< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 ازاله نجاست از مسجد واجب كفايي است
 سيد طباطبايي يزدي قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: «وجوب ازاله النجاسه عن المساجد كفائي و لا اختصاص له بمن نجّسها أو صار سببا، فجيب علي كلّ أحد» بعد از كه ايشان مي فرمايد: وجوب ازاله نجاست از مسجد كفائي است كه وجوب كفائي يعني براي همه مكلفين واجب مي شود اما امتثال آن توسط فردي يا گروهي كه صورت بگيرد، از عهده ي همه ساقط مي شود.
 برداشت وجوب كفايي از نصوص
 اما جعل وجوب كفائي يا فهم وجوب كفائي، به چه صورت از نصوص استفاده كنيم كه اين واجب، واجب كفائي است يا اين واجب، واجب عيني است؟ طبيعتا اين شش قسم از اقسام عمده ي وجوب كه در اصول آمده است: تعييني و تخييري، نفسي و غيري، عيني و كفائي، اصطلاح اصول است كه برگرفته از استنباط فقهاء از نصوص و ادله. فقهاء كه از ادله، وجوب و حكم را استنباط مي كنند، با قدرت استنباطي شان و با توجه به نحوه ي بيان، براي وجوب شش قسم استنباط كرده اند. البته اقسام حكم خيلي وسيع است و ضمن كلمات گنجاده شده و در وضعيت و شيوه بحثي ما رسم نيست كه همه ي اقسام را يك جا جمع شود. اما تقسيم بندي اصولي و معروف همين شش قسم است. در ضمن اين شش قسم، ما آن موضوع بحث خودمان را لازم داريم كه واجب كفائي و عيني بود.
 توضيح واجب عيني و كفايي
 منظور از واجب عيني، واجبي است كه تكليف متوجه تمامي افراد مكلفين باشد و فعل هم جزء افعال تمامي مكلفين باشد به عبارت ديگر فعل هم فعل مكلف است بما هو مكلف و مورد واحدي ندارد و حكم هم متوجه مكلف است بما هو مكلف و اختصاص به فرد خاصي ندارد، اين واجب عيني است. اما واجب كفائي اين است كه خطاب عام است مثلا «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» كه مخاطب همه مكلفين است اما عمل واحد است و جزء افعالي است كه مربوط به عوامل بيروني مي شود و جزء فعل شخصي مكلف نيست. بنابراين جهاد كه دفاع از اسلام است، يك فعل است و فعل شخصي افراد نيست و يك عمل مهم است ولي يك عمل است و هميشه هم نيست مخصوصا مثل جهاد دفاعي كه گاهي دشمن حمل مي كند و دفاع واجب است براي همه منتها يك عمل است، عده اي كه برود آن عمل را انجام بدهد، امتثال محقق شده است و از عهده ي ديگران ساقط مي شود. مسئله ي موضوع بحث ما همين است كه وجوب ازاله ي نجاست از مسجد، وجوب كفائي است. فعل شخصي مكلف نيست كه هر مكلفي آن فعل را مثل صلاه و مثل صوم داشته باشد بلكه يك عمل و يك فعل است و براي همه واجب شده است كه طبيعتا همه كه تكليف شخصي ندارند و امكان هم ندارد كه همه بروند يك عمل ازاله را انجام بدهند. بنابراين با فهم و استنباط فقهاء واجب مي شود كفائي. بعضي از افراد مكلفين كه بروند ازاله ي نجاست بكنند، از عهده ي بقيه ساقط مي شود.
 سوال و جواب: مثلا «جاهِدُوا فِي اللَّهِ»، «ادفنوا امواتكم»، «غسّلوا موتاكم» كه «غسّلوا موتاكم» خطاب به كل مكلفين است و كل مكلف جمع بشوند يك نفر را غسل بدهند كه نمي شود يا «جهدوا» همه جمعيت برود در جبهه كه نمي شود. از نصوص اينگونه مي فهمد كه نص و خطاب براي عموم است و متعلق عمل، واحد است و براي بعض خاص نيست و براي عموم كه آمد مي شود تكليف عمومي و عمل هم جزء‌ افعال شخصيه نبود، نتيجه اش كفايي مي شود. پس نتيجه اش با انضمام اين چند نكته: 1. عموم اطلاق 2. وحدت عمل 3. تحقق امتثال توسط بعضي 4. همه مورد خطاب، 5. امتثال واقعي كه استنباط مي شود كه واجب كفايي است و اصطلاح اصولي است. پس اين اصطلاحي فقهائي و استنباطي است كه از نصوص و وضعيت بيان و قابليت عمل استخراج مي شود كه عمل واحد است و خطاب عام. وجوب ازاله ي نجاست از هم وجوب كفائي است مثل «جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ‌ النَّجَاسَه» كه معنايش اين مي شود «ازلوا النجاسه عن المسجد» كه خطاب عام است و عمل واحد است، نتيجه اش مي شود وجوب كفائي.
 اگر شخصي مسجد را نجس نمايد وجوب نسبت به او نيز باز كفايي است
 سيد مي فرمايد: اگر شخصي مستقيما مسجد را تنجيس كند، آيا تكليف متوجه خود آن شخص مي شود يا وجوب به شكل كفائي است؟ متني كه فتوا مي دهند، مي فرمايند فرق نمي كند. هر كسي شخصا سبب تنجيس شده باشد باز هم وجوب كفائي است. چون خطاب براي عموم است و خطاب براي آن شخص نيست.
 بيان شهيد اول (ره) در مسئله فوق با تمسك به قاعده سببيت
 اما در اين ميان شهيد [1] قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: اگر فاعل مختاري مسجد را تنجيس بكند، او مكلف است كه بايد ازاله نجاست بكند به شكلي عيني. چون او اولا سبب شده است و ثانيا قاعده تسبيب كه يك قاعده ي فقهي هست، مسئوليت مي آورد. البته قاعده ي تسبيب عمدتا در احكام وضعيه است ولي ملاك اصلي و روح قاعده تسبيب اين است كه سببيت مسئوليت مي آورد. با تتبع در موارد مختلف فقهي به اين نتيجه مي رسيم كه سببيت باعث مسئوليت است بنابراين او مسئول است لذا مي گويد هر كسي در هر كاري كه سبب بشود بايد مسئوليت را بپذيرد. كه اين قاعده به جهت مسئوليت پذيري بود نه به جهت تسبيب. كه اگر كسي ذي نفعي هست يا ذي ضرري هست، مسئوليت به عهده اش مي آيد. مسئوليت پذيري از موارد مختلف فقه استفاده مي شود و قاعده ي تسبيب هم واضحترين است، بنابراين فاعل مختاري كه مسجد را تنجيس مي كند، معينا ازاله ي نجاست به عهده اوست.
 سوال و جواب: شهيد دليلي نياورده است و ما اينجا دليل اقامه كرديم. شهيد مي گويد فاعل مختار خود مكلف است كه بايد آن نجاست را ازاله كند. گفتيم از مجموع مسائل فقهي استفاده مي كنيم كه سببيت مسئوليت مي آورد و قاعده تسبيب هرچند در حكم وضعي است، اينجا هم مي تواند مؤيد باشد. مذاق فقه هم اين را اعلام مي كند كه او سبب است و او بايد اين عمل را انجام بدهد و از بقيه ساقط مي شود. در حين تعلق تكليف هم از ديگري ساقط مي شود بعد از كه او تنجيس كرد.
 نظر مرحوم آقاي خويي در تنقيح در رد فرمايش شهيد اول
 سيد الاستاد [2] مي فرمايد: فرمايش شهيد در اين رابطه قابل التزام نيست. براي اينكه اگر بگويد كه وجوب ازاله مثل وجوب دفن و كفن است، وجوب دفن و كفن اول واجب عيني براي وليّ است و اگر ولي استطاعت و توانش را نداشت، آنگاه به عهده ي همه تعلق مي گيرد. يا وجوب نفقه كه براي ذي نفقه واجب عيني است اما اگر او توانش را نداشت، ديگران بايد اقدام بكنند، بخاطر وجوب حفظ نفس. مي فرمايد: اگر اينگونه گفته شود، صورت معقول دارد در مقام ثبوت اما در مقام اثبات دليل نداريم. دليل در شكل وجوب كفائي آمده است.
 تمسك به اجماع توسط مرحوم آقاي خويي
 اما اگر بگويد كه وجوب ازاله عيني مي شود كه از اول وجوب به ديگران تعلق نمي گيرد و اگر مكلف امتثال نكند، به عهده ي ديگران وجوبي نيست، اين خلاف اجماع است. بنابراين مي فرمايد فرق نمي كند در هر دو صورت وجوب كفائي است. متن هم همين است.
 تحقيق مطلب فرمايش شهيد اول صحيح است
 اما تحقيق اين است كه آنچه كه شهيد فرموده است، درست است. براي اينكه ما يك قاعده ي فقهي داريم به نام قاعده ي تعيين و تخيير كه اين قاعده جايي است كه امر داير باشد بين تعيين و تخيير و احتمال تعيين بدهيم و احتمال تخيير هم بدهيم. مثلا مي گوييد تقليد مجتهد اعلم امرش داير است بين اينكه تخييرا تقليد اعلم و غير اعلم واجب است ويا متعينا اعلم واجب است، كه احتمال تعيين مي دهيد، اصل تعيين است. چون قدر متقين است و امتثال قطعي است. عقلي و عقلايي است و اصولي . هم اصول درباره قاعده تعيين و تخيير اشكالي ندارد و هم فهم عقلاء و هم حكم عقل كه حكم عقل آن قدر متيقن شامل مي شود كه حكم عقل است نه دليل عقل. بنابراين قاعده تعيين و تخيير اينجا مطلب را اثبات مي كند، مي گويد اين شخصي كه تنجيس كرده يا به طور تخيير وجوب به عهده اوست و يا اينكه معينا به شكل تعيين واجب به عهده ي او است، امر داير شد بين تعيين و تخيير، اصل تعيين است. بنابراين «يثبت بلا ريب ان الواجب هنا واجب عينيا تعلق بشخص الذي بادر الي التنجيس».
 سوال و جواب
 سوال و جواب: فردي تنجيس كرده مسجد را و خود اين تنجيس سبب براي مسئوليت است، الان شك مي كنيم كه اين قطعا اين فرد مكلف است، يا از باب اينكه شخص خودش مكلف است يا از باب اينكه در ضمن مكلفين مكلف است، پس امر نسبت به اين شخص، امر داير مي شود بين تعيين و تخيير، اصل تعيين است مطابق احتياط و قدر متيقن و اصلي است عقلي و عقلايي.
 دو نكته در فضيلت حضرت زهرا (س)
 درباره ي فضيلت صديقه طاهره: پيامبر اعظم كه رحمه للعالمين است كه قرآن مي فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَه لِلْعالَمين» ‌و اين با يك نص ديگري ربط بدهيم كه پيامبر مي فرمايد: «فَاطِمَة رُوحِيَ‌ الَّتِي‌ بَيْنَ جَنْبَي»‌ مي شود حضرت صديقه طاهره روح رحمت عالميان است كه ديگر به قالب حرف نمي گنجد و فقط از دور درك مي شود. نكته ديگر جلسات ولادت با جلسات وفات دو عنوان دارد: جلسات وفات برائت است و جلسات ولادت ولايت است. جلسات ولايت و جشن مي شود تولي و جلسات شهادت و عزاداري مي شود تولي. نكته سوم: حضرت صديقه طاهره سلام الله تعالي عليها مقام و عظمتي كه دارد، از حد و احصاء بالاتر مي رود. پيامبر اعظم با آن همه احترامي كه داشت و با آن همه تعظيم و تكريمي كه از حضرت صديقه طاهره داشت، آنچه در نصوص آمده است، يك مورد بشارت داده است. و حضرت صديقه طاهره يك مورد افتخار و مخافره كرده است. نكته پنجم هم حضرت رسول درباره حضرت صديقه طاهره فرموده است «ابوها فداها». آن نكته اي كه افتخار و مخافره ي حضرت صديقه طاهر است، در خطبه فدكيه هست كه مي فرمايد: «وَ مِنَّا الْمَهْدِي‌» كه حضرت صديقه يعني روح رحمت جهان افتخار مي كند كه «منا المهدي». و حضرت رسول يك مورد مژده داده تاريخ ابن عساكر كه از ابناء عامه است «ابشرك يأتي من ذريتك المهدي يملا الارض قسطا و عدلا بعدما ملئت ظلما و جورا». نكته آخر هم حضرت رسول« ام ابيها» و «ابوها فداها» فرمود يعني رحمه للعالمين موجود اول جهان آفرينش كه او فداي حضرت زهرا بشود كه از درك كامل مي گذرد و عروج و معراجي است. اين كلمه «ابوها فداها» از حضرت رسول نسبت به حضرت زهرا و همين جمله از امام كاظم نسبت به حضرت معصومه آمده است. آن فاطمه با اين فاطمه شباهتي دارد. مرحوم ايت الله العظمي نجفي با رياضت چهل روزه اش كه قبر حضرت زهرا را بداند، آمد كه گفت قبر من سر مستتر است تا وقتش بيايد، برو قم كه فاطمه معصومه را زيارت كردي، من هستم. نكته ديگر در مكاشفه اي براي بعضي از عزيزان كه من مي شناختم كه آمده بود، استاد توصيه كرد كه برو حرم حضرت معصومه را زيارت كن و بعد از زيارت، خبري آمد كه حضرت صديقه طاهره از اين زيارت خشنود شده است. حضرت اميرالمؤمنين از حضرت زهرا از حضرت رسول نقل مي كند كه فرمود: «يَا فَاطِمَةُ مَنْ‌ صَلَّى‌ عَلَيْكِ‌ غَفَرَ اللَّهُ‌ لَهُ‌ وَ أَلْحَقَهُ بِي حَيْثُ كُنْتَ مِنَ الْجَنَّة» يا فاطمه كسي كه به تو صلوات و درود بفرستد، خداوند گناهانش را مي بخشد و او روز قيامت از همسايگان است. اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمك.


[1] 1. ذكري ، جلد 1 ، صفحه 157.
[2] 2. تنقيح العروه الوثقي ، جلد 3 ، صفحه 252.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo