< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

94/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده سوق و نصوص آن
مسئله ای که سید فرمودند مربوط می شد به قاعده سوق که «ما یوخذ من الجلود من ایدی المسلمین أو من اسواقهم محکوم بالتذکیه و ان کانوا ممن یقولوا بطهاره جلد المیته بالدبغ». گفتیم که باطن این متن قاعده سوق است و قاعده سوق را بحث کردیم و جایگاهش را گفتیم و حکومت آن را بر قاعده عدم تذکیه هم گفتیم. اما نصوص دالّ بر اعتبار قاعده سوق: صحیحه حلبی، باسناده عن الحسین بن سعید عن فضاله بن ایوب که از اجلاء و ثقاتند، عن حسین بن عثمان توثیق خاص دارد، عن ابن مسکان از اصحاب اجماع است، عن حلبی که از اجلاء و ثقات و اصحاب امام صادق است. «سألت أباعبدالله عن الخفاف التی تباع فی السوق فقال اشتر و صلّ فیها حتی تعلم أنه میته بعینه»[1] از کفش های چرمی که در بازار فروخته می شود سوال کردم که اینها تذکیه شده است یا تذکیه شده نیست، فرمود بخرید و با آن هم نماز بخوانید تا آنکه بدانید که میته است. تا علم به میته بودنش نداشته باشید براساس قاعده سوق محکوم به طهارت است.

سوال: با کفش می شود نماز خواند؟
پاسخ: می شود نماز خواند اگر سبک باشد و فاصله سر انگشت با زمین در حد زیاد نباشد، حائل باشد بین انگشت ها و زمین اشکال ندارد. فقط سجده باید بر خود خاک باشد. اما مواضع سبعه دیگر روی خاک نباشد اشکال ندارد. با کفش سبک هم می شود نماز خواند اما در موقع ضرورت و سفر هم می شود خواند.

ضابطه غلبه مسلمین
روایت دوم صحیحه اسحاق بن عمار «عن العبد الصالح أنه قال لا بأس بالصلاه بالفراء الیمانی و بما صنع فی أرض الاسلام» لباس و پالتوی یمنی که از پوست ساخته می شود مورد سوال قرار گرفت آقا فرمود «لا بأس بالصلاه بالفراء الیمانی» و در هر لباسی که در سرزمین اسلام ساخته شود. «قلت فان کان فیها غیر اهل الاسلام» اگر در آن سرزمین غیر مسلمان هم باشد باز هم باید حمل بر طهارت و تذکیه بشود کالا و لباس؟ «قال اذا کان الغالب علیها المسلمین فلا بأس»[2] اگر در سرزمینی که مسلمان و غیر مسلمان مشترک زندگی می کنند، مسلمان ها غلبه وجودی داشته باشند حمل بر طهارت و تذکیه می شود. قاعده برگرفته از غلبه وجودی مسلمان است. که در این نص صریح چنانچه سیدنا الاستاد می فرماید که غلبه را این حدیث معتبر معیار و ضابطه قرار داده است. ضابطه در مطهریت و مذکی بودن سوق غلبه وجودی مسلمان هاست.[3] حدیث دیگری هم روایتی است صحیحه بزنطی باسناده اسناد شیخ عن احمد بن محمد که احمد بن محمد بن عیسی اشعری است، عن احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی عن الامام الرضا علیه السلام «قال سألته عن الخفاف یأت السوق فیشتری الخفّ لا یدری أذکیّ هو أم لا» سوال از کفش هایی که چرمی است، در متن آمده «لا یدری أذکی هو أم لا» شک در تذکیه داریم. «ما تقول فی الصلاه فیه و هو لا یدری أیصلی فیه» شما چه می فرمایید در نماز خواندن در آن کفش و آیا درست است و کسی که آن کفش را خریده است که نمی داند مذکی است یا مذکی نیست آیا نماز بخواند یا نه؟ «قال نعم» نماز بخواند، «أنا أشتر الخفّ من السوق و یصنع لی و أصلی فیه و لیس علیکم المسئله»[4]. این روایت جزء آن روایت هایی است که قاعده سوق را خصوصیاتش را هم بیان می کند. شک در تذکیه داشته باشید و بعد سوال هم نکنید. قاعده سوق اماره است، دلالت قاعده بر مطلوب کافی است.

نصوص در حد استفاضه و سیره در حد مشهور
که سه تا روایت صحیحه به عنوان مثال ذکر کردیم و سه تا روایت صحیحه بر مسلک تحقیق می شود در حد استفاضه. و روایات دیگر هم این باب هم بود. و از لحاظ نصوص در حد استفاضه است. و سیره هم در حد بسیار مشهود مستقر است نسبت به حکم سوق و گفته شد که خلافی هم در مسئله وجود ندارد و می توان گفت که مسئله در حد مجمع علیها است. بعد از مسئله سوق برای ما روشن شد هرچند احتمال عدم تذکیه و عدم طهارت بدهیم قابل اعتناء نیست از لحاظ شرع و به اعتبار شرع.

عدا الکلب الکلب و الخنزیر من الحیوانات التی لا یأکل لحمها
مسئله بعدی سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «ما عدا الکلب و الخنزیر من الحیوانات التی لا یوکل لحمها قابله للتذکیه فجلده و لحمه طاهر بعد التذکیه». غیر از کلب و خنزیر حیوانات دیگری که ماکول اللحم نباشند مثل ذئب و ثعلب اینها قابل تذکیه هستند و پوست و گوشتش پاک است. محلل الاکل نیست، نجس نیست. پاک بودن مساوی با حلیت اکل ندارد. خاک و تراب پاک است ولی محرم الاکل است. جلدش هم طاهر است. این مطلب فتوای متن است. ادله این مسئله را در ابتداء بحث نجاسات مسئله سوم مفصل بحث کرده ایم، اما الان هم اشاره کوتاهی بکنیم. اولا این مسئله مشهور قریب به اجماع است. و ثانیا محقق حلی می فرماید: حیوانات محرم الاکل غیر از کلب و خنزیر به وسیله تذکیه پاک می شوند که دلیل بر پاکی این حیوانات روایت صحیحه زراره است از امام صادق سلام الله تعالی علیه آمده است که در انتهای حدیث «فالصلاه فی کل شئ منه فاسد» ضمیر منه محرم الاکل است. «فاسد ذکاه الذبح أو لم یذکّ»[5] این «ذکاه الذبح و لم یذکّ» محقق حلی می فرماید که دلالت دارد بر اینکه تذکیه تاثیرگذار است و موجب طهارت می شود.[6] یعنی آن پوست ها تذکیه شده و طاهر باشند یا تذکیه نشده و نجس باشند در هر صورت نماز در آنها جایز نیست که گفتیم آخرین فتوا و تحقیق این شد که با تذکیه پاک می شود اما صلاه در آن پوست ها جایز نیست.


سوال:
پاسخ: محقق حلی می فرماید از خود «ذکاه الذبح أو لم یذکه» استفاده می شود که تذکیه نقش دارد. اگر نقش نداشته باشد چرا بگوید. و نقش آن این است که در نصوص دیگر هم خواندیم که تذکیه طهارت می آورد و اما جواز صلاه ندارد ولی طهارت دارد.

سوال: چگونه از این جمله «ذکاه الذبح أو لم یذکه» طهارت استفاده می شود؟
پاسخ: می فرماید نماز در پوست ما لا یوکل فاسد و باطل است، شرح دیگر نمی خواست. حالا مردم خودشان خیال می کنند و پوست را خوب نگهداری می کنند، اینها به شرع ربط ندارد. آن چیزی که به شرع ربط دارد باید بگوید، به شرع «ذکاه أو لم یذکه» این ربط دارد. که ما در بحث قبلی خواندیم اگر تذکیه بشود طاهر است استفاده اش جایز است ولی در نماز استفاده نمی شود. بنابراین تذکیه کند که طاهر بشود یا تذکیه نکند که نجس باشد. نجس باشد یا طاهر باشد نماز در آن جایز نیست. این مطلبی است که از این نص استفاده می شود. اما بعد از این می فرماید هم از این نص و نصوص دیگر و هم از آیه «الا ما ذکّیتم» که در سوره مائده آمده است «حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما أهل لغیر الله و المنخنقطه و الموقوذه و المتردیه و النطیحه و ما اکل السبع الا ما ذکیتم»[7] تذکیه اطلاق دارد به هر چیزی که تذکیه بخورد موجب طهارت و پاکی آن خواهد بود. بنابراین با این شرحی که داده شد و محقق حلی می فرماید مشهور و از اطلاق کتاب و از نصوص معتبره که یک نص را به عنوان مثال گفتیم و نصوص دیگر در کتاب صید و ذبائح داریم این است که حیوانات لا یوکل لحمها غیر از دو حیوانی که نجس العین هستند کلب و خنزیر، آنها را هم می گوییم طاهر الاصل و قابل تذکیه هستند. و بعد از تذکیه جلودشان پاک می شود. فتوا هم همین است و اختلافی هم بین فقهاء در این رابطه وجود ندارد.


مسئله بعدی استحباب غسل در سه مورد
مسئله پنجم: «یستحب غسل الملاقی فی جمله من الموارد مع عدم تنجسه» بعد از حکم نجاست و وجوب ازاله و تطهیر فروعی را ذکر می کند مبنی بر استحباب غسل و تطهیر. «ملاقاه البدن أو الثوب لبول الفرس و البغل و الحمار ملاقاه الفأره الحیه مع الرطوبه مع ظهور اثرها و المصافحه مع الناصبی بلا رطوبه» این سه مورد غسل مستحب است. اما مسئله اول که عبارت بود از بول دوابّ ثلاثه که فرس و بغل و حمار است. که این سه دابّه برای رکوب و استفاده انسان از آنها در جهت بارکشی و طی مسافت است. درباره این سه تا حیوان روایاتی داریم از جمله صحیحه عبدالرحمن بن ابی عبدالله، باسناده عن الحسین بن سعید اسناد شیخ طوسی از حسین بن سعید که حسین بن سعید اهوازی است عن فضاله عن ابان بن عثمان عن عبد الرحمن بن ابی عبدالله از اجلاء و ثقات و از اصحاب امام صادق است. «عن رجل یمسّه بعض ابوال البهائم أیغسله أم لا قال یغسل بول الحمار و الفرس و البغل فاما الشاه و کل ما یوکل لحمه فلا بأس ببوله».[8] سوال شد از اصابت بول بهائم و حیوانات که چه حکم دارد؟ امام صادق سلام الله علیه فرمود بول حمار و فرس و بغل باید غسل و تطهیر بشود اما گوسفند و ما یوکل لحمه اشکالی ندارد.

حمل نصوص بر استحباب
با داشتن این روایت و این باب روایات متعددی دارد که در آن روایات دیگر هم مطلب تقریبا به همین شکل آمده است. و روایت دیگر «اغسله فان لم تعلم مکانه فاغسل الثوب کله»[9] امر به غسل آمده که در یک روایت هم نیست و روایات متعدد و سندهای درست. اینها را حمل بر استحباب بکنیم از چه راهی و به چه طریق؟ سید الحکیم می فرماید: با توجه به اینکه روایات معتبره ای داریم دالّ بر عدم نجاست ابوال این دوابّ ثلاث، جمع بین این دو دسته از روایت این می شود که ما این دسته از روایاتی را که فرموده اند «اغسله» یا «یغسل» امر به غسل صادر شده است، حمل بر استحباب کنیم. چون دوران امر بین نصّ و ظاهر است و اگر امر بین نصّ و ظاهر دائر شد، جمع عرفی محقق می شود. ظاهر را به یکی از محتملاتش می گیریم، کامل ترک نمی کنیم و نص را به همان نص بودنش اخذ می کنیم. نص که روایاتی است دال بر طهارت این ابوال اخذ می کنیم و مقدم می داریم بر روایاتی که دالّ بر تطهیر شئ آلوده به این ابوال است و ظاهر را که تصرف کنیم این است که می گوییم منظور از غسل، غسل استحبابی است، نظافت است نه طهارت شرعی.[10] و اما سیدنا الاستاد در مورد این روایات دالّ بر غسل ابوال فرس و بغل و حمار می فرماید: در این مورد ما استحباب را برای غسل ابوال دواب ثلاث مشکل است که بتوانیم ثابت کنیم. برای اینکه روایات دالّ بر طهارت ابوال این گونه بهائم روایات معتبره ای است. اما این روایاتی که دلالت دارند بر لزوم غسل نسبت به متنجس به بول فرس و بغل و حمار، تعارض می کنند. پس از تعارض می بینیم این روایات دال بر غسل مطابق است با فتوای اکثر ابناء عامه و از اعتبار ساقط می شود. اثبات استحباب کار مشکلی است، بنابراین دلیل بر استحباب غسل متنجس به این ابوال در اختیار ما قرار ندارد و حکم به استحباب مشکل است.[11]

دو قسم استحباب
اما گفته بودیم که استحباب دو قسم است: استحباب شرعی و استحباب به معنی رجحان. در اینجا می توانیم بگوییم که استحباب به معنای رجحان است چون متنجس به بول فرس یک نوع آلودگی دارد و نظافت رجحان دارد و استحباب آن مسلم است.

نکته
نکته دیگر این است که در حمل بر تقیه هر روایتی که مطابق با قول ابناء عامه باشد حمل بر تقیه نمی شود. و ثانیا روایتی که حمل بر تقیه می شود فقط به طور عمده روایت نادره ای است و یک روایت است. در شرائط خاصی مطابق با فتوای عامه صادر شده است. اگر روایات کثیر باشد حمل بر تقیه کار مشکل بلکه ناممکن است. این روایات یکی دو تا نیست، یک باب محتوی چند روایت و دستور به غسل مکرّر صادر شده است. بنابراین این دسته از روایات حمل بر تقیه بشود وجهی ندارد. اما تتمه بحث فردا ان شاء الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo