درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
94/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استعمال اوانی ذهب و فضه
مسئله هفتم مربوط به احکام اوانی و ظروف، سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «لا يحرم استعمال الممتزج من أحدهما مع غيرهما إذا لم يكن بحيث يصدق عليه اسم أحدهما». در این مسئله بحثی نیست و واضح است و نیازی به استدلال هم کأنما ندارد. میفرماید: استعمال ظرفی که ممتزج باشد ترکیب شده باشد از طلا یا نقره با غیر طلا و نقره ولی ترکیب در حدّی باشد که جزئی که طلا و نقره است غلبه نداشته باشد. صدق اسم ظرف طلا نکند در این صورت استعمال اشکال ندارد که گفته شد حکم تابع موضوع خودش است ظرف طلا یا ظرف نقره استعمالش اشکال دارد و اکل و شرب از آن ظرفها حرام و محرّم است اما اگر ظرف طلا و نقره نباشد جزئی از طلا و نقره اجزائی از آن ظروف متضمن طلا و نقره باشد ایراد ندارد. چون که موضوع برای حکم به حرمت محقق نشده است. و همان طور که قبلاً اشاره شد تشخیص این گونه مصادیق از آن عرف است. عرف باید تشخیص بدهد هرچه عرف آن عصر بگوید برای ما اعتبار دارد. اگر عرف گفت که در ترکیب در حدی است که این را ظرف طلا میگویند بین عرف به عنوان ظرف طلا بود هرچند ترکیب داشت استعمالش حرام و محرّم است. و اما اگر عرف بگوید که این طلایش ناچیز است و طلا نیست و ظرف مسی است، یک ذراتی و مقدار کمی هم از طلا دارد اشکالی نخواهد داشت.
سوال: عرف که میزان ترکیب را نداند از کجا اظهار نظر میکند؟
پاسخ: این تراکیب در عرف تقریباً برای عرف خودشان، عرف مسگرها عرف صنعتگرها عرف خودشان حاکم برای خودشان است. از عرف خارج از محدوده خودشان سوال نمیکند تا سوال بکند که این طلا دارد یا نقره، میگوید طلا چیه و نقره چیه، از آنها سوال نمیکنند از عرفی سوال میکنند که اطلاع دارند و ترکیب را میفهمند نظر آن عرف اعتبار دارد.
فرق سیره و عرف
منظور از عرف نظر عرف است که گاهی به آن میگوییم فهم عرف، عرف مربوط میشود به مردمی که معانی الفاظ مصداق را برای الفاظ تعیین بکنند و اظهار نظر بکنند و در مجموع کار عرف نظری است اما سیره عملی است. عمل عقلاء اگر نسبت به یک چیزی مستقر بود به آن میگوییم سیره دیگر عرف به آن گفته نمیشود. مثلاً فرض کنید بیع معاطات مورد سیره عقلاء است. عقلاء در عمل بیع معاطاتی را اجراء میکنند و یک چیز درستی میدانند و سیره هم استمرار دارد این میشود سیره. اما عرف این است که در عرف ما از نفقه که آن حدّاقل غذای رایج بین مردم را میفهمند در حدّ یک نان و پنیر مثلاً، غذا و نفقه که کلمه است معنای کلمه مصداق عرفیاش به توسط عرف آن کلمات و آن الفاظ تعیین میشود.
سوال:
پاسخ: کلمه مصداق ضرر ندارد، تطبیق مفاهیم کلّی در مصادیق کار عرف نیست، اما تشخیص مصداق الفاظ عرفیه کار عرف است این جزء همان فهم معنای عرفی میشود.
سوال:
پاسخ: سیره و عرف هر دو از ادله و از لبّیات است به قدر متیقن اکتفاء میشود و هر دو باید احرازش محقق و قطعی باشد شک در تحقق سیره مساوی با عدمش است و شک در تحقق عرف مساوی با عدم عرف است و در صورت تعارض سیره و عرف اولاً چنین تعارضی به سادگی صورت نمیگیرد مخصوصا در سیره، اگر صورت بگیرد عرف یا سیره محقق نشده است چون تحققش متقوّم به تک محور بودنش است و الّا محقق نشده از اساس نه اینکه بگوییم تعارض و تساقط میکند.
مسئله هشتم ترکیب مزجی و ترکیب نسبتی
مسئله هشتم: «يحرم ما كان ممتزجاً منهما وإن لم يصدق عليه اسم أحدهما ، بل وكذا ما كان مركباً منهما بأن كان قطعة من ذهب وقطعة منه من فضة». این هم واضح است بحث ندارد. میفرماید: حرام است آن ظرفی که ممتزج از ذهب و فضه باشد. در صورتی که ترکیب شده باشد ترکیب مزجی که یعنی فاصله بین اجزاء از بین رفته و شده با هم متشابک و مرتبط. ترکیب مزجی باشد قسمتی از ذهب است و قسمتی فضه ولی از این دو تا بیشتر نیست عنصر سومی ندارد از این دو عنصر مرکّب شده است، حرام است برای اینکه ظرف طلا و نقره است قطعاً. اگر گفته شود که عنوان عوض شده است میگوییم حکم تابع عنوان انتزاعی نیست حکم تابع وجود واقعی موضوع است. واقع موضوع همان وجود واقعی موضوع طلا و نقره بود که است. یک عنوان انتزاعی آمده اینجا شکل گرفته باعث تغییر حکم نمیشود. «بل و کذا ما کان مرکّباً منهما» این ترکیب نسبتی است ترکیب مزجی یا ترکیب نسبتی که دو تا کلمه با هم مرکّب بشود یک جمله درست بشود این ترکیب نسبتی. «بأن کان قطعه من ذهب و قطعه منه من فضه» قطعات معلوم است دستهاش طلاست دور دهانهاش طلاست، بدنه نقره است پایهاش طلاست، قطعه قطعه است منتها ترکیب نسبی است. باز هم همان مطلبی که گفتیم که موضوع محقق است و تبدیل عنوان تبدیل حکم نمیکند در صورتی که ماهیت موجود و محقق باشد. مسئله نهم: «لابأس بغير الأواني إذا كان من أحدهما ، كاللوح من الذهب أو الفضة»، میگوید اگر طلا و نقره از باب ظرف نباشد چیز دیگر باشد آلات و ابزار طلائی باشد نقرهای باشد اشکال ندارد. «لا بأس بغیر الاوانی اذا کان من احدهما» مثال میزند مثالهای زیادی، «کاللوح من الذهب أو الفضه أو الحلی» زیورآلات،کالخَلخال وإن كان مجوّفاً» هرچند گودی به عنوان ظرف داشته باشد، «بل و غلاف السیف والسكين وامامة الشَطَب بل ومثل القِنديل ، وكذا نقش الكُتُب والسقوف والجُدران بهما» هیچ اشکالی ندارد اینها استفاده کردن از طلا و نقره است در آلات و ابزاری که مورد نیاز یا جزء تزیینات زندگی است. اشکالی ندارد. دلیلی که در این رابطه اقامه میشود اولاً نفی خلاف، خلافی در بین فقهاء نسبت به جواز استفاده از طلا و نقره وجود ندارد. بلکه میتوانیم نفی خلاف هم نیست اجماع وجود دارد بین فقهاء بر اینکه استفاده از طلا و نقره در جهت غیر ظروف اشکالی ندارد.
دو اصاله الاباحه
مضافا بر این اجماع مقتضای اصل هم جواز است. اصاله الاباحه، ما هم اصاله الاباحه نسبت به این مورد خاص و هم اصاله الاباحه نسبت به عام. دو تا اصاله الاباحه داریم، یک اصاله الاباحهای درباره جمیع اشیاء داریم که در برابر حظر قرار میگیرد که اصل در اشیاء اباحه است یا حظر، اصل اباحه است. و یک اصاله الاباحه داریم که از قواعد فقهیه است. هر چیزی که مورد استفاده باشد در معرض استفاده باشد و شکّ در حلیّتش بکنیم یا اباحهاش بکنیم اصل اباحه است. پس اجماع و اصل مستند ما در مورد جواز استفاده از طلا و نقره در آلات و ابزار غیر از ظروف. مضافا بر این دلیل اصلی ما نصوصی است که در این باب آمده است. از جمله این نصوص صحیحه علی بن جعفر، احمد بن محمد بن البرقی فی المحاسن عن موسی بن القاسم عن علی بن جعفر. احمد بن محمد بن خالد برقی است صاحب کتاب رجال است در کتاب رجال خودش سند را درست نقل میکند از موسی بن القاسم که موسی بن القاسم توثیق خاص دارد عن علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر، سند صحیح است. «قال سألته عن المرآه هل یصلح امساکها اذا کان لها حلقه فضّه قال نعم» سوال کردم از آینهای که حلقه فضه دارد دورش یک جرمی که دورش را گرفته است از نقره است آینهای داخل چارچوبه نقره این درست است که امساک بشود نگهداری بشود استفاده بشود، «قال نعم»، درست است اشکال ندارد.
سوال:
پاسخ: امساک آینه خصوصیتش محرز نیست چون امساک آینه با استفاده مساوی است چون آینه مثل دستبند و اینها نیست که استفاده دیگری داشته باشد نگهداریاش همان با استفادهاش مساوی است.
سوال:
پاسخ: فقهای معاصر اگر از کتاب رجال برقی استفاده بکنند و کتاب احراز بشود که عین همان کتاب است اشکال ندارد. در آنچه در خود کتاب است معتبر است و اینکه از خود کتاب صحبت میکند با فاصله زیاد عیب ندارد به شرط اینکه وجود آن کتاب احراز بشود. در ذیل این حدیث یک تتمه دارد که میفرماید: «انما یکره استعمال ما یشرب به»،[1] کامل کرد آن مقداری که استعمالش جایز نیست ظرف است و آنکه ظرف نباشد دیگر اشکال ندارد. حدیث دوم که آمده است سیف رسول الله حلقه فضه داشت و ضریح حضرت رسول هم دو تا حلقه از فضه داشت. سند درست است، صفوان بن یحیی از امام موسی بن جعفر «سألت ابا الحسن عن ذی الفقار سیف رسول الله فقال نزل به جبرئیل من السماء و کانت حلقته فضه»،[2] اشکالی که در کار نیست سند صحیحه است و ذوالفقار اسم سیف رسول الله است. این ذوالفقاری که سیف رسول الله است یک حلقه فضه داشته و جایز است. اما ممکن است برای حضرت رسول خصوصیتی باشد اما فقهاء و اهل تحقیق خصوصیت را میفرمایند احتمال خصوصیت باید احتمال عقلائی و احتمال قابل توجه باشد. اما احتمال ضعیف در حد احتمال عقلی اعتباری ندارد. مضافا بر این در روایتی هم آمده است «و کان لها درع تسمّی ذات الفضوض لها ثلاث حلقات حلقه بین یدیها و حلقتان خلفها»[3] این هم دلالت دارد بر اینکه استعمال و استفاده از فضه و ذهب در غیر صورت ظروف اشکال ندارد. تا اینجا اجماع، اصل و نصوص مطلب را کامل کرد. اما اشکال و شبههای هم در این رابطه گفته شده است و آن این است که اصل استفاده از ذهب و فضه در آلات و ابزار از لحاظ تحلیل عقلی مشکل دارد با زیّ تقوا و پارسایی مناسبتی ندارد باعث ایذاء و اذیت فقراء و مستمندان بشود و تضییع مال هم به حساب میآید.
اشکال و شبهه استحسان
سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: این تحلیل در حقیقت در حدّ یک استحسان است که با پارسایی مناسب نیست و باعث اذیت و آزار دل شکستن فقراء و مستمندان میشود این خودش استحسان است. برای اینکه اوّلاً «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْق»[4] و ثانیاً آن کسی که دلش بشکند آن خودش مشکل دارد، فرد که به عنوان شکستن دل مردم خودش را آراسته به آلات و ابزار طلا و نقره نمیکند. و کسی که معرفت دارد و معرفت دینی دارد اگر طلا و نقره هم ندارد دل شکسته ندارد. «اگر چه فرش من از بوریاست طعنه نزن، که خاکگه شیر در نیستان است». آنکه میگوید طلای تو به بوریای خودم معاوضه نمیکنم. کسی که معرفت ندارد براساس هیچ چیزی دلش بشکند مشکل دارد باید از طریق دیگری معالجه شود. و اما تضییع مال، اگر بناء باشد تضییع مال طلا و نقره را جمعش بکنند که این سر از تصوّف و ترک دنیا درمیآورد. طلا و نقره دو متاع ارزشمند بین المللی بشری است، و اشیاء و جواهر قیمتی دیگر یک فیروزه نیشابور صد برابر یک طلا قیمتش است آن هم باید بگوییم تضییع مال است دیگر. بنابراین استحسان اولاً دلیل نیست و ثانیاً ردّش را هم دیدید که کامل بود.
نصوص عدم جواز استفاده از وسائلی که از ذهب و فضهاند
اما در این رابطه مضافاً بر این دلیل تحلیلی روایاتی آمده است که این روایات دلالت دارد که از طلا و نقره استفاده نشود ولو در شکل ظرف نباشد. یکی از این روایات صحیحه علی بن جعفر است که میفرماید: «سألته عن السرج و اللجام فیه الفضه أیرکب به؟ قال ان کان مموّهاً لا یقدر علی نزعه فلا بأس و الّا فلا یرکب به».[5] گفت از زین اسب و دهنه اسب و سوال کردم که در آن نقره بکار رفته آیا با این اسب میشود طی مسافت کرد و سوار بر این اسب شد؟ آقا فرمود اگر مموّه باشد، مموّه یعنی در شکلی باشد که ایجاد توهّم بکند این نقره است و قدرت بر نزع آن را نداشته باشد اشکال ندارد که میشود گویا اضطرار. و اگر قدرت بر نزعش را دارد که میتواند آن تکّه از نقره را از زین اسب بردارد باید این کار را بکند. این حدیث سندش صحیح است و دلالتش هم در این حد قابل انکار نیست که امام فرموده است از زین اسبی که با نقره کار شده است باید اجتناب کرد دلالت دارد بر عدم جواز استعمال فضه در غیر ظرف. و حدیث دیگری هم در این رابطه داریم خبر فضیل بن یسار است این حدیث دلالتش از حدیث قبلی واضحتر است. «قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن السریر فیه ذهب أیصلح امساکه فی البیت»، صندلی که در آن طلا کار شده است امساک و نگهداری آن در خانه جایز است؟ «فقال ان کان ذهبا فلا و ان کان ماء ذهب فلا بأس».[6] کامل گفت، آنقدر شرحش وافی بود که قابل توجیه و حمل نیست. شرح داد آب طلا باشد جایز است و خود طلا باشد جایز نیست. حدیث دیگری هم در این رابطه گفته شده است صحیح ابن بزیع است که از اصحاب آقا امام رضاست. «فقلت قد روی بعض اصحابنا أنه کان لابی الحسن مرآه ملبّسه فضه فقال لا و الحمد لله انما کانت لها حلقه من فضه و هی عندی».[7] سوال این شد که شنیده شده است که درملک آقا امام رضا یک آینهای بوده است که قابش فضّه و نقره بوده آقا امام رضا فرمود: نه الحمد لله چنین چیزی نیست بلکه «انما کانت لها حلقه من فضه»، بلکه آینهای بود که یک حلقهای از فضه داشت و او پیش من است اشکال ندارد. دلالت روایت از چه جملهای به دست میآوریم؟ «مرآه ملبّسه فضه»، یعنی آینه که ظرف نیست گفت آینهای دارد که قابش نقره بود آقا أشدّ انکاراً انکار کرده است. در یک متنی آمده است لا و الله در این متن آمده لا و الحمد لله. این حدیث دلالت دارد بر اینکه استفاده از نقره و طلا در غیر شکل ظروف هم جایز نباشد. حالا آیا دلالت این دسته از روایات تمام است و ما بگوییم استفاده از طلا و نقره در غیر شکل ظروف هم جایز نیست یا دلالت تمام نیست، شرح مسئله برای فردا ان شاء الله.