درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
94/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسير آيه 137 سوره نساء در موضوع اهل بيت عليهم السلام
آيه 137 سوره نساء قال الله تعالي: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا ﴿137﴾ بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿138﴾».
ترجمه
ترجمه: كساني كه ايمان آوردند پس از آن كافر شدند بعد از آن دوباره ايمان آوردند و باز هم برگشتند كافر شدند پس از آن به كفرشان افزودند اينها قابل مغفرت هم نيستند و قابل هدايت هم نيستند. آيه بعدي سرنوشت اينها را شناسايي ميكنند كه اينها منافقند و عذاب دردناكي دارند دائم ان شاء الله. اين آيه را كه ميبينيد بسيار وضعيت خاصّي درباره كفر و ايمان دارد. كساني بودهاند گويا كه ايمان آوردهاند يعني قبلاً كافر بودند بعد از ايمان آوردن كافر شدند و باز هم ايمان آوردند باز هم كافر شدند اينها يك كفر مضاعفي دارند كه به كفرشان افزوده شده است، چه باشد چه مردمياند، چه كسانياند، چه اوضاعي دارند و سرنوشت اينها معلوم است كه قابل مغفرت نيست و اينها از آن منافقيني هستند كه عذاب دردناك دارند.
نكات
نكته را توجه كنيد نكته اوّل نقش مغفرت و غفور رحيم بودن خداي متعال، توبه پذيري خدا «وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ»،[1] خداي متعال توبه پذير است هيچ گاهي نسبت به هيچ گناهي آدم نبايد مايوس بشود. شكر خدا خدا عنايت كرده است كه ما مسلمان هستيم گناه كه قطعا داريم و معصوم هم كه نيستيم چيزي كه براي كمك ميكند استغفار است و طلب عفو. كه اگر انسان بخواهد جامعهاي را هدايت كند اوّل جامعه را هدايت كند به طرف استغفار. يك گناه عمومي كه نازل ميشود اول جامعه را به سمت استغفار دعوت كنند. شما به ياد داريد نماز استسقاء مرحوم آقاي خوانساني كه در مقدمه نماز استسقاء روزه است و استغفار. استغفار بكند آن هم سه نوبت، تا استغفار صورت بگيرد خداوند توبه پذير است قبول ميشود. هر كسي هر مشكلي كه دارد مرتبط به گناهش است، و راه حل مشكل تلاشهاي عادي است اما راه اصلياش استغفار است. بلكه انسان جزء عادات و اذكارش بايد استغفار باشد. لذا در تعقيبات آمده است هفتاد بار استغفار بعد از نماز صبح و هفتاد بار استغفار بعد از نماز عصر «وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ».[2] دامنه استغفار بسيار وسيع و رحمت الهي است. يعني انسان در زندگي اگر دعا نداشت اگر استغفار نداشت خدا ميداند كه چي ميشد. و حتي در جامعهاي كه بعضي از مردم ميبينيم گناه ميكنند بعض ديگر هستند كه استغفار ميكنند و اهل تهجد و دعا هستند كه وضعيت مردم، نظام زندگي محفوظ ميكند. «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ».[3] بنابراين ما به هر كسي كه بربخوريم و بخواهيم موعظه كنيم و خودمان استفاده كنيم به عنوان ذكر دائم ما استغفار. منتها استغفار دو تا ذكر دارد يك ذكرش به سادگي قبول نميشود بايد با قصد باشد با مقدمه و موخرات. يك ذكر استغفار قبول ميشود در هر شرائطي قبول ميشود. آن ذكر استغفاري كه قبول شدنش شرط دارد همين «استغفر الله ربي و اتوب اليه» كه حدّاقل ذكرش است يا كمي بيشتر است «استغفر الله الذي لا اله الا هو الحي القيوم ذو الجلال و الاكرام و اتوب اليه» اين شرط دارد گناه را تكرار نكنيد تصميم بر ترك بگيريد ندامت بر روحتان حاكم بشود، تعهد بر خدا بكنيد. و اگر گناه وضعي بود تصميم بگيريد مردم را اذيت كرديد جبران كنيد، حق الله است وجوهات است پرداخت كنيد. آن ذكري كه مفادش استغفار است و هيچ مقدمه ندارد آن ذكر صلوات است. هيچ گاه رد نميشود و باعث عفوگناه ميشود. و عزيزان به عنوان ذكر دائمشان صد تا صلوات هر روز بايد داشته باشند و صد تا صلوات هم وسط روز و صد تا صلوات شب. از اين جهت حدّاقل سيصد تا صلوات داشته باشيد. اگر بدانيم كه صلوات چه بركاتي دارد، بعدش هم رياء هم نميشود. در يك جلسه نشستيد از رياء ميترسيد كه ذكر بگوييد، خودتان ناراحت ميشويد صلوات ضد رياء هم است. مثلا اگر دلتان آمد كه احتياط كنيد و الا آدم بعدش كه ذكر ميگويد اگر خود و خدايش مردم خوب بگويند بد بگويند كه چي، رياء ديگر چيه، مردم از دستش چي برميآيد تا ذكر آدم را بگيرد، چي ميشود؟ هيچي نميشود. آدم كه با خدا ارتباط برقرار بكند رياء خودش ميرود، رياء چرا ميآيد ارتباط ضعيف است ارتباط كه با خدا برقرار شد رياء خودش ميرود. نماز ميخواند ذكر ميگويد براي خدا، مردم خوشش بيايد نيايد ما چي كار داريم، چي ميشود. و بعد بدانيم كه دنبال رياء مردم نرويد. يك كلمهاي در بلاغت اصطلاح عربي ميگويند «رضي الناس امر لا يناله» رضايت مردم هم به دست نميآيد دنبال رياء هم اصلاً حركت نكنيد. هر كاري با مردم بربخوريد اوّل فكر كنيد كه اين مطلوب است براي مومن ثواب است از اين بعد وارد بشويد. مثلاً حتي درباره كسي از شما آزارده خاطر شده است بر اثر برخورد شما، اگر در اثر برخورد تندي از شما ناراضي شد چه كنيد؟ رضايت او را كاري نداشته باشيد، وظيفهتان را كار داشته باشيد. وظيفهتان چيه؟ يك معذرت خواهي است، حالا او راضي نميشود ديگر دنبالش نرويد تمام شد. معذرت خواهي كه كرديد تمام. روايت از اميرالمومنين دارد به اين مضمون كسي كه مسيئ است خطا و اسائتي از او سر زده، معذرت خواهي بكند طرف قبول نكند اسائت جا به جا ميشود آنكه قبول نكرده ديگر مسئ است و آنكه عذرخواهي كرده ديگر مسيئ نيست. رضايت مردم را كار نداشته باشيد فقط قصد كنيم مطابق دستور عمل كنيم و راه راحتي مومن هم همين است. استغفار بعضي موارد در قرآن آمده كه استغفار قبول نميشود اين موردي كه گفتيم كه استغفار قبول نميشود اينها جهنم است. چه كساني؟ اوّل اينها كافر بودند مشرك بودند بت پرست بودند ده سال بيست سال و سي سال يا چهل سال، چهل سال بت پرست بودند. يك مشكلي هم است گفته ميشود كسي كه تا چهل سال ايمان بياورد ديگر كافر نميشود و كسي كه تا چهل سال كافر باشد ديگر مومن نميشود. اگر آمدند ظاهر است. اين كامل شده، كسي كه چهل سال مشرك باشد بسيار خطرناك است. اوّل كافر، ثم آمنوا با «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله»، اينها ايمان آوردند پس از آن كافر شدند. آمدند و در مسائل اصلي نسبت به خود پيامبر شكّ و ترديد كافر شدند. بعد از كه پيامبر يك مقدار نفوذ و قدرت ظاهري اسلام بيشتر شد باز هم ايمان آوردند تا داستان غدير خم ايمان آوردند. بعد از آنكه ايمان آوردند داستان غدير خم انجام شد «ثم كفروا». دقيقاً رد بر ولايت علي رد بر پيامبر و رد بر پيامبر كفر واضحي است و شكي ديگر در آن نيست. «ثم ازدادوا كفرا» تمامي مسيري كه كفار حركت بكنند در جهت نفي ولايت در جهت ايذاء به خط نوراني ولايت ازدياد كفر است. خداوند براي اينگونه افراد امكان مغفرت براي اين گونه افراد وجود ندارد و هدايت اينها هم وجود ندارد. بعد «بشر المنافقين» اين آيه اشعار دارد بر اينكه اينها اصلاً از اساس ايمانش درست نبوده.
مراجعه به تفسير
اين مطلبي كه ميگويم خلاصهاي بود از روايتي در كتاب عياشي تفسير همين آيه. ميفرمايد: پس از كه از پيامبر سوال كردند درباره اين آيه كه آنكه گفته ميشود مصداق خير و خوبي است و بهترين است كيست؟ پيامبر اعظم فرمود كه آنها اهل بيت منم. شروع كردند به اشكال كردن كه آنها بعد از شما بهترين هستند فهو خير منك يا رسول الله پيامبر فرمود «اني رسول الله اليكم جميعا ولكنه خير منكم و ذريته خير من ذريتكم و من اتبعه خير ممن اتبعكم فقاموا غضباناً و قالوا زياده الرجوع الي الكفر اهون علينا مما يقول في ابن عمه و ذلك قول الله ثم ازدادوا كفرا».[4] اين تفسير معتبر شيخ عياشي است.
چرا به عذاب اليم خطاب به بشارت كرده
سوال: چرا در آيه «بشّر» آمده در حالي كه وعده به عذاب است.
پاسخ: منظور از بشارت اينجا در اين باره يك معناي تنبيهي دارد يك معناي نكوهش و سرزنش دارد كه شمايي اين كار را ميكنيد اين براي شما مجرم اين است كه در حقيقت يك تنبيه و يك سرزنش است. و اصل معناي بشارت كه مژده است در صورتي است كه در موارد در شكل تنبيه و سرزنش به كار نرود. اوّلاً ميبينيم در اين آيه نسبت به اميرالمومنين هرچند آنها اصرار كردند حواشي، در برابر فرمود «لكن أنا اني رسول الله اليكم جميعا و لكنه يعني علي بن ابي طالب خير منكم و ذريته خير من ذريتكم و من اتبعه خير ممن اتبعكم فقاموا اغضابا و قاموا زياده الرجوع الي الكفر اهون الينا مما يقول» پيامبر درباره پسر عم خودش علي. اين معناي قول خداي متعال است كه ميفرمايد: «ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا».
نكات محور كمال ايمان، ايمان به ولايت
چند نكته اينجا است: آنكه محور ايمان و محور كمال ايمان براي مومنين است ولايت علي بن ابي طالب است از ابتداء تا انتهاء، ايمان به خدا ايمان به پيامبر كه كامل بشود و مقبول و به ذهن مومنين جا بيافتد بايد ولايت علي را قبول كنيد. از جهت ديگر ائمه ديگر را كه قبول بكنيم امامتشان كه به جان و دل با تمام وجود با قاطعيت كامل قبول داريم منشأ آن امامت و ولايت علي بن ابي طالب است. ايمان به علي بن ابي طالب محور كمال و تمام است. آن «وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»[5] اينجا ميتواند مويد باشد. اگر كسي با اميرالمومنين بغض و عداوتي داشته باشد در كفر باطنياش شكي نيست. اما ايمان ظاهري دارد حكم تابع موضوع خودش است كه اسلام و شهادتين را موضوع حكم قرار داده و الا ايمان واقعي كه تصديق قلب آن فقط گره اصلي و محور اصلياش ولايت مولي علي است. ايمان به خدا و حضرت رسول اگر ولايت علي را نستجير بالله كسي قبول نكند ايمانش نقص پيدا كرد ايمانش ديگر كامل نيست. هر كسي كه در زندگي بين ما شيعهها به مشكلي برنميخورد يعني به مشكل عقيدتي و به مشكل ذهني و فكري. حوادث را ميبيند يك فردي با انقلاب خيلي خوب بود يك مقدار زندگي ديد كافر شد. يك نفري را سراغ داشتيم در يكي از شهرستانها طبيعتاً خوب بود اين يكي از بستگانش متهم به ساواكي و اينها اعدامش كردند، اين فرد از اسلام برگشت خانواده نجيبي شخيصي، از اسلام برگشت. چرا؟ به خاطر آن مشكل روحي كه برايش پيش آمد مشكل روحي وقتي پيش ميآيد كسي كه ولايتش با اميرالمومنين سست باشد.
عدم مشكلات عقيدتي و ذهني، ايمان به ولايت علي بن ابي طالب (ع)
بدانيم هيچ كسي گرفتار بيمار روحي نميشود اگر ولايت و تعهدش با اميرالمومنين محكم و مستحكم باشد. اينكه در احاديث داريم كه چه نعمتي بزرگي است صحت و امان، اين صحت و امان گره خورده به ولايت مولي. اگر يك ايمان محكمي به اميرالمنين داشته باشيد صحت هم ميآيد و امان هم ميآيد.
سوال:
پاسخ: ابتداء ايمان به خداست بعد ايمان به پيامبر و بعد ايمان به ولايت اميرالمومنين. اين ولايت به اميرالمومنين اگر كامل نبود توصيه مستقيم خدا و توصيه جدي پيامبر را در روز غدير پشت پا زده است و براساس نص پيامبر و آن بيان جدي پيامبر موضع مخالف گرفته است و كفر بالاتر از اين نيست. يك وقتي بود در سنين جواني بودم تقريبا در يك جايي بود يك كسي گفت آقا يا جوان دست به سرقت زد، بعد توجيه كرد كه اوضاع مالي خوب نيست، درآمدي داشتم و مجبور شدم دست به سرقت زدم. كسي ديگر كه آنجا بود يك جواب قشنگ داد گفت اگر ايمانش درست باشد هر قدر فشار بياورد اين كار را نميكند. ايمانش ضعيف بود. واقعا اين جور است. اگر آدم ايمانش ضعيف شد محور ايمان را پيدا كرديم اگر ايمانش اعتقادش به ولايت اميرالمومنين محكم و مستحكم بود هيچ كجا تزلزلي برايش پيش نميآيد. بنابراين ما بايد سعي كنيم مثلاً حتي درباره انقلاب مثالي زدم ايام دهه فجر هم است، آنهايي كه از انقلاب فاصله گرفتند ولايتش به مولي و به مذهب احياناً ضعيف بوده. براي اينكه اين انقلاب براي خود انقلاب خواسته است براي خود خواسته است، اگر كسي بگويد اين انقلاب همان طوري كه امام خميني فرمود كشور متعلق به ولي عصر است، به اين عقيده اگر باشد ديگر آدم برنميگردد. همين نسبتش كافي است. نميگوييم الان كلّ اين نظام به تمام معنا درست درست است و اشكال اصلاً نيست نه اشكال خيلي زياد هم ممكن است باشد. ولي وقتي گفتيم اين نظام منسوب به اهل بيت است اين نسبت براي ما كافي است. به خاطر اين نسبت هم دعا ميكنيم هم پشتيباني ميكنيم. اين ميشود انقلاب را براي مذهب خواسته است نه انقلاب براي خود انقلاب و نه انقلاب را براي خودش. انقلاب بكند چون وضعم خوب بشود وضعم خوب نشد اقاربش را اعدام كردند كافر شد، باطنش درست نبوده ايمانش كامل نبوده، ولايتش درست نبوده. كشور عنوان نظامش مربوط ميشود به ولايت، چون نظام مربوط ميشود به ولايت براي ما اين نسبت كافي است كه از آن حمايت كنيم تا جان داشته باشيم و تا در امكان ما باشد.
عشق واقعي
نكته ديگر براي ما طلبهها آنچه لازم است كه اين ولايت خودمان را نسبت به اميرالمومنين كاملتر كنيم. ولايت ما نسبت به اميرالمومنين هر چه كاملتر بشود براي ما سعادت، توفيق، كمال هر چي ميخواهيد. حتي كساني كه اهل معرفت هستند ميگويد ما چيز ديگري نميخواهيم، مگر نميگفت مرحوم آقاي كافي كه آقا امام زمان ما چيزي نميخواهيم فقط ميخواهيم ببينمت. آدمي كه دنبال ولايت برود بايد از طريق عشق برود، عشق هدف ندارد، عشق خواسته نفسي ندارد، عشق عاشق را جذب ميكند ميگويد فقط ببينم كافي است تماشايت بس است. بنابراين ولايت را ما در حدّ عشق ببينيم. يك عشق در دنيا بيشتر نيست اگر پيدا كنيد مصداقش آن را، آن عشقي كه عرفان ميآورد آن عشقي كه معراج ميآورد، آن عشقي است كه عبوديت ميآورد و آن عشق فقط عشق به اميرالمومنين است. بعد از كه عشق به مولي پيدا شد، اين شعارش ميشود «احبّ من احبّ عليا» پيدا ميكند دوستانت را. و عشق به مولا كه پيدا شد ديگر براي خودش غرض ديگري ندارد. اين را بايد كامل كند. اول ارادت ما از سر عشق باشد كه آسايش معنا ندارد، خستگي ندارد، آن لحظاتي مثل ميثم تمار روي دار بكشند، دهنه اسب به دهانش بگذارند، هر مرحلهاي كه گذاشت گفت شما مولايم گفته كه به دار ميبريد گفت به رغمش اين كار را نكنيد، آخرش مجبور شدند روي دار ببرند. ان عشقي كه ميثم در آن حالت داشت فقط خودش ميداند كه درك ميكند وصف نميشود. عشق به مولي اين جوري است. معرفت تا در حدّ عشق نرسد آن آثارش را كه ميخواهيد داشته باشيد نخواهد داشت معاملاتي ميشود معاملاتي كه شد ديگر مغرضانه است، عشق معاملاتي نيست، يك خلوص به معناي ديگري است. اگر ميخواهيد به عبارت ديگر اخلاص را عرفاني معني كنيد اخلاص در عرفان عشق، غرض حذف ميشود. هدف حذف ميشود فقط رضايت او، او باشد ديگر من نميخواهم چيز ديگري نميخواهم. يك حديث قدسي اضافه كنم «من عرفني عشقني و من عشقني عشقت»، عشق يك مرتبه بالاتر از معرفت است در معرفت مولي بكوشيد تا در حد عشق برسد، در حدّ عشق كه رسيد عاشق معشوق ميشود و معشوق عاشق ميشود. گرچه تو بر من عاشقي اي محترم، پرده بر كن من به تو عاشقم، زو آ كه ميكشم من ناز تو، عرش و فرشم جمله پا انداز تو.