< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه توضيح مسئله هفتم (طريق رفع گرد و خاك نجس)
 مسئله هفتم: سيد طباطبايي فرمودند لباس يا فرش اگر با ذرات نجس آلوده شود، تكاندن آن لباس كافي است و نياز به شست و شو و تطهير ندارد.
 آيا تكاندن گرد و خاك جزء مطهرات است
 همين جا سوال كردند بعضي از عزيزان كه تكاندن كه از مطهرات نيامده است. جوابش اين است كه نجاست اگر سرايت كند،‌ نياز به تطهير به آب دارد و اگر سرايت نكند، با تكاندن طبق اين نص طهارت به عمل مي آيد و نجاست زدوده مي شود و دليل بر اين مطلب نصي است كه صحيحه علي بن جعفر بود. گفتيم اگر تكاني داده شود لباس آلوده به ذرات نجس و شك در بقاء اجزاء بكنيم،
 تفصيل مرحوم آقاي خويي در اين مورد
 سيد الاستاد [1] مي فرمايد: اين بقاء اجزاء به دو صورت است: صورت اول اين است كه مقدار نجس كه به لباس رسيده، معلوم نيست كه تكانديم و قدر متيقن نجس تكانده شد و شك در زائد و استصحاب هم جاري نيست كه از قبيل استصحاب قسم سوم مي شود. صورت دوم اين است كه مي فرمايد: مقدار نجس در لباس و فرش معلوم باشد، ايشان مي فرمايد: دو مثقال ولي چون اين مثال قابل مناقشه است و با واقعيت تطبيق نمي كند براي اينكه ذرات ريزي از نجاست كميت مثقالي اش قابل تشخيص نيست، مثال را عوض مي كنيم مي گوييم در قسمت جلوي لباس گرد و خاك آلوده به اجزاي نجس نشسته است، بعد اين لباس را تكانديد بعد از آنكه تكانده شد، شك مي كنيد كه همان مقدار معلوم تماما تكانده شد يا چيزي باقي است؟ در اين صورت آيا استصحاب جاري مي شود يا نمي شود؟ اين صورت مثل صورت اول نيست تا شك در حدوث زائد بشود و استصحاب قسم سوم بلكه اين شك در بقاء مقدار معلوم است. مي فرمايد: بحث نياز به تفصيل و توضيح دارد.
 شرائط صحت و اجراي استصحاب
 براي توضيح اين بحث بايد يك نگاه كلي به شرائط استصحاب بكنيم. شرائط صحت استصحاب و شرائط اجراي آن كه بحثي است پراكنده. استصحاب داراي دو مرحله است:
 شرائط صحت استصحاب
 مرحله صحت و تماميت ساختار استصحاب، اين مرحله سه شرط لازم دارد كه به آن اركان يا مقومات استصحاب گفته مي شود: 1. يقين سابق و شك لاحق. 2. وحدت قضيه متيقنه و مشكوكه. 3. اتصال زمان شك به يقين و عدم فاصله. مثال وحدت قضيه متيقنه و مشكوك: شما يقين داشتيد به نجاست چوب ولي الان خاكستر يا زغال شده كه استصحاب نمي شود چون موضوع عوض شد اما اگر چوب تر يا خشك شد، استصحاب مي شود چون موضوع يكي است. مثال اتصال زمان شك به يقين: يقين داشتيد كه اين سطلِ آب، نجس شد ولي بعد ديديد كه داخل چاه آب هم رفت و پاك شد دوباره نجس شد و دوباره پاك شد،‌ نمي توانيد استصحاب جاري كنيد چون شك و يقين اتصال ندارند و نه استصحاب نجاست و نه استصحاب طهارت.
 شرائط اجراي استصحاب
 مرحله دوم: شرائط اجراي استصحاب كه سه شرط دارد. 1. عدم وجود دليل حاكم و الا استصحاب جاري نمي شود. مثلا بينه اي در كار نباشد. 2. عدم معارضه با استصحاب ديگر. 3. وجود اثر شرعي براي استصحاب است. كه عدم ترتيب اثر مانع جريان استصحاب است عدم ترتب اثر براي استصحاب. به طور عمده سه قسم است: قسم اول عدم وجود اثر عملي. مثلا شك داريد درطهارت و نجاست يك ظرفي براساس علم اجمالي بعد اين ظرف ريخت و بينه قائم شد كه آن ظرفي كه ريخته است، سابقا نجس بوده در اينجا استصحاب اثر عملي ندارد و جاري نيست. قسم دوم: عدم وجود اثر شرعي مثل اينكه مالي در يد كسي هست، شما سابقا يقين داشتيد كه اين مال براي فلان شخص است اما الان شك مي كنيد، اينجا استصحاب جاري نمي شود چون اماريت يد اجازه به استصحاب نمي دهد و استصحاب اثر شرعي ندارد. قسم سوم: عدم اثر مباشري. اثر مباشر يعني اثر بدون واسطه و اثر مستقيم. بنابراين در اين سه مورد استصحاب جاري نمي شود. اثر واسطه در استصحابات مثبت است پس استصحاب وقتي جاري مي شود كه اثر شرعي مستقيم بر آن مترتب باشد.
 تعريف اصل مثبت
 سوال و جواب: در استصحابات مثبت واسطه عقلي است بعد روي واسطه عقلي اثر شرعي مي آيد كه اگر روي واسطه عقلي باز هم اثر شرعي نباشد كه آن استصحاب مثبت هم نيست. استصحاب مثبت تعريفش اين است كه مستصحب مثلا رطوبت است و استصحاب مي كنيد رطوبت را لازمه عقلي رطوبت، سرايت است پس لازمه عقلي استصحاب مي شود واسطه در تحقق موضوع حكم شرعي. استصحاب مثبت دو استثناء دارد: 1. جايي كه واسطه اخفي باشد كه عرف اثر واسطه نداند و اثر خود مستصحب بداند 2. جايي كه واسطه خيلي اجلي است كه واسطه در حدي است كه از قدرت و جلاي خودش واسطه آن اثر بعدي را هم وصل مي كند به مستصحب. اين را محقق خراساني استثناء كرده است. مشكل زيادي دارد يكي از مشكلاتش اين است كه فهم اين اجلي و اخفي كار مشكلي است و از كجا تشخيص بدهيد كه اينجا راهي براي عرف نيست و وجدان هم بالا و پايين مي رود بنابراين واسطه كه در كار آمد، حداقل شك در حجيت مي كنيم كه شك در حجيت عدم حجيت است.
 اجراي استصحاب در بقاي ذرات نجاست
 پس از كه گفتيم ترتيب اثر شرعي لازم هست، اثر شرعي يعني حكم شرعي، اين بحث مربوط مي شود به مسئله ما كه اجزاء نجس بود كه تكانده شد الان شك در بقاء مي كنيم،
 دو نوع استصحاب نسبت به بقاي ذرات نجس
 شك در بقاء كه كنيم، ترتيب اثر به دو نحو است:1. حكم به نجاست ملاقي. 2. حكم به بطلان صلاه. اين دو اثر براي مستصحب بود كه مستصحب ما،‌ استصحاب بقاء اجزاء نجس هست و اثر هم نجاست لباس يا دست كه مرطوب باشد و ملاقات كند و حكم هم نجاست لباس مرطوبي كه ملاقات كند. اين اثر را اگر در نظر بگيريم، ‌ببينيم استصحاب چه چيز را ثابت مي كند و اين اثر جايش كجاست كه بدون واسطه يا با واسطه است. مستصحب ما بقاء اجزاء هست و بقاء اجزاء را كه استصحاب كنيم، آنچه واقعيت دارد در فرض مثال فقط ملاقات صورت گرفته و استصحاب كرديم بقاء نجاست را. اين استصحاب نجاست كه استصحاب نجس ثابت مي كند كه ملاقات شئ مرطوب با اجزاء نجاست صورت گرفته است پس واسطه مي خورد و مي شود از قبيل استصحاب مثبت و اعتبار ندارد چون شما استصحاب مي كنيد بقاء اجزاء را و به خود بقاء اجزاء‌ كه اثر مستقيما مترتب نيست تا استصحاب درست باشد، لازمه عقلي بقاء اجزاء اين مي شود كه ملاقات شئ مرطوب با اين اجزاء نجاست صورت گرفته است پس اثر مستقيما به بقاء اجزاء مترتب نيست و استصحاب مي شود استصحاب مثبت و اعتبار ندارد. اما قسم دوم: اثر استصحاب حكم به بطلان صلاه. ما يقين داشتيم اين قسمت مشخص از لباس متنجس بود بعد تكانديم، شك مي كنيم در بقاء بعضي از اجزاء، استصحاب بقاء اجزاء اثر مستقيمش مانعيت از صلاه است طبق نص صحيحه علي بن جعفر. پس واسطه ندارد و مي شود استصحاب صحيح و حكم شرعي كه بطلان صلاه باشد،‌ مستقيما مترتب بر بقاء اجزاء هست و خود اجزاء مانع صلاه هست و مانعيت حكم شرعي است. اگر اين صورت دوم را در نظر بگيريم، سيد مي فرمايد: استصحاب جاري است و مانعي ندارد و اثرش هم همان مانعيت از صلاه است كه حكم شرعي است بنابراين در قسم دوم كه معين باشد محدوده متنجس و صورت دوم آن كه محدوده تنجس هم مشخص باشد، شك در بقاء‌ بكنيم و حكم ما هم بطلان صلاه باشد، استصحاب جاري است و حكم اين است كه نماز در اين صورت محكوم به بطلان است براساس همين نص خاص.
 سوال و جواب: دو اثر براي دو استصحاب در نظر مي گيريم. اگر استصحاب را نسبت به حكم به نجاست ملاقي اجراء بكنيم، در آنجا استصحاب مثبت است چون مستصحب كه ملاقي نيست و مستصحب بقاء اجزاء هست و ملاقي لازم عقلي بقاء اجزاء نجس است و مثبت است و آن استصحاب جاري نيست و جاري كه نبود، تناقض نيست و هيچ اثري ندارد و فقط يك استصحاب جاري است.
 مسئله هشتم نجاست حاصل از ميعان
 نكته بعدي: سيد طباطبايي مي فرمايد در مسئله هشتم: «لا يكفي مجرد الميعان في التنجس بل يعتبر أن يكون مما يقبل التاثر». در ديد ابتدايي گفته مي شود كه هر چيزي كه مايع هست، قابل تنجس است و جامد قابل تنجس نيست. معيار سرايت است فرمود هر چيزي كه مايع هست مجرد ميعان در تنجس كافي نيست بلكه شرط است در مايع كه تاثيرپذير باشد و جذب كند. اگر مايع هم هست ولي جذب نمي كند متنجس نمي شود. لذا مثال مي زند «و بعباره اخري يعتبر وجود الرطوبه في احدي المتلاقيين» كه بايد جذب و انجذاب باشد و الا تنجيس صورت نمي گيرد. مثال مي زند «فالزيبق اذا وضع في ظرف نجس لا رطوبه له ينجس و ان كان مايعا» زيبق يعني جيوه نجس نمي شود با اينكه مايع هست و همين طور «و كذا اذا اذيب الذهب أو غيره من الفلزات في بطقه نجسه» اگر ذوب بشود طلا و نقره و سائر فلزات در بوتقه نجس بوتقه ظرف مخصوص كه جاي ذوب شدن طلا و نقره هست. «او صبّ بعد الذوب في ظرف نجس لا ينجس» يا ريخته شود بعد از ذوب شدن در ظرف نجسي لا ينجس نجس نمي شود
 وصول رطوبت بر شئ مايع و تحقق سرايت
  «الا مع رطوبه الظرف» مگر اينكه ظرف مرطوب باشد كه آن مايع با آن شئ مرطوب كه ارتباط برقرار كند، «احد المتلاقيين رطبه»كه موضوع براي نجاست آماده خواهد شد «أو وصول رطوبه نجسه اليه من الخارج» يا يك رطوبت نجسي از خارج اصابت كند. در اين دو صورت كه رطوبتي در كار باشد، طبيعتا تسري به وجود مي آيد و موضوع نجاست كه سرايت هست، محقق مي شود و در غير اين دو صورت فقط ميعان تنها موجب سرايت نيست.


[1] 1. تنقيح العروه الوثقي ، جلد 3 ، صفحه 198 تا 200.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo