم مثل ضمانات راه دارد. اين آخرين توجيهي است كه در جهت صحت و استحكام اين متن گفته ميشود.
نظر سيد الخوئي درباره مجنون
اما سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه درباره اين مطلب ميفرمايد: درباره مجنون بايد توجه كنيم مجنون مجنوني نباشد كه داراي ادراك نيست بلكه مجنوني كه ادراك داشته باشد كه از اينجا نظر سيد يزدي طباطبايي كه ايشان فوق العاده دقيق است و يكي از فقهايي كه دقت نظر فقهيشان معركه است سيد طباطبايي يزدي است. يكي از عوامل موفقيت فقها و فضلاء احترام به سلف صالح است، يكي از عوامل سلب توفيق بي احترامي به فقهاء و سلف صالح است. سيد طباطبايي كه اين مطلب را گفته است از ضمن بيانشان اين نكته ممكن است استفاده بشود به عنوان دليل بر عدم جواز نظر بر عورت حتي نسبت به مجنون، اين نكته كه مجنون حالت انسانيتش را از دست ميدهد، حالت جسمانياش محفوظ است. حالت جسمانياش كه محفوظ بود حالت شهواني دارد و اگر كشف نتوانيم كه ملاك در رويت عورت تهييج شهواني است حداقل در حد حكمت بتوانيم كشف كنيم. بنابراين مجنون حالت شهواني كه دارد لذا نگاه كردنش بايد ممانعت بشود هرچند خودش تكليف را قبول نميكند. كسي كه ولي است ممانعتش بكند، چون او هم ممكن است به فساد و افساد كشيده بشود. بنابراين مجنون هم جايز نباشد كه به عورت ديگران نظر كند و ديگراني كه عقلاء هم كه «لا يجوز عليهم النظر الي عوره المجنون«. بنابراين با توضيحي كه داده شد كه سيدنا الاستاد فرمودند ادراك، مجنوني كه ادراك داشته باشد كه مجنون ادارك ندارد. اگر مجنون است كه ادارك ندارد اگر ادارك دارد كه مجنون نيست. با همه اين اقوال توانستيم اين توجيه را استفاده كنيم كه منظور از مجنون يعني ادراك عقلي ندارد اما ادراك شهواني دارد. چون ادراك شهواني دارد به فساد و افساد كشيده ميشود لذا بايد از نظر به عورت ديگران ممانعت به عمل بيايد. و اما اگر ادراك هم نداشته باشد مجنوني است كه يك حالت حيوانيت يا جسمانيت به معناي حالت كششهاي شهواني هم نداشته باشد سيدنا الاستاد ميفرمايد: در آن صورت تكليفي بر مجنون از اين جهت وجود نخواهد داشت چون بحثي تحت عنوان تحريك شهواني در كار نيست. مضافا بر اينكه حديثي را اشاره كرديم حديث رفع قلم كه در اين رابطه نسبت به مجنون هم ميفرمايد كه مجنون كه مرفوع القلم است اطلاقاً از هر حيث و منظور از اين مجنونهايي كه در اينجا گفته ميشود مجنون ادواري نيست، مجنون به قول مطلق است. ادواري در صورتي كه حالت افاقه دارد كه مجنون برايش صدق نميكند. بنابراين اين دو مطلب هم گفته شد و كامل شد ميفرمايد: «حتّي عن المجنون و الطفل المميز كما أنه يحرم علي الناظر المحترم أيضا النظر الي عوره الغير ولو كان مجنونا أو طفلا مميزا»
سوال:
پاسخ: براي آدمي كه عاقل است اگر نگاه كردن به عورت غير حرام و محرم بود عورت موضوع است و حكم هم ميآيد. التذاذ و اينها ما نميتوانيم اعلام كنيم كه قطعاً ملاك حكم است ميتوانيم بگوييم حكمت باشد، بيشتر از آن را جرأت نداريم. و سيد هم در حد مصلحت و ملاك اعلام نفرموده باشد در حد اشاره كه در حقيقت برميگردد به همان حكمت، چون مسلك خود ايشان هم بارها براي شما گفتيم كه ما در تكاليف توان تشخيص ملاك را نداريم. ما از طريق امر توان درك ملاك داريم، ميگوييم ملاك است قطعاً درك ميكنيم وجود ملاك را نه اينكه درك كنيم ملاك معين را، قدرت تشخيص نداريم. بنابراين در اينجا هم ملاك ممكن است كه قطعا است ملاكش را درك ميكنيم امر و نهي آمده اما ملاك قطعا التذاذ است معلوم نيست براي ما در حد يك حكمتي ممكن است درك بكنيم مشكلي نداشته باشد. بنابراين خود نص براي ما كافي است كه دلالت بكند نظر به عورت غير حرام است. عورت مجنون هم عورت غير است و در اينجا ابهامي نيست اما مجنون چه ميشود با آن شرحي كه گفتم. مطلب بعدي هم باز هم سيد در عبارت دارد «و العوره في الرجل القبل و البيضتان و الدبر و في المرأه القبل و الدبر و اللازم ستر اللون البشره دون الحجم و ان كان الاحوط ستره ايضا» درباره حدود عورت كه تا چه حدي است ان شاءالله فردا.