< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

93/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضيح تکميلي درباره اشتراط عصر نسبت به تطهير متنجس
از مجموع بحث ها به طور خلاصه مي توان گفت که اين مطلب به دست آمد که در تطهير متنجس ثوب و فرش و امثال تغسيل مع العصر لازم است. در اين رابطه ادله اي که مي توانيم به طور خلاصه اعلام کنيم، از اين قرار است: 1. مفهوم عرفي تغسيل، غسل عرفا داراي کيفيتي است که بايد آن کيفيت رعايت بشود. وصل شود با آب و بعد آن شئ متنجس فشار داده شود و عصر شود، تا اينکه غساله خارج بشود. اين کيفيت عرفي است که فقيه همداني قدس الله نفسه الزکيه فرمودند که اينگونه کيفيت يا عصر در تطهير مندرج به مفهوم نظافت و تطهير است. 2. استصحاب نجاست. اگر عصر انجام نشود، شک در تطهير به وجود مي آيد، مضافا بر آن اصل موضوعي که است که شک در تطهير مساوي با عدم تطهير است. 3. احتياط لزومي، احتياط قريب به فتوا اين است که انسان اگر بخواهد تطهيري انجام بدهد، بايد با عصر باشد و الا شبهه عدم اعتناء و عدم مبالات ديني دارد. لذا احتياط لزومي اين است که بايد عصر انجام گيرد. 4. فهم فقهاء و مشهور فقهي اين است که بايد تغسيل همراه با عصر باشد.
 
دو مرحله در نصوص داريم
5. نصوصي که در ابواب مختلف آمده از جمله حسنه حسين بن علاء[1] بود که خوانده شد، و روايت فقه رضوي بود که فرمود: اگر ماء راکد باشد «اغسل مرتين ثم اعصره[2]» و روايت سوم روايت علوي که در اين روايت آمده است «عن علي عليه السلام قال في المني يصيب الثوب يغسل مکانه فان لم يعرف مکانه و علم يقينا اصاب الثوب غسله کله ثلاث مرات يفرک في کل مره و يغسل و يعصر[3]». قسمت آخر که محل استشهاد است اين است که امام اميرالمومنين عليه السلام در اين حديثي که به ايشان منسوب است، مي فرمايد: اين ثوب متنجس را بايد «يفرک في کل مره»، فرک يعني حکّ يعني قشرزدايي. قشر نجاست و عين نجاست با دست يا با شئ زدوده بشود. اصل اين لغت ريشه اش فرق است ولي اصطلاح حجاز فرق را فرک و قبله را کبله مي گويند که قاف را با کاف عوض مي کنند. معنايي که الان استفاده مي شود همان فرق است يعني باز کنيد و جدا کنيد تا آن عين نجس مختفي نماند. يفرک في کل مره و يغسل و يعصر، تغسيل شود و عصر و فشار داده شود. درباره اين نصوص يک مرحله بحث سند داريم و مرحله دوم بحث دلالت، در مسئله سند همانطور که اشاره شد سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکيه مي فرمايد: اين نصوص به طور کل از لحاظ سند ضعيف اند و مرسل است، هم فقه رضوي که روايت بودنش مورد سوال است و روايت علوي هم مرسل است، اما روايت حسين بن علاء هرچند سندش معتبر است دلالتش بر مطلوب کامل نيست که گفته شد. مضافا بر ارسال ايشان مي فرمايد: اشکال ديگري دارد و آن اشکال اين است که مفاد اين حديث مطلبي است که قابل التزام نيست و آن مطلب اين است که در اين حديث يعني در حديث فقه رضوي آمده است «الماء اذا کان راکد اغسل مرتين ثم اعصره»، عصر بعد از تغسيل آمده و اين را ما نمي توانيم ملتزم بشويم. چون عصر بايد همراه با غسل باشد نه اينکه غسل صورت بگيرد آنگاه عصر بشود. اين اشکالي است که ايشان فرمودند.
 
تحقيق اينست
تحقيق اين است که سند فقه رضوي که گفته شد در حد يک اعتبار ابتدايي دارد، شهرت علمائي و شهرت تاريخي که در رجال گفته شده بود که بعضي از روايات از طريق سند وثوق صدور ندارد. از طريق قرائن هم گفتيم ما امتياز جمع مي کنيم تا وثوق به صدور حاصل بشود، اين مسير هم بسته است. اما بعضي از روايات جنبه تاريخ دارد. گفته بودم شمّ الدرايه يک نکات ظريفي است که وابسته به درايه الحديث است. مثلا يکي از موارد شمّ الدرايه توثيق امامزاده ها بود. امامزاده هايي داريم در سند کامل الزياره، توثيق ندارد اما گفتيم امامزاده اگر آن شرائطش را داشت، شهرت نسب و تعظيم مردم و عدم ظهور و صدور فسق و خلاف از او، اين اعتبارش از اين طريق مي آيد. نکته دوم شم الدرايه که اينجا داريم و آن اين است که روايت اگر جنبه تاريخي دارد، ديگر سلسله سند نيست، شواهد دال بر توثيق نيست، اما در عمود تاريخ ثابت است و داراي يک واقعيت است که حقيقت از اين قرار است، ديگر نيازي به سند نداريم.
سوال:
جواب: اين شم الدرايه يعني يک خبري که سلسله خبر ندارد در نقل ها اما حکايات تاريخي دارد. تاريخي يعني واقعيت هاي موجود، فرق بين تاريخ و روايت است. تاريخ داستان هاي و حکايات داراي واقعيت. هر تاريخي و هر قضيه اي که نقلش مشهور و در هر مقطع تاريخي ببينيد فقه الرضا در آن مقطع تاريخي به نام آقا بوده. کتاب منسوب به آقا امام رضا در عمود تاريخ ثبت شده و جاي خودش را دارد. لذا اين کتاب از آن زاويه مي تواند اعتبار داشته باشد. ولو تنزلنا اگر گفتيم که سند از لحاظ معايير رجالي کامل نيست، ما به عنوان مويد از اين سه تا حديث استفاده مي کنيم، چون يکي نبود و سه تا بود. اما اشکال سيد اين است که اين حديث رضوي مي گويد «ثم اعصره» يعني اول تغسيل بعد عصر. اولا مفهوم غسل همان مفهوم عرفي است، کيفيت غسل همان کيفيت عرفي است. روايت چيز تازه اي درباره کيفيت اعلام نمي کند، فقط عصر که قابل ذکر بود روايت آمده عصر را ذکر کرده است. و ثانيا حرف ثم در ادبيات معنايش اين است که فاصله زماني بين ما قبل و ما بعد ثم باشد، «ثم» معنايش اين است که در تحقق و وجود قبل از ثم وجود بگيرد و بعد از ثم آن شئ ديگر وجود بگيرد و همراه ديگر هم باشد. مثل اينکه بگوييم دعي ثم بکي، دعاء کرد آنگاه گريه کرد، معنايش اين نيست که دعاء تمام شد آنگاه شروع کرد به گريه، اول شروع به دعاء و بعد گريه همراه شد و ادامه پيدا کرد. و ثالثا مسئله عصر که ثم اعصر گفته مي شود در فقه رضوي آمده اما در روايت مستدرک ثم نداشت که آمده بود يفرک في کل مره و يغسل و يعصر که ثم نيست. بنابراين اين نصوصي که سيدنا مي فرمايد: محتوا و مدلولش قابل التزام نيست، عرض مي شود که با اين توضيحي که داده شد اشکالي نيست. در نتيجه عصر لازم است و آب هم فرق نمي کند قليل باشد يا کثير، عصر لازم خواهد بود و فقط درباره آب جاري که عصر لازم نيست، دليل خاص خودش را دارد.
 
نظر امام خميني
امام خميني قدس الله نفسه الزکيه مي فرمايد: «الاحوط ان لم يکن اقوي مقتضي اطلاق الاصحاب عدم الفرق في العصر بين القليل و الکثير[4]». فتوا هم از فقهائي مثل امام خميني و سيد ابوالحسن اصفهاني قدس الله اسرارهم بر اين است که در عصر بين قليل و کثير هيچ فرقي وجود ندارد، عصر لازم است ولو آب کثير باشد. تا اينجا عصر در حين غسل نسبت به ثوب و فرش و اشيائي که قبول عصر و فشار را دارند، لازم و واجب است.
 
تطهير به وسيله آب باران
ماء مطر در روايت و نصوص آمده است که اگر آب باران به چيزي اصابت کرد، نيازي به عصر و فرک و دلک ندارد، فقط مجرد وصول کافي است. استدلالي که براي اثبات اين مطلب به عمل مي آيد، عبارت است از مرسله کاهلي سند درست است ولي بعد از کاهلي سند نقص ارسال دارد لذا روايت مي شود مرسل. عن عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن علي بن الحکم عن الکاهلي عن رجل «عن ابي عبدالله عليه السلام قلت يسيل عليّ من ماء المطر» الي آخر تا اينکه مي فرمايد: «کل شئ يراه ماء المطر فقد طهر[5]». هر چيزي از متنجسات که آب مطهر به آن برسد، طاهر مي شود، نياز به عصر و دلک و فرک ندارد. و بعد گفته مي شود که آب جاري هم عين ماء مطر است. چون آب جاري با آب مطر مشابهت دارد. همانطوري که آب مطر جريان دارد، آب جاري هم که داراي جريان است، از باب وحدت موضوع وحدت حکم احراز مي شود و نياز به عصر نيست.
 
سيد الاستاد در تنقيح مي فرمايد
در اين استدلال سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکيه مي فرمايد: اما مرسله کاهلي که از لحاظ ارسال اعتباري ندارد. ايشان مرسل را حتي مرسل ابن ابي عمير را هم معتبر نمي داند، ارسال مساوي با ساقط از اعتبار است. و اما مقايسه کردن آب جاري با آب مطر بايد بگوييد آب مطر حکم آب جاري را دارد نه آب جاري حکم مطر. براي اينکه آب جاري براساس نصوص خاص ثابت شده است که عصر لازم ندارد. روايتي که آمده است درباره آب جاري صحيحه محمد بن مسلم «سالت اباعبدالله عليه السلام عن الثوب يصيبه البول» تا اينکه مي رسد «فان غسلته فان ماء جار فمره واحده[6]»، مطلقا بدون عصر و بدون تفصيل. ترک استفصال است و اطلاقش محقق است. جايي که زمينه براي تفصيل وجود داشته باشد، ترک استفصال اطلاق مي شود. بنابراين فمره واحده بدون عصر و دلک و فرک. آب جاري دليل دارد اما آب مطر محل بحث است و حديثي که گفته شد مرسله کاهلي از لحاظ ارسال مورد اعتماد نيست[7]. و بعد هم گفته اند آب کثير اگر عمليات تطهير به وسيله آب کثير انجام بگيرد، مشهور اين است که عصر نيست ولکن دليل مي خواهد و بحث لازم دارد و بايد بررسي بشود و نهايتا تحقيق اين است که در آب کثير هم عصر لازم است.
«و کل شئ احصيناه في امام مبين[8]»، درباره مولي اميرالمومنين کتاب معاني الاخبار شيخ صدوق روايت مسندي را نقل مي کند تا مي رسد از امام باقر از امام سجاد از جدش عليهم السلام «قال لما نزلت هذه الآيه علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و کل شئ احصيناه في امام مبين، قام ابوبکر و عمر من مجلسهما فقالا يا رسول الله هو التوراه قال لا قالا فهو الانجيل»، تا رسول الله فرمود «کل شئ احصيناه في امام مبين»، ابوبکر و عمر از جايشان بلند شدند دو تايشان گفتند اين تورات است؟ پيامبر فرمود نه. گفتند اين انجيل است، پيامبر فرمود نه، «قالا فهو القرآن»، امام مبين قرآن است؟ «قال لا قال فأقبل اميرالمومنين علي عليه السلام» در همين وضعيت بود که پيامبر است و شيخين است و آيه هم قرائت شد، در موقع قرائت حضرت علي نبود، و بعد اميرالمومنين وارد شد «فأقبل اميرالمومنين علي فقال رسول الله هو هذا انه الامام الذي احصي الله تبارک و تعالي فيها علم کل شئ[9]». خود رسول الله اين آيه را تفسير و شرح مي دهد، «کل شئ احصيناه في امام مبين» علي بن ابي طالب است که خداوند علم ما کان و ما يکون و ما هو کائن يعني علم کل شئ احصاء کرده است به روح و قلب و ذهن مقدس اميرالمومنين گنجانده است. او امام مبين است. لذا احصاء امام مبين از لحاظ روايات اين شد. شيخ صدوق در ادامه يک مطلبي را هم مي گويد که شخصي آمد پيش امام رضا سلام الله تعالي عليه گفت مولي درباره امام و خليفه مردم اختلاف دارند، «فتبسم ثم قال يا عبدالعزيز جهل القوم» اينها نمي دانند «و خدعوا عن اديانهم ان الله عزوجل لم يقبض نبيه حتي يکمل له الدين»، پيامبرش را قبض روح نکرد مگر اينکه دين را کامل کرد. تا مي فرمايد «فانزل في حجه الوداع و هي آخر عمره عليه السلام اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا فأمر الولايه من تمام الدين فلم يمض صلي الله عليه و آله حتي بيّن لامته معالم دينهم و اوضح لهم سبيلهم و ترکهم علي قصد سبيل الحق و أقام لهم عليا علما اماما و ما ترک شيئا يحتاج اليه الامه[10]». امامت اميرالمومنين در روز غدير جشني است که چند جهت دارد: منظور عشق، کساني که عشق به مولي دارند که عشق و عاشقي به قالب لفظ نمي گنجد. روز عيد غدير روز عشق عاشقان ولايت است. عشق چيست؟ يدرک و لا يوصف، چندين مسئله داريم که يدرک و لا يوصف، روح يدرک و لا يوصف، ذوق يدرک و لا يوصف، عشق يدرک و لا يوصف، لذا آنها که عاشق مولي هستند، روز عيد غدير روز عيد عاشقي و عشق به مولي است. تجديد عهد به اميرالمومنين زيارت اميرالمومنين در آن روز تصفيه باطن مي کند، نور باطن مي دهد، حيات معنوي مي دهد، ارتباط با نور برقرار مي شود. روح آدم آن روز به پرواز مي افتاد، داراي يک عروجي مي شود که درک مي شود اما وصف نمي شود. اگر بگويد «السلام عليک يا امين الله في ارضه» از عالم دل جوابي از طرف مولي برايش مي آيد. مخصوصا براي اهل علم که گفته مي شود که صاحب جواهر بحثش خيلي کار علمي اش خيلي زياد بود، شايد نمي رسيد. به اش گفتند شما زيارت حرم مشرف نمي شويد، به شاگردش گفت برويم پشت بام، رفت پشت بام خانه اش گفت «السلام عليک يا امين الله في ارضه» تا سلام را داد جوابش آمد عليکم السلام و رحمه الله و برکاته. اما از لحاظ عقل که بياييم يک انسان کاملي که ابن عربي در کتاب فتوحات مکيه درباره اميرالمومنين مي فرمايد: پس از که رسول الله را اوصافي درباره اش بيان مي کند، مي فرمايد: «و اقرب الناس اليه علي بن ابي طالب امام العالم بأسره و جامع لاسرار الانبياء[11]». از لحاظ عقلي عقل اول که رسول الله الاعظم است، حضرت امير نزديک ترين بلکه نفس اوست. و از لحاظ تحليل عقلي اگر انسان در جامعه بشر بتواند براي يک موجودات ديگر به عنوان جمع انسان، براي موجودات فرشته مثلا اگر بخواهد فخر کند، بايد بگويد که ما علي بن ابي طالب داريم که علمش قابل احصاء نيست، تقوايش، شجاعتش، اوصافش، عدالتش، مهرش، تواضعش، نورش، و جلوه اش، و عظمت و فضيلتش. اگر عقلائي بگوييم اين است اما اگر بگوييم که حضرت علي عليه السلام از لحاظ تاريخي رتبه اش کجا بوده؟ يک رتبه اعلي العال معراج پيامبر است. پيامبر که در معراج رفت، پس از که از معراج برگشت، اولين شخصي را که ملاقات کرد، اميرالمومنين علي بن ابي طالب بود، قبل از که رسول الله قصه معراج را بگويد، اميرالمومين گفت يابن عم خيلي از شما استقبال شد، آن کتيبه ها چقدر زيبا بود، آن احترامي که از تو به عمل آمد با اين الفاظ چقدر قشنگ بود، آن دستي که ديدي چقدر زيبا بود. که حافظ مي گويد سرّ خدا که سالک عارف به کس نگفت، در حيرتم که باده فروش از کجا شنيد، اشاره به معلومات اميرالمومنين است. لذا يک تعبير درباره اش با تتبع اين حقير درباره حضرت رسول بهترين تعبير رحمه للعالمين است و درباره اميرالمومنين طبق اين سند معتبر بهترين تعبير امام مبين است.


[11] فتوحات مکيه، ابن عربي، ابواب بدء خلق، ب 6. .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo