< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم وجوب اعلام در شبهات موضوعيه
مطالبي در مورد اباعبدالله الحسين عليه السلام
توفيقي بود که ايام دهه اول محرم به وظيفه تبليغ و شرکت در مراسم عزاداري سيد الشهداء سهم گرفتيد، عنايت خداست و توفيق الهي است که آدم در مثل چنين ايامي سهمي داشته باشد، منبري برود، روضه اي بخواند و اشکي بريزد و گريه کند، توفيق فوق العاده بزرگي است. آدم الان هم قدرش را مي داند و بعدا در آينده نه چندان دور يعني آينده پس از مرگ، آدم قدرش را مي داند که اين مجالس چه بوده است. در يک مکاشفه اي از مرحوم شاه آبادي آمده است که کساني با ايشان اهانت و جسارتي داشته و بعد گرفتار شده اند، آن افرادي که گرفتار شده اند، گويا از آقاي شاه آبادي خواسته شده که ببخشد و عفو کند، ايشان در جواب گفته است که به آن ها بگوييد که ذکر خدا بگوييد تا ان شاء الله از اين مشکل و از اين عذاب و شکنجه آزاد بشود، خبر را که آوردند، ديدند آن هايي که دارند ذکر مي گويند همه شان يا حسين مي گويند. که يا حسين در حقيقت ذکر ولي الله و ذکر الله است. و آيت عظمي الهي خود قيام عاشوراست. چون خيلي از آيات عظمي مورد توجه قرار نمي گيرد، آيت عظمي است ولي توجه نمي شود. آدم از نزديک با آن آيت عظمي در ارتباط است، ولي توجه نمي کند. مثال بسيار ساده ما و شما همه روزه خورشيد را مي بينيم، توجه نمي کنيم و طلوع مي کند و غروب. يک لحظه فکر کنيم يک کوره سوزان هفت ميليارد سال نوري عمر دارد تقريبا، در يک مدار، چگونه نور مي دهد چگونه طلوع مي کند، و هر روز سيصد هزار تن از حجمش هم کاسته مي شود و چقدر هم جذب مي کند، اين چه صنعي است؟سبحان الله تعالي!، يک لحظه آدم ببينيد چقدر آيتي است. هيچ کس فکر نکنم درباره خورشيد توجه کند دليلش اين است که هميشه است. ما که خدا توفيق داده است که ما هميشه سيد الشهداء بوده ايم و هر سال هم گريه مي کنيم و يک چيز عادي است. اما اگر يک بار فکر کنيم که چطور مي شود هر سال، از چه زماني بوده است؟ هزار و نزديک چهارصد سال و حدود چهارده قرن. هر سال ده روز محرم بلکه تا آخر صفر کم و بيش، و روز عاشوراء که غوغا، و اين جاذبه نه از طرف دولت اجبارا و نه از طرف ثروتمندان پول و خرج و اينهاست، مردم خودشان مي ايند اين مراسم برگزار مي کنند يا سوز و گدازي، اين چيست؟ عزيزترين فردش که آدم از دست بدهد، يک سال، دو سال، سال هاي بعدي مراسم تشريفاتي است و غصه ديگر نيست. خب اين که ده سال نيست، بيست سال نيست، صد سال نيست، هزار و چهارصد سال پيش از اين. در ايام عاشورا عده اي به وسيله گريه کردن بر سيد الشهداء جان خودشان را از دست مي دهند و مي ميرند. چند سال پيش از اين بود خودم ديدم که يکي از علماء در مجلس آقاي گلپايگاني رحمه الله تعالي عليه در جلسه روضه آن قدر اشک ريخت که فوت شد. مگر اين چيست ؟ آيت عظمي الهي است و هيچ تفسير ديگري ندارد. يک آيت روشن مثل خورشيد که آيت عظماي الهي است. و اگر مي خواهيد تحليلي جوابش را پيدا کنيد، چرا قيام عاشورا، هر سال بيشتر مي شود و کمتر نمي شود، شما ببينيد الان جهان شمول شده. آن اشعاري که هست که اين حسين کسيت که عالم همه ديوانه اوست اين چه شمعي است که جان ها همه پروانه اوست، واقعا چيست؟ به اين سوال که چرا عاشورا هميشه باقي است، جواب هايي گفته شده است اما جواب اصلي آن اين است که براي اين که معرفت حق و عبوديت حق دو حقيقتي است واقعي و آسيب ناپذير و ماندگار براي هميشه و جاوداني براي هميشه. همه خواص و صفات اعتباري باشد، معرفت و عبوديت واقعي است. هميشه است و هيچ گاه از بين نمي رود. و اگر معرفت و عبوديت در اوج برسد، بقايش همراه با جاذبه است. در کربلا توسط سيد الشهداء سلام الله تعالي عليه و يارانش معرفت حق و عبوديت حق در حد کامل و تمام جلوه کرد. جلوه معرفت حق بما هو حقه و جلوه عبوديت حق در حد کامل لذا از بين نمي رود. از اين رو اگر بخواهيد مصداق پيدا کنيد، «عرف الله حق معرفته و اتق الله حق تقاته»، در تمام شرائط از ورود در زمين خود کربلا و حالات و اوضاعي که در اختيار محققين است، عبادت بود و توجه به خدا بود و عدم وحشت از خطرات جسماني و مادي بود و تنفر از ذلت بود و همه اش ياد خدا و معرفت خدا و ذکر خدا، کدام روحي در شب عاشورا در وضعيتي که آماج تيراندازي دشمن و حمله دشمن در حدي که هيچ گونه ادب و رحم و خوي و منش انساني ديده نمي شود، وحشي تر از هر وحشي که فکر کنيد، چه روحي باشد که آن شب را همه اش به مناجات و يک آرامش روحي براي مناجات. چه روحي باشد که در آخرين مرحله که سوار اسب شد عرض کرد پيشگاه خداي متعال «بک ثقتي يا الله». و آن لحظه آخري که از اسب هم افتاد گفت «بسم الله و بالله»، اوج عبوديت و اوج معرفت سبحان الله تعالي! اين تا ابد باقي است و از بين نمي رود. خداوند براي همه ما و شما اين توفيق عنايت کند که ما شمه اي از آن معرفت و عبوديت را داشته باشيم که رمز و راز پيروي از اباعبدالله از معرفت و عبوديت بايد ما بهره اي داشته باشيم. اگر معرفت و عبوديت بود، آدم را سبک مي کند. معرفت و عبوديت ديگر در برابر مسائل و مشکلات دنيا، سبک است و کار را براساس وظيفه انجام مي دهد و مي رود دنبال کار، اگر شد بشود و اگر نشد نشود. اين ها مسائلي است که وظيفه ظاهري است. معرفت کارش را مي کند و جهت مي دهد، عبوديت براي ما وظيفه مي دهد که کار انجام بدهد و ديگر نگراني وجود ندارد. سر اين نکته که گفته اند سيد الشهداء در آن شرائط حساس يک ذره اضطراب نداشت، معرفت و عبوديت است، اوج معرفت و عبوديت. از آن طرف عجيب اين است آن سپاه کوفه و شامي بودند، آن اعمال و آن آزار و اذيت هايي که انجام مي دادند بويي از انسانيت وجود نداشت. آب را چه کسي مي بندد بر روي مهمان ها و بچه سن هاي تشنه؟ کجايش انسانيت است؟ آب را مي بندد و چهار هزار نفر موکل شده است که آب را نگذارند ببرند. نماز مي خواند سيد الشهداء، در فرجه اي که مهلت گرفته شده که جنگ چند ساعت بعد، ولي نماز خواندند نمي گذارند و تيرباران مي کند. خداحافظي مي کند، در آخرين لحظه خداحافظي با بچه هاي کوچکش در خيمه، خداحافظي مي کند اجازه نمي دهد و تيرباران مي کند. مي گويد حضرت سيد الشهداء با بچه ها که خداحافظي مي کرد و جمع شده بودند، هر بچه اي که خداحافظي مي کند، جدا نمي شود. در همين اوضاع و احوال تيرباران از طرف دشمن شروع شده تا تير به طناب خيمه که رسيد، امام حسين به خواهرش حضرت زينب گفت که ديگر بچه ها را جمع کن. سپرد به حضرت زينب و خودش به طرف ميدان آمد. سوي ميدان رفت آن طلع نضيد/ بانگ مهلا مهلا خواهر شنيد/ اي برادر اندکي آهسته رو/ دود قلب خواهرت را شسته رو/ ماه بر خورشيد شد سد طريق/ نقره مي گيرد به دام خود عقيق/ بار ديگر خون دل را جوش داد/ حرف هاي خواهرش را گوش داد/ صلي الله عليک يا مولاي يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک.
سوال: چگونه در کربلا اوج معرفت بود؟
جواب: اوج معرفت توسط سيد الشهداء و حرکات و افعال و اذکارش، اذکاري که هميشه در همه آن شرائط فقط مي گفت خدا، در همه خطرات ناديده مي گرفت اما يک لحظه خدا را فراموش نمي کرد که اوج معرفت است. يک کمي فشار بيايد آدم ديگر ذکر و حرف زدن و خودش را هم فراموش مي کند، يک لحظه از ياد خدا آن هم با توجه خاص غافل نمي شد که اوج معرفت بود. اوج عبوديت هم که نماز را در چه شرائطي مي خواند. ان شاء الله همه ما از عنايات سيد الشهداء بهره مند بشويم.
سيد يزدي در مسئله 32 مي فرمايد: اما اذا لم هو السبب في استعماله
سيد طباطبايي يزدي قدس الله نفسه الزکيه در مسئله 32 احکام نجاسات فرمودند: «کما يحرم الاکل و الشرب لشئ النجس کذا يحرم التسبيب لاکل الغير او شربه و کذا التسبب لاستعماله فيما يشترط فيه الطهاره فلو باع او اعار شيئا نجسا قابلا للتطهير يجب الاعلام بنجاسته و اما اذا لم يکن هو السبب في استعماله» که تا اين جا خوانده بوديم «و اما اذا لم يکن هو السبب في استعماله» اما اگر مکلف سبب براي استعمال نجس نباشد «بان رآي ان ما يأکله شخص أو يشربه أو يصلي فيه نجس فلا يجب اعلامه» اما اگر سبب نباشد وليکن ببينيد که شخصي نجسي را مي خورد يا نوشيدني نجسي را مي نوشد يا نماز در لباس نجس مي خواند، واجب نيست اعلام. که ما حصل بحث قبلي ما هم اين شد که حرمت تسبيب و عدم وجوب اعلام نسبت به ارتکاب محرم کلا و نسبت به اکل نجس به طور خاص.
کلام سيد حکيم درباره تسبيب و تسبب
درباره تسبيب و تسبب سيد الحکيم فرمودند که منظور از تسبيب اين است که شخصي سبب براي انجام عملي را آماده کند، سبب سازي بشود. تسبيب يعني سبب سازي. مثل کسي که سر راه مردم مانعي ايجاد کند، عابرين که عبور کنند به آن مانع برخورد بکنند، آسيب ببينند، اين تسبيب است. عاملي که آن مانع را ايجاد کرده، در اصطلاح دقيق مسبب است و براساس فهم عرف سبب است که عرف صحت استناد دارد و صحت استناد که داشت مي شود سبب. در تسبيب مي شود سبب قصد براي انجام مسبب داشته باشد يا اصلا قصدي در جهت انجام مسبب ندارد، مانع را براي کار ديگري ايجاد کرده، قصدش اين نبوده که کسي برود آن جا به اين مانع بربخورد و آسيب ببيند. قصد مسبِب تحقق مسبَب نبوده است. گاهي هم ممکن است قصد مسبِب تحقق مسبَب باشد. پس تسبيب در شکل اعم است، به اين معنا که مي شود سبب قصد تحقق مسبَب را داشته باشد و مي شود اصلا قصد تحقق مسبَب در کار نباشد، سبب غافل باشد. و اما در تسبب قصد شرط است. تسبب آن است که آدم چيزي را سبب قرار بدهد براي تحقق يافتن مسبب. در همان مثال مانعي را ايجاد کند به قصد اين که آن آقا که با ماشين اش مي آيد بخورد به اين مانع و آسيب ببيند. قصد تحقق مسبب را دارد. اين فرق را سيد حکيم فرموده است.
اما منظور سيد يزدي از تسبيب و تسبب
اما سيد طباطبايي يزدي آن چه از عبارت متن استفاده مي شود، منظورش از تسبيب اين است که واسطه بين مسبِب و مسبَب وجود داشته باشد مثل اين که کسي به فرد ديگري بگويد که شما براي اين طفل غذا بدهيد، مثلا غذاي آلوده و نجسي که اين مي شود تسبيب که سبب سازي شده و واسطه بين مسبِب و مسبَب وجود دارد. اما در تسبب از ضمن کلامش استفاده مي شود که واسطه در کار نيست. مثل پرستاري يا خود مادري که طفل اش را غذاي نجسي بخوراند که اين تسبب است.
در فقه اثر عملي براي فرق بين تسبيب و تسبب به ثبت نرسيده
با اين توضيحي که داده شد، معناي تسبيب و تسبب را که به دست آورديم، اثر عملي براي تسبيب و تسبب در فقه به ثبت نرسيده به اين معنا که تسبيب يک اثري داشته باشد و تسبب ديگر، لذا سيد الاستاد از تسبب نام نبرده، چون اثري که مترتب مي شود براي تسبيب همان اثري است که براي تسبب است. در جهت ترتيب اثر فقهي فرق بين تسبيب و تسبب وجود ندارد. فقط بيان اين مطلب حکايت واقع است يعني واقعيت سبب سازي به دو گونه است يا در شکل تسبيب است يا در شکل تسبب است، براي شرح واقعه است. فرق بين تسبيب و تسبب شرح واقعه است نه اين که اختلاف در اثر وجود داشته باشد.
بطور کلي تسبيب حرام و اعلام واجب نيست
مسئله به طور عمده آن چه در متن آمده و آن چه را که سيدنا الاستاد مي فرمايد در عبارت کوتاه اين است که تسبيب حرام است و اعلام واجب نيست. در اين دو جمله کل اين مسئله کامل مي شود.
نکات تکميلي
در جهت تکميل اين مسئله نکاتي را سيدنا الاستاد[1] قدس الله نفسه الزکيه بيان مي کند که توجه به آن نکات در جهت کامل شدن بحث مفيد و موثر است.
قانون کلي در شبهات موضوعيه اعلام واجب نيست مگر در نفوس و اعراض
1. وجوب اعلام درباره شبهه مربوط به نفوس و اعراض. اگر گفتيم که اعلام درباره شبهات موضوعيه واجب نيست مطلقا، ارتکاب محرم باشد، اکل و شرب نجس باشد، در هر صورت اگر جهل نسبت به موضوع بود، اعلام واجب نيست، اين را به قول مطلق اعلام کرديم اما اين قانون کلي ما يک استثناء دارد. قانون کلي ما اين شد که در شبهات موضوعيه اعلام واجب نيست مگر در مورد نفوس و اعراض. اگر کسي ببيند شخصي مي خواهد قتل انجام بدهد به عنوان اين که آن شخص مورد اين عمل قتل مهدور الدم است وليکن ناظر بداند که شخصي که اقدام به قتل مي کند اشتباه کرده، آن فرد مهدور الدم نيست و محقون الدم است. شبهه موضوعيه است و قانون عدم وجوب اعلام بود. اما استثنايش اين شد که در شبهه متعلق به نفوس استثناء خورده است. واجب است اعلام کنيد که اين شخص مهدور الدم نيست. و مورد دوم شبهه متعلق به اعراض، مثلا فرد سومي کسي را مي بيند که شخصي اقدام کرده است به ازدواج با يک زني که آن زن خواهر رضاعي او بوده ولي او نمي داند و جاهل است، آن شخص سومي که مي داند که آن مرأه خواهر رضاعي اين آدم است، بايد به او خبر بدهد هرچند شبهه موضوعيه است و ازدواج اگر بکند هم به حرمت تکليفيه و وضعيه برنمي خورد و ولدش هم مي شود ولد شبهه و ولد حرام نيست، چون جهل است. وليکن چون شبهه متعلق به اعراض است، بايد تذکر داده شود.
اشکال و جواب
سوال: سيد يزدي عنايت به اين استثناء نداشتند؟
جواب: استثناء را ايشان نفرموده، و اين استثناء را سيد الاستاد فرموده. اگر اشکال شود که مگر سيد طباطبايي اين مطلب را قبول نداشته که استثناء نکرده، جوابش اين است که شايد منطقه بحث فرق مي کند. منطقه بحث طهارت و نجاست است و آن منطقه خودش است، از آن جهت وارد نکرده است. جواب دوم اين که شايد آن را جزء مسلمات تلقي کرده که نياز به تعرض ندارد و قطعي است. چرا اين جا استثناء شده است؟سرش اهميت بود. حالا در صورتي که فرد مخبر يا فرد ثالث علم داشته باشد که قطعا اعلام بکند.
احتياط و استثناي آن
و اگر احتمال مي دهد مثلا فردي را مي بيند که اقدام کرد براي ازدواج نسبت به خانمي که احتمال مي دهد که خواهر رضاعي اش است، چه حکمي دارد؟ و کسي را مي کشد احتمال مي دهد که اشتباه شده است و اين محقون الدم باشد، چه حکمي دارد؟ گفته بودم که احتياط تابع دليل خودش است، وجوب براي احتياط وجوب شرعي قطعي نداريم مگر در دو مورد: در مورد شبهه دماء و فروج وجوب احتياط قطعي است.
استثناء و احتمال عقلايي
و نکته ديگري را اين جا هست اين که قانون اين بود هر کجا احتمال عقلايي نبود، به آن احتمال اعتناء نمي شود. و احتمال عقلايي يعني احتمالي که عقلاء در برابر آن احتمال اعتناء کنند، اگر عقلايي نبود مي شود احتمال ضعيف و به احتمال ضعيف کسي اعتناء نمي کند . و احيانا مي شود احتمال عقلي که به احتمال عقلي اگر اعتناء بشود، تمام مسائل مشکل روبرو مي شود. به احتمال عقلي کسي اعتناء نمي کند، و به احتمال ضعيف هم اعتناء نمي شود اما اين هم يک استثناء دارد که به احتمال ضعيف اعتناء نمي شود مگر در موردي که محتمل اهميت داشته باشد. احتمال ضعيف است اما محتمل قوي است، به خاطر خطرناک بودن محتمل به احتمال ضعيف هم بايد اعتناء بشود. اين جزء آن نکاتي است و از ابتکارات نظر سيدنا الاستاد است که احتمال ضعيف باشد و محتمل قوي باشد، به احتمال ضعيف هم بايد اعتناء کرد و اعتبار قائل شد که مثال بارز آن فروج و دماء است که احتمال مي دهيم و چون محتمل قوي است، احتمال ضعيف اعتناء مي شود و مدرک اين بحث از سيدنا الاستاد و از افادات شفاهي ايشان استفاده کرده ايم. اين نکته اول بود که دو تا استثناء داشتيم،
نکته دوم اگر حرمت تسبيب مسلم بود وجوب اعلام بايد باشد
2. گفته مي شود که اگر حرمت تسبيب مسلم بود، وجوب اعلام هم بايد باشد. چون حرمت تسبيب به دليل اين است که عمل مبغوضيت ذاتي دارد و مفوت غرض مي شود. غرض مولي اين است که آن عمل مبغوض انجام نگيرد، شما اعلام نکنيد، آن عمل انجام مي گيرد و غرض مولي فوت مي شود و بايد اعلام کنيد. جوابش را سيد مي فرمايد که ما که مي گوييم تسبيب حرام است، حرمت تسبيب برگرفته از مبغوضيت عمل نيست، حرمت تسبيب مربوط است به اطلاق ادله حرمت، دليل حرمت همان طور که شامل مباشر مي شود، شامل مسبب هم مي شود. شئ اي که حرام است، براي مباشر و براي سبب. دليل حرمت شامل سبب مي شود نه مبغوضيت عمل تا شما بگوييد که اعلام واجب است.
نکته سوم: دليل اخص از مدعي
نکته 3. گفته مي شود اين ادله اي که تا حالا اقامه کرديد اختصاص دارد به اکل و شرب شئ نجس، گفتيد حرمت تسبيب مثال که آورديد، نصي که مورد استناد قرار داديد، اين نتيجه را داد که تسبيب حرام است نسبت به اکل و شرب شئ نجس، دليل اخص از مدعاست. مدعا اين بود که اکل حرام هم اگر در مرحله تسبيب قرار بگيرد، باز هم حرمت تسبيب است که شرح آن جلسه آينده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo