< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 193 سوره بقره در موضوع ولایت اهل بیت علیهم السلام
آیه 193 سوره بقره
آیه 193 سوره بقره، قال الله تعالی: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین». ترتیب بحث ما این است که آیاتی که با روایات اهل بیت تفسیر شده باشد که آن هم در جهت امامت و فضیلت اهل بیت باشد. از این آیه استفاده ای می شود که به متن و محتوا دقت کنیم، آن گاه تحلیلی که اگر وجود داشت، استفاده شود و نصوصی که در این رابطه در اختیار ما باشد، باید استفاده کنیم.

سه نکته، هدر دماء و دفاع و مانع لزوم تحقق دین
ابتدای آیه می فرماید: «قاتلوهم» که ارتباط دارد به قتل کفار معتدین، کفاری که در حال حرب و اعتداء، آن ها باید به قتل برسند که چند نکته دارد: اولا هدر دماء شان و عدم حرمت برای دماء آن دسته از کفار، و ثانیا جنبه دفاع دارد که آن ها معتدین هستند، و ثالثا مانع از تحقق و ابلاغ اصل دین می شوند. «قاتلوهم حتی لا تکون فتنه»، فتنه ای نباشد که مانع دین بشود. این فتنه را معنا کرده است که «و یکون الدین لله» یعنی مانع دین نباشد، دین برای خدا اقامه شود و تحقق یابد. «فان انتهوا» اگر دست از تعدی برداشتند و تسلیم شدند یا ایجاد مخالفت نبود، «فلا عدوان»، دیگر عداوت و دشمنی وجود ندارد. یک قانون اخلاقی هم این جا اعلام می کند که به قصد کسی یا به سابقه کسی که یک نقطه ضعفی از او دیده باشید، دشمنی را با آن ها ادامه ندهید در حد قتل و کشتار، بلکه اگر آمدند توبه کردند و در مسیر مستقیم آمدند، عدوانی نیست. اگر اشکال بشود که بعضی کفار قریش ده ها سال مشرک بودند و بعد هم به ظاهر اسلام اختیار کردند، می گوییم آن ها ارزش ندارد. جواب این است که آن ها در مسیر حقیقی نیامده اند.

منافقین چه کسانی هستند؟
اگر بخواهید مصداق منافق واقعی را به طبق قرآن به دست بیاورید، آن ها منافق واقعی هستند. منافقینی که بدتر از کفار هستند، منافقین عادی نیست که یک کمی ظاهرسازی می کند و توطئه های جزئی، لفظ منافق به کار بردن اشتباه است. بلکه منافق به معنای کلمه که بدتر از کفار است، کفاری است که به کفر خودشان به قوت باقی است و ظاهرا مسلمان ها را فریب می دهد و ظاهرسازی می کند، این بدتر از کفاری است که علنا بگوید من کافرم.

فلا عدوان الا علی الظالمین
اما اصل مسئله ای که مربوط به موضوع بحث ما می شود، «فلا عدوان» که عداوتی نیست که ظلمی و قتلی کرده اما منصرف شده و احکام اجراء شده و الان مستتاب است، عدوانی نیست یعنی از نظر شرعی هیچ اثری برای عداوت وجود ندارد. «الا علی الظالمین»، عدوانی نیست مگر بر ظالمین،

ظالمین چه کسانی هستند؟
این ظالمین چه کسانی هستند؟ آیا کفار یا جبابره بودند؟ نه، ظالم ها و حکم ران ها بودند؟ نه، انهایی که از حدود شرعی تعدی و تجاز می کردند و الان منصرف شدند؟ نه، پس این ظالم ها چه کسانی هستند؟ در متن هرچه دقت می کنیم، می بینیم که باید یک چیز دیگری باشد. این است که باید به روایت مراجعه کنیم تا به دست بیاوریم «الا علی الظالمین» مصداق آن چه کسانی است.


روایت تفسیر عیاشی
روایت اول در کتاب تفسیر عیاشی: سند، کتاب عیاشی است و از اعتبار ابتدایی برخوردار است. عیاشی از قدمای صدر است و از قرن سوم است. روایت نقل می کند عن الحسین بیاع الهروی یرفعه عن احدهما الصادقین علیهما السلام، حدیث هرچند مرفوعه است ولی مرفوعه حسن بیاع است. مضمره هم سوال دارد ولی اگر مضمره مشایخ ثلاث بود، جای بحث نیست. مرفوعه هم از اعتبار ساقط نیست اما اگر راوی رافع، معتبر بود، مرفوعه او هم عیبی ندارد، بنابراین سند خوبی است. می فرماید: «عن احد الصادقین علیهما السلام فی قوله تعالی لا عدوان الا علی الظالمین قال الا علی ذریه قتله الحسین»[1]، این ظالمینی که اصلا نمی شود از عداوت شان دست بردارید، ظالمینی هستند که در ظلم به کربلا و عاشورا شرکت داشتند و ذریه آن ها هم که آن ها دشمن هستند. حدیث بعدی: «عن احدهما قال قلت فلا عدوان الا علی الظالمین»، سوال شد که «لا عدوان الا علی الظالمین» معنای این چیست؟ قال «لا یعتدی علی احد الا علی نسل قتله الحسین علیه السلام»[2]. از این استفاده می کنیم که من «عاداکم فقد عادی الله». یعنی آن هایی که عدو اهل بیت هستند، عدو خداوند هستند. عداوت از سوی خدا نسبت به ظالمین محقق است. آن هایی که به قتل و ظلم در کربلا و عاشورا شرکت کردند.

روایت از اصول کافی باب حجت
برای تایید این بحث، مراجعه می کنیم به کافی که روایاتی را درباره ظالم خاص پیدا کنیم تا مطلب کامل بشود. کتاب کافی و در کتاب حجت، باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه (اگر خواستید روایات مربوط به ولایت را و هم آیات مربوط به ولایت را به طور پراکنده جمع کنید، این اصول کافی کتاب حجت باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه آمده است) و بهذا الاسناد عن عبدالعظیم بن عبد الله الحسنی عن محمد بن فضیل عن ابی حمزه عن ابی جعفر علیه السلام «قال نزل جبرئیل بهذه الآیه هکذا ان الذین ظلموا آل محمد حقهم لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم طریقا الا طریق جهنم»[3]، (تفسیر موضوعی یک حسنی دارد. تفسیر موضوعی این است که یک موضوع مثلا آیاتی که درباره رحمت را پیدا کنید و یا درباره مغفرت است. بعد از که همه آیات را کنار هم گذاشتید و بهتر هم این است که به ترتیب سور باشد، یک مطلبی می شود. آیه به آیه دیگر کمک می کند، تفسیر می کند، توضیح و توسعه می دهد و خصوصیات را بیان می کند. اگر نشد کل موضوعات را، از باب مثال رحمت و مغفرت یا از باب مثال علم و تقوا، آیاتی که در آن، آن کلمه آمده را،کنار هم بگذارید، همین که ترجمه هم بکنید یک چیز خوبی می شود). در این آیه هم «ظلموا» آمده و این هم از ماده ظلم است و کنار هم گذاشتیم، کمک کرد. آن جا گفت «لا عدوان الا علی الظالمین»، ظالمین از عداوت و عدوان بیرون نمی رود و ما با آن ها عداوت داریم. در این آیه می فرماید: «ان الذین ظلموا»، کدام ظلموا؟ از لحاظ فقهی اگر یک ظالمی ظلمی بکند و جبران بکند احکام وضعیه و تکلیفی اش را، از نظر شرعی اشکال ندارد. این «ان الذین ظلموا لم یکن الله لیغفرلهم» قابل مغفرت نیست «و لا لیهدیهم» راه دیگری ندارد، فقط یک راه دارد که مستقیم به جهنم می روند. ضمیر «ظلموا» انهایی است که در حق اهل بیت ظلم کردند.

مطلب عمومیت دارد و مورد مخصص نمی شود
ذکر قتله کربلا می شود مورد و مورد هم مخصص نیست و به جهت برجستگی مورد توجه قرار گرفته است اما معیار ظلم در حق اهل بیت است.

جواب از سوال مقدر کان ذلک علی الله یسیرا
«لم یکن الله لیغفرلهم و لا لیهدیهم طریقا الا طریق جهنم خلدین فیها ابدا و کان ذلک علی الله یسیرا»، این هم جواب سوال مقدری است که این ها چه کسانی هستند؟ این همه استحقاق و با لطف و با رحم خدا چگونه تطبیق می کند؟ خداوند جواب این سوال مقدر را در ذیل آیه داده، می فرماید:«و کان ذلک علی الله یسیرا»، این برای خدا کار ساده ای است. چون این حق طبیعی آن هاست. میزان ظلم شان آن قدر زیاد بوده که این ها بسیار ساده و طبیعی است.

نکته اصلی: حدود ولایت و تولی و تبری
بعد از که ما فهمیدیم که عداوت نسبت به اعدای اهل بیت و گروه آنان یک دستور قرآنی و یک دستور مذهبی و ولایی است برای ما. در این رابطه تعبیر بسیار جالب و ظریفی وجود دارد. ما پیروان اهل بیت (ما می توانیم با جدیت بگوییم ما پیروان اهل بیتیم و به طور قطع باید بگوییم و اگر نگوییم شبهه اعتقادی پیش می آید و خطر کفر دارد.) یک نقشه خانواده داریم و یک نقشه جامعه. نقش خانواده پیروان اهل بیت از آن طرف دنیا تا این طرف دنیا است که هر کجا که شیعه وجود داشت. در این نقشه خانواده علوی هم داخل این نقشه است. علوی، شیعه است. پس یک نقشه خانواده داریم که اگر غیر از این فکر کنیم، این ذهن خراب است و ذهن درست شیعی نیست. اگر نقشه را در مملکت خود فکر کنیم و غیر از ایران شیعه است یا نیست به ما مربوط نیست، این نقص دارد، اگر فکر کنیم که فقط کشورهای عربی یا غیر عرب، این نقص جاهلیتی دارد. آن فکر، فکر شیعی نیست. و همان طور همه قومیت ها و نژاد ها و کشورها، این ها هم در تقوم ماهیت طلبگی ما مفید است. لذا یک مرجع تقلید، اگر یک شیعه در آن سر دنیا گرفتار بشود، این جا برایش سبب ناراحتی می شود. یک نقشه جامعه داریم، که آدم یک اولویت در داخل خانه اش دارد و یک روابط حسنه با جامعه دارد، جامعه، جامعه کسانی است که لا اله الا الله محمد رسول الله بگوید. در نقشه جامعه چطوری انسان روابط اجتماعی سالمی طبق قانون و دیگر محبت آن لازم نیست. به او صدمه وارد نمی کنیم و می خواهیم جامعه سالم باشد و درگیری وجود نداشته باشد و این معنای وحدت اسلامی تا این حد است. از این بیشتر افراط است و کمتر آن تفریط است. معنای وحدت یا تقریب این است نه این که تقرب باشد که هر التماسی بکند و آن ها اعتناء نکنند، این تقریب نیست بلکه تقرب است که به جایی هم نمی رسد. پس وحدت در حد جامعه که سنی و زیدی و فتحی و تمام مذاهب اسلامی که لا اله الا الله و به نبوت هم اعتراف می کنند.

حدیثی از کامل الزیارات
حدیثی را از کامل الزیارات از ابن قولویه که معنای خانوادگی چگونه است. روایت از ابوحمزه ثمالی عن الصادق علیه السلام در زیارت نامه سید الشهداء آمده است: «أنا من موالیکم الذین اعادی عدوکم و اوالی ولیکم»، این فرهنگ خانواده، حیات و ممات ماست. «و علی ذلک احیی و علیه اموت»، همین ولایتی که به این گونه است به این زندگی می کنم و به این می میرم. بعد می گوید «و علیه ابعث» ان شاء الله روز قیامت هم با همین عنوان وارد صحنه محشر می شوم، «اوالی اولیاء الائمه و اعادی اعدائهم»[4]. پس از که واقعا انسان تولی و تبری را در عمق ذهن خود جا بدهد، حیات و ممات را همین تولی و تبری مثل یک جاذبه و دافعه ای است که انسان را حفظ می کند، و از خطرات دنیا هم حفظ می کند. بنابراین عارف اصلی و سالک اصلی کسی است که معیار سلوک را پیدا کند. معیار سلوک توجه به جاذبه و دافعه است و جاذبه آن ولایت است و دافعه آن برائت است. منتها سوء برداشت نشود، سلامت جامعه و روابط اجتماعی این بود که تبری را علنا لازم نیست بگوید. بنابراین با این خصوصیات که گفته شد، چیزی که سرنوشت پیروان اهل بیت تنظیم و بیمه می کند، تولی و تبری است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo